قدمی نزدیکتر به تیر رس
بازهم در باره دو “انتخابات” در جمهوری اسلامی
من فکر میکنم نباید “انتخابات” برای دو مجلس اسلامی و خبرگان را دراماتیزه کرد و یا تعبیر خود و تمرین با مقولات اجتماعی و فلسفی و تاریخی را بر آنها مونتاژ کرد. این نمایش ها نه مصاف بین مشروعه طلبان و مشروعه چیان و ادامه خطی تقابل مُتشّرعه و صوفیسم در بستر تاریخی “میهن ما” است(آنطور که آقای خلیق در نوشته خود در سایت اخبار روز چنین تعبیری بدست داده اند)، و نه نبرد بین طرفداران دمکراسی و رای مردم در یک سنگر؛ با “تمامیت خواهان” و اولیگارشی روحانیت در اردوی متخاصم. در دوره نظام اعلیحضرتی، وقتی بحث اصلاحات ارضی و انقلاب سفید به میان آمد، حزب توده چنین شعاری مطرح کرد: “اصلاحات آری، دیکتاتوری نه”. اکنون و در شرایط پس از سقوط رژیم سلطنت، آیا واقعا کسی بر این باور است که ادامه تناقض بین گرایش اصلاحات از بالا و دیکتاتوری، بازهم از بالا، بود که موتور محرکه تحولات سال ١٣۵٧ را تشکیل میداد؟ آیا در هر فردای محتوم حذف رژیم اسلامی از صحنه قدرت، کسی خواهد پذیرفت که ریشه سقوط رژیم اسلامی در کشمکش بین گرایش اصلاح طلبان سابقا خط امامی و بنیانگذاران وزارت اطلاعات و حکام شرع دادگاه ها؛ و “تحول خواهان” و تمامیت خواهان، باز هم در بالا، ریشه داشته است؟ آیا “کُنشگران” جامعه ایران با همین شیوه و مُتد تحلیلی، تحولات دیگر جوامع را بررسی میکنند؟ آیا عناصر مُهّم و سرجُنبانان جناحهای رژیم اسلامی، واقعا بر این باورند که نبرد و مصافی بین طرفداران تحول و “اصلاحات” و دیکتاتوری “ولایت فقیه”، آنهم منحصرا در بالا و بین جناحهای رژیم، در جریان است؟ آقای صادق زیبا کلام در مورد رد صلاحیتها چنین نمیگوید، آقای محمد خاتمی چنین نگفت و موضع رفسنجانی هم چنین نبوده و چنین نیست.
در شرایط پسا برجام و بعد از شُل کردن برخی از تحریمها، هیاتی از رژیم اسلامی مرکب از محمد جواد ظریف و محمد نهاوندیان، رئیس دفتر روحانی، در “مجمع جهانی اقتصاد” در داووس سوئیس با حضور ۴٠ نفر از سران کشورهای جهان از جمله آلمان، سوئیس، آفریقای جنوبی و مکزیک شرکت کردند. برگزار کنندگان این اجلاس اعلام کردهاند که هدف از این نشست پیشوازی از آغاز چهارمین انقلاب صنعتی در جهان است. نشست عمومی «قدمهای بعدی برای ایران و جهان» با استقبال گسترده کارشناسان اقتصادی و رسانهای در داووس روبرو شد. بر اساس این گزارش حضور ظریف و نهاوندیان در اجلاس جهانی اقتصادی بشدت مورد توجه شخصیتهای اقتصادی و رسانهای حاضر در داووس قرار گرفت.
جوهر پیام این دو مقام رژیم اسلامی در کنفرانس “داووس” این جمله است:
تصور میکنیم که شکوفایی اقتصاد باید با امنیت و مقابله با افراطگرایی و خشونت پیش رود.
