روحیه جغرافیایى حاملان پان ایرانیسم یا نژادپرستى پارسى!

روحیه جغرافیایى حاملان پان ایرانیسم یا نژادپرستى پارسى!

نژادپرستى پارسى را بدین گونه که در ذیل مى آید میتوان در سه نقطه جغرافیایى تقسیم بندى کرد!
١- پان فارسى و پان ایرانیسم پارس در جغرافیاى میانه و شرق ایران که اکثراً منشا قومى شان فارس است.
٢- پان ایرانیسم و نژادپرستى پارس گراى شمال غربى که اکثراً منشا قومى شان تورکها و آذربایجانیها هستند!
٣- پان ایرانیسم و نژادپرستى پارسى دامنه زاگرس که منشا قومى شان، لُر، بختیارى و اقلیتى از کوردهاى شیعه مذهب است!

نژادپرستى و قِلَت فاشیسم این سه گروه را سعى خواهم کرد که بطور خلاصه با عطف به تجربه و شناخت شخصى بترتیب شماره توضیح دهم!

١- اکثریت قومیت فارس سطحى از ناسیونالیسم افراط گراى فارسى را نمایندگى مى کند، هر چند این مى تواند ناشى از ناآگاى اجتماعى و سیاسى باشد، اما وجود روحیه عمومى ناسیونالیستى خود برتربین، افراط گرا و دیگر ستیز در ملت فارس انکار ناپذیر است، اما همه اینها از نظر سیاسى آکتیو نیستند و آکتویستهایى غیر معتقد به پان ایرانیسم و پان پارس مى توان گفت که فاشیست نیستند و انحراف شوینیستى دارند، مثلاً کمونیستها یا اصلاح طلبان یا نهضت آزادى یا لیبرالها، شونیست و فاشیست نیستند اما انحراف شوینیستى پارسى دارند! اما معتقدان و آکتویستهایى سیاسى به شوینیسم و فاشیسم پارس که متعلق به قومیت فارس هستند، اکثراً در دو یا بقولى چهار حزب پان ایرانیست، حزب ایران و احزاب متعدد سلطنت طلب به فعالیت مى پردازند. اینها اکثراً غرق در توهم خود برتر انگارى هستند و دنیا برایشان به فارسها و غیرفارسها تقسیم شده است که در تصورشان فارسها از غیرفارسها برتر هستند! از نظر آگاهى سیاسى شدیداً بى سواد هستند، مثلاً اوج سوادشان در این مسله خلاصه مى شود که هگل در جایى گفته که ایرانیان اولین ملتى هستند که روح ملت و وطن پرستى دارند، البته اگر از ایشان بپرسى که هگل در کجا گفته است، حتماً به سوال کننده برچید خائن و فحش خواهر و مادر مى دهند ! در حالى که اصولاً هر کس سواد فلسفه نداشته و دلش خواسته که دق و دلى از هگل دربیاورد، فوراً میتواند به هگل حمله کند که اطلاعات و منابع هگل از تاریخ شرق شدیداً ناقض و غلط است! البته اینها چون اکثراً هگل را نخوانده اند، این روایت را ندیده اند که هگل به نقل از هردوت در ادامه بحث از ایران یا پرشین، آنها را وحشى و بربر خطاب مى کند که تجربه دولت مدارى و ساختار سازى ندارند! خلاصه از بحث خارج نشویم اینها شدیداً در عالم هپروت سیر مى کنند و شاهنامه فردوسى و حافظ را بزرگترین و پر خواننده ترین شاعران دنیا مى دانند که اصولاً از پیوند قلب گرفته تا مسله ترمودینامیک را مى توان با مطالعه این دو کتاب جواب یافت. البته بعضاً زندگینامه أبوعلی سینا را هم مى خوانند، هر چند آنقدر مالى نیستند که بتوانند کتابهاى نوشته شده توسط خود أبوعلی سینا را بخوانند. بعضاً خیلى باسواد باشند در اوستا و گاتهاى زرتشت هم سِیر و تفحصى مى کنند،اینها که سرشار از غرور و توهم کاذب هستند و مانند پرویز ناتل خانلرى معتقد هستند که یک فارس بى سواد از یک دکتر تورک یا دکتر عرب باسواد تر است، اما بعضاً بخاطر همین توهم شان و جبر اشرافیت نژادى شان نوارى و سى دى تورکى و کوردى، گیلگى یا لرى در ماشینشان حمل مى کنند تا وقتى دوستى از این گویشوران را دیدند با گوش دادن به این آهنگ پُز بدهند که چه قدر بزرگوار و متواضع هستند که بعضاً از موسیقى خرده فرهنگها هم لذت مى برند! اینها در برخورد شخصى و موضع گیرى سیاسى با خلقهاى غیر فارس و حقوق آنها متناقص بنظر مى رسند! یعنى هم از موضع فرادست از تحقیر و تمسخر فرودست لذت مى برند و این لذت سادیستى را اصولاً بالاترین سعادت خود مى دانند و معتقد هستند که تَرک عادت موجب مرض است و هم اینکه از همان موضع فرادست مى خواهند نقش پدر دلسوز را بازى کنند که مصلحت غیرفارسها در فارس شدن است و آنها بما لطف مى کنند که اجازه مى دهند که ما آسیمیله شده ودر فرهنگ فارس ذوب و حل بشویم و سعادت این را پیدا کنیم که روزى از فارس بودن لذت ببریم! همانطور که عرض کردم از نظر روانشناسى عمومى مبتلا به نارسیسیم و سادیسم و یا روحیه دیگر آزارى هستند. در یک کلام سیاستشان در مواجهه با غیرفارسها و حقوق ملى البته سیاست هویچ و چماق است و بعضاً بخاطر اینکه بزرگوار بودن خودشان را اثبات کنند با سطحى از حقوق ملى که لطمه اى به فیتش نژاد برتر اینها وارد نیاورد اظهار همدردردى مى کنند و بعضاً شعار گونه سخن از برقرارى دیالوگ سازنده با فعالین حقوق خلقهاى غیرفارس مى کنند !

