رئوس یک بحث: اسهال طلبان در پسا ٢٠٠٩ و جایگاه چپ

رئوس یک بحث: اسهال طلبان در پسا ٢٠٠٩ و جایگاه چپ

جناح اسهال طلب (١) جمهوری اسلامی در حین و پس از خیزش توده ای ٢٠٠٩ ، بعد از اینکه در همکاری با جناح حاکم گرایش رادیکال آن خیزش را در نقش ستون پنجم — و جالب اینکه با استعاره ای به همین نام، “اسب تروا” — سرکوب کردند و بشکست کشاندند، توانست سرمایه ای از نیروهای کف خیابان، جوانان، زنان و کارگران را دور خود جمع کند. این جناح جمهوری اسلامی از آن پس سعی کرد بر جنبشهای حق طلبانه ای که تا پیش از ٢٠٠٩ با کمونیسم و مشخصا کمونیسم کارگری تداعی میشدند مسلط شود، یعنی جنبشهای برابری طلب زنان، کارگری، علیه اعدام و خلاصی فرهنگی جوانان. در هر یک از این جنبشها، اسهال طلبان خواستها و فعالینی را بر حسب حداقل خواست ممکن تنظیم و فعال کردند. در جنبش کارگری حول ابتدائی ترین حقوق صنفی (بکمک امثال اسانلو)، در جنبش زنان حول لغو “یواشکی” حجاب، در جنبش علیه اعدام با لغو “گام به گام” اعدام، و در خلاصی فرهنگی نیز با درجاتی از باز کردن فضای فرهنگی (از جمله بکمک لشگری از هنربندان درباری) فعال شدند.

عکس العمل چپ کمونیستی به فعال شدن اسهال طلبان در موارد بالا با یک سر درگمی همراه بود. بخشی به حمایت بی قید و شرط از تحرکات بالا پرداختند و برخی منکر از بیخ و بن نفوذ اسهال طلبان شدند در حالیکه برخورد درست به این تحرکات، طرح و پافشاری بر حداکثر خواستهای جنبشهای حق طلبانه میبود. طبیعی است که در راس خواستهای حداکثر سرنگونی جمهوری اسلامی قرار دارد. این خواست نه صرفا بخاطر جنایتها، دزدیها و غارتهای جمهوری اسلامی که بمنظور دستیابی به خواستهای جنبش های حق طلبانه باید مطرح شود. جنایت، غارت و دزدی به این دلیل ذاتی حاکمیت سرمایه داری مذهبی در ایران است که شهروندان ایران در بی حقوقی کامل بسر میبرند. بسیج مردم با “جنایت، دزدی و غارت” رژیم، خصوصا که عطف به ماسبق باشد، نمیتواند جوهر براه اندازی جنبش های حق طلبانه مذکور در بالا باشد. نمونه عدم موفقیت چنین ملاتی، پذیرش موسوی و کروبی، دو جنایتکار دهه ۶٠، در راس جنبش سبز از طرف جمع وسیعی از معترضان آن سال بود. با نسل جدید و جوانی که دهه ۶٠ حتی در حافظه اش نیست نمبتوان جنبش پایداری حول “جنایت دهه ۶٠” ساخت. اما همین جوانان حول خواستهای خود در سال ٨٨ (و حال ٩۴) نه تنها بسیج و سازماندهی میشوند که جانفشانی نیز میکنند. پس باید به ریشه زد. باید گفت اگر میخواهی آزاد باشی و به حقت برسی راه دیگری بجز سرنگونی جمهوری اسلامی وجود ندارد، نقطه تمام.

نهایتا باید نیروئی در کف خیابان و کارخانه و مدرسه باشد تا خواستهای حداکثر را رو به عموم تبلیغ و حول آنها سازماندهی کند. این ضعف را میشد و میشود از طریق فعالیتهای خارج از کشور تا حدودی و آنهم در سطح طرح و الگو سازی جبران کرد. متاسفانه حتی در این حیطه جغرافیائی نیز چپ موفقیت چشمگیری در پسا ٢٠٠٩ نداشته است. دلایل آنرا میتوان به ١) امکاناتی که غرب برای جناح اسهال طلبان مهیا کرده است و ٢) فقدان یک سیاست عملی در میان چپ برای تسلط بر فضای خارج از ایران ( هم در تقابل با اسهال طلبان و هم بشکل اثباتی) برشمرد. این سیاست و عزم جزم چپ در اجراین آن در یک دوره ای وجود و مادیت داشت، بار هم میتواند بوجود بیاد، یعنی همان سیاستی که به کنفرانس برلین ختم شد.

