خوش رقصی کِرم های بر سر قلاب

پس از قتل رفیق شاهرخ زمانی، و پس از آن که رفقای کمیتۀ اقدام کارگری در ایران و در خارج با تمام توان در دفاع از حقانیت شاهرخ و راهی که دنبال می کرد، فعالیت خود را گسترش دادند، ناگهان با ترمز و سنگ اندازی های بی نهایت غیر سیاسی وغیر مسئولانه از سوی کسی رو به رو شدند که شخصاً تا شب دوم قتل با او در تماس تلفنی، کارهایی را هماهنگ می کردیم. اما ناگهان، و یقیناً به علت غیاب رفیق شاهرخ، همه چیز از این رو به آن رو شده و گویی عده ای غریبه، تا مرز دشمن، مشغول انجام کارهایی هستند که شوالیۀ شجاعی را برای مقابله می طلبد! آن عده چه کسانی هستند، تروتسکیست های «کافر و مرتد»، دشمنان خلق قهرمان، جاسوسان امپریالیسم، کسانی که تا قبل نام شاهرخ زمانی  به گوششان نرسیده و شناختی از او نداشتند، و یا که!؟ آن ها هر که هستند، باعث شدند که «رگ زخیم غیرت» جلوگیری از «مصادره» از پس گردن عده ای بیرون زده و دفعتاً تا مرز رگ به رگ شدن گردن، به مدافعین شاهرخ تبدیل شوند.

تو اسم تروتسکیسم بیاور تا من بگویم چه نیرویی از کدام سوراخ سنبه ای در مقابل آن بیرون خواهد آمد.

اخیراً چیزنویسی تحت عنوان « کرکسان بر مزار شاهرخ» از سوی فرد مجعولی منتشر شده که یقیناً یک مورد، حتی یک مورد فعالیت دفاعی از شاهرخ تا قبل از مرگش در کارنامۀ خود ندارد، اما کاش موضوع همین باشد. اساساً در این ایام دو طیف در کارزار تخریبِ یکی از نزدیکترین متحدین شاهرخ زمانی صف آرایی کرده اند. طیف اول بی نام و نشان و با اسامی مستعار که این باعث می شود بتوانند هرآن چه که از گاوگند چاله دهانشان بیرون می آید، بیرون آورند و خیالشان هم راحت باشد که کسی آن ها را نمی شناسد! و طیف دوم به این دلیل که شناخته شده هستند، بیشتر در بیان احکام حکیمانه و اندرزهای فاضلانه و در عین حال گنگ و نامشخص به بیان کلی گویی هایی نظیر « نباید شاهرخ را به خود منتسب کنیم، ما متعلق به او هستیم و نه او به ما» و نظیر این گونه کلی گویی ها، کارزار یاد شده را باد می زنند. اما در مرکز موج حملات کور و مغرضانه، تنگ نظرانه و کوته فکرانه، یک چیز مدام وَنگ وَنگ می کند، و آن این که گروه تروتسکیست ها، شاهرخ زمانی را به خودشان چسبانده اند! در شرایط آب گل آلود که یقیناً گِل کنندگان آن در آینده باید پاسخگو باشند، کِرم هایی بر سر قلاب جهت صید سگ ماهی خوش رقصی می کنند و هویتشان در همان سطح گل آلوده آب، ناروشن، مخدوش و مشکوک است. کسی به «نام علی رسولی» یکی از همین رقاصان شکارچی است. او در چیزنوشتۀ خود می گوید:

« ازشاهرخ ، چه پیش از زندان و چه از درون زندان، نوشته ها و گفتاری چند، برجای مانده است که نشان دهندۀ نظرو راه سیاسی وی می باشند. اگربه این منابع رجوع شود، به سادگی می توان پی برد که وی درهمان حالی که با افرادی چند با نظریات متفاوت از یکدیگرتماس داشت و از این طرق، نوشتجات وگفتار خود را برای پخش انتقال می داد، هیچگاه و درهیچ موردی، هم سازمانی و یا هم فکری با هیچ تشکل سیاسی را بیان نکرد. لیک هنوزهفته ای ازقتل شاهرخ نگذشته بود که اندک افرادی از یک تشکل خاص، تنها به دلیل دریافت این یا آن نوشته از شاهرخ مدعی پیوستگی شاهرخ به آن جرگۀ تروتسکیستی شدند».

