درسهائی از تاریخ‎

 چهارسال پیش نگارندە در سال‌یاد  دوم بهمن (دووی  ڕێبەندان) یادداشتی تحت عنوان “رمز گرامی‌داشت دوم بهمن” را بەرشتە تحریر درآورد، آن متن اشارە بە دو نکتە مهم  داشت کە هنوز موضوعیت دارد:

١ –  پایان یافتن یاغێ‌گری عشایری(تحت نام کردایەتی).

 ٢ –  آغاز فعالیت حزبی و مدنی لائیک در کردستان.

چند سالی است کە خاور میانە پر است از نا آرامی‌ها و تحولات گوناگون دیپلماتیک. و در این میان کردستان تبدیل بە میدان رزمایش قدرتهای حاضر در منطقە شدەاست، از آنجاکە موجودیت اقلیم کردستان عمدتا ناشی از تعادل قوای بین المللی است، دراین هنگامە ادعاهای فراوانی بر سر مسئلە کرد و کردستان ورد زبانها، آرایندە صفحات نشریات، گفتمان تلویزیونها و موضع‌گیری های احزاب گوناگون است.

 شاید گفتە “جورج بوردو” مورخ معاصر فرانسوی کە می‌گوید:

 “.. همە افسانە پردازی‌هائی کە منشاء ایدە ملت را تشکیل می‌دهند بی پایە نیست، این افسانە سازی‌ها نەتنها وجود گروه را تحکیم می‌بخشد بلکە ترکیب سیاسی آن را تقدیس وقدرتی کە در آن اعمال می‌شود را مطلوب و مساعد می‌سازد” .(پایان تقل قول) “انسیکلۆپدی یونیورسالیس۱۹۹۵”

بە اعتباری این جملە ها بخشی از واقعیت را نشان دهد اما در شرایط حساس کنونی باز بینی واقعیات ضرورت حیاتی دارد و پناه بردن بە افسانەها و تخدیر روانی ممکن است مهلک هم باشد.

غریوهائی کە بە آن اشارە شد نگارندە را بیاد آغاز رمان شرق بهشت انداخت . جان استاینبک ، کە در رمانهایش خلاقیتی در روان‌شناسی اجتماعی بە نمایش می‌گذارد ، رمان “شرق بهشت” را با تصویری از درە سالیناس در کالیفرنیا آغازمی‌کند کە رودخانەای بەهمین نام در آن جریان دارد. ابتدا از چم و خم رودخانە و زیبائی‌هایش می‌گوید واز گلها و پروانە ها و قورباغە ها… . اما در پایان پس از توصیفات زیاد  می‌گوید :

” این رودخانە ابدا رودخانە خوبی نبود، ولی تنها رودخانەای بود کە داشتیم و بنا بر این همیشە در بارە اش لاف می‌زدیم ومیگفتیم  در زمستان سرد و نمناک، چە خطر ناک است! ودر تابستان خشک، وچقدر خشک است!..  اگر آدم در دنیا فقط یک چیز داشتە باشد ناچار است در بارەاش لاف بزند، شاید هر چقدر آدم کم‌بود داشتەباشد بیشتر مجبور است لاف بزند!.” (پایان نقل قول)

 سالها سپری می‌شوند و سال‌یادهای تاریخی تکرار میشوند، مواردی وجوددارد که‌ هرچه‌ از مبداء اتفاقات تاریخی دورتر میشویم، پروسه‌ یا روندی که‌آن حادثه‌ مورد نظر را بوجود آورده‌ به‌فراموشی سپرده‌ میشود و حادثه‌ مورد نظر تقدس و الوهیتی پیدا میکند که‌ گاها بسان معجزه‌ای ویا اتفاقی نا ممکن جلوه‌گر میشود وسایه‌ بر درک تاریخی آن می‌افکند.

  دوم بهمن(“دووی ڕێبه‌ندان”)١٣٢۴شمسی برابر با۲۲ژانویه‌۱۹۴۶ هم ازاین قاعده‌ مستثنی نیست، چرا که‌ در شرایطی خاص بوجود آمد کە بر خاستە از خیزشی تودەای نبود. یا می‌توان گفت نطفەای بود کە خیلی زودتر از موعدش بە دنیا آوردە شد.

جمهوری ای  خودمختار در کشوری تحت حکومتی شاهنشاهی اعلام موجودیت میکند! دیده‌ شده‌ است که‌ حکومتی موروثی درچارچوب یک جمهوری به‌زندگیش ادامه‌ دهد (مانند مۆناکۆ در فرانسه‌) کە آن را می‌شود بعنوان پس ماندە ای از گدشتە دانست، اما طلوع جمهوری های خود مختار و دمکراتیک درمحدودە حکومتی سلطنتی و موروثی و استبدادی، پدیده‌ای بود نادر و حتی یگانه‌. ولی باتمام اگرها و اماها می‌بینیم که‌اینچنین شد.

