تناقضات لاینحل “اپوزیسیون” بورژوایی!

تناقضات لاینحل “اپوزیسیون” بورژوایی!

معوملا زمانی که از “اپوزیسیون” بورژوایی صحبت می شود، طوری به نظر می رسد که این نیروها واقعا اپوزیسیون هستند. اپوزیسیون به معنی مخالفت با سیستم سیاسی حاکم است. اما در واقع این نیروها اپوزیسیون نیستند. این ها هم خرما می خواهند و هم کشمش! (خرمش)! از یک طرف خود را به خیابان وصل می کنند و از منافع توده ی مردم صحبت می کنند و از طرف دیگر همواره مشغول لاس زدن با بالایی ها برای گرفتن امتیازات بیشتر و سهیم شدن در حاکمیت هستند. تا انجا که به اپوزیسیون بورژوایی در کشورهای “دمکراتیک” بورژوایی غربی بر می گردد، وضعیت کمی متفاوت است، اما انجا که به “اپوزیسیون” بورژوایی کشورهایی با حاکمیت دیکتاتوری می رسد، تناقض بی نهایت شدید می شود. نیروهای موسوم به اپوزیسیون در ایران حتی اجازه ندارند در انتصابات مزخرف حکومتی هم شرکت کنند. انها اگرچه تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند راهکار سرنگونی و انقلاب را پیش پای جامعه قرار دهند، اما جلوگیری از مشارکت انان از جانب حاکمیت سیاسی ان ها را بر سر یک دو راهی بی نهایت تناقض امیز قرار داده است و می دهد. انان از یک طرف برای “دمکراتیزه” کردن حاکمیت شبه فاشیستی اسلامی تلاش می کنند و به مردم فراخوان شرکت در “انتخابات” کارتونی و شعبده بازی رژیم را می دهند و از طرف دیگر موجودیت فیزیکی و بدنه ی تشکیلاتی خودشان در خارج کشور است و به خاطر هار بودن و خشن بودن دیکتاتوری کاپیتالیستی ایران، امکان حضور در کنار رای دهندگان در داخل را ندارند، به همین خاطر تا جایی که می توانند، در خارج کشور برای “دمکراتیزه” کردن حاکمیت خود را به صندوق های رائی می رسانند و رای خود را به جناح های کم تر فاشیست تر حکومتی می دهند!!!!

البته “انحصار طلبی” فاشیسم اسلامی و رژیم ایران حتی به نزدیکترین هواداران این نظام در “اپوزیسیون”، مجال مشارکت سیاسی نمی دهد. این مساله اگرچه موجب بازبینی نیروهای موسوم به اپوزیسیون در اعتقادات سیاسی و راهکارهای عملی شان نشده و نمی شود، اما سیاست انتخاب بین و بد و بدتر در طول سی و چند سال حاکمیت سرمایه داری اسلامی، بارها باعث شده است که سر این نیرو به سنگ بخورد و هرازگاهی هم با کله در چاه فاضلاب فرو روند! برخی از این نیروها تلاش می کنند همزمان یک اهرم فشار درست کنند و از طریق این اهرم فشار حاکمیت سیاسی را تحت فشار گذاشته تا ان ها را به عنوان دوست و یاور به رسمیت بشناسد. نیروهایی مانند مجاهدین خلق، حزب دمکرات کردستان ایران، بخش هایی از نیروهای چپ طرفدار فدایی اکثریت، توده و غیره، همزمان که یار و یاور رژیم بودند و خود را مرید خمینی می دانستند و مردم مبارز را به پلیس معرفی می کردند، اما بخشا از طرف دیگر به صورت فرمی علیه حکومت هم اسلحه به دست می گرفتند و از اسلحه به عنوان یک ابزار برای تحمیل خواسته هایشان که در چارچوب نظام اسلامی بود، استفاده می کردند. مثلا حزب توده و سازمان اکثریت همزمان که نیروهای خود و انسان های مبارز را در سال های بعد از انقلاب ۵۷ تحویل پلیس و سپاه پاسدارن می دادند، از طرف دیگر بازوی مسلح هم در کردستان درست می کردند و با رژیم می جنگیدند!!!
مجاهدین خلق که در تلاش برای تشکیل دولت ائتلافی به همراه خمینی بود و تنها سهم خودش را می خواست دست به ماجراجویی مسلحانه در شرایط نابرابر می زد و هزاران نفر از اعضای خود را در بین کرمانشاه و “شاه آباد” به کشتن داد.
حزب دمکرات همزمان رژیم جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران را پیش روی می کرد تا شهرهای کردستان را توسط جمهوری اسلامی ملیتاریزه شود و نیروی پیشمرگ کومه له و مردم معترض را سرکوب کند، از طرف دیگر خود یک نیروی مسلح بود و هرگاه سرش به سنگ می خورد، گوش سرباز معلم های بیچاره که به جای خدمت سربازی در دهات کردستان به دانش اموزان تدریس می کردند را می برید و چشمشان را از حدقه در می اورد.
سیاست جنگ سازش_سازش جنگ همواره بخشی از سیاست تناقض امیز و کثیف “اپوزیسیون” بورژوایی بوده است و هست. این نیروها حاضرند سر یک هکتار زمین با جمهوری اسلامی به توافق برسند و حزب دمکرات کردستان سر مذاکرات مخفیانه و در خفا چندین نفر از اعضای رهبری اش را از جمله قاسملو و شرفکندی را از دست داده است و تاکنون هم سر عقل نیامده است!! دلیل “سر عقل نیامدن” این نیروها را باید ایدئولوژی مشابه انان با سرکوبگران دید. ایدئولوژی بورژوایی و راهکار بورژوایی یک ایدئولوژی و راهکار ارتجاعی است که انقلاب را خشونت و توحش تعریف می کند، ولی نسل کشی و جنوساید و بمب باران شیمیایی روی مردم غیر نظامی را توجیه “تئوریک” می کند!