٢- شاید باور کردنش سخت باشد، اما این حقیقت دارد که پان ایرانیسم و شوینیسم فارسى توسط تورکها تئوریزه و نظریه پردازى شده است! یعنى اگر نظریه و تئورى پردازى و جانفشانى تورکها را از ایدولوژى پان ایرانیسم کَسر بکنیم، چیز قابل توجهى در تَهَش نمى ماند! در حالیکه بجز چند نفر اکثر ناسیونالیستهاى فارس ها مشغول شاهنامه خوانى بودند این تورکان بودند که براى نژادپرستى فارسى نظریه پردازى و جانفشانى کردند! این از چه چیزى نشات مى گیرد، شاید مسله اى مبهم باشد، اما واقعیت این است این از احساس حقارت و پَستى که ما تورکها بدان خو گرفته ایم نشات گرفته است! اینکه آیا این احساس حقارت و پستى تاریخى است و یا در پروسه دویست ساله توهین و تحقیر قومى تورکها توسط روایات و جوکها شکل گرفته است بحثى است که مى توان کنکاش کرد! یا نظرى دیگر دال بر این مدلول است که روحیه تاریخى تورکها دایر بر سربازى و نظامى گرى در مقابل پول و مقام است و بهمین خاطر در پروسه زمان روحیه نظامى گرى براى پول، مقام و افتخار به روحیه مزدورى نظریه پردازى براى شوینیسم فارس در مقابل پول و مقام تصعید یافته است که تورکها خود براى آسیمیلاسیون خود نظریه پردازى مى کنند! شاید خیلى از هویت طلبان با این بخش نوشته مشکل داشته باشند که روحیه خاص را به عام نسبت داده ام، اما منظور من تورکهاى پان ایرانیست است که براى لذت بردن از بردگى و رقیت و نوکرى خود شلاق را از دست ارباب مى ربایند تا با شلاق زدن بخود لذت ارباب شدن را تجربه نمایند! هر چند قلم از توصیف احوالات شرم آور تورکان پان ایرانیست عاجز است اما تجربه شخصى من در مواجه با این عزیزان این است که اینها حتى اگر پروفسور هم باشند در مقابل و مواجهه با یک فارس بى سواد شدیداً خود را کوچک و حقیر احساس مى کنند! حقارت در خودآگاه و ناخودآگاه اینها امرى نهادینه شده است، اینها شدیداً مشکل شخصیتى و روانى دارند و فارس و زبان فارسى در پروسه زمانى تبدیل به فیتش و بت واره اینها شده است ! بخاطر همین فیتش و بت وارگى فارسى رویکرد اینها در مقابل احقاق حقوق ملى تورکها شدیداً تهاجمى است. مثلاً در حالى که فارسها از برگزارى کنسرت و نمایش و چاپ بعضى کتابها به زبان ملیتهاى غیرفارس با پُز پدر گونگى رضایت مى دهند و حتى بعضاً خود هم در اینگونه نمایشات شرکت مى کنند، تورکان پان ایرانیست شدیداً به این امر اعتراض مى کنند و با خوشحالى خبر تهیه مى کنند که کسى به تماشاگر نمایش به زبان محلى نرفت! البته بعضاً از تدریس بسیار محدود زبان کوردى و بلوچى بخاطر ریشه آریایى شان حمایت مى کنند، اما وقتى سخن از زبان تورکى مى شود، رگ گردنشان بیرون مى زند و از حکومت جمعورى اسلامى ایران شدیداً ناراضى هستند چون این حکومت مانعشان است تا طالبان حقوق اقوام بالأخص تورکان را اعدام بکنند! نکته مهم این این است که احتمالاً روزى نژادپرستان فارس با اصلیت فارس به احقاق حقوق غیر فارسها رضا دهند اما تورکان فارس گرا محال است به این امر رضا دهند. در حالى که نژادپرستان فارس مبتلا به نارسیسیم و سادیسم هستند، نژادپرستان فارس گراى تورک شدیداً مازوخیست هستند. هر چند که روایت شده است که درجلسات داخلى پان ایرانیستها، تورکان پان ایرانیست بخاطر اینکه نمى توانند نفوذى در بین مردم بکنند و مردم عادى تورک را از هویت طلبى دلسرد کنند اکثراً از طرف همقطاران فارس خود با لفظ بى عرضه تحقیر مى شوند و این باعث مى شود که اینها بیشتر براى نشان دادن حس وفادارى خود دست به خود آزارى و مازوخیست فزونترى بزنند. سیاست اینها در مواجهه با حقوق خلقهاى غیرفارس چماق و چماق است و شدیداً در حوزه نظریه براى نفى حقوق غیرفارسها فعال هستند.
