بحثی در مورد آیند ه ی سیاسی ایران!

بحثی در مورد آیند ه ی سیاسی ایران!

سالهاست که مردمان مان نظریه های خود را در مورد آزادی و برابری و خوشبختی به انواع و اقسام مختلف بیان میکنند ! به کجا رسیده ایم!؟

تعدادی که شاید گفت اکثریت مردم هستند همین را زندگی خوشبخت مینامند و در جهت بهتر شدن آن برای آینده گا ن شان گام برنمیدارند !اگر امروز کمی راحت اند به این نمیاندیشند که فردای خود و فرزندانشان چه خواهد بود! درست زمانی که مردمانمان بعد از انقلاب ۵۷ به خانه هایشان برگشتند و بفکر پس انداختن اولاد بودند و خوشگذارنی موقتی و نمیدانستند خالی کردن پشت مبارزین واقعی برای تعمیق انقلاب کودکان امروزشان را در برابر بیکاری ، بیماری ، بی داروئی ، بی آیندگی ، فقر ، زندان و هزاران هزار بدبختی تنها گذاشته اند و به خود و فرزندانشان جفا کرده اند! اینست که تاکید من براین موضوع و یادآوری اش تنها و تنها برای به حرکت در آوردن شماست برای زندگی خودتان و تصور نکنید که به شما مربوط نیست! همه چیز به خود ما تک تک مربوط است! فعالین سیاسی مان باید یادبگیرند که چگونه میتوان بایکدیگر کار کرد! فعالین اجتماعی مان ، هنرمندانمان ، کارگران، معلمان ، پزشکان و خلاصه همه ی ما باید بدانیم خوشبختی فعلی ما ( اگر که داشته باشیم ) گذرا و ناپایدار است و نسل بعد ی ما باز در همین منجلاب زندگی خواهد کرد و خواهد بود! بنا بر این آنچه را که افرادی مثل من در جامعه با خون دل خوردن ومطالعه و بر رسی و تحقیق یاد گرفته اند تا با شما ( هر شخصی و هر کسی که هستی ) در میان بگذارند ، سر سری نگیرید چون برای خودتان است و راه حل را نشان میدهد! افرادی مثل من میتوانیم درست مثل شما بوده و کلاه خود را دودستی بچسبیم ، زندگی شاد موقتی و فعلی داشته باشیم ، برای گرفتن حقوق و رفت و آمد و معاملات به ایران در رفت و آمد باشیم و همیشه ” به من چه ” ی بزرگ را تکرار کنیم! اما آیا این درست است!؟ انسانی است که ببینیم فرزندان دیگران در زندانهای سیاسی هستند و ما در فکر خود و خوشی های خود باشیم!؟ اگر که جامعه ی ما به اینجا رسیده مقصرش تنها و تنها تک تک ما هستیم! از سیاسی و غیر سیاسی و رهبر گروه و حزب گرفته تا کاسبکار و دکتر و مهندس و بیکار و دانشجو و …! بله تقصیر بر گردن هیچکس جز خود ما به کم و یا زیاد نیست! به شمائی که فکرت اینست که مقاله بنویسی و در سایت های مختلف بگذاری و تنها دهان باز باشی ، به شمائی که فقط دوست داری خود را بعنوان شاعر و متفکر و روشنفکر در جامعه معرفی کنی ! روی سخنم ، بله با شماست که برای همه نسخه تجویز میکنی . زندگی خصوصی تان را اگر کسی از نزدیک ببیند چیزی جز فاجعه نمیبیند! دم از آزادی میزنی و دیگران را به محض مخالفت با اندیشه ات بلاک میکنی به هر نحوی که دستت برسد! اگر هرکدامتان به جائی دستتان بند شود خود یک دیکتاتور بد تر از خامنه ای میشوید! هم در طیف چپ جامعه و هم در طیف راست و هوادران سلطنت و پادشاهی تعداتان بوفور است! این تازه از شمائی که ادعا ی روشنفکری و رهبریت جامعه را دارید چه رسد به آن کسی که برای رفت و آمد به ایران در تظاهرات ها روی خود را نشان نمیدهدو خود را درگیر با مسائل سیاسی نمیکند ، این یک مخرج مشترک است مابین مردم ایران چه در داخل و چه در خارج! و نمیدانم چگونه میتوان این دور و تسلسل بیفکری و خودخواهی و حسادت و کج فهمی و تعصب و جهالت را نشانه رفت! ؟ اما من وظیفه ی انسانی خود میدانم که از بینوائی شما رویم زرد گردد و دانسته هایم را بار بار با شما در میان بگذارم و هزاران بار هم که شده تکرار کنم که علت بدبختی های ما و راه برون رفت از آنها چه و کدامند!حال شما هرچه میخواهید بیندیشید!؟