بحث و مصاف واقعی و آنچه محتوای همه انتخابات ها و از جمله همین دو انتخابات مجلس اسلامی و خبرگان را جهت میدهد همین مساله گرهی است: آیا رژیم جمهوری اسلامی پس از بیش از سی سال از گذشت انقلاب، از این ظرفیت برخوردار است که با حفظ روبنای اسلام سیاسی، سرمایه داری ایران را در بازار جهانی ادغام کند یا نه؟ آیا تثبیت قدرت اسلام سیاسی، چه از نظر و نگاه مردم و چه از زاویه ارزیابی جوامع غربی و یا در مواجهه با بحرانی که منطقه را در برگرفته است، تا آن حد یکسره شده است که بشود بطور واقعی ناظر “شکوفائی اقتصادی” و امنیت لازمه آن، تحت رژیم اسلامی باشیم؟ رژیمی که جوانش وقتی از خواب بیدار میشود، تقریبا هر روز شاهد بالای دار بردن چندین نفر از شهروندان است؟ که کارگر را به جرم درخواست حقوق معوقه و یا اعتراض به تعطیلی محل کار و تامین معیشت به گلوله میبندد و فعالان اجتماعی و سیاسی و مدافعان حقوق مردم کارگر و زحمتکش را به خاطر تماس تلفنی و نوشتن تومار به زندان و شلاق محکوم میکند؟ حتی اگر نسل کشیها و قتل عامهای سیاسی و قتلهای زنجیره ای را به روی خود نیاوریم؟
یک جناح رژیم، همان جناحی که “مافیای قدرت” است و حول ولایت مطلقه فقیه در رابطه با قدرت سیاسی “تمامیت خواه” است، صراحتا میگوید که خیر! اوضاع ما برگشت ناپذیر نیست، قتل و کشتار ها و ارعاب و وحشت هنوز قدرت تثبیت شده ما را تضمین نکرده است. آمریکا قصد براندازی دارد و جناحهای مدعی اصلاحات، “نفوذی” این سیاست برای دست کشیدن از آرمانهای انقلاب اسلامی اند. خامنه ای خود بارها گفته است که “من یک انقلابی ام”. این بحث و مصاف و چالنجی واقعی است. جناح ولی فقیه و طرفدارانشان که به اقرار روزنامه های خودی، چندان پا بند احکام اسلام هم نیستند و گزارش داده اند که قیمت “نماز و روزه استیجاری” روند رو به رشد دارد! مساله شان این است که آیا اگر اصلاح طلبان و یا اصولگرایان معتدل و یا تحول طلبان، به مجلس اسلامی و خبرگان راه یابند، باز هم حاضرند که در جامعه ایران ببینند توریستها مثل ترکیه یا یونان و یا کشورهای “رها” شده از بلوک “توتالیتر” شوروی سابق، در ایام تعطیلات بتوانند با بیکینی در شهرهای ساحلی و تفریحی بگردند و مسئولین نظام بازهم نماز و روزه را اجاره کنند؟ آیا واقعا میلیاردرهائی که نسب شان به مقامات “اسبق” کی جی پی در نظام “دیکتاتوری شرق” میرسد، از همین قماش نیستند که در ایران فعلا اسلامی، قشر “آقازاده ها” و ذُرّیه ها و تٙخم و ٙترٙکه عناصر دانه درشت در میان هر دو جناح را تشکیل میدهند؟ وقتی به این قشر بورژوازی نوپا و نوکیسه در دوران پس از فروپاشی دیوار برلین نگاه میکنید، انگار هفت پُشت شان هم از انقلاب اکتبر و جنگ ضد فاشیستی حتی به روایت قصه مادر بزرگها و پدر بزرگها چیزی نشنیده است. اینها وقتی از سوسیالیسم و لنین و مبارزه ضد فاشیستی حرف به میان می آید، نوک دماغشان را میگیرند. هم سِنخ های بی رگ و ریشه و بی فرهنگ شان در ایران نیز به ساده لوحی تحلیلگران و اقتصاددانان و آکادمیسین های صلواتی و خود فریب و یا صندلی و قلم به مزد میخندند. چرا میشود بورژوازی نو کیسه در روسیه کنونی و مافیای اقتصادی کشورهای بلوک سابق شوروی، چپاول ها و رانت خواری و پول و ثروت خود را به بازار گردش پول و سرمایه وارد کنند، اما آقازاده ها و پورشه سواران نمیتوانند؟ چون فشار “انقلاب اسلامی” و رسوبات تحّجر مشروعه طلبی در صد سال پیش، در فرهنگ شرق و “تمدن اسلامی” از قدرت جاذبه بسیار بیشتری در مقایسه با انقلاب اکتبر و جنگ ضد فاشیستی برخوردار است؟
