مجموعه یی از مقالات و نوشته های کوتاه

رادیکالیسم و ملیتانسی

بسیاری از نیروهایی که از واژه ی رادیکالیسم و یا ملیتانسی استفاده می کنند، به هیچ وجه درک درستی از این واژه ها ندارند. قاعدتا تصور عمومی در مورد رادیکالیسم بسیار خام اندیشانه و ابلهانه است. افکار عمومی مردم رادیکالیسم را “تندروی” ترجمه می کنند. این ترجمه بسیار ابلهانه است. در مورد ملیتانسی هم به همین شکل. اکثر مردم در واقع نمی دانند ملیتانت بودن به چه معنی است و در بسیاری از مواقع این دو واژه به اشتباه به جای همدیگر به کار می روند.

در اینجا تلاش می کنم ضمن روشن کردن مفاهیم این دو واژه ی مهم در ادبیات چپ، به وضعیت اعتراضات اجتماعی در جوامع غربی و شرقی نگاهی بیاندازم.

ابتدا ریشه ی این دو مفهوم را روشن می کنم و سپس به صورت تاریخی و خلاصه این دو مفهوم که در ادبیات چپ بسیار رایج هستند را توضیح می دهم و با حرکات اعتراضی ایی که چپ امروز نمایندگی می کنند، مقایسه می کنم. قبل از هر چیز برخلاف تصور ساده لوحانه و رایج رادیکالیسم به هیچ وجه به معنی تندروی نیست، بلکه به معنی ریشه گرایی و به ریشه ی قضایا رفتن است. در ریاضی زمانی که می گویند از یک عدد رادیکال بگیریم، منظورشان این است که ریشه ی ان عدد را بگیرند.

مفاهیم رادیکالیسم و ملیتانسی اگرچه امروز در انحصار نیروهای چپ هستند و تا حدود زیادی تنها چپ ها از این مفاهیم و واژه ها استفاده می کنند، اما در عین حال راست های غیر سیاسی که می توان در واقع انان را بیسواد سیاسی خواند، تلاش می کنند همیشه ان را به عنوان تندروی ترجمه کنند. “اصطلاح رادیکالیسم اولین بار در بریتانیا در مورد مخالفان لایحه اصلاحات سال ۱۸۳۲ به کار برده شد و بعد از آن جرمی بنتام و پیروان او را رادیکالهای فلسفی نامیدند.” (برگرفته از ویکی پدیا)

در مورد ملیتانسی باید بگویم که ریشه ی این مفهوم هم به بریتانیا برمی گردد. تولد ملیتانسی البته کمی متفاوت است و این مفهوم اولین بار توسط تد گرانت تروتسکیست به کار رفت و او در واقع نشریه یی به اسم ملیتانت منتشر می کرد و از ان پس مفهوم ملیتانت (مبارز) و حرکت اعتراضی “قهر امیز” ترجمه شده است.

اینجا این سوال پیش میاید که ایا هر حرکت ملیتانت الزاما رادیکال هم هست؟ جواب مسلما نه است، چون اگر ملیتانت را به عنوان یک حرکت مبارزاتی “قهر امیز” و اگرسیو ترجمه کنیم، رادیکالیسم به عنوان رفتن به ریشه و انگشت گذاشتن روی ریشه ی قضایا با ملیتانسی کاملا متفاوت است. به نظر من نئونازیست های خشن و وحشی ایی که در غرب در اعتراضاتشان وحشیانه ترین شکل خشونت را به کار می گیرند را می توان ملیتانت مرتجع و فاشیست نامید، اما تحت هیچ شرایطی نمی توان انان را رادیکال به حساب اورد.

انارشیسم و ملیتانسی

انارشیست ها که امروز در غرب متشکل از اقشار لمپن پرولتاریا هستند، گرچه بعضا قابل دفاع، ملیتانت و مترقی هستند، اما در واقع به هیچ وجه نمی توان انان را رادیکابه حساب اورد و در کنار مارکسیست ها قرار داد. انارشیست ها اگرچه بعضا خود را ضد سرمایه داری می دانند، اما دنبال راهکار ریشه یی برای عبور از سرمایه داری نیستند و سازمان دهی انان با سازمان دهی مارکسیست ها متفاوت است. انارشیست های ملیتانت معمولا روی نیروهای جوانی سرمایه گذاری می کنند، که به هیچ وجه وارد مناسبات تولیدی نشده اند و اغلب خارج از محیط کار هستند، بنابراین این نیروها تنها یک گروه فشار ملیتانت علیه وضع موجود هستند و هیچ گاه چشم انداز انقلابی و رادیکال را جلو پای جامعه قرار نمی دهند، اما اعتراضات انارشیست ها و ملیتانسی یی که این حرکات دارد، همیشه پلیس و دولت را ناچار می کند، که مثلا در مقابل انارشیست ها تا دندان مسلح شوند، اما در مقابل نیروهای دیگر اینگونه خشن و وحشیانه برخورد نکند.

یک مقایسه ی کوتاه

پ ک ک با اینکه همچنان در “لیست ترور” دولت های غربی است، اما هیچ گاه دولت های غربی با تظاهرات پ ک ک انچنان وحشیانه برخورد نمی کنند که با انارشیست ها برخورد می کنند. کافی است نگاهی به اعتراضات پ ک ک و نیروهای هوادار این جریان در کشورهای غربی، علیرغم “غیر قانونی” بودن این جریان بیاندازید و ان را با تظاهرات انارشیست ها در فرانفکورت و تظاهرات انتی فاشیست ها و کمونیست ها در واینهایم بیاندازید، خواهید دید که حتی شکل لباس پوشیدن پلیس در فرانفکورت و واینهایم بسیار متفاوت از دوسلدورف المان است.

به نظر من پلیس اروپا ترسی از نیروهای اپوزیسیون کشورهای دیگر و حتی “داعش” هم ندارد، اما همین پلیس برای سرکوب انارشیست ها، انتی فاشیست ها، کمونیست هایی که در اپوزیسیون کشورهای اروپایی هستند، تا دندان مسلح می شود و هر اعتراض ملیتانت این نیروها را شدیدا سرکوب می کند ولی در مقابل ملیتانسی راست و پاسفیسم اپوزیسیون کشورهای دیگر مقیم اروپا، هیچ گاه خشونت امیز برخورد نمی کند و به ندرت مواردی را می تواند دید، که در ان نیروهای اپوزیسیون کشورهای دیگر در کشوری مثل المان مثل انارشیست ها سرکوب شده باشند. به نظر من بورژوازی و پلیس بورژوازی به خوبی می دانند که انارشیست ها هیچ گاه به اندازه ی کمونیست ها برای قدرت خطرناک نیستند، اما چرا کمونیست ها را مانند انارشیست ها انچنان وحشیانه سرکوب نمی کنند؟! خوب قاعدتا این برخورد پلیس به “دشمنان خود” تناقض امیز به نظر می رسد اما جواب این سوال را باید در میزان نفوذ کمونیست ها و شیوه ی نگاه شان به جامعه داد. قبل از هر چیز می توان گفت که کمونیسم امروز در غرب ان معنی و مفهوم خود را از دست داده است و از مفاهیم انقلابی و لنینیستی تهی شده است. به ندرت کمونیستی را می توان در اروپا دید که به از موضع نقد اقتصاد سیاسی به بورژوازی نگاه کند. کمونیسم اروپایی امروز یک کمونیسم فرهنگی است و احزاب کمونیست رادیکال و لنینیستی در کشوری مانند المان “غیر قانونی ” هستند.  کمونیست های فرهنگی ایی که شب و روز کتاب می خوانند و کتاب حجیم “تئوریک” تولید می کنند، به اندازه ی انارشیست هایی که اغلب کتاب نمی خوانند، اما از لحاظ عملی بسیار اکتیو هستند، نمی توانند برای بورژوازی خطر باشند و بورژوازی خود به خوبی این مساله را می فهمد، بی دلیل نیست که در دانشگاه ها خوانش های مارکسیسم ارتدکس به هیچ وجه وجود ندارد، ولی خوانش کمونیسم فرهنگی بسیار قوی است. کمونیسم پست مدرن در واقع یک کمونیسم ارتجاعی است و در بهترین حالت می خواهد مناسبات کار مزدی و سرمایه را تنظیم کند، به همین خاطر از انارشیست ها بی خطر ترند.

احزابی مانند پ ک ک، چپ های ایرانی و غیره که در اروپا به سر می برند ،هم در واقع با جامعه یی که در ان زندگی می کنند بیگانه اند و اصلا مشکلات و مشقات مردم این جامعه را نمی دانند و هیچ اعتراضی در مقابل فاشیسم و راسیسم غربی ندارند، به همین خاطر علیرغم بر افراشتن پرچم هایشان در شهرهای اروپا و راه اندازی تظاهرات و اکسیون، با وجود “غیرقانونی” بودن جریانی مثل پ ک ک، دولت به فرستادن چند تا پلیس اکتفا می کند، ولی برای تظاهراتی مانند تظاهرات انتی فاشیست ها در مانهایم چند هزار پلیس سرکوبگر و خشن می فرستد و صدها تظاهر کننده روانه ی زندان و بیمارستان می شود!

ملیتانسی در کنار رادیکالیسم می تواند اعتراضی به ساختار سرمایه باشد، اما ملیتانسی خالص بدون رادیکالیسم هر چیز می تواند باشد، به جز انقلابی گری!

حسن معارفی پور

۲۶٫۱۲٫۱۵

…….

دیشب عاشورای اروپاییان بود

دیشب تمام محله ی ما تعطیل بود و شاید به جز چند نفر دانشجو، کسی اینجا پیدا نمی شد. کمی حوصله م سر رفته بود و خواستم در کافه ها و بارهای هایدلبرگ کمی با دوستان صحبت کنم و کمی مشروب بنوشم ولی تقریبا همه جا بسته بود. بلاخره یک دیسکو بار پیدا کردم که باز بود و به انجا مراجعه کردم دیدم با خط درشت نوشته بود: به خاطر احترام به مشتریان ما امشب اینجا را باز می کنیم و در این “شب مقدس” به شما غذای مجانی خواهیم داد!!

مردم عزادار “مسیحی” که هم ماری جوانا مصرف می کردند و هم مشروب می زدند، هر استکان مشروب را به مناسبت این “شب مقدس” تولد عیسی مسیحی که هیچ کس واقعا نمی داند ایا اصلا وجود داشته یا نتیجه ی خیالات بشر احمق و جاهل در طول دو هزار سال داستان سرایی است، بالا می رفته و نوش جان می کردند و بعد یک ویت هم کنارش می کشیدند! اخر سر هم خیلی ها طبق روال در این “شب مقدس”، در آغوش “حرام” به سر می بردند!

من واقعا نمی دانم خوره ی مذهب تا کی می تواند روی ذهن اکثریت جامعه تاثیر خود را حفظ کند. مارکسیست ها می گویند با متحول شدن شرایط اقتصادی مردم عقاید مذهبی شان به مرور از بین می رود ولی در اروپا با اینکه مردم به اصطلاح در یک نظام رفاهی زندگی می کنند، چرا هنوز به خزعبلات و خرافات معتقدند!! ایا با تئوری مارکسیستی زیربنا و روبنا می توان این مساله را تحلیل کرد؟! ایا با درک اکونومیستی و اینکه همه چی منشاء در مناسبات اقتصادی دارد، می توان مذهب این سرطان و این بیماری واگیر را در جامعه ریشه کن کرد؟! انگلس در اخرین مقدمه اش بر مانیفست کمونیست در مقابل کژ فهمی اکونومیست ها، چپ های پوزیتیویست، سوسیال دمکرات ها و چپ هایی که ماتریالیسم را مکانیکی فهمیده بودند می نویسد که این تصور که روبنا همیشه توسط زیربنا شکل می گیرد و روبنا تاثیری روی زیربنا ندارد، نه ایده ی مارکس و نه ایده ی خود او بوده است، او می گوید برخی مواقع مناسبات تولیدی توسط دولت سازمان داده می شود و روبنا و زیربنا در یک رابطه ی کاملا دیالکتیکی با همدیگر هستند، اگرچه اغلب روبنا توسط زیربنا شکل می گیرد و جهت داده می شود، اما برخی مواقع قضیه برعکس است.

به نظر من دولت های غربی عاملین اصلی تحمیق توده های مردم در این کشورها هستند. تنافضات فکری، فرهنگی، مذهبی، محصول تناقضات برخورد دولت به پدیده های متفاوت است و بی دلیل نیست که مارکس در کتاب “نقد فلسفه ی حق هگل” می نویسد که نقد مذهب نمی تواند بدون نقد دولت بورژوایی صورت بگیرد.