با این حساب قسمتهائی از مقدمه بر جدید ترین کتابم را که در دست انتشار دارم ” اشعار بی مرز ” برای تاکید بر رون رفت از بد بختی هایمان وروند انقلاب بزرگ اجتماعی و تعمیق آن در خدمت گوشها و چشمهای شنوا و بینا قرار میدهم و این را یک وظیفه میدانم که در قبال جامعه ام دارم خواه بر ریش من میخندی ، بخند و خواه بر ریش خویش ، نازنین!ا

…اینکه همیشه گفته ام در ایران فردا یا هر کشوری که مردمانش میخواهند احساس خوشبختی کنند و شاهد یک زندگی انسانی باشند باید امر رهبریت بصورت شورائی باشد که متشکل از متخصصین و افراد آگاه و دلسوز شناخته شده باشند! یک حزب و یا گروه و سازمان نمیتواند در همه ی زمینه های اجتماعی متخصص باشد و نظرش مورد اعتماد! تمرکز قدرت در دست یک حزب و گروه و سازمان فساد آور است و تا زمانی که پول و روابط پولی در جامعه حاکم است تمرکز قدرت صورت میپذیرد و جامعه را به تباهی میکشاند! روشنفکران دلسوز و مردمی باید این مقوله ها را دریابند و برای مردم توضیح دهند! چرا نباید مقام ریاست جمهوری ما متشکل از تعدای ( پنج ، نه ، یازده …نفره ) نباشد که هرکدام دوره ای برای مدتی رئیس هیئت گردند!؟ چرا نباید سیستمی از قضات و مدیای مستقل نباشند که دارای قدرت تحقیق و تفحص قانونی باشند تا مسئولین دولتی از بزرگ تا کوچکشان را مورد سین جیم در انظار عمومی قرار ندهند!؟ چرا نباید روح یک قانون برای همه و همه برای یک قانون در جامعه نباشد و تضمین هائی برای آن !؟ چرا نباید بالاترین مقام سیاسی حقوق و مزایایش در کشور برابر با یک کارگر متخصص نباشد!؟ ( این مهم ترین موضوعی است که اگر بطور وسیع به آن پرداخته شود کل جامعه ی ایرانی را بیدار میسازد!) چرا تمام احزاب و سازمانهای سیاسی نباید میثاقی را امضا کنند ( در جلوی چشم مردم در مدیا های موجود) که به آزادی بی قید و شرط در تمام زمینه های اجتماعی ، عدم زندانی سیاسی و لغو اعدام پایبندشان نسازد!؟ اینست که هر حزبی و یا گروهی و یا سازمانی که ادعای رهبریت میکند و خیز برای گرفتن قدرت سیاسی برای خود و اعضایش را دارد باید کوتاه فکر دانست و مردم ما هم بطور احساسی اینها را شناخته اند و برای همین است که روز به روز این احزاب و گروه ها کوچکتر و کوچکتر میگردند و میدان برای افراد دلسوخته که دلبندی ای به قدرت و ثروت ندارند باز تر میگردد! هموطن با دانستن و اعتقاد به این اندیشه ، در جهت پخشش در جامعه ی خود و اطرافیانت ، رسالت تاریخی خویش را به عهده بگیر و اجرا کن !!!

اما براستی چرا اینهمه تلاش بشریت در طول قرنها نتوانسته است ما را به یک زندگی بهتر و خوبتر برساند!؟ یک انسان منطقی بصورت علمی میتواند به تجزیه و تحلیل هر کدام از این تلاشها بصورت مجرد بنشیند و در نهایت به یک جمعبندی مشترک از آن نتایج برسد!

