«توافقات مونیخ» و بُن بست سوریه
«مذاکرات مونیخ» روز پنج شنبه ۱۱ فوریه با حمایت «گروه بین المللی حمایت از سوریه» متشکل از ۱۷ کشور- از جمله شامل امریکا و متحدین منطقه ای آن نظیر عربستان، قطر و ترکیه به عنوان پایه های اصلی جنگ برای «تغییر رژیم» در سوریه، همراه با رژیم های ایران و روسیه به عنوان متحدین اصلی بشار اسد در نقطۀ مقابل- برگزار شد.
طی این مذاکرات امریکا خواهان آتش بس فوری و به این اعتبار توقف حملات هوایی روسیه در سوریه بود. در واقع نگرانی مشهود امریکا و همین طور رژیم های ارتجاعی سلطنتی عربی و ترکیه، از این ارزیابی نسبتاً واقعی نشأت می گرفت که بدون توقف جنگ، شبه نظامیان اسلامگرایی که خود به مدت تقریباً پنج سال تأمین مالی و تسلیحاتی نموده اند، متحمل شکست جبران ناپذیری می شوند.
بنا به گزارش ها روسیه پیشنهاد آغاز آتش بس از ۱ مارس سال جاری را داده بود که می توانست زمان کافی را برای به دست گرفتن دوبارۀ کنترل شهر «حلب» به حکومت سوریه دهد.
اواخر پنج شنبه شب، وزیر خارجۀ امریکا «جان کری» و وزیر خارجۀ روسیه «سرگئی لاوروف» اعلام کردند که بنا به توافقات، آتش بس «ظرف یک هفته» صورت خواهد گرفت.
با این حال توافق اعلام شدۀ اوایل روز بعد (جمعه ۱۲ فوریه) از سوی «جان کری» و «سرگئی لاوروف» مبنی بر«ترک تخاصم»، ناتوان از تعلیق فوری جنگ پنج ساله ای بوده است که جان بالغ بر یک چهارم مردم را گرفته و ۱۱ میلیون تن را وادار به فرار از کشور و آوارگی کرده است.
نه ایالات متحده و نه ارتش روسیه هیچ یک علائمی از توقف حملات هوایی را نشان نداده اند؛ حملاتی که هر دو سو ادعا دارند علیه مواضع داعش صورت می گیرد.
«ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحدۀ امریکا» (سنتکام) که عملیات نظامی امریکا را در خاورمیانه و آسیای مرکزی هدایت می کند، همان روز بولتنی را منتشر کرد که نشان می داد در طول ۲۴ ساعت گذشته، دستکم ۲۰ مورد بمباران توسط جنگنده های امریکا صورت گرفته است و در این بین گزارش شد که هواپیماهای روسیه نیز دست به حملات هوایی به شهر «تل رفعت» در شمال استان «حلب» و همین طور اهداف دیگری در «حُمص» دست زده اند.
در این میان نه حکومت بشار اسد و نه «شورشیان» مورد حمایت غرب هیچ یک رسماً این «ترک تخاصم» را که پس از پنج ساعت مذاکره در مونیخ از سوی «گروه بین المللی حمایت از سوریه» پذیرفته شده بود، امضا نکردند؛ هیئت مذکور حتی نمی توانست نام این توافق را «آتش بس» بگذارد، چرا که نه حکومت سوریه و نه شبه نظامیان اسلام گرا اصلاً در آن حضور نداشتند، چه رسد به این که از آن رضایت داشته باشند.
به عنوان مثال «ریاض فرید حجاب»، نخست ویر اسبق سوریه که سال ۲۰۱۲ با گرفتن رشوه از سرویس اطلاعاتی فرانسه و همین طور قطر به مخالفان اسد پیوست و هم اکنون از فرماندهان به اصطلاح «شورای عالی» است، سراسیمه اعلام کرد که «تا زمانی که پرزیدنت اسد در قدرت باشد و سپاه پاسداران ایران در سوریه باقی بماند، هیچ توافقی در کار نیست».
از آن سو بشار اسد نیز همان روز به «خبرگزاری فرانسه» (AFP) گفت «اگر ما مذاکره کنیم، به این معنا نیست که مبارزه علیه تروریسم را متوقف می کنیم. این دو روند در سوریه اجتناب ناپذیر هستند».