برای ریشه کن کردن خرافات و مذهب باید دولت بورژوایی را در هم کوبید و نابود کرد. خرافات و مذهب بعد از ان به جوک تبدیل می شود و همه به این خزعبلات خواهند خندید! شب نامقدس نامبارک

حسن معارفی پور

۲۵٫۱۲٫۱۵

زمانی که انسان های مختلغ از جمله “کردها” را در ایران دار می زنند، مردم کردستان ایران تروریسم ترک را محکوم می کنند!

سال های سال است که مردم ایران و به ویژه کردستان ایران سرکوب می شوند و به ندرت مردم کرمانشاه به این توحش فاشیستی جمهوری اسلامی اعتراض کرده اند، اما تظاهرات قانونی مردم کرمانشاه و کردهای مقیم مرکز که همیشه در کنار نیروهای اصلاح طلب جمهوری اسلامی قرار گرفته اند، با اجازه ی قانونی رژیم جمهوری اسلامی ایران، در اعتراض به “فاشیسم ترک” و سرکوب مردم “کردستان ترکیه” را باید، در چارچوب قطب بندی های جهانی و منطقه یی بررسی کرد. جمهوری اسلامی در جبهه ی روسیه است و ترکیه در جبهه ی ناتو و غرب است و جمهوری اسلامی و سرمایه داری فاشیستی ایران در تلاش است از طریق سازماندهی مردم کردستان ایران علیه دولت فاشیست ترکیه، قطب بندی های منطقه یی را به نفع خود عوض کند. جمهوری اسلامی همچون رژیم فاشیستی ترکیه مخالف هر گونه ازادی اجتماعی و ازادی تظاهرات است و سی و هفت سال است در ایران هیچ گونه ازادی تظاهرات وجود ندارد، الان چگونه دمکرات شده است!!!!

حسن معارفی پور

۲۵٫۱۲٫۱۵

جنون و واقعیت!

در کردی یک ضرب المثل خیلی جالبی هست که متاسفانه نمی دونم تو زبان های دیگر هم چنین ضرب المثلی وجود داشته باشه یا نه! میگن حرف درست و راست را یا از کودک بشنو یا از دیوانگان! این ضرب المثل بی نهایت عمیق است و نشان می دهد دنیای دیوانگان و کودکان مثل دنیای انسان های بالغ پیچیده نیست و انان هیچ گاه دروغ نمی گویند.

کومه له ها!
زمانی که در کومه له بودم یک داوطلب از مریوان امده بود که بی نهایت ساده بود و تا حدودی می توان گفت که مشکلات روحی روانی داشت. مسئول اموزشگاه از این دوست سوال کرد، تفاوت کومه له _ سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با دیگر جریانات موسوم به کومه له چیست؟ می خواست از این طریق بدونه که چرا این دوست مثلا سازمان های زحمتکشان را برای فعالیت سیاسی انتخاب نکرده است. ان دوست هم جواب داد راستش را بخواهی هیچ تفاوتی ندارند، تنها تفاوتشان اینه که اونا یکی دو دره ان طرف تر از ما هستند!!

حاجی احمدی و جنون

حاجی احمدی رهبر پژاک همیشه برای من یک شخصیت مجنون به نظر رسیده و می رسد. در واقع می توان گفت که حاجی احمدی به نفعش است که به جای رهبری پژاک خود را به تیمارستانی در اروپا معرفی کند، اما امروز انصافا علیرغم ادبیات ویژه یی که دارد، یک سری مسائل درست هم گفت که می تواند به عنوان یک مجنون که واقعیت را می گوید ازش قبول کرد و نه بیشتر!

حاجی احمدی گفت که کومه له و دمکرات و احزاب سنتی (ره سه ن کوردی،می گفت البته ره سه ن را در کردستان ما برای اسب به کار می بریم و ره سه ن در واقع یعنی اصل) در واقع تفاوتی با هم ندارند و این احزاب تنها تفاوتشان این است که سر پولی که از اقلیم کردستان می گیرند، با همدیگر دعوا می کنند. می گفت چون یک دفتر سیاسی هفت هزار دلار می گیرد، یک کمیته مرکزی ۱۲۰۰ دلار و یک پیشمرگ ساده ۲۲ دلار! من در مورد داده هایی که حاجی احمدی می گوید اطلاع دقیقی ندارم و نمی دانم تا چه اندازه به واقعییت نزدیک است یا دور است، اما در این شکی ندارم که خیلی از همین ادم های به اصطلاح کمیته ی مرکزی و دفتر سیاسی با همین پول باداورده ی نفت کرکوک و کردستان جانشان، به همه چی رسیده و خیلی ها از دریافت همان ۲۲ دلار در ماه هم محروم هستند، به همین خاطر است که امثال هیبت فیضی باید برای نجات جان خود و خانواده اش خود را به موج دریا بسپارد و فلان کمیته مرکزی که در زندگی اش یک کتاب نخوانده است و تنها باج سبیل کلفت و گنده بودن شکم و دندان های مصنوعی و پیراهن هایی که در حزب پاره کرده است را می گیرد با هزینه ی حزب و تشکیلات و حقوق ماهیانه ش برای خود توی اروپا و کانادا عشق و حال می کند و از این سر دنیا تا ان سر دنیا با هزینه ی حزب و برای “تبلیغ” سیاست های حزب می رود.

حاجی احمدی همچنین می گفت این نیروها در طول سی سال اردوگاه نشینی چه فعالیت مثبتی داشتند، چند کتاب تئوریک نوشتند؟! اصلا چند تا کتاب ترجمه کردن؟!

نوشتن و ترجمه ی کتاب چه عرض کنم!! تا جایی که من اطلاع دارم اصلا کتاب هم نمی خوانند، چه برسد به اینکه به زبان دیگری بخوانند، ترجمه کنند و یا کتاب تئوریک بنویسند! این احزاب تنها یک کار می کنند و ان نگهبانی از یک سیم خاردار به اسم اردوگاه و حفظ تشکیلاتشان برای گرفتن همان مقرری ماهانه از دولت اقلیم کردستان و تقیسم نابرابر ان است و بس! ترشی و دلمه و برنج کوردی و فاصولیا (خورشت لوبیا) و کلانه (پیتزای کوردی) هم تا دلت بخواهد بلدند!!

من شکی ندارم که حاجی احمدی انسان لایقی برای فعالیت سیاسی و رهبری یک جریان سیاسی نیست و همانطور که گفتم شدیدا از بیماری های روحی رنج می برد ولی بر اساس همان ضرب المثلی که در ابتدای این مطلب اوردم حرف راست و حسابی را باید یا از بچه ها و یا از مجانین شنید!

احزاب کردستانی در واقع همگی می توانند در همدیگر ادغام شوند و کنگره ی ملی کورد، کنگره ی عشایر کردستان، بهترین چتر برای جمع اوری این نیروهای مرتجع و ضد مردمی است.

نزدیک شدن احزاب ناسیونالیست کرد و احزاب ناسیونالیست چپ به همدیگر و ادغام انان در همدیگر به نفع جامعه است، چون طبقه ی کارگر و کمونیست های داخل کشور، بلاخره یا ناسیونالیست خواهند شد و یا صف خود را از گله ی کنگره ی ملی کردر جدا می کنند.

گفته می شود که پژاک به عنوان یک نیروی مشکوک که با چراغ سبز جمهوری اسلامی درست شد و حتی فراتر از ان در پروسه ی درست شدن این سازمان شاخه هایی از رژیم جمهوری اسلامی دخالت داشتند،اینکه این حرف ها تا چه اندازه واقعیت دارد، برای منی که از مسائل داخلی این سازمان بی اطلاع هستم، مشخص نیست اما جریانی که به مناسبت تاسوعا عاشورا بیانه می داد و ده ها بار با سپاه پاسدارن نشست داشته، سازمانی است که برای مدنیت جامعه خطرناک است و خود همچون دیگر احزاب ناسیونالیست کرد یک نیروی سناریوی سیاهی و ارتجاعی است. به نظر من کسانی که از پژاک دفاع می کنند، بهتر است به سپاه قدس بپیوندند. در مورد حرف های حاجی احمدی اما باید گفت که یک حرف درست را اگر یک احمق و دیوانه هم بزند، باز هم ان حرف درست است، بهمین خاطر من به شخصه علیرغم مرزبندی های عقیدتی، سیاسی، تشکیلاتی، شخصی و غیره با پژاک و دیگر جریانات، حرف حاجی احمدی در مورد احزاب “ره سه ن کردستانی” را تا حدودی درست می دانم.