چند سال پیش ازآن؛ جنگ جهانی دوم، اروپا را در نوردیدە بود، تاثیرمقاومت کمونیستها چه‌ ارتش سرخ وچه‌ کمونیستهای اروپای شرقی وچە کمونیستهای غرب اروپا، نهضت مقاومت فرانسه‌ و مبارزات ضد فاشیسم در اسپانیا، حماسه‌ هائی درمقابله‌ با فاشیسم آفریدند کە روشنفکران وآزادیخواهان جهان را به‌حرکت درآورده‌ بود،  متفقین علیه‌ هیتلر به‌ کشوری بە نام ایران به‌ظاهر بی‌طرف اما طرفدار آلمان نازی وارد میشوند، بدون کوچک‌ترین عکس العملی!.

این اشغال سادە، ازطرفی ناشی از پوشالی بودن وبی‌مایگی ارتش شاهنشاهی بود، و از طرف دیگر بی تفاوتی تودە مردم را نشان‌ داد، کە بیان کنندە جدائی نیروهای حکومتی از توده‌ مردم  بود، به‌ عبارتی شکل نگرفتن احساسات ملی ایرانی«یگانە» درمقابله‌ با نیروی «بیگانه‌” را آشکار کرد. متفقین، انگلستان از جنوب وارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی از شمال وارد کشور ایران شدند.

در نواحی شمال غربی (آذربایجان)و منطقه‌غرب کشورجوانه‌های شکل گیری ملت های ترک وکرد که‌ در فروپاشی دولتهای عثمانی و قاجار آغاز به‌ رویش کرده‌بودند، موجودیت خود را نشان دادند. (بخشی از مناطق کرد نشین، کە منطقه‌ مکریان تااشنویه‌ و ماکورا دربر میگرفت و تحت نظارت  ارتش سرخ بود این پدیدە امکان بروز پیدا کرد.ولی مناطق سنندج،کرمانشاه‌ وایلام که‌ تحت استیلای انگستان بود این پدیده‌ امکان بروز پیدانکرد) ، بروزجنبش های ملی دراین بخش از کشورنشان داد که‌ تلاش دوران رضاشاهی برای بوجود آوردن یک ملت یک پارچه‌ “ایرانی بر محور زبان فارسی” ناموفق بوده‌ است، و اکنون این واقعە تاریخی به‌ وضوح کثیرالملله‌ بودن کشور ایران را عیان کرد.

    ناتوانی نیروهای سرکوبگر دولت مرکزی ایران در منطقه‌ غرب کشور وحضور ارتش سرخ ، رفت و آمد های فرهنگی و سیاسی به‌ باکو(آذربایجان شوروی) را امکان پذیر ساختە بود، وآشنائی با فرهنگ جدید ونوین ضد فاشیسم گسترش پیداکردەبود.

شخصیت برجستە ویکی از بنیان گذاران کومەلە ژ.ک.”بیژن٢”(عبد الرحمن ذبیحی) در نشریە “نیشتمان”  شمارە ٢ مهر ماە ١٣٢٢در مقاله‌ ای زیر عنوان “ما و مردم” مینویسد:

“…گرد وغبارتبلیغات وپروپاگاند زهرآگین فاشیست‌ها رخسار بی غبارکردستان راهم مانند بیشتر کشورهای جهان آنچنان تاریک گردانده‌بود کە هنوز هم آثار آن برجاست.

مبلعین نازی درعراق وایران در حال گل‌آلود کردن  فضای سیاسی این کشورها بودند ، بیشترین تبلیغ خود را در کریه نشان دادن چهرە کمونیسم  و کمونیستها بکار می‌بردند…. آنچنان توهمی بوجود آوردە بودند  کە با شنیدن اسم شیوعی(بلشویک) [تودەای] کسانی بودند کە چهرە در هم کشیدە وبر می‌آشفتند.

با آمدن ارتش سرخ بە کردستان، [اردوی ارتش سرخ] آنچنان رفتار ومنشی از خود نشان داد کە تمام تلاش مبلغین هیتلری برباد رفت، ولی بازهم  کسانی‌ پیدا می‌شوند کە مغزشان بازیچە تحریکات و دروغ‌پردازی‌های فاشیستها باقی‌ماندە است. کسانی ازاین تهی مغزها که‌کتاب”دیاری” وشماره‌ اول “نیشتمان” را خوانده‌اند وهواداری وتمایل مارا به‌ حکومت شوروی دیده‌بودند، گفته‌بودند که‌آرمان جمعیت ژ.ک. ترویج مرام کمونیزم است، این گفته‌ بیشک از منبع تبلیغات فاشیستها سرچشمه‌ می‌گیرد، وگرنه‌ ماکمونیست نیستیم واگر کمونیست هم باشیم جای هیچ اعتراضی برای مردم نیست دراین رابطه‌ هیئت مرکزی جمعیت بیانیه‌ رسمی را انتشار خواهد داد…”  (پایان نقل قول)