بالاخره میتوان تصور کرد که رژیم اسلامی هم، حتی اگر فرض کنیم که رهبری انقلاب اسلامی، ربطی به جنگ سرد و کنفرانس گوادلوپ و غیره نداشت و مثل چین، نتیجه راه پیمائی طولانی اسلامی و جنگ توده ای و شهادت طلبی اسلامی و محاصره شهر ها از طریق دهات اسلامی، بالاخره به دوره پسا انقلاب قدم گذاشته است؟ آیا رژیم اسلامی هم قادر است نمای “ضریح امام” را چون مجسمه هائی از مائو به عنوان نشانه ایام سپری شده و بسر رسیده به بازار بورس و سرمایه داران نشان بدهد که دیگر برای نقل و انتقال بخش عظیمی از صنعت و تکنیک بخاطر آویزان بودن سایه تهدید “قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید” و “دشمنان خلق را در دریای جنگ توده ای غرق میکنیم”، نگران “امنیت” سرمایه و پول خود نباشند؟ مگر درک این حقیقت که سرمایه به جائی وارد نمیشود که طبق احکام دادگاههای شرع و انقلاب اسلامی هر روز سرها بالای دار میروند، آنهم برای اقتصاد بحران زده کاپیتالیسم ایران که به حجم عظیمی از آن نیازمند است و بازده و سود آوری در یک دوره “امن” و درازمدت ممکن میشود، واقعا اینقدر دشوار است؟ تصور بزیر کشیدن و تخریب این قُبّه و بارگاهها و اماکن “مُتبّرکه” و مراکز الهام و سازماندهی جنایت و توحش اسلامی در شرایط حذف هیولای اسلام سیاسی در جامعه ایران واقعا پیچیده است؟ بعضی ها گفته اند که غرب با عربستان و با شمشیر سر بُریدنهایش راه آمده است، چرا با رژیم اسلامی در ایران نه؟ تفاوت این است که عربستان به معنی واقعی کشور نیست، یک چند چاه نفت و پمپ بنزین است با شیوخ انتصابی توسط قدرت استعماری انگلیس پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ اول جهانی؛ و شماری رعیت فاقد حق شهروندی.
به نظر من این روند، یعنی پروسه متعارف شدن انباشت سرمایه در ایران و ادغام آن در بازار جهانی، در شرایط حفظ و بقاء روبنای اسلام سیاسی، با این مشخصات که ما طی این سه دهه ناظر و شاهد و قربانی آن بوده ایم، به سرانجام نمیرسد. مصاف واقعی نه بین اصلاح طلبان و تمامیت خواهان، که بین مدافعان رژیم مهندسی شده بر بستر یک انقلاب و طرفداران عبور از اسلام گرائی است که جامعه ای را بخون کشیده است. از این نظر، جناح حاکم، به ظرفیت، یا به عبارت دقیقتر، به بی ظرفیتی دیگر جناحها برای عبور از اسلامیت رژیم آگاه است، چون مدعیان اصلاحات در خون پاشیدن به جامعه مستقیما شریک جرم اند. جناح موسوم به اقتدارگرا نمیتواند بپذیرد که بخشی از باندهای گانگستر اسلامی، دار و دسته های دیگر را به عنوان قربانی و میراث دار دوره انقلاب و خشونت از صحنه حذف کنند و خود حاصل شهادت طلبی ها و خونریزی ها را درو کنند. به ناچار این سیاست رِّند در میان طیف جناح اصلاح طلبان رنگارنگ حکومتی، به منبع بیرون از دائره جناحهای رژیم و به سیاست ایذائی “براندازی نرم” چشم دوخته است. “رای مردم”، فقط وجاهت “مردمی” چنین رویکردی را در دائره ثبت اندیکاتور کلید داران “دمکراسی” تیک میزند و اعتبار می بخشد و بس. این تاکتیک “فرار به جلو” جناح و دوائر رنگارنگ اصلاح طلبان که پس از شکست دو خرداد، به اصولگرایان معتدل آویزان شده اند و بطور خزنده از جناح کله شق نیرو میکٙنٙند، علیرغم قوت قلب کاذبی که از مواضع آبکی تحلیلگران و اقتصاد دانان شبه آکادمیک میگیرند، از جانب جناح رقیب شناخته شده است. لاجرم عکس العمل سکانداران جناح “اقتدارگرا” شدیدتر و بی ملاحظه تر خواهد بود. هر دو جناح چاره ای جز تمّلق به مردم ندارند. مردم ایران، در جریان جزئی ترین و سِرّی ترین یارگیری و سنگر بندی و تخاصم و توطئه متقابل همه جناحهای رژیم هستند. خفه کردن مردم که در جنگ و نزاع باندهای مختلف اسلام سیاسی، از سر ناچاری و استیصال به عنوان حٙکٙم و داور، دعوت به قضاوت شده اند، در ابعاد وسیع، دیگر عملا ناممکن شده است.