٣- گروه سوم پان ایرانیستها و شوینیستهاى فارس به زاگرس نشینان شهرت دارد، این گروه که متشکل از لُرها، بختیاریها، لک ها و کردهاى فیلى شیعه است جزو فاشیسترین گروه نژادپرستان پارسى است. این گروه جغرافیایى شوینیستى بجز زاگرس نشینان و بلوچها به بقیه ایرانیان و حتى فارسها با چشم تحقیر نگاه مى کنند. در حالى که شوینیسم فارسى، فارس تباران و تورک تباران بر اساس جغرافیاى ایران و زبان فارسى است! شوینیزم پارسى زاگرس نشینان بر اساس نژاد و کروموزوم آریایى است، در پرسپکتیو این نوع شوینیزم، تورکها و عربها دشمن اصلى ایران و ایرانیت هستند و حتى از حزب پان ایرانیست اظهار ناامیدوارى مى کنند بخاطر اینکه مسول جوانان حزب یک تورک تبار اردبیلى است. به ظن اینها هر کس پسوند سید داشته باشد و هر کس ده پشتش به تورک برسد پان عرب و پان تورک است. اینها مثلاً اکثراً در تحلیل و نوشته هایشان آقاى خامنه اى را پان تورک و عامل دولت ترکیه مى دانند. مشارکت عرب و تورکها در عرصه سیاسى ایران را حتى اگر در راستاى آسیمیلاسیون غیر فارسها در زبان و فرهنگ فارسى باشد را در راستاى تلاش براى حاکمیت عربها و تورکها در ایران ارزیابى مى کنند! یکى از این اینها مقاله نوشته بود که چون والدین لنین از تورکان مسیحى چوواش بودند پس افکار لنین در راستاى حاکمیت ترک تباران و پان تورکان است و در آخر نتیجه گرفته بود که تورکها با توسل به حربه مذهب و کمونیسم مى خواهند حاکمیت خود را بر جهان بسط بدهند، تورک و عرب خوب، تورک و عرب مرده است بنظر اینها! اینها البته به فارسها هم با چشم تحقیر نگاه مى کنند چونکه معتقد هستند که فارسها در اختلاط با تورکها و عربها فرهنگ اصیل آریایى خود را از دست داده اند و تورکیزه و عربیزه شده اند! هر چند که مدتى تلاش کردند در گروه تندر فعال شوند، اما بجز یکى دو مقاله نویس اکانت دار یکى از سایتها و چندین صفحه فیس بوکى کم طرفدار نتوانسته اند متشکل شوند! اصولاً بجز ربط دادن همه مشکلات جهان به تورکها و عربها و تعمق در برخورد سردار اسعد و ستارخان مطلبى براى تولید ندارند! هر چند که اخیراً یکى از منشعبینشان فیلمهاى آبکى تولید مى کند اما بیشتر از آن آبکى است که تاثیرى بگذارد! اگر نژادپرستان فارس، نارسیست و سادیست و نژادپرستان فارس گراى تورک مبتلا به مازوخیست هستند نژادپرستان آریایى زاگرس نشین شیزوفرنى شدید دارند و معرف هست که تمام صداهاى را که در زمان ابتلا به این بیمارى از غیب مى شنوند را به تورکها و عربها منتسب مى کنند و شاید فقط بتوان با دار دسته هیتلر و نازى مقایسه شان کرد وجهه تسمیه اش هم این است که هم آریا گرا هستند ! شاید اینها را بتوان همراه با هیتلر و حکومت نازى در زیر مجموعه ننگ بشریت تقسیم بندى کرد. شاید افکار اینها خنده دار باشد و اصولاً نمى توان لفظ افکار را بر اندیشه هاى اینان اطلاق کرد، چون که افکار از تفکر نشات مى گیرد و اصولا اینها عاجز از تفکر هستند! اما نقطه جالب توجه اینجاست که مقالات و کتب نبرد من هیتلر هم در جامعه المان با تمسخر و خنده روشنفکران آلمان روبرو شد و جدى گرفته نشد و حتى روشنفکران زمان چاپ کتاب براى خود کسر شان دانستند که ردیه اى بر آن بنویسند.