حسن معارفی پور
۲۵٫۱۲٫۲۰۱۵

……

بیش از حد علیه سال نو میلادی و بیش از اندازه علیه مذهب!
۲۴ دسامبر روز تولد عیسی مسیح است. اینکه ایا شخصی به اسم عیسی مسیح اصلا وجود خارجی داشته یا نه برای مسیحیان پیرو این دین هم هنوز مشخص نیست.
روایات متفاوتی در مورد عیسی مسیح وجود دارد که امین قضایی در تحقیقات خود در مورد مذهب این روایات را به شرح زیر بیان کرده است:
“۱٫ تولد عیسی در انجیل متی با مشاهده ستاره‌ای توسط سه مجوسی ستاره شناس معلوم ‌می‌شود، آن سه نفر با هدایایی از طلا و عطر به بیت اللحم و نزد ماری و نوزادش ‌می‌روند. نشانه تولد هوروس نیز سیریوس یا ستاره صبح است.
۲٫ هوروس مانند مسیح (که توسط یحیی تعمید شد)، در رودخانه ی اریدانوس ( در اردن) توسط انسان-خدایی به نام آنوپ(Anup) تعمید ‌می‌شود. آنوپ مانند یحیی تعمید دهنده (نگاه کنید به انجیل مرقس) بعدا سر بریده ‌می‌شود.
۳٫ مانند زندگی عیسی، هیچ داستانی از دوازده سالگی تا سی سالگی زندگی هوروس وجود ندارد.
۴٫ هوروس به مانند مسیح، روی آب راه رفت و دیوانگان و بیماران را شفا ‌می‌داد.
۵٫ در انجیل متی آمده است که عیسی یکبار شاگردان خود (پطروس، یعقوب و برادر وی یوحنا) را با خود به کوهی برد و در حضور آنها همچون خدایی تغییر شکل داد (چهره اش چون خورشید درخشان گردید و لباسش چنان سفید شد که چشم را خیره ‌می‌کرد.(متی، ۱۷)). در اساطیر مصری نیز آمده است که هوروس بر فراز یک کوه به شکل خدا دگرگون شد.
۶٫ هوروس نیز به مانند مسیح بین دو دزد مصلوب شد، او را در گوری دفن کردند و سپس زنده از گور برخاست. جالب اینجاست که هوروس، KRST خوانده ‌می‌شود یعنی فرد مسح شده یا همان مسیح.
۷٫ هوروس هم مانند مسیح یک چوپان خوب، بره خدا، ماهیگیر و کلمه خدا خوانده شده است.
۸٫ در انجیل این زنان هستند که خبر زنده شدن مسیح را اعلام ‌می‌کنند. از هوروس نیز نقل ‌می‌شود که “الهه‌ها و زنان خبر زنده شدن من را اعلام ‌می‌کنند.”(برگرفته از مقاله ی امین قضایی در مورد بررسی وجود تاریخی عیسی ناصری)
همچنین امین قضایی با توجه به تحقیقاتی که انجام داده است در مقاله اش به این نتیجه می رسد که : “از این یافته‌ها و مشابهت‌ها چه نتیجه ای ‌می‌توان گرفت؟ مشخصا اساطیر مصری بسیار قد‌یمی‌تر از آیین مسیحیت هستند و اگر اقتباسی صورت گرفته، حتما از سوی مسیحیان بوده است. برخی روی اعتبار و پشتوانه علمی ادعاهای مسی، بوید و دیگران شک کرده اند. همچنین اختلافات بین هوروس و عیسی را هم باید در نظر داشت. با این حال، اگر بپذیریم که گفته‌های مسی درباره اساطیر مصر باستان مستند بوده و پشتوانه علمی ‌دارند( اکثر مصرشناسان یا سکوت کرده اند و یا بخش اعظم آنرا تایید کرده اند۶)، پس تنها دو امکان برای نتیجه گیری باقی ‌می‌ماند: یک نتیجه این است که اعلام کنیم شخصیت عیسی ناصری وجود تاریخی و واقعی نداشته و در واقع پسرخدا، انسان خدایی قدیمی ‌است که به صورت یک شخصیت جدید بازنویسی شده و بعدا توسط مسیحیان تحت الفظی برداشت شده و واقعی تصور شده است. دوم اینکه ‌می‌توان فرض کرد که عیسی ناصری به واقع وجود داشته است. او احتمالا موعظه گری یهودی بوده که توانسته شاگردان و مریدانی را به دور خود جمع کند و فرقه‌ای مذهبی را تشکیل دهد اما بعدها، این آیین برای تقویت خود از منابع قدیمی تر اقتباس و کپی برداری کرده است و عناصر اسطوره ای و معجزات را به بنیانگذار خود یعنی عیسی ناصری نسبت داده است. در هر حال هم مسیحیان و هم مسلمانان که ایمان شان ایجاب ‌می‌کند به وجود واقعی مسیح و معجزات او باور داشته باشند، باید مقابل واقعیت بایستند و دریابند که آنچه آنها ‌می‌پرستند یا به عنوان پیامبر ‌می‌ستایند، همان هوروس خدای مصری است. طنز قضیه اینجاست که باورهای ایشان سرقت ادبی از همان کسانی است که به عنوان بت پرست مورد لعن و نفرین آنان قرار ‌می‌گیرند.”
در جای دیگر امین قضایی اشاره می کند که به احتمال زیاد عیسی مسیح در نتیجه ی تجاوز یک سرباز رومی به مادرش به دنیا امده باشد و برای پنهان کردن این مساله او را پدر خدا خوانده اند!
با مشاهده ی این بررسی ها می توان گفت که شکل گیری مذهب در میان ادمیان بر اساس تکرار یک سری خزعبلات و قبول کردن ان در جامعه به مرور زمان بوده است. جامعه شناسان می گویند که اگر یک دروغ را چند بار تکرار کنید و از مدیاهای مختلف به گوش مردم برسد بخش وسیعی از جامعه بلاخره باور می کند. ملانصرالدین یک بار به نانوایی مراجعه کرد و دید صف نانوایی شلوغ است، ان موقع گفت که نانوای بغلی نان مجانی به مردم می دهد، دید همه ی جمعیت صف را ول کرده و به سوی نانوای بعدی دویدند، اخر سر موقعی که کسی باقی نمانده بود، خودش هم دنبال ان دوید گفت نکند راست بگم!
قضیه ی مذهب امروز به جوک ملا نصرالدین شبیه است. هزاران سال است خزعبلات مذهبی از کودکی در گوش کودکان خوانده می شود و مناسبات مذهبی از گهواره تا گور اجرا می شوند. در اروپا روز ۲۴٫۱۲ هر سال به کودکانشان می گویند که امشب عیسی مسیح از اسمان می اید و برای شما هدیه می اورد. ان موقع پدر و مادر کودکان دزدکی هدیه هایشان را دم در برای کودکان می گذارند و کودکان موقعی که بیدار می شوند یک هدیه را دم در که توسط پدر و مادرشان انجا گذاشته شده است می بینند. اگرچه برخی از کودکان می دانند که این کار پدر و مادرانشان است، اما بزرگ شدن کودکان با دروغ به جز از تاثیرات مخرب روانشناختی بر انان، به مرور انان را در مقابل این خزعبلات بی موضع می کند.
در حال حاضر در اروپا اگرچه اکثریت مردم تحصیل کرده هستند، اما مذهب تا گوشت و پوست و استخوان روی انسان ها تاثیر گذاشته است و هنوز تاثیرات خزعبلات و دروغ های ۲۰۰۰ سال پیش روی این انسان ها دیده می شود.
دولت روزهای مذهبی مانند میلاد مسیح را در سراسر اروپا تعطیل رسمی اعلام می کند و حداقل یک ماه و نیم در شهرهای و روستاهای اروپایی جشن سال جدید و میلاد عیسی گرفته می شود و در خیابان ها شراب داغ و غیره می فروشند. فارغ از اینکه سرمایه داری از مذهب به عنوان بیزینس چرب و نرم استفاده ی خود را می کند، بازتولید حماقت و خزعبلات مذهبی و جهالت، از جانب دولت های حامی سرمایه داری و احزاب محافظه کار “دمکرات مسیحی” و “سوسیال مسیحی”، بیش از هر چیز چندش اور است.
مردم به ظاهر مدرن همین جوامع غربی و “روشنفکران” پفیوز طرفدار وضع موجود، اغلب ماه هایی از سال را روزه ی مسیحی می گیرند و از خوردن مشروب، گوشت خوک و شکلات خودداری می کنند.
تصورش را بکنید عیسی مسیح یا محمد و یا موسی با عصایش در قرن بیست و یکم به عنوان پیامبرانی برای رهایی بشر خود را معرفی می کردند. ایا تمام مردم به ریش این ابله ها و تبهکاران نمی خندیدند؟! ایا دولت های بورژوایی فعلی انان را به جرم داشتن رفتار جنون امیز و یا بیمار روانی به تیمارستان معرفی نمی کرد؟ ایا انان را به عنوان تبهکار و جانی دستگیر نمی کردند و زندانی نمی کردند؟! جمهوری جنایت و جهل سرمایه داری اسلامی که شب و روز از بلندگوی مساجد و حسینه و مهدیه ها، از ظهور ناگهانی مهدی موعود صحبت می کند، چند سال پیش یک نفر که ادعای مهدی موعود را داشت به جرم تبهکاری دستگیر و زندانی کرد!!
مذهب این ماده ی مخدر و افیون گر، مثل هر پدیده ی دیگری، مثل ناسیونالیسم و فاشیسم و انواع و اقسام ایدئولوژی ضد بشری دیگر سعی می کند، خود را “مدرنیزه” کند و خود را با شرایط روز وفق دهد، در غیر این صورت شانسی برای زنده ماندن نخواهد داشت. طرف دیگر این مساله دولت بورژوایی است که مذهب را همچون چکشی برای تحمیق مردم به کار می گیرد و هر جنبش مترقی ایی که بخواهد دست و پا بگیرد، با چکش ارتجاعی فاشیسم مذهبی انچنان بر سر ان جنبش می کوبد که برخاستن دوباره اش را مشکل می کند.
از بعد از انقلاب کبیر فرانسه تاکنون سرمایه داری به جز دوره های کوتاه کمون پاریس و انقلاب اکتبر، همواره دست به دامن مذهب شده است، تا سکولاریسم را هر روز بیشتر حاشیه یی کند. سکولارسیم اگرچه امروز توسط سیاستمداران چپ و راست به غلط به اسم ازادی دین از دولت ترجمه شده است، اما در واقع سکولاریسم جنبش ضدیت با مذهب و تلاش برای حاشیه یی کردن مذهب بود که متاسفانه به دلیل روند قهقرایی سرمایه داری، این جنبش هم دچار یک سیر قهقرایی شد و فعلا به جدایی صوری دین از دولت اکتفا کرده است و به هیچ وجه مخالفتی با مذهبی بودن مردم در سطح اجتماعی ندارد.
اینکه مذهب کور ترین نقطه و تاریک ترین نقطه ی “اگاهی” بشر نابشر است، بر هر کسی روشن است، اما برای من جای سوال است که مناسبات ارتجاعی ایی که تا پوست و گوشت استخوان امیخته با مذهب است و منشاء فکری ان مذهبی است که مطلقا بنیاد ان بر جهالت و حماقت و باور به خزعبلات بنیاد نهاده شده است، به اتئیست ها، چپ ها، “روشنفکران” و اقشار مختلف اجتماعی که خود را مذهبی نمی دانند، چه ربطی دارد؟!!
اصلا چرا باید تولد یک نفر که مشخص نیست که اصلا به دنیا امده است، یا تولد و شخصیتش بر گرفته از افسانه و اسطوره است، برای اتئیست ها و کمونیست ها مهم باشد؟!! ایا همراهی با جمع احمق به معنی حماقت نیست؟!
ایا اگر میلیارد ها انسان به یک مساله ی احمقانه اعتقاد داشته باشند، باز هم چیزی از حماقت ان کم می شود؟!!
مذهب جهالت و تاریکی است و اگاهی نمی تواند بدون عبور از جهالت مذهبی و خرافی صورت بگیرد!
کسی که ادعای اگاهی و روشنفکری می کند، باید مطلقا ضد مذهب باشد. کسی که ادعای سکولار بودن می کند، باید ضد مذهب باشد!
نمی تواند به خزعبلات مذهبی از جمله اینکه عیسی مسیح بیماران را شفا داده و موسی با عصایش دریا را از وسط نصف کرد و محمد فلان غلط را کرد، برای بشری که مغز خر نخورده باشد، غیر قابل باور است و در حد جوک است، اما دلیل اینکه چرا مذهب انچنان تاثیری روی جامعه دارد که حتی در مدرن ترین کشورهای صنعتی، بخش وسیعی از هنجارها، اخلاقیات، جشن ها، مناسبت ها و تعطیلات بر اساس مناسبات منسوخ مذهبی تنظیم می شوند!
بررسی علمی و مارکسیستی دلایل این تاثیر مذهب بر زندگی مردم در مدرن ترین کشورهای اروپایی از حوصله ی این بحث خارج است و نیاز به بررسی طولانی مدت، میدانی و مطالعات عمیق چندین ساله دارد.
حسن معارفی پور

۲۴٫۱۲٫۱۵

…..

حزب شیوعی کردستان و اسلام

حزب شیوعی عراقی(حزب کمونیست عراق وابسته به شوروی سابق و خواهر حزب توده ی ایران) در یک بیانیه میلاد “حضرت” محمد، پیامبر پدوفیلی مسلمانان را به تمام مسلمانان جهان تبریک گفته است. جالب اینجاست که داعش و تروریست های مسلمان و سلفیست ها و مرتجع ترین اسلامیست های جهان در عربستان سعودی و ایران و دیگر کشورهای اسلامزده فراموش کرده اند این روز نامبارک و تولد یکی از خونخوارترین و انسان کش ترین انسان های تاریخ را جشن بگیرند و تبریک بگویند، اما حزب شیوعی کردستان این روز را از رسانه هایش به مردم تبریک می گوید و در میان این حزب یک بشر درست و حسابی پیدا نمی شود که افسار رهبری این حزب را بگیرد و بگوید بس کنید کثافت ها، شما دیگر ابرویی برای خودتون هم باقی نگذاشتید، چه برسد به کمونیسم!

یکی از رفقای چپ و کمونیست یک بار در یک سخنرانی در میدان سرای ازادی سلیمانیه گفته بود که رهبری حزب شیوعی هر کدام پنج شش بار دندان مصنوعی عوض کرده اند. (هه ر کامیان پینج شه ش جار تاقمیان گوریوه)، ان موقع به خیلی ها برخورده بود، اما من می گویم که این ها هر کدام نه تنها پنج شش بار دندان مصوعی عوض کرده اند، بلکه هر کدام هفتاد هشتاد زین و افسار پاره کرده اند!

از حزب کمونیست عراق و توده و سوسیالیسم اسلامی و ارتجاعی و هر نوع پوپولیسم تو دنیا حالم بهم می خورد! شرم اور است، تهوع اور است برادران شیوعی ننگتان باد!

حسن معارفی پور

۲۳٫۱۲٫۱۵

….

ادامه ی سلسه مباحثی در مورد راسیسم

برای راسیست نبودن لازم نیست که “ملیت” و “قومیت” و “نژاد” و محل تولدتان را انکار کنید و “ملیت” و “قومیت” و “نژاد” دیگران را به جای ان بگذارید. کافی است با انسان های دیگر از هر “ملیت” و “نژادی” که هستند، بدون تعصبات قومی و ناسیونالیستی برخورد کنید و انسانی برخورد کنید. به قول برتولت برشت ناسیونالیسم یعنی تنفر از میهن دیگران به همین خاطر اگر ناسیونالیسم کثیف و تهوع اور است، انکار هویت خود و پذیریش هویت دیگران برای بر داشتن تحقیر از سر خود، زیادی چندش اور و ارتجاعی است. کافی است ما انسان باشیم و با دیگران انسانی برخورد کنیم.

ان شهروند ایرانی که در اعتراض به سرکوب افغانستانی های مقیم ایرانی اعلام می کند من یک افغانی ام، نمی تواند افغانی باشد و دارد دروغ می گوید، چون نمی تواند مشکلات و مشقات و رنج های انان به عنوان پناهجویانی که هر روز تحقیر می شوند را درک کند، پس بهتر است افغانی نباشد و علیه قوانین فاشیستی و انسان ستیزانه و راسیسم افسار گسیخته ی کشورش مبارزه کند، به جای اینکه افغانی شود.

ان شهروند کردی که به خاطر اینکه تحقیر نشود، پانزده عمل جراحی فک انجام می دهد تا لهجه اش مثل لهجه ی تهرونی های بالای شهری شود، در وجود خود یک راسیسم به اسم خود کم بینی را پرورش می دهد!

کسی که در خیابان به کودکان دست فروش و پناهجویان افغان به جای پول غذا می دهد و در ذهن خود اینگونه پیش داوری می کند که دادن پول به انان خوب نیست، چون ممکن است با ان پول سیگار و شکلات بخرند، هم یک راسیست محترم است.