این فرد مجعول هر که هست در تاریکی نشسته تا کسی او را نبیند، و از آن تاریکی سنگ پرتاپ می کند. او که نگران «کرکسان بر سر مزار شاهرخ» است، خود نقش کِرم ریزه خواری را بازی خواهد کرد، چنان چه نتواند کارنامۀ فعالیت خود در دفاع از شاهرخ در زمان حیات اش را نشان دهد. او تصور کرده عرصۀ فعالیت سیاسی به مثابۀ سائیدن کشک است و هرکس هر وقت خواست، از هر دری و تحت هر عنوانی که خواست می تواند با کفش به روی فرش آمده و خوش رقصی کند. ایشان یا نمی داند ملزومات نقد و انتقاد در حوزۀ مبارزۀ سیاسی چیست، که در این صورت همچنان محبوس در حوزۀ علیمۀ قم است، و یا می داند ملزومات مورد نیاز ورود به عرصۀ نقد و انتقاد چیست که در این صورت و برای تداعی نشدن با همان کرکس های مورد نظرش می بایست اولاً روشن کند کیست و چه هویتی دارد و از زیر کدام بوته بیرون آمده، در غیر این صورت چه کسی می تواند به صرف چندتا قلنبه سلنبه گویی بفهمد این اسامی مستعار که هفته ای یکی ساخته شده و چندی بعد با اسم مستعار دیگری عوض می شود، در واقع در پشت میز کدام اداره نشسته است و می نویسد. ثانیاً اگر نتواند به اندازۀ سهم دفاع همان گروهی که خواب از چشم اش ربوده کارنامۀ فعالیت دفاعی از رفیق شاهرخ نشان دهد، به این معنی ساده است که او، نه در قدّ و قوارۀ کرکس، که در اندازۀ کِرم خاکی مشغول ریزه خواری از بازمانده ها است. اما اگر در این دو زمینه چیزی برای گفتن نداشته باشد و بعد نتواند نشان دهد این شبح تروتسکیسم که دائماً بر فراز سرش می چرخد در کجا و طبق کدام سند «مدعی پیوستگی شاهرخ به آن جرگۀ تروتسکیستی شدند»، دیگر موضوع از حوزۀ سیاسی و نقد و انتقاد خارج شده و تا نتواند هویت واقعی خود را مشخص کند، بی گمان باید نسبت به او و امثال او با تردیدهای خاص و مراقبت ویژه روبه رو شد. مگر آن که عرصۀ فعالیت سیاسی و مبارزه «شهر هِرت» باشد که هرکسی با هر نامی بتواند هر چه از آستین گشادش بیرون می آورد را به این و آن حواله دهد.

حتی نقد و انتقاد بی جا و بی ربط نیز می تواند در چهارچوب مناقشات و مبارزۀ نظری بیان شود، و جنبش کارگری تاکنون کم شاهد انواع نقدهای ناوارد و بی ربط نبوده است، اما اگر کسی تصور می کند به بهانۀ مخفی کاری می تواند با نام و نشان جعلی وارد کارزار نقد و انتقاد شده و نسبت های بی سند و مدرک به این و آن بچسباند، نه تنها کور خوانده، بلکه حتی اگر خودش یک فرد مشکوک نباشد، یقیناً در جریانات مشکوک تربیت سیاسی کسب کرده است.