جامعه ایران را با جایگاهی که در اقتصاد جهانی دارد، و مردمی که نشان داده اند، علیرغم قتل عام و نسل کشی قمه کشها و لومپنهای اسلامی نه رعیت و امت که شهروند مدافع حقوق مدنی و انسانی خویش اند، نمیتوان به ضرب ارعاب و حاکمیت وحشت و یا خاطرات ایام انقلاب در منگنه و چنگال خونین اسلام به تسلیم وادار کرد و یا به ناظران خاموش جنگ و رقابت و تنازع جناحهای رژیم تبدیل ساخت. اگر رژیم اسلامی پس از سی سال جنایت و قتل زنجیره ای قادر نشده است مردم را نقش بر زمین کند، آنگاه که این مردم زخمی و لطمه خورده که به اختناق اسلامی رضایت ندادند، و نقش بر زمین نشدند، از جا برخیزند، هیچ قدرتی جلودار شان نخواهد بود. این مقاومت پایدار و این روحیه تسلیم نشده، همراه با چنگ و دندان نشان دادنها بین باندهای مختلف گانگسترهای اسلامی در درون حکومت، این رژیم را با سر بطرف سقوط و فروپاشی میبرد. انتخابات، هر بار کابوس حضور مردمی را که منتظر فرصت اند تا حکومت نِکبت اسلامی را بر سر معماران آن خراب کنند، در برابر چشمان هراسان زعما میگیرد. مردم پشت آنچه که شورای نگهبان تحت عنوان اصلاح طلب و یا طرفدار تحول و یا عوامل “نفوذ” رد صلاحیت میکند، یک نبرد در راستای براندازی، و به تعبیر واقعی جناح مقابل، براندازی نرم میبینند. غایت اینکه، براندازان نرم پُشت شان به جنبش آقازاده های پورشه سوار و وسوسه گردش پول و ثروتهای باد آورده و حاصل رانت خواریها برای زاد و ولد در بازار جهانی قُرص است؛ و مردم، منتظر رسیدن دشمن تا تیر رس. از این نظر، و به همین دلیل، و نه با تعابیر دراماتیک و نگرش عرفانی به سیاست و جامعه، این دو “انتخابات” پیش رو، از منظر تشدید تخاصمات جناحهای رژیم در تنازع بقاء، و نقش روزافزونی که سران جناحها از سر ناچاری و در دست و پا زدنها برای بقاء خود، برای قدرت مردم و داوری آنها قائل اند، مُهّم اند. باید این نیروی اعتماد به نفس را به مردم یادآوری کرد تا به عنوان شهروندان صاحب اختیار از مهندسی دوایر مدافع نسبیت سیاسی و فرهنگی و سناریوهای آنان؛ و یا تصاویری که بخش فارسی رسانه هائی چون بی بی سی و رادیو فردا و صدای آمریکا از دلبستگی و انجماد به فرهنگ و نظام کاست شرق و تمدن اسلامی ارائه میدهند، در شکل دادن به سرنوشت جامعه نیز موثر و صاحب اختیار باشند. اگر مردم قلبا میخواهند این جٙک و جانورهای اسلامی به جان همدیگر بیافتند و یکدیگر را جِرّ بدهند تا سر به تن رژیم اسلامی نباشد، هوشیاری و کنجکاوی و آگاهی در برنامه و پروژه های نیروهای سیاسی برای نظام آتی و جانشین، از تکرار سوار شدن گرایشات ارتجاعی بر حاصل مبارزات و رنج و مشقات آنها، چون مهندسی حاشیه ای ترین عناصر ارتجاعی و اسلامی به عنوان رهبر انقلاب در مبارزه برای بزیر کشیدن بساط سلطنت، جلوگیری خواهد کرد.
از این رو، به جوانب مختلف این سوال که آیا سرنوشت آینده جامعه ایران در مسیر سرازیری و در دوران پس از سقوط اسلام سیاسی را همتایان نوکیسه بورژوازی نو پای بلوک شوروی سابق رقم خواهند زد یا نیروهای پیشرو و سکولار و سوسیالیست، باید جداگانه پرداخت.
٢٢ ژانویه ٢٠١۶
iraj.farzad@gmail.com