همین دیدگاه های مخالف در باب توافق، از سوی کری و لاوروف نیز تکرار شد. در همان حال که امریکا با به کارگیری شبه نظامیان اسلامگرا به عنوان نیروهای نیابتی خود به جنگ برای تغییر رژیم ادامه می دهد، مسکو به دنبال سر پا نگه داشتن حکومت اسد به عنوان متحد اصلی خود در خاورمیانه است.
تغییر توازن قوا در خود سوریه، محرک اصلی این نشست بوده است؛ در حال حاضر نیروهای حکومت اسد، با پشتیبانی حملات هوایی روسیه، جنگجویان حزب الله لبنان، کمک های سپاه پاسداران ایران و سایر شبه نظامیان، برخی نواحی کلیدی را از دست شورشیان در استان «لاذقیه» و همین طور شهر «حُمص» و غیره بازپس گرفته اند. همچنین ارتش سوریه قادر به محاصرۀ گستردۀ شهر «حلب» به عنوان پرجمعیت ترین شهر سوریه شده است که نیمی از آن تحت کنترل شبه نظامیان مخالف اسد درآمده بود.
امپریالیسم غرب و متحدان منطقه ای آن نظیر ترکیه، عربستان سعودی و قطر، امید داشتند که با استفاده از «توافق مونیخ»، پیشروی حکومت سوریه را کُند و نیروهای نیابتی خود را در خاک سوریه نجات دهند.
به عنوان بخشی از این توافق قرار هست دو یگان رزمی شکل بگیرد. یکی برای نظارت بر به اصطلاح «کمک های بشردوستانه» و دیگری هماهنگی برای پیگیری فرایند ترک تخاصم و آتش بس. طرح «کریدور کمک های بشردوستانه» به حلب و سایر نواحی تحت محاصرۀ نیروهای حکومتی در واقع قرار است جایگزین مسیر اصلی ارسال تدارکات به «شورشیان» از ترکیه شود که به دلیل حملات حکومت قطع شده است. چنین کریدوری نیازمند یک نیروی نظامی برای محافظت و تقویت یک منطقۀ «پرواز ممنوع» خواهد داشت که خود به معنای رویارویی با نه فقط نیروهای حکومت اسد که همین جنگنده های روسیه خواهد بود.
با این حال نکتۀ اصلی توافق، حول سرنوشت جبهۀ النصره و سایر شبه نظامیان وابسته به القاعده است.
از اواخر ماه سپتامبر گذشته که روسیه حملات هوایی خود را آغاز کرد، امریکا و سایر مقامات غرب مسکو را متهم به هدف گرفتن نیروهای اپوزیسیون به جای داعش کرده اند. اما همواره از نام بردن این نیروهای اپوزیسیون که نسبت به هدف گرفته شدنشان اعتراض دارند طفره رفته اند، چرا که در بسیاری موارد این نیروها وابسته به القاعده بوده اند.
در نتیجه اگر توافق از بین برود، به احتمال بسیار زیاد امریکا وادار خواهد شد با صراحت بیشتر از همان القاعده ای دفاع کند که طی ۱۵ سال گذشته به عنوان تهدید اصلی شهروندان امریکا معرفی و به بهانه ای برای جنگ های بی پایان خود تبدیل کرده است.