در داخل ایران جنبشی که اسهال طلبان حداقل نفوذ را در آن دارند، جنبش کارگریست. هزار تا منصور اسانلو هم بالا پائین برود، کارگر به حکم شرایط عینی و مادی زیستی اش نمیتواند به چیزی کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی راضی شود. چپ باید تمرکز خود را مستقیما روی جنبش کارگری قرار دهد. کشتی گرفتن در عرصه های دیگر نیروی متشکل در داخل ایران لازم دارد. با توجه به حاکمیت جمهوری اسلامی و حضور ستون پنجمی اسهال طلبان در جنبشهای حق طلبانه، فعالیت در عرضه های دیگر بیشترین نیرو و کمترین بازدهی را دارند. اینرا ادعا نمیکنم، بازدهی فعالیت چپ در این عرصه ها بعینه و با خرده اغراقی رو به صفر است. بی رمقی و رکود چپ کمونیستی ناشی از همین نکته است، یعنی چپ خود را فعال عرصه هائی کرده است که امکان واقعی گسترش و سازماندهی در آنها بسیار محدود است. اما همین چپ بدرجه ای که در جنبش کارگری فعال بوده، ماحصل آن را نیز بعینه دیده است: جنبش کارگری به فراخوانهای کمونیستها پاسخ مثبت میدهد. این بزرگترین نقطه قوت فعالیت کمونیستها بوده است. انعکاس آنرا در واکنش جمهوری اسلامی نیز میتوان دید. امروز جمهوری اسلامی نه تنها اوباش نهی از منکریش را در سرکوب زنان و جوانان افزایش نداده است که آنرا – به یمن مبارزات خود جوش زنان — کاهش نیز داده است، اما همین حکومت لشگری نظامی جهت سرکوب مشخص کارگران آماده کرده است. اگر جمهوری اسلامی بضاعت کاهش سرکوب و “نرمش” در هر جنبش اجتماعی دیگری را داشته باشد، هیچیک از جناحهای حاکم جمهوری اسلامی بضاعت کاهش سرکوب خالقین ثروت، کارگران، را ندارد.

……………..

زیر نویس:

(١) اصلاح طلبی یک گرایش موجود در میان زحمتکشان تمام دنیا از جمله ایران است. از بدو پیدایش آن در میان کارگران، سازمانهای چپ نمایندگی این گرایش را داشتند که قدیمیترین آنها حزب سوسیال دمکرات آلمان است و با اسامی ای مانند آگوست ببل و لیبکخنت و برنشتاین تداعی میشود. آنچه در ایران از سال ٧۶ خورشیدی بنام “اصلاح طلبی” براه افتاد در اصلاح طلبی کارگران ریشه ندارد بلکه از اسلام سیاسی دروه معاصر منتج شده است. اسهال طلبان، که بنظر من عنوان دقیقی برای این جناح جمهوری اسلامی است، جناح هاری از جمهوری اسلامی است که تلاش دارد نقشی که تاریخا باعث عروج اسلام سیاسی شد را بعهده بگیرد. اسلام سیاسی قرار بود با بدست گرفتن هژمونی سرمایه داری در خاورمیانه، این بخش منفک شده از سرمایه داری جهانی، که ریشۀ انفکاکش در منقاشه فلسطین و اسرائیل است، را به آن متصل کند. برای انجام این کار، اسهال طلب درست مانند جناح حاکم، قبل از هر چیز باید جمهوری اسلامی را حفظ و در مقابل اعتراضات سرنگون طلبانه مردم نجات دهد. برای نجات جمهوری اسلامی، اسهال طلب لازم میبیند جمهوری اسلامی را رفرم کند. علت رفرم خواهی اش عقلانیتی که ندارد نیست. علتش “نه” ٣٧ ساله مردم در ایران به حکومت اسلامی است. تا اینجا حرف تازه ای نزدم. آنچه جدید است و باید به آن توجه کرد، نفوذ اجتماعی این خط در میان مردم است که ناشی از تخته پرشهائی بوده است. مهمترین این تخته پرشها خیزش توده ای مردم در سال ٢٠٠٩ بود.