راسیسم امروز اشکال مختلفی به خود گرفته است و هر روز بیشتر خود را گسترش می دهد و توسعه پیدا می کند.

یادمان باشد راسیسم از هر نوع ان کثیف و ضد انسانی است.

۲۲٫۱۲٫۱۵

……

کردستان ترکیه، طغیان علیه فاشیسم ترک و اسلام داعشی

قیام توده یی و طغیان اجتماعی مردم کردستان ترکیه، این کشور را تا یک قدمی یک جنگ داخلی و سراسری برده است. فاشیسم ترک و داعشیسم اردوغانی تلاش می کند در عین زنده نگه داشتن فاشیسم اتاتورکی، قوانین وحشیانه ی اسلامی را در سطح وسیع به مردم تحمیل کند. اردوغان فاشیست زمانی که در انتخابات پارلمانی و قبل از ان با پوپولیسم و دست به دامن اسلام شدنش نتوانست مردم به ستوه امده ی کردستان ترکیه که دهه های متمادی توسط فاشیسم ترک، اسمیله شده و می شوند، به عنون ترک وحشی و کوهی و غیره شناخته می شوند،را قانع کند که حزب فاشیستی اسلامیستی و داعشی او را انتخاب کنند، پارلمان را دور زده و به بهانه ی حضور پ ک ک در کردستان ترکیه یک جنگ داخلی را به مردم این منطقه تحمیل کرد. بدون شک قیام مردم کردستان ترکیه از هر لحاظ “مشروع” ، مقبول، قابل دفاع و ضروری است و این سرکوب فاشیستی و جنوساید داعشی مردم کردستان است، که غیر قابل قبول است.

سیاست انکار هویت قومی و ملی انسان ها و تلاش برای دوختن هویتی دیگر برای انان مطلقا فاشیستی و غیر قابل قبول است و مقاومت در مقابل این شکل از فاشیسم و توحش ضروری تر از ضرورت است. بدون شک قیام مردم در کردستان ترکیه الترناتیو بین سوسیالیسم و بربریت نیست، اما طغیان اجتماعی مردمی به ستوه امده و قرن ها تحقیر شده در مقابل بربریت فاشیستی و داعشیستی و در یک کلام فاشیسم اسلامی ترک است.

ناسیونالیسم “سنتی” کرد همکار فاشیسم ترک

ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق که تفاوت زیادی با داعش و هم اخوری های داعش ندارد و برنامه ی عربستانیزه کردن کردستان را در دستور دارد، متحد استراتژیک دولت های مرتجع، جنایتکار و فاشیست منطقه و دشمن اصلی مردم به ستوه امده ی کرد و غیر کرد در اقصی و نقاط کردستان و خارج از کردستان است. چند روز قبل از این جنگ سراسری، مسعود بارزانی رئیس ایل بارزانی و رئیس تاریخ مصرف گذشته ی اقلیم کردستان، در ترکیه، میت ترکیه را ملاقات کرده و چراغ سبز کشتار مردم بی دفاع کردستان سوریه و سرکوب پ ک ک را به دولت فاشیست اردوغان داده بود. البته این اولین بار نبوده و اخرین بار هم نخواهد بود. این تصوری خام احمقانه و جنون امیز است که برخی از چپول های اروپایی تمام کردها را در یک جبهه قرار داده و از راهکار واحد برای حل مساله ی کرد و تشکیل کردستان بزرگ صحبت می کنند. این الترناتیو نه تنها ارزشی ندارد بلکه نوعی تبهکاری است و فراتر از یک الترناتیو ارتجاعی است. قیام توده یی مردم روژاوای کردستان نشان داد، که تنها با اتکا به اراده ی توده یی خود مردم است می توان در مقابل وحشی ترین و درنده ترین دیکتاتور ها ایستاد و انان را به زانو دراورد!

بارزانی و عشیره ش در حالی که بند و بست های تجاری با داعش و ترکیه می کنند و سر نابودی ی پ گ و پ ک ک شرط بندی می کنند، در کردستان سوریه یعنی روژاوا حکومتی تشکیل شده است که وجهه ی بین المللی پیدا کرده است و نیروهای مدافع خلق در روژاوا می توانند کل کردستان عراق را در چند روز تسخیر کنند و به کانتون های سه گانه الحاق کنند!! بارزانی در شرایطی که روی نابودی پ ک ک با دولت فاشیست ترک قمار بازی می کند، که صدها هزار نفر با دست خالی و یا با سنگ و کوکتل ملوتوف و اسلحه های معمولی در مقابل تانک ها و ارتش منظم ترکیه مقاومت می کنند و دولت ترکیه را از کردستان این کشور بیرون می رانند.

تمام تلاش عشیره ی بارزانی فاشیست و اقمارش برای نابودی جنبشی است که در کردستان ترکیه و پیش تر در روژاوا شکل گرفته است ولی بارزانی که سهل است، تمام دولت های امپریالیستی جهان نمی توانند این جنبش را خاموش کنند!

اینکه در راس این حرکت پ ک ک قرار گرفته یا هر جریان دیگری یا اصلا فراتر از چارچوب احزاب موجود است، هیچ از حقانیت این مبارزه ی توده یی از پایین در مقابل سیاست اسیمیلاسیون مردم کرد توسط دولت فاشیست ترک و به همکاری ناسیونالیست های کرد کردستان عراق از جمله سر عشیره بارزانی فاشیست همکار رسمی داعش و اردوغان کم نمی کند!

قدرت گیری نیروهای مدافع خلق در کردستان سوریه، الگویی برای دیگر بخش های کردستان از جمله کردستان ترکیه شد و قدرت گیری این نیرو در کردستان ترکیه یعنی نابودی بارزانی و عشیره اش و کپی برداری مردم کردستان عراق از الگوی ی پ گ و پ ک ک برای کردستان عراق.

زنده باد مقاومت
نابود باد فاشیسم ترک و کرد
مقاومت زندگی است

حسن معارفی پور

۲۲٫۱۲٫۱۵

….

در باره ی مریوان

مریوان شهری که من در ان به دنیا امده ام. شهری با تاریخی پر از کشمکش های سیاسی و اجتماعی. شهری است که شاید بیشتر از شهرهای دیگر ایران قطب بندی های اجتماعی و سیاسی وجود دارد. این شهر در پانزده کیلومتری مرز عراق (باشماق-پینجوین) و در شمال غرب ایران قرار گرفته است و موقعیت جغرافیایی مریوان و هم جواری این شهر با نوار مرزی موقعیت ویژه یی به این شهر داده است وفعالیت سیاسی ناهمگون در این شهر در سطوح مختلف در پی داشته است.

شاید هیچ شهری در سراسر ایران به اندازه ی مریوان پتانسیل کشمکش سیاسی بین قطب های مختلف راست و چپ را نداشته باشد. در مریوان بعد از انقلاب ۵۷ ما در کنار نیروهای سپاه رزگاری، مکتب قران، حزب دمکرات کردستان ایران، قیاده موقت و “پیشمرگ مسلمان”(جاش) از یک طرف، چپ دخالتگر و اتحادیه ی دهقانان مریوان از طرف دیگر را داشتیم که تمام معادلات سیاسی این منطقه را بر هم زد. فواد مصطفی سلطانی، عطا رستمی، فاتح شیخ و مصلح و موسی شیخ ها را داشتیم که در مقابل نویسندگان مذهبی و ناسیونالیست کرد، ادبیات سوسیالیستی و سنت رادیکال را پیش می بردند و در مقابل شعر ناسیونالیستی شعر سوسیالیستی می خوانند.

سلول های تنفسی رهبری کومه له از این شهر برخاسته اند و می توان بدون اغراق گفت، بدون کسانی مثل فواد مصطفی سلطانی، کومه له هیچگاه نمی توانست به این صورت شکل بگیرد و اینچنین توده یی شود. در مریوان همزمان سپاه مرتجع رزگاری وجود داشت که در منطقه ی اورامانات بسیار فعال بود و این سپاه ارتجاعی و اسلامی بعد از انقلاب در یک مهمانی در شهرک سرواباد که رهبری کومه له ان را سازمان داده بود با یک برنامه ی از پیش تعیین کرده بود، خلع سلاح شد.

دانشجویان چپ دانشگاه های مختلف ایران، از شهر مریوان مثل فواد سلطانی و عطا رستمی و فاتح شیخ و ریبوار و غیره اغلب از خانواده های اشراف و فئودالی بودند، اما اشنایی انان با اندیشه های چپ باعث شد، که علیه منافع و ایده های فئودالی خانواده و اطرافیان خود طغیان کنند و با تشکیل اولین هسته های کومه له در مریوان از جمله جمعیت دفاع و اتحادیه ی دهقانان، تقسیم اراضی بین دهقانان شکل بگیرد و از فئودال های منطقه ی مریوان از جمله حاجی امین بیک (پدر عطا رستمی)، حمه رشی بیک (پدر فواد سلطانی) و سایرین خلع ید شود و زمین هایشان بین دهقانان تقیسم شود.

اقدامات انقلابی اتحادیه ی دهقانان با هر درکی که انان در ان دوران از سوسیالیسم داشتند، عملا طغیان انقلابی علیه مالکیت خصوصی بر زمین و بازمانده ی ایده ها و افکار فئودالی بود. اینکه رهبری کومه له یا رهبری جمعیت دفاع در ان دوران خود شدیدا سنتی بودند و زنان عضو این هسته ها هنوز روسری به سر داشتند، شاید اهمییت چندانی نداشته باشد. مهمترین مساله زیر سوال بردن مقدسات فئودالی یعنی مالکیت خصوصی بر زمین و زیر سوال بردن افکار فئودالی یعنی اعتقاد به اسپرم مقدس و بیک و شیخ و بیک زاده بودن مالکان زمین بود.

بررسی تاریخ کومه له و کشمکش های سیاسی ان دوران و درگیری با نیروی ارتجاعی قیاده موقت (نیروهای کرد وابسته به بارزانی که بعد از انقلاب ایران از طرفداری از شاه دست کشیده و برای ماندگاری در ایران به شاخه ی سپاه پاسداران که مدتی بعد از انقلاب تشکیل شد، تبدیل شده بودند و در جنگ مستقیم علیه پیشمرگان کومه له و حزب دمکرات کردستان در کنار سپاه پاسداران رژیم ایران شرکت کردند)، شاید در یک مقاله نگنجد، اما در واقع قیاده موقت هم همچون گشت ارشاد امروزی، بخشی از نیروهای سرکوب در مریوان بودند و با چفیه ی سرخ بارزانی در روز روشن به انقلابیون حمله می کردند.

مریوان شهری است، همانطور که گفته شد، قطب بندی ها بسیار مشخص و روشن بود و همجواری مریوان با مرز عراق و امکان تهیه ی اسلحه ی قاچاق از طریق مرز، موقعییت ویژه یی به این شهر داده بود. تظاهرات های مختلف در شهر مریوان همیشه با شهرهای دیگر ایران متفاوت بود و سریعا به سنگر بندی مردم با رژیم می انجامید. زمانی که رژیم جمهوری اسلامی حاضر نبود دراوایل انقلاب مریوان را ترک کند، مردم مریوان به دستور فواد مصطفی سلطانی این شهر را ترک کرده و به منطقه ی بین برده رشه و کانی میران در نزدیکی مرز باشماق کوچ کردند. کوچی که به کوچ تاریخی شهر مریوان معروف شد. فواد سلطانی یکی از استراتژی های جدید برای مبارزه با جمهوری اسلامی و برای ندادن تلفات از مردم بی دفاع را در پیش گرفت و این استراتژی بسیار موفقیت امیز بود و با پشتیبانی بی نظیر مردم شهرهای دیگر، از جمله سنندج، بانه و سقز همراه شد و هزاران نفر از این شهرها با پای پیاده برای رساندن خود به اعتصاب مردم (کوچ) خود را به مریوان رسانده و به مردم کوچ کرده پیوست شدند.

سال های سال مریوان جولانگاه نیروهای پیشمرگ کومه له بود و حزب دمکرات هیچ گاه نتوانست جایگاهی در میان مردم این شهر داشته باشد. در بسیاری از شهرها و روستاهای مریوان حزب دمکرات و سپاه پاسدارن را با همدیگر مقایسه می کردند و هر دو برای مردم این شهر منفور و باج گیر محسوب می شدند.
پیشمرگان کومه له در دهه ی شصت شب ها و روزها در داخل شهر یا در اطراف شهر و در دهات های منطقه در منزل مردم اقامت می گزیدند و در نهایت ارامش و امنیت با مردم زندگی می کردند. پایگاه های سپاه پاسدارن در دهات های استراتژیک و مرزی از رفت و امد نیروهای پیشمرگ چشم پوشی می کردند و عملا حضور نظامی و سیاسی پیشمرگ را نادیده می گرفتند.