«کری» تردیدی به جای نگذاشت که «توافق مونیخ» می تواند مجرایی باشد برای ورود به یک جنگ وسیع تر و خونین تر: «اگر رژیم اسد به مسئولیت های خود عمل نکند و ایرانی ها و روس ها از اسد نخواهند به وعده هایی که داده وفا کند….در آن صورت واضح است که جامعۀ جهانی مثل احمق ها نمی نشیند که آن ها را نگاه کند» (مصاحبۀ با خبرگزاری «اورینت نیوز»، به نقل از «رویترز»، ۱۳ فوریه)
با نزدیک شدن ضرب العجل آتش بس، تخاصمات در سوریه شدت گرفته است. ماه نوامبر گذشته جنگنده های ترکیه با هدف قرار دادن یک جت روسی در مرز سوریه و ترکیه، این دو کشور را به آستانۀ جنگ کشاندند. از سوی دیگر نیروهای «ی.پ.گ» به نواحی نزدیک مرز سوریه که سابقاً در دست النصره و سایر نیروهای اسلامگرای سنی بودند، وارد شدند. حکومت ترکیه که «ی.پ.گ» را به دلیل وابستگی به «حزب کارگران کردستان» (پ.ک.ک) تروریست معرفی می کند، سال گذشته توافق آتش بس دو ساله با «پ.ک.ک» را لغو کرد و از ورود به کارزار امریکا علیه داعش، به عنوان پوششی برای حملات هوایی خود به مقر «پ.ک.ک» در عراق و همین طور سرکوب کردهای سوریه استفاده کرد. از آن زمان تاکنون رژیم اردوغان مشغول سرکوب شدید کردهای ترکیه بوده که منجر به مرگ صدها شهروند شده است. هدف ترکیه نه مبارزه با داعش، که جلوگیری از تثبیت قلمرو کردها از طریق پیوستن دو ناحیۀ شمال غربی و شمال شرقی کردستان سوریه و ایجاد قلمرو خودمختار کردها در مرز جنوب ترکیه است. تنش ها میان امریکا و ترکیه (که خود عضو ناتو است) بر سر نقش کردها بالا گرفته است. چرا که به خصوص «ی.پ.گ» مشغول همکاری با امریکا در کارزار ضدّ داعش است. رژیم اردوغان به خصوص از دیدار ۳۰ ژانویۀ فرستادۀ دیپلماتیک حکومت اوباما به شهر کوبانی و ملاقات با نمایندگان کردهای سوریه به شدت عصبی شد؛ در این جا بود که اردوغان علناً امریکا را به چالش کشید و اعلام کرد که امریکا باید بین اتحاد خود با آنکارا و «تروریست ها ی.پ.گ» یکی را انتخاب کند. وزارت خارجۀ امریکا در پاسخ، ضمن نشان دادن همبستگی خود با سرکوب های داخلی کردها به دست رژیم ترکیه، تأکید کرد که از نگاه آن ها نظامیان کُرد سوریه یک «نیروهای مؤثر … در مبارزه با داعش و گرفتن یا بازپس گرفتن قلمرو هستند». داووداغلو اخیراً اعلام کرده است که ترکیه آن قدر به بمباران های خود ادامه خواهد داد تا نیروهای «ی.پ.گ» از شهر استراتژیک «اعزاز» (استان حلب) عقب نشینی کنند. انفجار روز چهارشنبه ۱۷ فوریه در سرویس حمل و نقل سربازان ارتش ترکیه در آنکارا که ۲۸ کشته (از جمله ۲۰ سرباز رده بالا) و ۶۱ زخمی برجای گذاشت، و سخنان داووداغلو مبنی بر این که «ی.پ.گ ابزار رژیم سوریه است و رژیم سوریه مستقیماً مسئول این حمله»، راه را برای مداخلۀ نظامی زمینی ترکیه در سوریه فراهم کرده است.
در این میان همزمان عربستان سعودی نیز با استقرار تعدادی از جنگنده های این کشور در پایگاه نظامی «اینجرلیک» متعلق به ناتو در خاک ترکیه، آمادگی خود را برای جنگ زمینی در سوریه اعلام کرده است.
حملۀ زمینی از سوی ترکیه یا عربستان سعودی، قطعاً منجر به تقابل نظامی با روسیه و نیروهای ایران به عنوان حامیان اسد و وسعت بیشتر جنگ منطقه ای و فراتر از آن تقابل دو قدرت هسته ای بزرگ یعنی روسیه و امریکا خواهد شد. «دیمیتری مدودف» نخست وزیر روسیه، اعلام کرد که چنین مداخله ای، خطر «روشن کردن جرقه های یک جنگ جهانی جدید» را دارد، هرچند این گفته بیشتر در چهارچوب جنگ روانی جای می گیرد. تردیدی نیست که هرگونه تلاش برای اعزام هواپیماهای ترکیه به سوریه، با واکنش سریع رو به رو خواهد شد. روسیه درست به همین منظور است که سامانۀ ضدّ هوایی موشک های پیشرفت s-400 را در سوریه مستقر کرده است.