 چند سطر فوق بیان شرایط در منطقه‌ ایست که‌ اثری از وجود کار خانه‌ ویا کارگاههای صنعتی خبری نیست، یعنی در فضائی که‌ جز تجارت و کاسب کاری،  کمترین اثر سرمایه‌داری درآن به چشم نمی‌خورد ، در منطقه‌ای که‌ هنوز عشایر وشیوخ سلطه‌ اجتماعی وسیاسی داشتند، در چنین شرایطی کۆمه‌ڵه‌” ژ.ک” متولد شد.   دراین برهه‌جوانانی روشنفکر و پرشور دست به‌ اقدامی انقلابی زدند وبرای اعلام بدست آوردن حق تعیین سرنوشت ملت کرد،  اقدام به‌ بوجود آوردن تشکیلات به‌ معنای مدرن و شهری آن زدند (تشکیلاتی مخفی با اسمهای مستعار دارای ارگان تبلیغی”نیشتمان”…)هرچند عمر این حرکت کوتاه بود و بنا به‌ مصلحت زمان( بنا بە پیشنهاد و سفارش حکومت شوروی)  با انحلال کومه‌ڵه‌ “ژ.ک”  حزب دموکرات به‌ مثابه‌ حزبی با برنامه‌ و اساسنامه‌ و…غیرە بوجود آمد. اهمیت مسئله‌ اما، در این‌بود کە نقطه‌ پایانی به‌ یاغی‌گری های طاتفه‌ای، قبیله‌ئی و قومی نهادە شد.

 در این‌جااست که‌ اهمیت بوجود آمدن حرکت سیاسی جدید در کردستان ایران اهمیت پیدا می کند  و علی‌رغم تمام کم وکاستی ها، از جمله‌ نبود کادرهای درس خوانده‌شهری که‌توان اداره‌ اموررا بە شیوە جدید داشته‌ باشند وهم چنین تکنسین ها و مهندسین و…غیرە که‌ سازما‌نده جامعه‌ نوین شهری باشند، در اوضاع آنزمان سنت مبارزه‌ مدنی ولائیک(سکولار) قدم بە عرصە وجود نهاد، مبارزه‌ برای حل مسئله‌ ملی از دست طوایف کوه‌ نشین بیرون آمده‌ بود.‌ تا آن زمان “کوردایه‌تی”آمیزەای بود از یاغیگری عشایری درزیر چتر خواست ملی و تبعیت از شیوخ متشرع و پیران طریقت.

     رمز پیشرفت و شکوفائی مبارزه‌ دموکراتیک حل مسئله‌ ملی  در کردستان مرهون این “حرکت مدنی لائیک” است.

   میبینیم که‌ قاضی محمد متشرع  در سلک سیاسی، لباس سویل می‌پوشد و دیگران به‌ تبعیت از اوضاع آن‌زمان چنین می کنند .

صحبت از آموزش بە سبک مدرن  می‌شود و بە سواد آموزی و شرکت زنان در مسائل سیاسی، بە مثابە حقوق پایەای نگریستە می‌شود .

این جهش فکری، تبدیل بە فرهنگی می‌شود کە بعد از شکست و از بین رفتن آن جریان باوجود نبود مدرسه‌ (دبستان)، کودکان و جوانانی کە راهی مکتب ها میشدند، پس از اتمام تحصیلات مکتبی اگربه‌ رتبه‌ ملائی (جیزی در حد حجت الإسلام در تشیع)هم میرسیده‌اند، هرآینە این درس خوانده‌های مکاتب دینی، قصد فعالیت سیاسی داشته‌اند لباس فقاهت را به‌ کناری گذاشته‌ اند، و همانند یک شهروند به‌ فعالیت سیاسی پرداخته‌اند. کم نیستند مبارزین چپ و کمونیستی که‌ پیشوند ملا را بانام خود دارند. چنانکه‌ اشاره‌ شد این “روش” پسندیده‌ منطبق باحرکت متکامل اجتماعی، پدیده‌ ایست که‌ یاری رسان مبارزین دموکرات –لائیک ، چپ وسوسیالیست در کردستان شده‌ است. به‌ عبارتی تنها خواست حل مسئله‌ ملی در کردستان نیست که‌ تداوم مبارزه‌ در این منطقه‌ را امکان پذیر ساخته‌ است، بلکه‌ مبارزه‌برای احقاق حق تعیین سرنوشت به‌ شیوه‌ سکولار،لائیک و دمکراتیک است که‌ شکوفائی مبارزه‌را تضمین کرده‌است. ومی‌بینیم علی‌رغم عدم رشد صنعت و خدمات شهری مناسب ونبود‌انکشاف مبارزات طبقاتی چشم گیر،  نیروهای مبارز چپ و سوسیالیست ستون اصلی مبارزات دمکراتیک علیه‌ جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند واین امر چیزی نیست جز اثر اعجاب انگیز جدائی دین از حرکت سیاسی.  این آن رمز پدید آمده‌ بعداز جنگ جهانی دوم است که‌ بصورت “فرهنگ سیاسی”جنبش انقلابی خلق کرد نهادینە شدە  است که‌ جای خود دارد آن را گرامی بداریم.