در نتیجه گیرى نهایى مى توان گفت که گروه اول ذاتاً متوهم و خیالاتى هستند در حالى که گروه دوم ذاتاً پَست و حقیر هستند و گروه سوم جانى بالفطره هستند! گروه اول ساکن و غرق در دنیاى کوچک خود هستند و گروه دوم شدیداً فعالیت مى کنند و گروه سوم بعضاً گرد و خاکى به پا مى کنند و ناپدید مى شوند! گروه اول سواد آکادمیک دارد اما سواد سیاسى ندارد، گروه دوم مجهز به دانش سیاسى و آکادمیک است و گروه سوم بى سواد مطلق هستند! گروه اول در گذر زمان احتمالاً با فشار جامعه مدنى قابلیت انطباق خود را با دموکراسى را دارد در حالى که گروه دوم دشمن دموکراسى است و گروه سوم نمى داند که دموکراسى خوردنى است یا نوشیدنى! نظرى دال بر این است که گروه سوم ساخته و پرداخته پشت صحنه گروه اول است تا گروه دوم یا تُرکان تورک ستیز را در فشار بگذارد که اگر فعالیت بیشترى در راستاى خودزنى و خودآزارى انجام ندهند جایگاه تاریخى خود را در رقابت با فاشیستهاى زاگرس نشین از دست خواهند داد و این تورکان تورک ستیز را بیشتر اذیت مى کند که هنوز مورد اعتماد ارباب نیستند و به چشم بیگانه به آنها نگاه مى شود و بهمین خاطر هم اینها دشمنى شان را با تورکها شدیدتر مى کنند تا رضایت و خشنودى ارباب را کسب کنند! روایت است که گروه اول صبحها هنگام دست و رو شستن وقتى در آیینه نگاه مى کنند از چهره خود لذت مى برند و بعضاً بر انعکاس صورت خود در آیینه بوسه اى مى زنند! همین روایت درمورد تورکان تورک ستیز بدین صورت است که اینها اکثراً به آیینه نگاه نمى کنند و همه آیینه ها را شکسته اند چونکه اینها از چهره خود وحشت دارند و حتى بخاطر اینکه چهره صورتشان کمى سفید تر از فارسها است براى اینکه فارس جلوه کنند پوستشان را تیره تر و برنزه مى کنند، اگر بِسْم الله دشمن جن و شیطان است مى توان گفت آیینه هم بخاطر اینکه چهره تورکان تورک ستیز را براى خودشان عیان مى سازد دشمن تورکان تور ستیز است! اما زاگرس نشینان وقتى به آیینه نگاه مى کنند از شدت نارسیسیم آن را بغل مى کنند، اما وقتى بیشتر خیره مى شوند تصور مى کنند قیافه شان به تورکها و عربها شباهتهایى دارد و از زمین تا آسمان با قیافه آریایى هاى آلمان فرق دارد، بهمین خاطر سرشان را به آیینه مى کوبند تا خشم و انتقام خود را از آیینه بخاطر اینکه آنها را شبیه تورکها و عربها مى نمایاند ابراز کنند، شنیده ها حاکى از آن است که این گروه بدنبال کشف آیینه اى هستند که قیافه شان را شبیه آریایى هاى اصیل آلمانى نشان بدهد، یادم نرفته این را هم ذکر کنم که اکثراً اینها بخاطر پنهان کردن رنگ چشم شان شب موقع خواب هم از عینک آفتابى استفاده مى کنند.

پ،ن : روشن است که نوشته در احوالات نژادپرستان فارس و فارس گرا جغرافیاى مزبور نوشته شده است و مردم عادى این خلقها شامل توصیفات شرح داده شده نمى باشند و نوشته بَرى از توهین و تحقیر گروه قومى است و هدفش فقط نژادپرستان فارسى است!

معصومه قربانى