چنان چه این توافق شکننده به سرانجام نرسد، نتیجه روشن است. جان کری در مصاحبه ای با روزنامۀ واشنگتن پست گفته بود «کاری که داریم می کنیم، ارزیابی جدیت {ایران و روسیه} است. اگر جدی نباشند، پس باید یک “طرح ب” را در نظر گرفت. نمی توانید صرفاً دست روی دست بگذارید». معنای این «طرح ب» برای امریکا، افزایش مداخلۀ نظامی در سوریه تحت پوشش مبارزه علیه داعش برای واژگونی اسد است و برای عربستان سعودی، قطر و ترکیه، مشارکت مستقیم در مداخلۀ زمینی در خاک سوریه. این موضوع خود نه فقط بحران سوریه، که بحران کلّ منطقه را پیچیده تر و حادتر خواهد کرد.
از یک سو ترکیه در لبۀ پرتگاه جنگ داخلی قرار دارد و نواحی کردنشین ترکیه تحت حکومت نظامی هستند. از سوی دیگر رژیم ایران از زبان «مسعود جزایری»، معاون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح به احتمال مداخلۀ مستقیم چنین واکنش نشان داد: «ما اجازه نخواهیم داد وضعیت سوریه آن طور که کشورهای حامی شرارت تلاش می کنند سیاست های خود را پیاده کنند، پیش برود و در زمان خود اقدامات لازم را صورت خواهیم داد». جمهوری اسلامی ایران تاکنون به شکل های مختلف، از جمله اعزام نیرو و فرماندهان سپاه، در جنگ داخلی سوریه درگیر بوده است. علاوه بر نیروهای ایرانی، تیپ های «فاطمیون» و «زینبیون» به ترتیب نیروهای افغان و پاکستانی وابسته به سپاه در سوریه هستند. نیروهای افغان را عمدتاً اقشار محروم شیعیان هزاره، ساکن حاشیۀ شهرها و به خصوص قم و مشهد تشکیل می دهند، و تیپ زینبیون را نیز عموماً شیعیان «پاراچنار» پاکستان تشکیل میدهند. تاکنون تلفات فرماندهان رده بالای سپاه در سوریه نیز بسیار بالاتر از انتظارات بوده است.
جنگ فرقه ای و چند وجهی، سوریه را هم اکنون به یک ویرانه مبدل کرده است. مطالعۀ جدید «مرکزی پژوهش سیاست سوریه» نشان می دهد که ۱۱.۵ درصد جمعیت داخل سوریه در نتیجۀ کشمکش های مسلحانه یا کشته شده است یا مجروح. تلفات در اثر جنگ- همراه با نابودی سیستماتیک زیرساخت های اجتماعی کشور و نظام بهداشت و درمان و سقوط تند استانداردهای زندگی- منجر به آن شده است که امید به زندگی از ۷۰.۵ سال (۲۰۱۰) به رقم تقریبی ۵۵.۴ سال (۲۰۱۵) برسد. این مطالعه نشان می دهد که میزان بیکاری کشور از ۱۴.۹ درصد در سال ۲۰۱۱ به ۵۲.۹ درصد در اواخر ۲۰۱۵ صعود کرده است و این که کل میزان فقر ۸۵.۲ درصد برآورد می شود.
هیچ راه بُرون رفتی نمی توان برای سوریه متصور بود که از مدار بلوک بندی های امپریالیستی و حکومت های سرمایه داری منطقه بگذرد. به این دلیل ساده که این حکومت ها خود بخشی از بحران هستند، پس چگونه می توانند جزئی از راه حل هم باشند؟
سال ۲۰۱۱، اعتراضات مسالمات آمیز جوانان سوری در «درعا» از سوی رژیم اسد به خاک و خون کشیده شد، و به موازات دستگیری و شکنجۀ فعالین، درهای زندان برای آزادی عناصر مرتبط با القاعده باز شد. به طوری که برخی از همین عناصر اکنون در مسند رهبری گروه جهادی مخالف رژیم هستند. سرکوب های حکومت «علوی» سوریه زمینه را برای جنگ هایی فرقه ای آماده کرد که با مداخلات خارجی به اوج رسید.
تنها و تنها یک مؤلفه می تواند کلّ معادلات را برهم بریزد و آن خیزش انقلابی است، طرح موضوع انقلاب، خود به خود مسألۀ رهبری انقلابی و پایۀ مادی خود انقلاب را به همراه می آورد؛ و این دو دقیقاً دو حوزۀ اصلی هستند که بخش اعظم طیف چپ به کل از محاسبات خود به نفغ یافتن «راهکارهایی» در چهارچوب نظام بحران زدۀ سرمایه داری کنار می گذارد.