 می‌بینیم، تحت تاثیر شرایط جهانی این واقعە تاریخی امکان بروز پیدا کرد وگرنە در همان ایام کوتاه  کمبودهای جدی‌ چشم‌گیربود. حتی از نظر نظامی بجز زندەیادان، میرحاج احمد طاهر، مصطفی خوشناو، عزت عبالعزیز و… از کردهای عراق(حزب هیوا)دانشکدە های نظامی را در عراق گذراندە بودند، ازکادرهای ورزیدە درس آموختە دانشگاە دیدە در کردستان ایران خبری نبود. از روشنفکران آکادمیک و تئوریسن دیگر جای خود دارد.

مطلبی ازنشریە “کوردستان” ارگان حزب دمکرات آن زمان سال اول شمارە ٧٧ (٢۴ مرداد ١٣٢۴)  گوشەای از شرایط آن زمان را بازگو می‌کند.

“در سوگ برادر ازدست رفتەام”

   برادر عزیزم(م)ای‌کاش خبراز قلب اندوهگین من داشتی، اشک خونینم را می‌دیدی، ماتمی را کە برجای گذاشتەای، غبار تاریک برباد رفتن آرزوهایمان بر آئینە امید نوجوانانی  است کە حقیقت و آزادی را فهمیدەاند.

برادر عزیزم؛ چگونە فراموشت کنم؟ سال گذشتە کە جنبش بارزان فرا روئیدە بود، در شهر(و) تورا دیدم، [پیش ازآن هرگز ندیدە بودمت]، ازطرف رفیقی از کردستان ایران، برایم چند نسخە”نیشتمان” هدیە آوردە بودی، از صحبتها و اندیشەات بوی جوانی وخونگرمی و شهامت بە مشام می‌رسید. حرفهایت چە دلنشین بود، از کومەلە، از پیشوا می‌گفتی، می‌گفتی: مژدە بدە کە بە این زودی‌ها چشممان بە دیدن پرچم سەرنگ کرد برافراشتە در مهابا دروشن خواهد شد.

 تو درعراق تحت تعقیب بودی اما ترسی بەدل راه نمی‌دادی ومی‌گفتی من کار خودم را کردەام[کاری کە می‌بایست انجام دادە ام] بگذار دست‌گیرم کنند، اعدامم کنند، ترسی ندارم. در دور دستهای جنوب عراق بودی کە خبر برپاشدن حکومت کردستان را شنیدی، ازآنجا بە سابلاغ[مهاباد] آمدی.

وقتی کە می‌دیدمت هیچ‌گاە خندە از لبانت دور نمی‌شد برق شادی در چشمان سبزت می‌درخشید ومی‌گفتی :[ووردی] نمردیم و اهتزاز پرچم کردستان و برپائی حکومت کردستان را دیدیم، کاش این پرچم بر فراز کوه‌های آرارات ، کرماشان ، سرای سلیمانیە و همە شهرهای کردستان بزرگ بەاهتزاز درآید، ولی دریغا کە این آرزوی معصومانەات بە‌زیر خاک رفت، دنیائی از احساسات پاک بودی.  وقتی‌کە نوشتە[متنی در حجم کوچک]را از کیف پولت درآوردی، خوب نگاە کردم، دیدم هشت تومان پول داری، ازت پرسیدم چکار می‌خواهی بکنی؟ در جواب گفتی: حاضرم “پیشمرگه” بشوم و در راه آزادی کردستان جان فدا کنم، تقاضای “پیشمرگە” شدن کردی، اما پشت گوش انداختند، چرا کە در این کار بسیار کار آمد بودی! خواستی معلم بشوی غیر ممکن بود چراکە تا بی‌سوادها هستند، کار بە باسواد ها دادە نمی‌شود! تقاضای تلفن‌چی‌گری کردی، آن‌هم دچار اگر واما شد، باتمام این‌ها یک بارهم روی ترش نکردی و ندیدم خم بە ابرو بیاوری. تا روزی کە  در خیابان تورا دیدم با دوگردە نان خشک در دستت، فهمیدم در چە حالی هستی اما دریغ کە یک هفتە بود ،جیبهایم رەنگ دەشاهی پول سیاە را ندیدەبود، پرسیدم بالاخرە دستت بە جائی بند نشد؟ آه سردی کشیدی  و گفتی: مثل اینکە نمی‌خواهند کاری بەمن بسپرند، سر می‌دوانند و طفرە می‌روند، وقتی تقاضای کار می‌کنم انگار کە متقاضی ریاست کل هستم[پاشایتی].