به دنبال انشعاب سازمان زحمتکشان کردستان ایران موسوم به سازمان چاقوکشان، کشمکش های سیاسی در مریوان تا حدودی عوض شد، قطب غیر سیاسی و احساسی جامعه سریعا جذب تبلیغات و بر و بیای مافیای چاقوکشان شد و این مافیا بیشترین تبلیغات خود را روی احساسات مردم سرمایه گذاری کرده بود و ناسیونالیسم کرد را در پوشش دیگری تبلیغ می کرد. بسیاری از جوانان سابقا کومه له یی جذب سازمان قمه کشان شدند و به این سازمان سمپات پیدا کردند، با انشعاب حزب حکمتیست از حزب کمونیست کارگری و حضور گارد ازادی در میان مردم کشمکش ها کمی تغییر پیدا کرد و مردم تا حدود زیادی توانستند به ادبیات و اثار کمونیسم کارگری دسترسی پیدا کنند و از سازمان قمه کشان فاصله بگیرند، اما در کنار این ها وهابیت و سلفیسم در حال رشد و نیرو گیری بود. مریوان همچنین به یکی از قطب های وهابیت در منطقه تبدل شده بود. دهات های نوار مرزی که سابقا همگی میزبان پیشمرگان کومه له بودند، در عرض چند سال انچنان مجذوب تبلیغات سلفیستی شدند که انگار انقلاب اسلامی و سلفیستی در انجا اتفاق افتاده بود. حضور پژاک (شاخه ی کردستان ایران پ ک ک) هم تا حدودی توانست پایگاه احزاب سنتی ناسیونالیست کرد مانند حزب دمکرات را تضعیف کند و درگیری های نظامی پژاک در این منطقه باعث شد که بخشی از نیروهای ناسیونالیست کرد از حزب دمکرات و سازمان قمه کشان شیفت کرده و به پژاک تمایل پیدا کنند! رشد پژاک اما یک رشد بادکنکی بود و بعدا متوقف شد.

همزمان با همه ی این ها در مریوان نشریات مختلفی به زبان کردی و فارسی منتشر می شد و با اوج گرفتن مبارزات کارگری در نقاط مختلف ایران و کردستان، کمیته ی هماهنگی برای ایجاد به تشکل های کارگری در مریوان هم تاسیس شد و تئاتر خیابانی و رادیکال در این شهر بستری برای تبلیغ اندیشه های مترقی شد.

نشریات دانشجویی چپی که توسط دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب منتشر می شد از طریق کسانی از جمله خود من به دست فعالین سیاسی و کارگری در این شهر می رسید و ادبیات چپ مارکسیست و کمونیستی ابدیت شده هم در دسترس مردم قرار می گرفت. در کنار ان فصل نامه ی زریبار که هر شماره ی ان یک کتاب حجیم بود، هر سه ماه یک بار منتشر شده و به دست مردم می رسید. این فصل نامه با اینکه خود را یک مجله ی فرهنگی و ادبی معرفی کرده بود، اما در واقع مهمترین مسائل سیاسی و اجتماعی دنیای معاصر را از موضع ناسیونالیسم چپ و سوسیال دمکراسی کردی زیر ذره بین قرار می داد. یکی از نقاط قوت نویسندگان این فصل نامه علیرغم دیدگاه های ناسیونالیستی و ادبیات پست مدرنیستی و پسا استعماریشان، مخالفت با جنگ و دخالت نظامی غرب و امریکا در خاورمیانه و ایران بود. در کلیت خود این فصل نامه یک فصل نامه ی قابل رجوع و قابل تعمقی بود. تمام این مسائل اما نمی توانست کلیت فرهنگ عشیره گرایانه و ضد زن حاکم در مریوان را زیر سوال قرار دهد. در مریوان می توان گفت که مناسبات چپ ترین چپ ها هم مردسالارانه و ضد زن بود. چپ هایی که سنتا چپ شده بودند، مشروب خوردن برای زنان را مکروه و حتی ممنوع می دانستند! به سکس قبل از ازدواج برای زنان اعتقادی نداشتند! برای خواهران و همسران خود خط و نشان می کشیدند که با چه کسانی رفت و امد داشته باشد! همیشه باید یک همراه مرد در کنار زنان می بود و زنان را روانه می کرد! در کل فرهنگ مردسالاری و مناسبات عقب مانده و سنتی که محصول جامعه ی پیشا سرمایه داری است در مریوان بسیار قوی بود! اگر استثنائات را از کل کم کنیم می توان گفت فرهنگ حاکم در جامعه ی مریوان شدیدا نرسالارانه و ضد زن بود.

در روزهای جمعه و هنگام نماز جماعت هزاران نفر در مریوان در صف نماز جمعه روی اسفالت خیابان اصلی مریوان که متاسفانه اسمش را فراموش کردم بر روی کارتن نماز می خوانند و عبادت می کردند!!

امار زن کشی در مریوان تفاوت زیادی با شهرهای کردستان عراق ندارد. شاید بتوان با امار نشان داد که در بین شهرهای کردنشین در استان کردستان ایران، مریوان بیشترین امار خودسوزی زنان را دارد. خودسوزی زنان روشن ترین دلیل بر نبود عدم ازادی برای زن است. دو تن از فامیل های دور و نزدیک خود من به دلیل فشارهای کثیف و وحشیانه ی اجتماعی و فرهنگ منسوخ شوهرانشان، اقدام به خودسوزی کردند و خوشبختانه جان سالم به در بردند!

در مریوان لمپنیسم بیداد می کند. یکی از سنت هایی که در طول ۱۵ بیست سال گذشته شدیدا رایج بوده است و تاکنون هم وجود دارد، فرهنگ لمپنیستی، قمه کشی، تبر زنی و گروگان گیری و انسان کشی است.
در شهر مریوان چند خانواده ی عشیره و ادمکش وجود دارند که تاکنون ده ها انسان بی گناه را در روز روشن با چاقو و قمه و تبر لت و پار کرده و حتی کشته اند. جمهوری اسلامی هم عمدا این ها را کلانتر شهر مریوان کرده است و هر کدام از این ها را گرفته مدتی زندانی کرده و بعد از یک مدت ازاد می کند، تا به عنوان الگوی جوانان برای به قهقرا بردن جامعه از انان استفاده کند.

یکی از همین لمپن ها طاهر داباشی بود که چند سال پیش جمهوری اسلامی او را با لباس زنانه در سطح شهر چرخاند! جمهوری اسلامی با این عمل می خواست به کرامت انسانی زنان حمله کند و بگوید که اراذل و اوباش ها هنوز به اندازه ی زنان، پست نیستند!!

در مریوان همچنین مناسبات خانواده بسیار مستحکم است. خانواده ی گسترده یکی از سمبل های جامعه ی فئودالی و کشاورزی است و در مریوان کم نیستند کسانی که با پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و خاله و دایی و غیره در یک منزل مشترک زندگی می کنند.

مساله یی که هنوز متاسفانه در مریوان وجود دارد حیوان ازاری و سکس با حیوانات است و می توان بدون اغراق گفت بین بیست تا سی درصد جوانانی که قبل از ازدواج رابطه ی جنسی ندارند(مردان جوان)، با الاغ و قاطر ووو همخوابگی دارند!

مریوانی های خارج کشور و منطقه گرایی

یکی از سنت های پیش پا افتاده یی که هنوز در میان مریوانی های خارج کشور وجود دارد، این است که این دوستان در هر کجای جهان باشند، سریعا همدیگر را پیدا می کنند و رفت و امد به منزل همدیگر را شروع می کنند. من این را درک می کنم که بلاخره دو تا انسان که زبان و فرهنگ همدیگر را می فهمند، راحت تر با همدیگر کنار می ایند، اما تاکید مریوانی ها بر رگیونالیسم (منطقه گرایی) و ایگنور کردن مردم دیگر شهرها و شهرستان های دیگر در خارج کشور، کوچکترین ربطی به احساسات نوستالژیک ندارد، بلکه برخاسته از یک فرهنگ راسیستی است. یک بار در مراسمی بودیم یک مریوانی بهم گفت که جشن نوروز را به تمام مریوانی ها تبریک می گویم!!

در المان و انگلیس و سوئد و هر جای دیگر این کره ی خاکی وضعیت مریوانی ها چنین است. مریوانی ها در شب های نوروز و غیره دور هم جمع می شوند و زنان شان مشغول دلمه پزی هستند و خود با صدای بلند بحث های منطقه گرایی و غیره می کنند و زنان بیچاره شان را در اشپزخانه نگاه می دارند، تا برای مهمانان چای بیاورند و در هیچ جمع مریوانی ندیدم که زنان در کنار مردان بنشینند و مشروب بنوشند و در مباحث سیاسی شرکت کنند! خب این فرهنگ فئودالی است! عشیره یی است! ممکن است به خیلی ها بربخورد، اما متاسفانه واقعییت است!

این را در اخر بنویسم که به ندرت انسان های شریف مبارز و کمونیستی در مریوان پیدا می شوند که فاصله ی حرف و عمل را از بین برده باشند و خودشان شبیه حرف هایشان باشند.

حسن معارفی پور
۲۱٫۱۲٫۲۰۱۵

…..

در باره ی مریوان

مریوان شهری که من در ان به دنیا امده ام. شهری با تاریخی پر از کشمکش های سیاسی و اجتماعی. شهری است که شاید بیشتر از شهرهای دیگر ایران قطب بندی های اجتماعی و سیاسی وجود دارد. این شهر در پانزده کیلومتری مرز عراق (باشماق-پینجوین) و در شمال غرب ایران قرار گرفته است و موقعیت جغرافیایی مریوان و هم جواری این شهر با نوار مرزی موقعیت ویژه یی به این شهر داده است وفعالیت سیاسی ناهمگون در این شهر در سطوح مختلف در پی داشته است.

شاید هیچ شهری در سراسر ایران به اندازه ی مریوان پتانسیل کشمکش سیاسی بین قطب های مختلف راست و چپ را نداشته باشد. در مریوان بعد از انقلاب ۵۷ ما در کنار نیروهای سپاه رزگاری، مکتب قران، حزب دمکرات کردستان ایران، قیاده موقت و “پیشمرگ مسلمان”(جاش) از یک طرف، چپ دخالتگر و اتحادیه ی دهقانان مریوان از طرف دیگر را داشتیم که تمام معادلات سیاسی این منطقه را بر هم زد. فواد مصطفی سلطانی، عطا رستمی، فاتح شیخ و مصلح و موسی شیخ ها را داشتیم که در مقابل نویسندگان مذهبی و ناسیونالیست کرد، ادبیات سوسیالیستی و سنت رادیکال را پیش می بردند و در مقابل شعر ناسیونالیستی شعر سوسیالیستی می خوانند.

سلول های تنفسی رهبری کومه له از این شهر برخاسته اند و می توان بدون اغراق گفت، بدون کسانی مثل فواد مصطفی سلطانی، کومه له هیچگاه نمی توانست به این صورت شکل بگیرد و اینچنین توده یی شود. در مریوان همزمان سپاه مرتجع رزگاری وجود داشت که در منطقه ی اورامانات بسیار فعال بود و این سپاه ارتجاعی و اسلامی بعد از انقلاب در یک مهمانی در شهرک سرواباد که رهبری کومه له ان را سازمان داده بود با یک برنامه ی از پیش تعیین کرده بود، خلع سلاح شد.

دانشجویان چپ دانشگاه های مختلف ایران، از شهر مریوان مثل فواد سلطانی و عطا رستمی و فاتح شیخ و ریبوار و غیره اغلب از خانواده های اشراف و فئودالی بودند، اما اشنایی انان با اندیشه های چپ باعث شد، که علیه منافع و ایده های فئودالی خانواده و اطرافیان خود طغیان کنند و با تشکیل اولین هسته های کومه له در مریوان از جمله جمعیت دفاع و اتحادیه ی دهقانان، تقسیم اراضی بین دهقانان شکل بگیرد و از فئودال های منطقه ی مریوان از جمله حاجی امین بیک (پدر عطا رستمی)، حمه رشی بیک (پدر فواد سلطانی) و سایرین خلع ید شود و زمین هایشان بین دهقانان تقیسم شود.

اقدامات انقلابی اتحادیه ی دهقانان با هر درکی که انان در ان دوران از سوسیالیسم داشتند، عملا طغیان انقلابی علیه مالکیت خصوصی بر زمین و بازمانده ی ایده ها و افکار فئودالی بود. اینکه رهبری کومه له یا رهبری جمعیت دفاع در ان دوران خود شدیدا سنتی بودند و زنان عضو این هسته ها هنوز روسری به سر داشتند، شاید اهمییت چندانی نداشته باشد. مهمترین مساله زیر سوال بردن مقدسات فئودالی یعنی مالکیت خصوصی بر زمین و زیر سوال بردن افکار فئودالی یعنی اعتقاد به اسپرم مقدس و بیک و شیخ و بیک زاده بودن مالکان زمین بود.

