آیا در جوامع طبقاتی مرد سالار است یا منافع طبقاتی، سرمایه؟

آیا در جوامع طبقاتی مرد سالار است یا منافع طبقاتی، سرمایه؟
مطلبی که در زیر می آید صرفا جهت بحث و گفتگو و فکر کردن به جنبه های از تبعیض بین زنان و مردان است که در مورد آن بحث نمی شود. هدف از ارائه ی بحث دیالوگ بر سر همین جنبه ها و در راستای تقویت جنبش برابری طلبانه و دخالت هر چه بیشتر مردان، مخصوصا طبقه ی کارگر می باشد که نه تنها از این تبعیض سودی نمی برند، بلکه این نابرابری جنبش این طبقه را تضعیف می کند.
با نگاهی گذرا به نقش های اکتسابی در نظام های طبقاتی بخصوص در جوامعی که مذهب دخالت مستقیم در دولت دارد، ظاهرا چنین به نظر می رسد که این مردان هستند که تصمیم گیران اصلی جامعه هستند. اما وقتی که دقیق تر این مسئله را مورد تفکیک و بررسی قرار می دهیم، چنین به نظر نمی رسد. به عبارت دیگر، طبقه ی سرمایه دار هر جامعه به دلائل گوناگون وظیفه ی عملی کردن ستم به زنان را در سطح اجتماعی بر عهده ی مردان گذاشته است. در حالی که به قول مارکس: «با اسارت زن هیچ کس بیشتر از خود مرد مجازات نمی شود».
در بحث های برابری طلبانه بین زنان و مردان به نقش های اکتسابی زنان در جوامع طبقاتی و مذهبی، از جمله برده گی جنسی و نقش درجه دوم زنان اشاره ی فراوان می شود. این امر درست است و به جا و باید همچنان ادامه یابد. اما چرا نباید به نقشی که همین ادیان برای مردان قائل می شوند اشاره کرد. به اینکه مرد نیز در این سیستم فکری به یک موجود که نقشش در جامعه فقط و فقط تولید مثل، در خدمت گرفتن زنان در این جهت و همچنین به یک سگ نگهبان که فکر و ذکرش فقط و فقط دفاع از ناموسش است، تقلیل می یابد. در این رابطه باید چند سوال اساسی را مطرح کرد:
آیا وقتی که ما به نقش های اکتسابی که جوامع طبقاتی برای زنان قائل می شوند اشاره می کنیم، نقشی که برای مردان در نظر گرفته می شود نیز به همان درجه اکتسابی نیست؟. آیا وقتی که مردان از نقش های طبیعی انسانی شان، از جمله همیاری و هم فکری با همنوعان شان منع می شوند و باید همیشه با دیدی تحمیل شده از سوی دین و یا نظام های طبقاتی به زنان نگاه کنند، مردان نیز در چنین سیستمی قربانی نیستند؟ آیا وقتی که مردان به جای روش های همچون دیالوگ، بحث و گفتگوی منطقی و احترام متقابل به زنان، به خشونت و زور گویی ترغیب و تشویق می شوند، آنها از این خشونت و زور گوی آسیب های جدی روحی و روانی نمی بینند و این امر منجر به از خود بیگانگی آنها نمی شود؟!
آیا وقتی که ما در مورد این مسئله صحبت می کنیم که نا برابری جنسیتی با پیدایش طبقات شکل گرفته است، نباید به این مسئله بیندیشیم که این جامعه های طبقاتی هستند که در جهت منافع خود، برای انسان های یک جامعه اعم از زن و مرد نقش آفرینی می کنند و همانطور که زنان امروزی نقشی در تدوین قوانینی که هزاران سال پیش و تا به امروز، در قالب یک دین مشخص به آنها تحمیل شده ندارند، مردان امروزی و به طور اخص طبقه ی کارگر و مردان اقشار تهیدست جامعه نیز به همان اندازه در این رابطه بی نقش و بی منفعت هستند؟ و آیا نقشی که به آنها داده شده است با ماهیت انسانی آنها در تناقض کامل نیست؟!