 چهار روز گذشت، انگار گم شدە بودی! غروب روز پنجم از دور دیدمت، چوب‌‌دستی در دست داشتی، با پشتی خمیدە قدم بر می‌داشتی، چهرە سرخ گل انداختەات بە زردی لیمو گرائیدە بود، کلمەای اگر می‌گفتی، دوبار نفس تازە می‌کردی. آری، ازنا امیدی، گرسنگی، بی خانمانی و نبود بهداشت بە (تیفوس، تیفوئید) مبتلا شدە بودی، فقط توانستم بگویم: نومید مباش! پایداری کن! بە آرزوهایت می‌رسی!. چهار روز دیگر از دیدەها پنهان ماندی اما برای من پنهان شدن ابدی بود، دیگر بار ندیدمت،  در بیست‌سالگی بدون امکانات، بدور از پدر، مادر، دوست و قوم وخویش، درگوری تنگ و تاریک آرمیدی، حسرت بیست سالگی را بە خاک سپردی، چراغ اقبالت خاموش شد، هزار ویک آرزو در دل داشتی  و ناکام رفتی. خودت را برای یک زندگی کام‌روا آمادە کردە بودی، دریغا  درخت امیدت بە ثمر ننشست. بعد از چهار روز حکم استخدامت رسید، وا اسفا نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب آمد.

برادر عزیزم(م) تنها تو نیستی کە از گرسنگی جان باختی، هزاران مثل تو در نهایت فقر و بیخانمانی  در راه آزادی جان باختند.  دیگرانی هم راه تورا در پیش دارند، زمستان کە بیاید میهمانان زیادی  خواهی داشت، تو کفش داشتی، لباس قشنگی بەتن داشتی، ولی باید بدانی، آنهائیکە زمستان می‌رسند لخت و عور خواهند بود، افسوس کە در هنگام خاموشیت درکنارت نبودم با این چند بیت دلت را تسکین می‌دهم.

 تا زمانی‌کە کهنەپرستی بر جاست                     رهائی از ذلت و خواری کردها پایان نخواد گرفت

تا زمانی‌کە جلادان و جاهلان برجای باشند          رهائی کرد از دست بیگانگان میسر نخواهد شد

تا زمانی‌کە کار بە دستان این‌چنین باشند               کردستان این چنین سرگردان خواهد ماند

تا زمانی‌کە سرمایەداری برجاست                       ملت بیچارە رنگ رهائی نخواهد دید

                                                                         برادرت “ووردی”  (پایان نقل قول)

پس از بازگشت ارتش سرخ بە شوروی،  جمهوری کردستان کە از هر نظربسیار ضعیف تر از جمهوری آذربایجان بود، چە از نظرنظامی و اداری، چە تنظیمات حزبی و بالاخرە کادر های ورزیدە‌ای کە توان ادارە نظمی نوین را داشتە باشند. واز همە مهمتر حکومت آذربایجان توانستە بود پارلمان انتخابی برقرار کند ولی در کردستان این مهم بە انجام نرسیدە بود. در هر حال هردو  جمهوری کە در شرایط جهانی مناسبی کە پیش‌آمدە  بود سر بر آوردە بودند، نتوانستند قوام یافتە و برسر پای خود بایستند، و همچنان تابعی بودند از وضعیت سیاسی شوروی.

 درآن برهە سیاست شوروی برعدم ادامە کمک بە فرقە دمکرات درآذر بایجان و حزب دمکرات در کردستان قرار گرفت، و حتی بعد از خروج سپاه سرخ عدم مقاومت را بە این دوجریان توصیە کرد، متاسفانە این دو جنبش، خود قادر بە حفظ شرایط بوجود آمدە نبودند، وهمانند شکوفەهای شکفتە در هوای استثنائی معتدل زمستان بودند که طاقت بازگشت سرمارا ندارد و گاها درخت را هم بی‌ثمر می‌کند. مهم وجود درخت و قابلیت شکوفە دادن است کە وجود داشت.

        چنانکە اشارە شد تاثیر این واقعە سبب شد کە سطح حرکت‌های جداگانە وپراکندە “پیشا ملی” در مسیر گسترش و شکل‌گیری مبارزات آزادی‌خواهانە و دمکراتیک ازجملە حل مسئلە ملی در راستای دوران جدید قرار گیرد( مبارزات سازمان یافتە مدنی).

استقرار مجدد حکومت مرکزی ایران موجی از نا امیدی، رعب و وحشت بوجود آوردە بود.