کمونیسم انسانی در سه بعد یا منظر نظر با انواع و اقسام کمونسم های دیگر متفاوت است . از نقطه نظر فلسفی ، سیاسی و اجتماعی .

در قرن ۱۹ هنگامیکه مارکس ( واضع نظریه کمونیسم) به تجزیه و تحلیل جوامع سرمایه داری پرداخته بود ، از زاویه ی دید ماتریالیسم دیالکتیکی خود به این نتیجه ی فلسفی رسیده بود که تضاد اصلی در جوامع پیشرفته ی سرمایه داری آن زمان را تضاد بین کار و سرمایه یعنی کارگر و سرمایه دار تشخیص داده بود که یک نگرش و تجزیه و تحلیل صحیح از و ضعیت موجود آن زمان در اروپا بود . اما در نقاط دیگر جهان ( اکثریت جوامع بشری ) هنوز این تضاد تضاد اصلی نشده بود! مارکس در همین راستا بود که شعار ” کارگران سراسر جهان متحد شوید ” را مطرح نمود که پیش بینی اش را از وضع آیند نشان میداد! این شعار را لنین در زمانی که سرمایه داری به مرحله ی امپریالیستی اش رسیده بود بصورت ” کارگران و زحمتکشان سراسر جهان متحد شوید ” توسعه داد که دیدی اصولی داشت ! اما در قرن بیست و یکم وضعیت سرمایه داری به گونه ای پیش رفته که مارکس حتی تصورش را نمیتوانست داشته باشد!

سرمایه ها جهانی شده و مرز های ملی و جغرافیائی را برای خویش از روی نقشه ی جغرافیائی میز کار اش برداشته است ! تضاد اصلی در سطح جهانی تضاد بین استثمار کنندگان با استثمار شوندگان شده است ! کمونیسم کارگری با دیدن این واقعیت سعی کرده است مفهوم طبقه ی کار گر را باز نویسی کند و همه ی کسانی که جزو طبقه ی خرده بورژوازی و اقشار وسیع آن هست را هم جزو کارگرانی که تعریف کلاسیک اش را همه میدانیم وارد کند و جای دهد!

کمونیسم انسانی اما به درستی این تفاوت ها را میبیند و تفاوت کارگران صنعتی و اقشار معلمین ، وکلا ، پرستاران ، کسبه و … را به درستی درنظر میگیرد و از نظر فلسفی مطرح میسازد که جامعه ی جهانی به دو قطب اصلی استثمار شونده و استثمار کننده تقسیم شده است!

این برداشت صحیح فلسفی تبعات خود را دارد که در مسائل سیاسی و اجتماعی دیدش را با دید کمونسیم کارگری کمی متفاوت میسازد!

از نقطه نظر سیاسی – اجتماعی کمونیسم انسانی مطرح میکند که علل تمام تلاشهای بشریت برای آزادی و بازگرداندن اختیار به انسانها بعلت دو عامل اصلی تا کنون به شکست کشانیده شده و تا مادامی که این دو عامل از بین نروند و مورد هدف قرار نگیرند همچنان تلاشهای آینده نیز روی پیروزی را نخواهند دید!

اولین عامل پس از کسب قدرت سیاسی توسط استثمار شدگان باید از بین بردن پول و روابط پولی باشد که به تبع آن کار مزدوری از بین خواهد رفت و دومین عامل باید مکانیزمیهائی را بوجود بیاورند که از روند تمرکز قدرت در دست شخصی و گروهی و حزبی و طبقه ای جلوگیری به عمل بیاورند!

در همینجا توضیح کوچکی لازم است داده شود که از بین بردن پول به معنی این نیست که پول را از سطح جامعه برداریم و بجایش کوپن ، ژتون و یا چیزی شبیه آن را جایگزین کنیم! باید دانست که پول تبلور مادی روابط نابرابر اجتماعی است که خود را در روابط پولی نشان میدهد چنانچه در مناسبات اجتماعی ما قبل سرمایه داری یعنی فئودالیسم و برده داری پول و روابط پولی تبلور مادی آن نظامها هم بودند!