بررسی تاریخ کومه له و کشمکش های سیاسی ان دوران و درگیری با نیروی ارتجاعی قیاده موقت (نیروهای کرد وابسته به بارزانی که بعد از انقلاب ایران از طرفداری از شاه دست کشیده و برای ماندگاری در ایران به شاخه ی سپاه پاسداران که مدتی بعد از انقلاب تشکیل شد، تبدیل شده بودند و در جنگ مستقیم علیه پیشمرگان کومه له و حزب دمکرات کردستان در کنار سپاه پاسداران رژیم ایران شرکت کردند)، شاید در یک مقاله نگنجد، اما در واقع قیاده موقت هم همچون گشت ارشاد امروزی، بخشی از نیروهای سرکوب در مریوان بودند و با چفیه ی سرخ بارزانی در روز روشن به انقلابیون حمله می کردند.

مریوان شهری است، همانطور که گفته شد، قطب بندی ها بسیار مشخص و روشن بود و همجواری مریوان با مرز عراق و امکان تهیه ی اسلحه ی قاچاق از طریق مرز، موقعییت ویژه یی به این شهر داده بود. تظاهرات های مختلف در شهر مریوان همیشه با شهرهای دیگر ایران متفاوت بود و سریعا به سنگر بندی مردم با رژیم می انجامید. زمانی که رژیم جمهوری اسلامی حاضر نبود دراوایل انقلاب مریوان را ترک کند، مردم مریوان به دستور فواد مصطفی سلطانی این شهر را ترک کرده و به منطقه ی بین برده رشه و کانی میران در نزدیکی مرز باشماق کوچ کردند. کوچی که به کوچ تاریخی شهر مریوان معروف شد. فواد سلطانی یکی از استراتژی های جدید برای مبارزه با جمهوری اسلامی و برای ندادن تلفات از مردم بی دفاع را در پیش گرفت و این استراتژی بسیار موفقیت امیز بود و با پشتیبانی بی نظیر مردم شهرهای دیگر، از جمله سنندج، بانه و سقز همراه شد و هزاران نفر از این شهرها با پای پیاده برای رساندن خود به اعتصاب مردم (کوچ) خود را به مریوان رسانده و به مردم کوچ کرده پیوست شدند.

سال های سال مریوان جولانگاه نیروهای پیشمرگ کومه له بود و حزب دمکرات هیچ گاه نتوانست جایگاهی در میان مردم این شهر داشته باشد. در بسیاری از شهرها و روستاهای مریوان حزب دمکرات و سپاه پاسدارن را با همدیگر مقایسه می کردند و هر دو برای مردم این شهر منفور و باج گیر محسوب می شدند.
پیشمرگان کومه له در دهه ی شصت شب ها و روزها در داخل شهر یا در اطراف شهر و در دهات های منطقه در منزل مردم اقامت می گزیدند و در نهایت ارامش و امنیت با مردم زندگی می کردند. پایگاه های سپاه پاسدارن در دهات های استراتژیک و مرزی از رفت و امد نیروهای پیشمرگ چشم پوشی می کردند و عملا حضور نظامی و سیاسی پیشمرگ را نادیده می گرفتند.

به دنبال انشعاب سازمان زحمتکشان کردستان ایران موسوم به سازمان چاقوکشان، کشمکش های سیاسی در مریوان تا حدودی عوض شد، قطب غیر سیاسی و احساسی جامعه سریعا جذب تبلیغات و بر و بیای مافیای چاقوکشان شد و این مافیا بیشترین تبلیغات خود را روی احساسات مردم سرمایه گذاری کرده بود و ناسیونالیسم کرد را در پوشش دیگری تبلیغ می کرد. بسیاری از جوانان سابقا کومه له یی جذب سازمان قمه کشان شدند و به این سازمان سمپات پیدا کردند، با انشعاب حزب حکمتیست از حزب کمونیست کارگری و حضور گارد ازادی در میان مردم کشمکش ها کمی تغییر پیدا کرد و مردم تا حدود زیادی توانستند به ادبیات و اثار کمونیسم کارگری دسترسی پیدا کنند و از سازمان قمه کشان فاصله بگیرند، اما در کنار این ها وهابیت و سلفیسم در حال رشد و نیرو گیری بود. مریوان همچنین به یکی از قطب های وهابیت در منطقه تبدل شده بود. دهات های نوار مرزی که سابقا همگی میزبان پیشمرگان کومه له بودند، در عرض چند سال انچنان مجذوب تبلیغات سلفیستی شدند که انگار انقلاب اسلامی و سلفیستی در انجا اتفاق افتاده بود. حضور پژاک (شاخه ی کردستان ایران پ ک ک) هم تا حدودی توانست پایگاه احزاب سنتی ناسیونالیست کرد مانند حزب دمکرات را تضعیف کند و درگیری های نظامی پژاک در این منطقه باعث شد که بخشی از نیروهای ناسیونالیست کرد از حزب دمکرات و سازمان قمه کشان شیفت کرده و به پژاک تمایل پیدا کنند! رشد پژاک اما یک رشد بادکنکی بود و بعدا متوقف شد.

همزمان با همه ی این ها در مریوان نشریات مختلفی به زبان کردی و فارسی منتشر می شد و با اوج گرفتن مبارزات کارگری در نقاط مختلف ایران و کردستان، کمیته ی هماهنگی برای ایجاد به تشکل های کارگری در مریوان هم تاسیس شد و تئاتر خیابانی و رادیکال در این شهر بستری برای تبلیغ اندیشه های مترقی شد.

نشریات دانشجویی چپی که توسط دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب منتشر می شد از طریق کسانی از جمله خود من به دست فعالین سیاسی و کارگری در این شهر می رسید و ادبیات چپ مارکسیست و کمونیستی ابدیت شده هم در دسترس مردم قرار می گرفت. در کنار ان فصل نامه ی زریبار که هر شماره ی ان یک کتاب حجیم بود، هر سه ماه یک بار منتشر شده و به دست مردم می رسید. این فصل نامه با اینکه خود را یک مجله ی فرهنگی و ادبی معرفی کرده بود، اما در واقع مهمترین مسائل سیاسی و اجتماعی دنیای معاصر را از موضع ناسیونالیسم چپ و سوسیال دمکراسی کردی زیر ذره بین قرار می داد. یکی از نقاط قوت نویسندگان این فصل نامه علیرغم دیدگاه های ناسیونالیستی و ادبیات پست مدرنیستی و پسا استعماریشان، مخالفت با جنگ و دخالت نظامی غرب و امریکا در خاورمیانه و ایران بود. در کلیت خود این فصل نامه یک فصل نامه ی قابل رجوع و قابل تعمقی بود. تمام این مسائل اما نمی توانست کلیت فرهنگ عشیره گرایانه و ضد زن حاکم در مریوان را زیر سوال قرار دهد. در مریوان می توان گفت که مناسبات چپ ترین چپ ها هم مردسالارانه و ضد زن بود. چپ هایی که سنتا چپ شده بودند، مشروب خوردن برای زنان را مکروه و حتی ممنوع می دانستند! به سکس قبل از ازدواج برای زنان اعتقادی نداشتند! برای خواهران و همسران خود خط و نشان می کشیدند که با چه کسانی رفت و امد داشته باشد! همیشه باید یک همراه مرد در کنار زنان می بود و زنان را روانه می کرد! در کل فرهنگ مردسالاری و مناسبات عقب مانده و سنتی که محصول جامعه ی پیشا سرمایه داری است در مریوان بسیار قوی بود! اگر استثنائات را از کل کم کنیم می توان گفت فرهنگ حاکم در جامعه ی مریوان شدیدا نرسالارانه و ضد زن بود.

در روزهای جمعه و هنگام نماز جماعت هزاران نفر در مریوان در صف نماز جمعه روی اسفالت خیابان اصلی مریوان که متاسفانه اسمش را فراموش کردم بر روی کارتن نماز می خوانند و عبادت می کردند!!

امار زن کشی در مریوان تفاوت زیادی با شهرهای کردستان عراق ندارد. شاید بتوان با امار نشان داد که در بین شهرهای کردنشین در استان کردستان ایران، مریوان بیشترین امار خودسوزی زنان را دارد. خودسوزی زنان روشن ترین دلیل بر نبود عدم ازادی برای زن است. دو تن از فامیل های دور و نزدیک خود من به دلیل فشارهای کثیف و وحشیانه ی اجتماعی و فرهنگ منسوخ شوهرانشان، اقدام به خودسوزی کردند و خوشبختانه جان سالم به در بردند!

در مریوان لمپنیسم بیداد می کند. یکی از سنت هایی که در طول ۱۵ بیست سال گذشته شدیدا رایج بوده است و تاکنون هم وجود دارد، فرهنگ لمپنیستی، قمه کشی، تبر زنی و گروگان گیری و انسان کشی است.
در شهر مریوان چند خانواده ی عشیره و ادمکش وجود دارند که تاکنون ده ها انسان بی گناه را در روز روشن با چاقو و قمه و تبر لت و پار کرده و حتی کشته اند. جمهوری اسلامی هم عمدا این ها را کلانتر شهر مریوان کرده است و هر کدام از این ها را گرفته مدتی زندانی کرده و بعد از یک مدت ازاد می کند، تا به عنوان الگوی جوانان برای به قهقرا بردن جامعه از انان استفاده کند.

یکی از همین لمپن ها طاهر داباشی بود که چند سال پیش جمهوری اسلامی او را با لباس زنانه در سطح شهر چرخاند! جمهوری اسلامی با این عمل می خواست به کرامت انسانی زنان حمله کند و بگوید که اراذل و اوباش ها هنوز به اندازه ی زنان، پست نیستند!!

در مریوان همچنین مناسبات خانواده بسیار مستحکم است. خانواده ی گسترده یکی از سمبل های جامعه ی فئودالی و کشاورزی است و در مریوان کم نیستند کسانی که با پدربزرگ و مادر بزرگ و عمه و خاله و دایی و غیره در یک منزل مشترک زندگی می کنند.

مساله یی که هنوز متاسفانه در مریوان وجود دارد حیوان ازاری و سکس با حیوانات است و می توان بدون اغراق گفت بین بیست تا سی درصد جوانانی که قبل از ازدواج رابطه ی جنسی ندارند(مردان جوان)، با الاغ و قاطر ووو همخوابگی دارند!

مریوانی های خارج کشور و منطقه گرایی

یکی از سنت های پیش پا افتاده یی که هنوز در میان مریوانی های خارج کشور وجود دارد، این است که این دوستان در هر کجای جهان باشند، سریعا همدیگر را پیدا می کنند و رفت و امد به منزل همدیگر را شروع می کنند. من این را درک می کنم که بلاخره دو تا انسان که زبان و فرهنگ همدیگر را می فهمند، راحت تر با همدیگر کنار می ایند، اما تاکید مریوانی ها بر رگیونالیسم (منطقه گرایی) و ایگنور کردن مردم دیگر شهرها و شهرستان های دیگر در خارج کشور، کوچکترین ربطی به احساسات نوستالژیک ندارد، بلکه برخاسته از یک فرهنگ راسیستی است. یک بار در مراسمی بودیم یک مریوانی بهم گفت که جشن نوروز را به تمام مریوانی ها تبریک می گویم!!

در المان و انگلیس و سوئد و هر جای دیگر این کره ی خاکی وضعیت مریوانی ها چنین است. مریوانی ها در شب های نوروز و غیره دور هم جمع می شوند و زنان شان مشغول دلمه پزی هستند و خود با صدای بلند بحث های منطقه گرایی و غیره می کنند و زنان بیچاره شان را در اشپزخانه نگاه می دارند، تا برای مهمانان چای بیاورند و در هیچ جمع مریوانی ندیدم که زنان در کنار مردان بنشینند و مشروب بنوشند و در مباحث سیاسی شرکت کنند! خب این فرهنگ فئودالی است! عشیره یی است! ممکن است به خیلی ها بربخورد، اما متاسفانه واقعییت است!

این را در اخر بنویسم که به ندرت انسان های شریف مبارز و کمونیستی در مریوان پیدا می شوند که فاصله ی حرف و عمل را از بین برده باشند و خودشان شبیه حرف هایشان باشند.

حسن معارفی پور
۲۱٫۱۲٫۲۰۱۵

…….