 آقای صارم‌الدین صادق‌وزیری در بخشی از خاطراتش(کتاب “دفاع از دو چهرە برجستە جنبش ملی کرد” صفحە ۴٩) تحت تیتر “تجدید فعالیت حزب دموکرات کردستان” چنین می‌‌نویسد:

” در بهار یا تابستان ١٣٢۶ بود روزی رفقا رحیم سلطانیان و رحیم خرازی بە منزل ما آمدند و ضمن دیدار آظهار داشتند کە پس از سقوط جمهوری مهاباد و اعدام سران آن و دستگیری وزندانی کردن بسیاری دیگراز فعالان آن حزب، ما یعنی عدەای از جوانان مهابادی کە سابقە فعالیت سیاسی داشتیم گردهم‌آمدیم و بر آن شدیم کە بار دیگر حزب را تجدید سازمان کنیم و نگذاریم کە مردم بیش از این نومید و سر گشتە شوند. …

… بە آنان قول دادم کە در کنارشان باشم از کمک و همراهی بە آنان دریغ نکنم. شاید پس از دو یا سە هفتە یا یک‌‌ماه پس از این ملاقات بار دیگر متفقا بە تهران نزد من آمدند و گفتند ما نامەای بعنوان ژنرالیسم استالین نوشتەایم و طی آن از ایشان کسب اجازە کردەایم کە در کار تجدید تشکیلات حزب دموکرات کردستان اقدام کنیم می‌خواهیم این نامە را برای ایشان جهت کسب اجازە ارسال داریم. … “(پایان نقل قول)  و در ادامه به ملاقتی مشکوک و بی نتیجه بودن آن اقدام اشاره می شود.

اشارە بە این موارد برای نشان دادن این امر است کە در شرایط امروز کردستان، هستند کس یا کسانی‌کە مدعی درس‌آموزی از این واقعە تاریخی می‌باشند، بدون اینکە هیچ اشارە ای بە درس یا حتی موضوع درس بنمایند.

متاسفانە دراین دوران تک قطبی جهانی، نە تنها در کردستان کە در دنیا ارزشها وارونە شدەاند و پردەای از یاس و ناامیدی بصورت پردە ساتری برارزشهای مبارزاتی و سوسیالیستی، ارزشهائی کە تکامل و آسایش بشررا مد نظر دارد، کشیدە شده است.

  درهر حال خارج از ارادە ویا تعریف این و آن از مقولە “ملت”، موجودیت ملت کرد خود را نشان دادە است، و نیروئی بالقوە برای رفع ستم ملی در کردستان وجود دارد با پذیرش این پیش فرض، می‌رسیم بە موئلفە هائی کە این پتانسیل سیاسی بالقوە را بە بالفعل تبدیل می‌کنند.کە عبارتند از:

  ١ –  خود را کرد دانستن “کرد بودن” کە مقبولیت عام یافتە است، و ٢ –  بە‌وجود آمدن سازمانها و احزاب سیاسی کە مدعی نمایندگی طبقە یا اکثریت مردم را دارند، وبالاخرە توده عظیم مردم بنابە دید‌گاە وموقعیت های طبقاتی‌خود،دراین مورد ابراز وجود مینماید (اعتصابهای عمومی و ابراز نارضایتی های کوچک و بزرگ اما تعطیل ناپذیر، کە آنرا از مناطق دیگر ایران متمایز می‌کند، بروزات ملی را بە روشنی می‌شود در این حرکات جمعی مشاهدە کرد)، و چون این پدیدە سیاسی، حاوی پتانسیل اجتماعی نیرو مندی است، نیروهای خارجی را مجبور بە کنترل اعمال قدرت خود می‌کند.

٣ – در مورد عوامل “خارجی” این توضیح لازم است کە نگارندە اعمال قدرت یعنی دخالت، کمک ویا تقابل با مبارزات مردم کرد برای رفع ستم ملی، از جانب تمام دولت‌ها، منطقەای بە اصطلاح خودی ویاجهانی را عامل خارجی می‌داند.

  بگذارید این بحث را بیشتربە کردستان ایران اختصاص بدهیم چراکە مطلب با بحث برسر این منطقە شروع شد، بی گمان بنا بە ارتباط رفع “ستم ملی برملت کرد” در عراق، ترکیە و سوریە  و تاثیر پذیری هرکدام از این بخشها از یک‌دیگر، اشارە های مختصری بە آن بخشها هم ضروری خواهد بود.

درکردستان ایران پس از سرکوب جنبس در آذرماە ١٣٢۵(۱۹۴۶) برای سالها حرکت اجتماعی قابل روئیتی بوقوع نپیوست. [بجز وقایع سالهای١٣۴٧ -۴٨_۱۹۶۸ -۶۹) (سازمان انقلابی حزب دمکرات کردستان ایران) کە مقارن یا تابعی بود از انشعاب سازمان انقلابی حزب تودە ایران از حزب تودە. ] در سالهای١٣٣٩ و١٣۴٠، با برنامە ریزی ساواک در حمایت از آغاز مجدد حرکت ملی در کردستان عراق عدەای بە دام افتادند، اما این واقعە بهیچ عنوان حرکت اجتماعی ویا بروزات مدنی را درپی نداشت، اما خود نشان دهندە وجود فرهنگی آزاێ خواهانە بود.