باید همواره این نکته را مد نظر داشت که پشت قوانینی که مرد را رو در روی زن قرار می دهد چندین هدف نهفته است. برای مثال در مورد حق اعمال خشونت مردان بر علیه زنان در قوانین مذهبی، می توان گفت که این امر از همکاری و هم فکری زنان و مردان پیشگیری می کند و باعث تفرقه در ابتدای ترین سطوح در صف زنان و مردان می شود. زنان و مردانی که در صورت همکاری و همفکری می توانند قوای شان را بر علیه طبقه ی حاکم به کار برند. به زبان دیگر، این رو در رویی روزمره قوای آنها را تحلیل می برد و از اتحاد آنها در جهت بر اندازی سیستم های استثمار گر پیشگیری می کند. تاکتیک تفرقه بین زنان و مردان درست همان تاکتیکی است که طبقات حاکم در مورد ملیت های مختلف نیز به کار می برند و به قول معروف آنها از آب گل آلود ماهی می گیرند.
در ادیان مختلف، نقش نگهبانی از زنان به مردان واگذار شده است. قطعا این نقش با طبیعت آزادی که زنان با آن متولد می شوند در تناقض کامل است و این امر به نوبه ی خود باعث مخالفت زنان و در نهایت به وجود آمدن خصومت بین زنان و مردان می شود. اما در کنار این باید گفت که جوامع طبقاتی با به کار گیری اینگونه قوانین نیمی از مرد جامعه را به شیوه ای رایگان در اسارت نیمه ی دیگر قرار می دهند. این امر در کنار بی هزینه بودن، آتش خصومت زنان و مردان را همواره شعله ور نگاه می دارد. چیزی که طبقات حاکم همواره از آن بهره می برند.
سوال اساسی دیگر این است که آیا در جوامع طبقاتی مرد سالار است یا منافع طبقاتی، سرمایه؟
حاکمان جوامع طبقاتی در طول تاریخ بنا به خواست و منافع خود، همواره تعریف خود را از مسائل مختلف عوض می کنند. به عنوان نمونه در حالت عادی، وقتی که بازار سود آفرینی به صورت طبیعی پیش می رود و نیاز به نیروی کار زنان نیست، مثلا در جوامع مذهبی، زن جز ناموس مردم محسوب می شود و مرد خانه باید از او حراست کند. اما در شرایط جنگی به ناگاه تعریف از ناموس عوض می شود و همین مرد نگهبان که وظیفه اش حراست از زنش است از خانه رانده می شود، به جبهه ی جنگ فرستاده می شود و باید از ناموس «مام وطن» دفاع کند. به همین ساده گی کلمه ی ناموس از زن به وطن منتقل می شود و…
در پایان می توان گفت که در بحث برابری بین زن و مرد در کنار بحث تبعیضات فراوانی که از طرف مردان به زنان اعمال می شود و تبلیغ درست این نکته که باید همواره بر علیه آن ایستاد، باید به اینکه مردان نیز نه تنها از این تبعیض سود نمی برند بلکه اعمال این تبعیضات از طرف مردان مانند آب به آسیاب دشمن مشترک زنان و مردان یک جامعه ریختن است و آنها با اعمال تبعیض و خشونت بر علیه زنان بزرگترین متحد ین خود را در مبارزه ای که با حضور زنان می تواند تقویت شود و به نتیجه برسد، از دست می دهند.
همواره باید این نکته را مد نظر داشت که قوانین جوامع گوناگون حافظ منافع چه طبقه ای هستند. قوانین مذهبی و کلا جوامع طبقاتی، فقط و فقط حافظ منافع اقشار مرفه جامعه اعم از زن و مرد آن طبقه هستند. بقیه ی مردم جامعه، انبوه عظیم کارگران زن و مرد و بقیه ی اعضای جامعه هیچ نفعی در این قوانین ندارند و
باید با تلاش مشترک زنان و مردان این قوانین ضد بشری را از پیش پا بردارند.
این بحث به احتمال قوی بسیار ضعیف است، اما همانطور که گفته ام هدف فقط و فقط باز کردن بحث بر سر جنبه ی منفی دیگری از تبعیض و خشونت بر علیه زنان می باشد. جنبه ی ضرر های که اعمال تبعیض و خشونت بر علیه مردان دارد.
ناهید وفائی
۲۱٫۰۳٫۱۶