در باره ی مذهب

از همین صفحه اعلام می کنم در صورتی که روزی در ایران قدرت سیاسی به دست کمونیست ها بیفتد. تمام مناسبات و جشن های مذهبی و خرافی را حذف خواهم کرد و تمام مساجد را به موزه ی جنایات توحش و بربریت اسلامی تبدیل خواهم کرد و کلیسا ها را برای بار و دیسکو استفاده خواهم کرد. هر مقاومت ارتجاعی را در هم خواهیم شکست و اجازه نخواهیم داد بیشتر از این مذهب و ارتجاع مذهبی بازتولید شود و به جای تمامی جشن ها و مراسم های مذهبی و ارتجاعی، جشن های مدرن و انسانی قرار خواهیم داد. حالا بگذار مرتجعان بگویند که این ها دیکتاتورند و جشن قربان را از ما می گیرند و به جاش روز جهانی بوسه و سکس در خیابان را جایگزین ان خواهند کرد.

حسن معارفی پور

۲۱٫۱۲٫۱۵

…..

زمانی که “دیکتاتور”ها چپ های “دمکرات” را به دادگاه می کشد!

دانشگاه هایدلبرگ سال های سال پایگاه راست ترین جریانات فاشیستی بوده است و همواره چپ در این دانشگاه در اقلیت بوده است. فیلسوفان بزرگ دوره ی هیتلر در این دانشگاه درس خوانده و تدریس کرده اند. هایدگر بزرگترین فیلسوف فاشیستی بود که یکی از دانشجویان و مدرسین دانشگاه هایدلبرگ بود. بعد از فروپاشی شوروی سابق فضا کلا به نفع راست نئولیبرال افسار گسیخته تغییر کرد و دانشگاه هایدلبرگ بیش از هر زمانی به راست چرخش پیدا کرد. امروز به ندرت اساتیدی پیدا می شود که گرایش حتی چپ لیبرالی در این دانشگاه داشته باشند.

جنبش دانشجویی در دانشگاه هایدلبرگ هم متاثر از این وضعیت بود. در دوره ی فاشیست نازیست ها بسیاری از متفکرین خود را از میان دانشجویان و اساتید دانشگاه هایدلبرگ سازمان داد.

سال های سال است که محافظه کاری مطلق بر این دانشگاه سایه انداخته است و مارکسیسم از دروس دانشگاهی حذف شده است، در چند ماه گذشته به دلیل اینکه طیف وسیعی از دانشجویان از سیاست های احزاب راسیستی و مسیحی خسته شده و به خاطر اینکه حزب سبز که در استان بادن ورتمبرگ قدرت سیاسی را در دست دارد، سیاست های شدیدا محافظه کارانه و حتی راسیستی را پیش برده است، طیف عظیمی از دانشجویان به طرف حزب چپ المان چرخش پیدا کرده است و چرخش پیدا کردن دانشجویان به طرف حزب چپ که تقریبا در پارلمان المان در اقلیت است، به خاطر قطبی شدن جامعه ی المان و قطب بندی راسیسم یا ضد راسیسم، طرفداری از ریاضت اقتصادی یا مخالفت با سیاست های ریاضت اقتصادی، حفظ اتحادیه ی اروپا به هر قیمتی و نابود کردن کشورهای ضعیف تر حوزه ی یورو، یا تلاش برای گسترش سیاست های اقتصادی ضد ریاضتی و تلاش برای گسترش سیاست های رادیکال در قبال ان، دفاع از پناهجو یا تلاش برای به اتش کشیدن کمپ های پناهجویان و در یک کلام تقابل اردوی کار و سرمایه است.

در اعتراضات اخیر در المان به سیاست ازادی مبادلات تجاری بین امریکا و اروپا، ۲۵۰ هزار نفر در شهر برلین المان به خیابان امده وبزرگترین تظاهرات ده سال اخیر در المان را سازمان داددند. این تظاهرات همزمان تظاهرات ضد ریاضت کشی برای اکثریت و زندگی انگلی برای اقلیت مفت خور بود.

سال های اخیر در اعتراض به گردهمایی سالانه ی فاشیست های المان (حزب ناسیونالیست نازی المان) در شهرک واینهایم نهایتا سیصد نفر جمع می شدند، اما امسال بالای دو هزار نفر، مسیر ورود فاشیست های المانی به سالن شهرداری را بلاک کرده و ۱۳۲ نفر از انتی فاشیست ها زخمی، مسموم و دستگیر شده و به زندان افتادند.

فرانکفورت هم یکی از بزرگترین اعتراضات به حضور بانکدارن جنتملن و انگل های خونخوار را با حضور بیش از پانزده هزار نفر از انارشیست ها و انتی فاشیست ها به خود دید و ده ها ماشین پلیس به اتش کشیده شد.

همزمان که دولت، پلیس و احزاب فاشیست مسیر فاشیستیزه کردن جامعه ی المان را پیش می برند، کم نبودند انسان های شریفی که با ماشین و امکانات خود تا مجارستان و بلغارستان و مقدونیه دنبال پناهجویان می رفتند و کم نبودند انسان های شریفی که در مرکز شهرها با گل و شیرینی، لباس، غذا و وسایل بهداشتی به استقبال پناهجویان و جنگ زدگان می رفتند.

ده ها سازمان مدافع حقوق پناهندگی از سال ۲۰۱۴ تاکنون در المان درست شده است که توسط خود مردم و با هزینه ی شخصی انسان های فعال حقوق پناهندگی اداره می شود و هزاران نفر به صورت داوطلبانه به پناهجویان کمک می کنند.

جامعه ی المان امروز بیش از هر زمانی دو قطبی شده است و این دو قطب، قطب فاشیسم طرفدار سرمایه داری، نئولیبرالیسم، ازادی روابط اقتصادی با امریکا، دفاع از جنگ و ادامه ی روابط اقتصادی با دیکتاتورهای خاورمیانه و در مقابل قطب طبقه ی کارگر، چپ ها، کمونیست ها، انارشیست ها، انتی فاشیست ها و در کل مدافعین تغییر وضع موجود است، که مخالف تمام سیاست هایی است که احزاب محافظه کار و نئولیبرال و راست افراطی در پی ان هستند.

مساله یی که بیش از همه کمیک است، این است که طرفداران احزاب محافظه کار مانند دمکرات مسیحی ها در جنبش دانشجویی که اغلب انسان هایی به شدت راست، محافظه کار، مذهبی و راسیست هستند، علیه اعضای چپ و کمونیست عضو شورایی دانشجویی دانشگاه هایدلبرگ، یک بیانیه ی پنجاه صفحه یی تنظیم کرده اند و در ان چپ ها را به “دیکتاتور” بودن و تلاش غیر”دمکراتیک” برای تسخیر شواری دانشجویی محکوم کرده اند.

قبل از هر چیز باید بگویم که در بین فعالین شورای دانشجویی، به جز چپ ها حتی یک نفر سیاسی هم پیدا نمی شود، که از روی انتخاب سیاسی فلان یا بهمان حزب راست و مذهبی را انتخاب کرده باشد. یکی از تلاش های ما در جنبش دانشجویی سیاسیزه کردن شورای دانشجویی بوده و هست و هدف ما از این مساله این بود که “دشمن دانا” و فاشیست بهتر “دوست نادان” است. مدافعین احزاب راست و در واقع وارثان مسیحیت و نئولیبرالیسم که به صورت خانوادگی این دو ایدئولوژی کثیف و تهوع اور را به ارث برده اند، با اینکه احزابشان در پارلمان این کشور در اکثریت است و هر چی که دوست داشته باشند می برند و می دوزند، قرار است رفقای چپ و کمونیست ما را به دلیل اعتقاد به “دیکتاتوری پرولتاریا “و “دیکتاتور” بودن، به دادگاه شهر هایدلبرگ بکشند و انجا از طریق قانونی ما را ناچار کنند که دست از تبلیغ کمونیسم و سوسیالیسم کشیده و مثل انان فاشیست و محافظه کار و طرفدار مسیحیت و نئولیبرالیسم شویم.

انها کور خونده اند!
چپ در المان و به خصوص در دانشگاه هایدلبرگ تا یک مرحله ی برگشت ناپذیری پیش رفته است و دادگاه و پاسگاه و بیانیه و تهدید و گذاشتن دوربین در اتاق خواب و اتاق جلسات هفتگی ما و همکاری راست ها با سازمان امنیت المان و غیره و غیره نمی تواند، حق انتخاب سیاسی و ازادی بیان را از ما بگیرد.

ما راه خود را می رویم! اگر از دادگاه و پاسگاه و مترسکی به اسم پلیس می ترسیدیم در ایران و زیر تیغ وحشی ترین و فاشیستی ترین حکومت قرن بیست و یکم که روی داعش را سفید کرده است فعالیت کمونیستی را انتخاب نمی کردیم!

در مقابل ما قرار است به صورت جمعی در صورت جلسه ی دادگاهی با همراه وکلای چپ حضور پیدا کرده و مشت بزرگی را بر دهان محافظه کاران نئولیبرال، مسیحی های احمق و فاشیست های المانی بکوبیم، تا بار دیگر یاد بگیرند، زمانی که در یک شرایط دمکراتیک می بازند، راهش مراجعه به دادگاه های خودشان نیست. اگر انان الان اکثریت بودند و می توانستند خط و خطوط شورای دانشجویی را تعیین کنند بدون شک از ما شکایت نمی کردند، ولی قضیه ی انان مثل قمار بازی است که باخته است و دنبال دعوا می گردد و طرف مقابلش را محکوم به کلک زدن می کند!

دیکتاتور واقعی احزاب راست و نئولیبرال هستند که علیرغم مخالفت میلیون ها نفر با جنگ باز هم به سوریه سرباز می فرستند و علیرغم مخالفت میلیون ها نفر با سیاست های ریاضت کشی اقتصادی، باز هم این سیاست ها را پیش می برند. بی شک نئولیبرالیسم فاشیسم قرن بیست و یکم است به تعبیری دیگر!

حسن معارفی پور
۱۹٫۱۲٫۱۵

…….

درباره ی راسیسم
راسیسم مسلط و راسیسم تحت سلطه!

هر میزان از سرکوب اقلیت های قومی، جنسی و مذهبی، حقانیت دیدگاه های راسیستی سرکوب شدگان قومی، جنسی و مذهبی را نشان نمی دهد.
یک راسیست یک راسیست است، چه از روی عصبانیت ناشی از سرکوب شدنش راسیست شده باشد و چه به خاطر تبعیض های جنسی، قومیتی و مذهبی، به ایدئولوژی کثیف راسیستی روی اورده باشد.
مسلمانی که در غرب توسط دولت های بورژوایی غربی و احزاب راسیستی و مذهبی دمکرات مسیحی و کاتولیک و پروتستان و راسیسم سیستماتیک دولتی ایزوله شده است و از روی تنفر از سرکوب سیستماتیک و راسیستی در غرب به داعش می پیوند و تروریست می شود، باز هم یک تروریست است و تروریسمش کمترین حقانیتی ندارد! نمی توان از روی تنفر از فرهنگ غربی و سرکوب نرم دولتی تروریسم اسلامی و توحش داعشی را مشروع شمرد! هر دو سر قضیه فاشیستی، راسیستی و ضد بشری اند!

زنان “محترمی” که به خاطر سرکوب سیستماتیک و جنسی در نظام های طبقاتی فمینیست می شوند و مردان را “نجس” می خوانند و از هر گونه اعتماد به مردان حذر می کنند و مرد را به صورت فرد و نه نظام مردسالارانه را نشانه می گیرند، هم به شکلی از اشکال راسیست هستند و راسیسم ان ها کوچکترین حقانیتی ندارد!

دگرباش و کوئیرهایی که به خاطر مناسبات تبعیض امیز و راسیسم سیستماتیک در سراسر دنیا مورد تبعیض قرار گرفته می شوند و تحقیر می شوند، کسانی که هر کس که خارج از محدوده ی روابط خودشان باشد را “دشمن” فرض کنند و همه را فاشیست و راسیست خطاب کنند، خود هم به نوعی دچار تفکرات راسیستی شده اند و باید با ایدئولوژی راسیستی شان مبارزه شود!

همانطور که گفته شد هر میزان از سرکوب یک اقلیت، نمی تواند مشروعیت حرکات راسیستی ان اقلیت را ثابت کند! شما می توانید به اشکال مختلف علیه اشکال مختلف تبعیض مبارزه کنید ولی دلیلی ندارد به خاطر سرکوب شدن تان، راسیست شوید و کسانی که از شما دفاع می کنند را راسیست خطاب کنید!

۱۸٫۱۲٫۱۵

…..