در سالهای (۱۹۷۸\۱۹۷۹) همراه با قیام ١٣۵٧ ایران، در کردستان بە دلیل وجود وتداوم فرهنگ مبارزاتی رها از سلطە دین خیزشی آزادی‌خواهانە مجددا پا بەعرصە وجود نهاد، کە علیرغم لشکر کشیها و درندگی های حکومت فاشیستی – دینی ایران، این خیزش در قالب جنبش مقاومت خلق کرد،لا ینقطع بە موجودیت خودتاکنون ادامە دادە است.

 دراینجا نە با یک تداوم بلکە با یک با لندگی چشم‌گیری روبروهستیم  در واقع اگر در سال‌های ۴۰ میلادی  تازە صحبتی از آزادی های دمکراتیک ویا حقوق زنان بە میان آمدە بود. اکنون خود زنان هستند کە دوش بدوش مردان حقوق انسانیشان را می‌طلبند. در این دوران روشن شدە است کە نمی‌شود از دمکراسی سخن گفت و رفع ستم ملی را مطرح نکرد، و بە همین گونە نمی‌شود از رفع ستم ملی سخن‌راند ولی از برابری حقوق زن ومرد و هم‌چنین از حقوق دمکراتیک اکثریت قریب بە ٩٠ درصد از جامعە کردستان کە جملگی کارگر و زحمتکش و ازلایەهای محروم جامعە هستند سخن نگفت.

درآن دوران ورود ارتش سرخ سبب شد کە فشار پلیسی حکومت ایران زندگی مردم را تهدید نکند، در نتیجە موج آزادی‌خواهی پژواکی بود از مبارزە علیە فاشیزم در این سرزمین، واین چنین است کە اولین قدم‌ها بسوی مبارزات نوین، برداشتە شد، اما تاثیر همان وابستگی بە شرایطی کە فقط با وجود ارتش سرخ ممکن بود، شکست محتومی را بە دنبال داشت.

در آن دورە تاثیر عوامل خارجی، کاملا تعیین کنندە و بود مولفە ای کە زمینە را برای ابراز وجود جوانەای کە وجود داشت آمادە کرد. بدون زمینە مسئلە ملی و جوانەهای پیشا ملی در سرزمین کردستان، بی گمان چنین وقایعی بوقوع نمی‌پیوست. اما در این دوران، همراه قیام و پس ازآن شاهد بالندگی مبارزە ای هستیم کە از اعماق جامعە با آگاهی نسبی بە سرنوشت خود بە میدان آمدە اند، واثری از تاثیرات خارجی در آن وجود ندارد.

تفاوت اساسی جوان بودن آن زمان رابابالندگی این زمان به خوبی می‌توان دید، در آن دوران، جنبش همە گیر تودەای کە سرتاسر کردستان را فرا گیرد وجود نداشت ولی امروزە،  مقایسە تودە ای بودن جنبش مقاومت خلق کرد، ویا بە اعتبار مبارزینی کە در جهت تغییر روابط اجتماعی می کوشند، جنبش انقلابی خلق کرد در کردستان ایران، با وضعیت آن زمان، قابل مقایسە نیست ونشان‌دهندە تکامل و رشد سیاسی ملت کرد و بوجود آمدن احزاب و سازمانهای سیاسی در این منطقە است. نشان دیگر بالندگی این دوران این‌است کە از همان ابتدا بە روشنی تفاوت احزاب یا سازمانهائی کە برای جوابگوئی بە خواست های جنبش، باز سازی شدند ویا بە میدان آمدە بودند آشکار بود، دستە ای (حزب دمکرات شاخص آن بود)برای شرکت در حکومت،با تلاش دیپلماتیک بە میدان آمدە بودند، و دستە دیگر  جواب بە خواست جنبش را در تلاش برای دگر گون کردن روابط اجتماعی وبرقراری سیستمی دمکراتیک می‌دیدند و تاکتیک های دیپلماتیک را برپایە وفاداری وحفظ اصول تکامل اجتماعی قرارمی‌‌ دادند (کومەڵە مظهر این شیوە رادیکال بود).  واقعیت نشان داد کە علیرغم مخالفت‌های شدید متمایلین بە سازش با حکومت ، تا زمانی کە شرایط مساعد بود، تبعیت از تاکتیک های رادیکال و انقلابی عمل می کرد.