پتانسیل اعتراضی در وضعیت کنونی موجود است. مقاومت ۱۳۵ روزۀ یگان های دفاعی کوبانی در برابر ارتجاع داعش، با کمترین سطح از امکانات دفاعی، همراه با موج عظیمی از همبستگی جهانی رخ داد و چهرۀ خاورمیانه را دستخوش تغییر کرد (اما همان طور که از همان ابتدا هشدار داده شد، رهبری «پ.ی.د» دیر یا زود خود را چهارچوب بلوک بندی های امپریالیستی قرار می داد. امروز امریکا و ناتو از «پ.ی.د» به عنوان نیروی نیابتی کلیدی خود در جنگ علیه داعش در خاک سوریه استفاده می کنند، و هم مسکو و هم واشنگتن از شاخۀ نظامی «پ.ی.د» حمایت تسلیحاتی و هوایی کرده اند). به همین ترتیب ما شاهد اعتراضات میلیونی مردم عراق علیه تفرقه افکنی های شیعی و سنی، اعتراضات «بحران زباله» در لبنان، اعتراضات وسیع کارگری ایران، شدت گیری مبارزات دمکراتیک- به خصوص کردها- به دنبال انتخابات پارلمانی ترکیه و پیروزی «ه.د.پ»، اعتراضات چند صد هزار نفرۀ مردم افغانستان در مقابل «ارگ» و موارد دیگری بوده ایم. اما تمام این پتانسیل بدون تشکیلات انقلابی در سطح منطقه ای و جهانی، دود می شود و به هوا می رود. یک خیزش انقلابی، در غیاب تشکیلات رهبری کننده می تواند به همان سرنوشت جنبش های اعتراضی به اصطلاح «بهار عربی» ختم شود.
همان طور که در مطلب «بحران سوریه: مداخلۀ نظامی روسیه و موضع مارکسیست های انقلابی» (۱۱ مهر ۱۳۹۴) اشاره شد:
مارکسیست ها به جای نگاه رو به بالا و انتخاب میان ارتجاع «بد و بدتر»، به این پتانسیل عظیم مبارزاتی و مترقی نگاه می کنند که در غیاب رهبری انقلابی، می تواند از میان برود. مارکسیست های انقلابی نمی توانند تا وقوع هر رویدادی نقش منفعلانه ایفا کنند و سپس به دنبال پاسخ این پرسش باشند که «امروز» چه باید کرد. اقدام «امروز»، وابسته به تدارکات «دیروز» است. یک گرایش مارکسیستی انقلابی، منافع طرفین این جنگ ارتجاعی را برای مردمی که در این مخمصه افتاده اند افشا می کند؛ برنامۀ سوسیالیستی خود از مجموعه ای مطالبات را تبلیغ می کند؛ خواستار مسلح شدن مردم، تشکیل واحدهای دفاعی و آموزش نظامی می شود؛ در بین سربازان رژیم اسد تمرّد و سرپیچی ایجاد می کند؛ آن ها ترغیب می کند که سلاح شان را به سوی افسران شان نشانه روند؛ در کشورهای متخاصم به کارزار ضدّ جنگ و سازماندهی اعتصاب عمومی برای عقب راندن دولت های سرمایه داری از این جنگ دست می زند. یک گرایش مارکسیستی انقلابی، استقلال خود و جنبش کارگری را در هر شرایطی حفظ می کند، حتی اگر در اقلیت باشد، و حتی اگر نتواند از سطح تبلیغاتی فراتر رود. نهایتاً وظیفۀ استراتژیک اصلی پیش روی «مارکسیست»ها که سال ها فراموش شده، تدارک برای حزبی انقلابی بوده است که بنا به ماهیت خود، نه در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی تعریف می شود. مادام که این وظیفه انجام نگیرد، هر بار شرایط مشابهی رخ می دهد که طیف گسترده ای از چپ را به دنبال بازی این یا آن قدرت سرمایه داری و امپریالیستی بکشاند.
۲ اسفند ۱۳۹۴