حماقت محض است که انتظار داشته باشیم احزاب لیبرالی ایرانی از لیبرالیسم چپ تا راست ان گرفته، از سلطنت طلب و مشروطه خواه فاشیست، تا کل جبهه ی ملی و توده و اکثریت و ناسیونالسیم کرد و مجاهدین و راه کارگر و دیگر سوسیالیست های عرفانی، نماینده ی انقلاب باشند و یا با انقلابیون همسو شوند! انها البته خود در یک تناقض جدی قرار گرفته اند، تناقضی که مواضع ان ها را عجیب و غریب می کند. این نیروهای ضد انقلاب و مرتجع هرگاه از تغییر سیستم از بالا ناامید می شوند، دست به دامان صادر کنندگان فاشیسم یعنی غرب برای دخالت نظامی می شوند و راهکار سناریو سیاه را پیش پای جامعه قرار می دهند. برای تضعیف دولت ایران و یا تحمیل خواسته هایشان همواره با حکومت ها و دولت های منطقه یی که رقیب اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی هستند همکاری می کنند، ولی زمانی که از این الترناتیو سناریو سیاهی هم ناامید می شوند، دوباره دست به دامان اخوندک های لیبرال تر می شوند.

تجربه ی سی و چند سال سرکوب خشن، جنوساید کمونیست ها و مخالفین، چند صدهزار اعدام، نزدیک به یک میلیون کشته در جاده های ایران، اسیدپاشی، فاشیسم اسلامی، شوینیسم قومی، توحش، فاطی کماندویسم، دخالت در خصوصی ترین امور زندگی انسان ها از جانب دولت و هزار و یک مساله ی دیگر که مسئول مستقیم ان جمهوری اسلامی ایران است، نشان داده است که برای کوچکترین تغییری باید کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی را به زیر کشید و ساختار دولتی، ارتش، سپاه پاسدارن، بسیج و کل ارگان های وابسته به این نظام را به شیوه یی قهرامیز درهم کوبید تا بتوان کوچکترین روزنه یی را پیدا کرد که از طریق ان مردم نفس راحتی بکشند، چیزی که “اپوزیسیون” بورژوایی حاضر نیست به ان تن بدهد.

رادیکال ترین جناح “اپوزیسیون” بورژوایی خشن ترین و جنون امیز ترین توحش فاشیستی از جانب دولت های سرمایه داری را به انقلاب ساختار شکنانه و سوسیالیستی، ترجیح خواهد داد، چون این نیروها می دانند در صورتی که انقلاب صورت بگیرد، بورژوازی به گور سپرده خواهد شد، انان هم خود را بخشی از بورژازی می دانند، به همین خاطر حاضرند با فاشیسم عریان بسازند و بسوزند ولی اسم انقلاب سوسیالیستی را نشنوند!

حسن معارفی پور
۰۹٫۱۱٫۲۰۱۵