جمهوری اسلامی ایران پدرخوانده ی داعش است

موقعی که یک پاسدار جنایتکار جمهوری اسلامی در جنگ با وحوش فاشیست اسلامی و فرزندان ناخلف خود یعنی داعش کشته می شود، برای خواننده مهم نیست که چه کسی اوباش پاسدار وابسته به جمهوری اسلامی را کشته است، مهم این است که یک ویرویس فاشیست کشته شده است و یک انگل کثافت از جامعه کم شده است. من برخلاف حقوق بشری های اپورتونیست و کثافت که همواره مشغول تعمیر سرمایه داری و ارائه ی چهره ی “مناسب تر” از بورژوازی هستند، ابدا از کشته شدن فاشیست ها ناراحت نیستم. اتفاقا باید کله ی تمام فاشیست های داعشی و فاشیست هایی اسلامی و غیر اسلامی که در شکنجه و کشتار مردم بی دفاع نقش ایفا می کنند را به گلوله بست.

جالب اینجاست همین حقوق بشری های نابشر، در مقابل بمب باران و کشتار مردم بی دفاع خاورمیانه توسط دولت های جنایتکار بورژوایی ناراحت نیستند، اما اگر انگل کثیفی، حالا عضو داعش یا سپاه پاسدارن کشته شود، همه دل درد می گیرند! اخی چقدر دلشان نازک است!

حقوق بشر بورژوایی حامی جنایتکاران و نه مردم بی دفاع است.

حسن معارفی پور

۱۵٫۱۲٫۱۵

…..

از سرکوب فاشیستی رژیم به طغیان راسیستی مردم

سیاست آسیمیلاسیون و انکار هویت قومی و نژادی انسان ها و تلاش برای یک دست کردن جامعه ی انسانی به همان اندازه کثیف، فاشیستی و تهوع آور است، که طرف پشت شلوار کردی و “فه رنجی” (نوعی کاپشن نمدی ساخت کردهای اورامانات)، گوچان (عصای کردی)، وه جه نه( کمربند شلوار کردی) ده ر پی(شلوار زنانه ی کردی) سوخمه(جلقه ی زنانه ی کردی)، پوزه وانه (ساق بند کردی) و فیشه که شیته (اسلحه ی کردی)، منافع طبقاتی ناسیونالیسم کرد و بورژوازی افسار گسیخته ی کردستان را نمایندگی می کند. فاشیسم کردی که نمونه ی روشن ان حزب دمکرات کردستان و جریان بارزانی و طالبانی و گوران( تغییر) هستند، عملا نشان دادند که با فاشیسم بعثی تفاوتی نداشته و ندارند و اگر حزب بعث با لباس نظامی و پوتین مردم را جنوساید می کرد، سران عشایر کردستان موسوم به حکومت اقلیم کردستان با شلوار کردی به کرامت انسانی زن کرد و غیر کرد تجاوز می کنند.
بالای ۲۰ هزار زن را در طول ۲۵ سال گذشته قتل عام کردند و صدها هزار زن را ختنه کرده و دماغ شان را بریدند.
شک نباید کرد که ناسیونالیست های کرد ایرانی ایی که امروز همه وه جنه های شلوارشان را بسته و با گوچان عکس گرفته و منتشر می کنند، اگر کثیف تر، فاشیست تر و جنایت کار تر از عشیره ی بارزانی نباشند، بهتر نیستند.

در مورد اعتراضات راسیستی تبریز و ارومیه همین سوال را پیش پای مردم راسیست و معترض گذاشتم که چرا ۳۷ سال بربریت و توحش فاشیسم اسلامی را قبول کردید و در مقابل جنوساید کمونیست ها و اسیدپاشی بر روی زنان و انسان کشی، تجاوز در زندان های رژیم ایران ساکت شدید، اما به خاطر یک جوک قومی به خیابان می ریزید!!!؟؟
همین سوال را پای ناسیونالیست های نژاد پرست کرد بگذارید و از آنان جواب بخواهید!

جمهوری اسلامی بی شک یک نظام درنده و شبه فاشیستی است، ولی الترناتیو این رژیم فاشیسم قومی و قبیله یی نیست.

لباس یک پوشش است و لباس های محلی به مرور باید به موزه ها منتقل شوند. در آلمان مردم لباس محلی را تنها در کارناوال ها و جشن اکتبر می پوشند.
نه لباس کردی، نه قومیت، نه نژاد، نه ملیت، نه مرز، نه پرچم و نه مذهب کوچکترین قداستی ندارند ولی هیچ دولت فاشیستی و بورژوایی هم نمی تواند و نباید اجازه داشته باشد، انسان ها را ناچار کند، هویت خود را کنار گذاشته و هویت دیگری (هویت سلطه گر) را بپذیرند.
من به شخصه تمام هویت های جعلی و ساختگی را زیر پا می گذارم ولی اجازه هم نمی دهم کسی برای من هویت بتراشد.

حسن معارفی پور

۱۴٫۱۲٫۱۵

…..

باز هم در باره ی راسیسم!

مدتی است که به عنوان مترجم اداره ی مهاجرت به همراه تعداد زیادی المانی انسان دوست، رادیکال و انقلابی کار می کنم. کسانی که بدون کمترین اجر و مزدی ساعت ها وقت خود را صرف حل مشکلات پناهجویان و مبارزه با راسیسم سیستماتیک دولتی و رد قوانین ضد پناهجویی می کنند. در میان این جمع مستقل شریف ترین انسان های المانی وجود دارد که مطلقا مخالف هر گونه نژاد پرستی ایی هستند، اما در میان خود پناهجویان مختلف انواع و اشکال راسیسم را مشاهده کرده ام.

ُبدون شک در میان راسیسم غیر سیستماتیک ادم های احمق و کسانی که مطالعات عمیق نداشته اند، پتانسیل بالایی برای راسیست شدن دارند. امروز یک مترجم فاشیست به من گفت که با پناهجویان نباید دست بدی چون انها انواع بیماری را بهت منتقل می کنند. من تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم من قیافه ی تو را می بینم یک هفته نمی تونم غذا بخورم، ولی تو به پناهجویانی که هر کدام خوشتیپ تر و شریف تر از تو هستند را کثیف می خوانی؟!! فکر نمی کنی این تفکر زیادی فاشیستی است؟!! فورا حرفش را پس گرفت و گفت نه به هیچ وجه چنین قصدی را نداشتم.

در بین پناهجویان به ویژه پناهجویان ایرانی انسان های راسیست زیادی وجود دارند که افغانستانی و اعراب و کردها را پست و “نجس” خطاب می کنند. من می دانم که همه ی این کسانی که به المان پناهنده شده اند بزرگترین مشکلات را داشته و دارند و هر کدام به امید رسیدن به یک زندگی بهتر و انسانی تر امده اند، اما تحقیر انسان های دیگر و توهین و بی حرمتی به دیگر پناهندگان که از کشورهای ضعیف تر امده اند، از جانب دیگر پناهندگان اوج خشونت راسیستی است. من به عنوان یک انسان کمونیست و انترناسیونالیست تلاش می کنم حتی برخوردم با همین کسانی که حامل شدیدترین افکار راسیستی هستند، کاملا انسانی باشد و ان ها را به عنوان قربانی نگاه می کنم.

من به رئیس این موسسه گفتم که تلاش من این است که همزمان که برای پناهجویان ترجمه می کنم، به ان ها بگویم که مناسبات انسانی با دیگر انسان ها اولین مرحله ی انسانیت است و نژاد پرستی و راسیسم را باید کنار بگذارند، همچین می خواهم به انان نشان دهم که تفکرات پوسیده ی خود را به مرور زمان کنار گذاشته و خود را با مناسبات جدید وفق دهند.

در کشورهای سرمایه داری متروپل علیرغم سو استفاده از نیروی کار ارزان، علیرغم وجود قوانین ضد انسانی و جنگ طلبانه، علیرغم وجود راسیسم سیستماتیک دولتی و علیرغم وجود انواع و اقسام قوانین عقب مانده، مردم ازادی خواه یک قوانین انسانی را به مرور زمان در نتیجه ی مبارزات طولانی به دولت های اروپایی تحمیل کرده اند. این قوانین انسانی شامل برابری نسبی زن و مرد، حق “ازدواج” برای همجنسگرایان، حق کودک و غیره وجود دارد، چیزهایی که برای مردم کشورهای اسلامزده بیگانه است. به نظر من پناهجویانی که به اروپا می ایند با هر عقیده و مرامی که داشته و یا دارند، باید به قوانین عام انسانی و انیورسال پایبند باشند. هیچ پناهجویی نمی تواند به بهانه ی مسلمان بودن دختر خود را از رابطه ی ازاد با دیگران محروم کند، کودک خود را کتک کاری کند، دیگران را به خاطر همجنگسرا بودن تحقیر کند و یا به گلوله ببندد، بنابراین امروز ما می بینم حتی راست ترین سیاست مداران اروپایی از جمله انجلا مرکل به این نتیجه رسیده اند که سیاست مولتی کالچرالیسم و پلورالیسم چرند محض است. پلورالیسم و احترام به عقاید عصر سنگی نشان از حماقت و زیر سوال بردن روشنگری و سکولاریسم نیم بند دولت های بورژوایی است.

البته نباید از پناهجویان انتظار داشت که یک روزه کل مناسبات فرهنگی خود را کنار گذاشته و فرهنگ جامعه ی جدید را صد در صد قبول کنند، اما تاکید بی رویه و ابلهانه بر عقاید منسوخ و پوسیده ی مذهبی و سنتی جوامع فئودالی و غیره از جانب هر کس و تلاش برای تشکیل هسته های اسلامی و سلفیستی غیر قابل تحمل است.

انسان ها به صورت فردی می توانند به هر عقیده و خرافاتی باور داشته باشند، اما هیچ کس حق ندارند قوانین اونیورسال و عام انسانی را که در بالا اوردم را به دلیل تقابل با فرهنگ و مذهبش زیر پا بگذارد.

پایبندی به اصول و قوانین انسانی و نقد مذهب از هر نوع ان، کار انسان های رادیکال و ازادی خوه و نه لیبرال ها است و من در هر جا که باشم چه به صورت فرد و چه در قالب سازمانی، یک ثانیه از نقد مذهب و خرافات و خزعبلات دینی کوتاه نخواهم امد.

در کنار تلاش برای انتگراسیون و همبستگی انسانی با پناهجویان، نقد مسیحیت به عنوان مذهبی که دارد از خلائی که در جامعه ایجاد شده است، ضروری تر از نقد اسلام است. موسسات وابسته به کلیسا سعی می کنند از طریق چلقوزک امکاناتی که در اختیار پناهجویان قرار می دهند، یک طاعون به اسم اسلام را از پناهجویان گرفته و طاعون کثیف تری به اسم مسیحیت را به خوردشان بدهند.

مافیای کلیسا از طریق اعضای انگلش به شکل مسیونرهای قدیم، مشغول نیرو گیری در میان پناهجویانی است که مشکل سیاسی ندارند ولی مشکلات اجتماعی فراوان دارند.

کلیسا از این طریق هم سکولاریسم را زیر سوال می برد و هم خطر بازگشت به قرون وسطی را گوشزد می کند و از طرف دیگر، در تلاش است که از مسیحیت در مقایسه با اسلام یک نوع تصویر انسانی تر نشان دهد.

کسانی که صرفا به نقد اسلام اکتفا می کنند و مذاهب دیگری مانند مسیحیت و یهودیت را نقد نمی کنند، به نظر من در بهترین حالت راسیست هستند.

در نهایت می توانم بگویم که راسیسم اشکال مختلفی دارد و این اشکال مختلف ماهییت ضد انسانی خود را در حمله ی قوی به ضعیف و ضعیف به ضعیف تر نشان می دهد.

برای ما کمونیست ها و انترناسیونالیست ها هیچ تفاوتی بین یک انسان افریقایی و یک کرد و ایرانی و المانی و فرانسوی نیست. اینکه در جامعه ی راسیستی و طبقاتی سرمایه داری انسان ها بر اساس موقعیت اقتصادی شان، شأن و منزلت پیدا می کنند، تنها یک دلیل دارد و ان این است که راسیسم و فاشیسم در ساختار نظام سرمایه داری نهفته است و این تفکر جنایی از طرف حافظان وضع موجود و اموزش بورژوایی خود را به مردم و کل جامعه تحمیل می کنند. یک راسیست اگر قربانی سیستم و مناسبات سرمایه داری باشد، باز هم راسیست است. یک پناهجوی کرد که ضد عرب است ولی خود از طرف فاشیسم ترکی و ایرانی، ترک کوهی خوانده می شود، باز هم یک راسیست است.

یاد بگیریم که پیش داوری های راسیستی در مورد کسانی که نه می شناسیم و نه شناخته اییم را کنار بگذاریم و به صورت انسانی و بدون تعصب قومی، مذهبی، قبیله یی و نژاد پرستانه با انان برخورد کنیم.

حسن معارفی پور

۳٫۱۲٫۱۵