از نقطه نظر سیاسی کمونیسم انسانی دیگر این نظر مردود شده ی لنینی را که حزبی بنام طبقه ی کارگر درست شود و رهبریت و کادر هایش انقلابیون حرفه ای دور از وسائل تولید کارگری بروند و قدرت را بگیرند و خود بر مسند قدرت نشسته و بلندگوی مردم شوند و بعد از اینکه قدرت در دستانشان تمرکز یافت آن کنند که استالینها و دیگر کمونیستهای در قدرت و به قدرت راه یافته کرده اند ، را مردود میداند و بر آن است که ” فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد ” !

طرحی باید ، که استثمار شدگان بتوانند صدای خود باشند و در مسائل سیاسی بصورت مستقیم مشارکت داشته باشند!

از نقطه نظر اجتماعی تاریخ تاکنونی نشان داده که عدم مشارکت مستقیم و آگاهانه ی مردم در هر مرحله ای از زندگی اجتماعی _ سیاسی شان ، جامعه را به تباهی و کژی دچار کرده است! جامعه باید بصورت جمعی اداره شود و تصمیمات کلان باید توسط آحاد آن جامعه گرفته شود و مجری گردد!

هیچ دسته و گروه و سازمان و حزب و طبقه ای به تنهائی حق ندارد بلندگوی اکثریتی استثمار شده گردد و بجای همه تصمیم بگیرد ! باید امکان مشارکت همه را در اداره ی جامعه بوجود آورد. اگر همه با هم به کلمه ی “جامعه ” مفهومیت میبخشیم ، پس این همه است که باید با در نظر گرفتن اختلافات و تضاد های درون اقشار و اصناف و حل علمی و منطقی آنها این بشر و زندگی کنونی اش را به وادی انسانیت و زندگی انسانی رهنمون سازد!

کمونیسم انسانی شاید در نظر تعدادی به پوپولیسم ( عامه گرائی ) تعبیر گردد ! اما هنگامیکه رهبریت سیاسی یک جامعه در دستان آگاهان آن جامعه از هر قشر و طبقه ای بصورت دوره ای باشد و مکانیزمهای کنترل مستقیم بر روی عملکرد رهبران سیاسی ( تاکید میکنم باید موقت و دوره ای باشد) هر روزه و هر لحظه آنها را مدنظر قرار دهد به اضافه ی نبودن پول و روابط پولی در یک جامعه که منجر به تولید کارمزدوری میگردد

دیگر جائی برای پوپولیسم کور و بی هدف ( آنچه را که در انقلاب ۱۳۵۷ ایران شاهد بودیم و “همه با هم ” خمینی و اینکه اهداف طبقات و سازمانهای سیاسی شان مشخص نشده بود و سوء استفاده ی او از این هرج و مرج و بلبشو) نخواهد ماند !

من سعی میکنم در بحث های آینده و متن اشعارم این موجز را بیشتر شکافته وشما را به این نتیجه گیری میرسانم که :

جامعه ای خوشبخت خواهد بود که افراد و مردمانش دارای آزادی ، اختیار و حق زندگی انسانی و ابراز نظر در هر موردی گردند! این مهم تحقق نمیگیرد مگر اینکه افراد استثمار شده ی یک جامعه بصورتی ( هر نوعی ) قدرت سیاسی را بدست بیاورند ، سیستم اجتماعی قبلی را در هم بکوبند و دو موئلفه ی مهم از بین بردن پول و روابط پولی که به تبع اش کارمزدوری از بین خواهد رفت و دیگری ، عدم تمرکز قدرت سیاسی – اجتماعی در دستان عده ای را مد نظر قرار دهند !

چگونگی این ساختار و امر تشکیل آن میتواند بحثی باشد که خارج از هر گونه تعصب و ایسم گرائی و خود پرستی و خود محور بینی به توسط آگاهان جامعه تبلور بیابد و به تدوین برسد! به امید مشارکت همه در بحث بازگرداندن اختیار به انسان ها !

سپهرداد گرگین