نپذیرفتن حکومت اسلامی(دینی)، گسترش وتودەای شدن مقاومت در برابر حکومت اسلامی، تجربە اشکال تکامل یافتە مبارزات مدنی، درسالهای اول بعد از قیام( تلاش در بر پائی شوراهای شهر، تحصن ها، کوچ بزرگ مریوان، کە بازتاب آن را درمقاومت یک ماهە شهر سنندج میشود دید)، مقابلە قهرمانانە پیشمرگە پس از هجوم حکومت اسلامی و پدید آمدن جنبش مقاومت خلق کرد نمونە های این روند هستند. انسجام دولت جدید ایران مدیون حملە حکومت عراق بە ایران و بە حرکت درآمدن ناسیونالیسم ایرانی در پشتیبانی از دولت جدید بود. جنبش مقاومت خلق کرد، بدلیل جوان بودن و نداشتن امکانات مادی(تسلیحاتی و لجستیکی) توان ادامە نبرد در برابر دولت انسجام یافتە ایران را نداشت و نیروهای درگیر با حکومت ایران در حد حفظ نیرو بە خارج ازمرز ایران عقب نشینی کردند. و بە موجودیت خود با اندک بضاعت ناکافی، ادامە فعالیت می‌دهند اما انقطاع در تلاششان بوجود نیامدە است.

 بررسی تمام این اتفاقات تاریخی مقولە هائی هستند کە می‌توان با بازبینی و درس‌آموزی از آنها راه را برای یافتن راه حلهای ممکن هموار کرد. واین مهم فقط با تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر درآگاهی دادن بە تودەها امکان پذیر است. خیزش سرتاسری ایران ١٣۵٧در کردستان بە دلیل وجود تشکل های مخفی توانست ثمری آنچنانی ببار آورد.  امروز شکل و فرم فعالیت مخفی دگر گون شدە واشکال گونە گونی را در قالب فعالیت های مدنی بە خود گرفتە است. اکنون بە دلیل گسترش وسایل ارتبات جمعی ارسال اخبار وباز تاب نظرات سیاسی امکان پذیر است. ودیگر انتقال نظرات احتیاج بە تقبل خطر های آنچنانی ندارد.

 اما حفظ ارتباطات مخفی و آمادە شدن برای شرایط برآمد انقلابی محتاج بە تاکتیک های زیرکانە جدید دارد. کە این کاری است کارستان و بدور از هیاهوی دیپلماتیک! ویا تکیە دادن بر قدرتهای دولتی(نیروی خارجی) است.

شرایط ژئوپلتیک کردستان آنچنان است کە تاثیر نیروهای خارجی(خارج از کردستان بطورعام، منطقەای وجهانی) بصورت عاملی بسیار مهم درآمدەاست، و این تصور را بوجود آوردەاست کە گویا در کردستان فقط با پشتیبانی و دخالت قدرتهای بزرگ است کە تغییرات سیاسی امکان پذیر خواهد شد!. این گونە طرز تلقی بویژە پس از مداخلە مستقیم آمریکا در عراق و نتایج آن در مورد کردستان عراق ، طرف‌داران بیشتری یافتە است. درحالی‌کە همین آمریکا و متحدش ایران عمل‌کردش در سال ۱۹۷۵بە گونە بود(سازش با صدام و بە شکست کشاندن، جنبشی کە تحت نفوذ کامل آمریکابود) ودر ۱۹۹۱مدافع ایجاد  مدارممنوعە پرواز هوائی(بوجود آمدن اقلیم کنونی)، طور دیگری است. واین امر نشان می‌دهد کە شرایط جهانی و اوضاع داخلی است کە این یا آن سیاست دولت آمریکارا تعیین می کند.  در هر حال نگرش دخالت خارجی فضائی آشفتە و رقابتی (کە کلمە خوش‌رقصی مناسب تر است) مشمئز کنندە ای را بوجود آوردەاست کە منشاء مبارزە و موجودیت مبارزە قائم بالذات رفع ستم ملی وبرقراری روابط دمکراتیک در سایە “روابط دیپلماتیک”!!نادیدە گرفتە شود، در واقع فراموش می‌شود کە عینیت  همین پدیدە سیاسی-اجتماعی کە بصورت مبارزە برای رفع ستم ملی تجسم یافتە است، نیروی خارجی را مجبور بە حساب کردن بر روی آنها می‌کند، کە آن هم نتیجە وحدت مبارزاتی تودە مردم است. اگر این نکتە فراموش شود، همین نیروهای سیاسی با دنبالە روی از خارجی ها و بە اصطلاح دیپلماسی ! و تقدیس آن، اعتماد تودە هارا از دست دادە ولاجرم تبدیل بە غلام حلقە بگوش امرای خارجی می‌شوند.

                                                                                  یوسف اردلان

                                                                            ٢۵\١٠\١٣٩۴\\\١۵\١\٢٠١۶