بدبختانه در سنت چپ ایران، به بهانۀ مخفی کاری شاهد ظهور خلق الساعۀ اسامی ای هستیم که هر چه می خواهند به مخالف خود می چسبانند و در تاریکی از نظر پنهان می شوند. به بهانۀ «آزادی بیان» آزادانه هر تخریبی که دلشان خواست نسبت به هرکسی که دلشان می خواهد، روا می دارند. حقیقتاً باید یک بار برای همیشه نقطۀ پایانی بر این سنتِ پا خردۀ بورژوازی گذاشت. به این معنی که باید سنتی را در جنبش رواج داد که منطبق با آن، کسی که ناچار است خود را مخفی کند، در همان حد مخفی کاری اش هم وارد دخالت گری نظری شود. مگر آن که پراتیک مخفی اش برابر باشد با حق نقد و انتقادش، و نه آن که در اوج بی عملی، در عرصۀ مثلاً «نقد» بسیار فعال بوده و آن هم با اسامی مستعار که مبادا دستگیر شود! یقیناً پلیس سیاسی کسی را که چهار نعل در تخریب گرایش های کمونیستی فعال است را نه دستگیر، که تشویق هم خواهد کرد، مگر آن که فرد مدعی نشان دهد علت مخفی کاری اش انبوهی از فعالیت های عملی است و بتواند ما به ازای این فعالیت ها را در واقعیت نشان دهد تا مخاطب، پنهان شدن او پشت اسم مستعار را بفهمد و برایش قابل درک باشد. هنوز صدای پر غصه و پر دل خون رفیق شاهرخ زیر گوشم هست وقتی در مورد کسی می گفت: «… می رود ده تا اسم مستعار درست می کند و مطالبی می نویسد و در آخرِ هر کدام هم رد پایی می گذارد که آن منم»!

چگونه می توان کسی مثل «علی رسولی» (۱) را به عنوان یک فرد مبارز مفروض داشت و به تبع ادای سهمش در مبارزه، حق نقد و انتقاد او را (حتی اگر ناوارد و تخریبگرایانه) محترم شمرد، بدون آن که معلوم باشد او کیست و از کجا پیدایش شده! از این هم فراتر، شاید حتی بتوان پذیرفت کسی، به هر دلیلی، مثلاً مخفی کاری و یا خجالتی بودن، با نام و نشان مستعار وارد دخالت گری های نظری شود. صرف نظر از بی علاقگی در جدی گرفتن چنین افرادی، به هر رو می توان به نوعی پذیرفت که ایشان با این سبک و سلیقۀ دلخواه خود (و نه مورد نیاز یک جنبش) وارد عرصۀ نظردهی شوند. حتی می توان از این تناقض هم صرف نظر کرد که گیریم در این دخالت گری ها حق با ایشان باشد، مخاطب عظیمی که این را متوجه شده باید به دنبال کدام «زُورو»ی نقاب به چشم به حرکت درآید و با آن نظرات، کدام چیز یا گرایش و تشکیلاتی را شکل دهد که خودِ صاحب نظر از شکل دادن آن عاجز بوده است! اما نمی توان پذیرفت کسانی با چنین اسامی و هویت مجعول وارد تخریب گری جریانات انقلابی و با استنادات واهی و از آستین درآمده شوند. بنابراین مادام که «علی رسولی» نتواند مدرکی دال بر اثبات ادعای خود ارائه کند، و تنها با اتکا به هوچی گری های سنت آخوندی فرض را بر آن بگیرد که آن چه مدعی شده است صحت دارد، در این صورت تنها می توان نسبت به ورود این گونه افراد به حوزۀ سیاسی محتاط بود و این را به حساب سیگنال های ورود غریبه ای به محیط مبارزۀ شناخته شدۀ سیاسی تلقی کرد و مراقبت های ویژه را جاری نمود.

و اما فرصت طلبی و تنگ نظری های خرده بورژایی کار را در این جا رها نکرده، و مکمل این افراد زیر زمینی، کسانی می شوند که در ردیف اول به جلو هُل داده شده اند. ایشان که لابد باید نویسدۀ خزعبلات یاد شده را از نزدیک بشناسد، به قصد به زعم خود «افشاگری»، نیزۀ آن دون­کیشوت را در دست گرفته و با منعکس کردن همان اراجیف «علی رسولی»، به آسیاب حمله ور شده اند! ایشان که یقیناً نه می داند مفهوم «کمیته» چیست و نه از حوالی مباحث سیاسی رد شده که این گونه مفاهیم در آن حوزه معنا پیدا می کند، تصور کرده اند با باز کردن یک سایت اینترنتی، یک کمیته ساخته می شود!! ایشان همۀ سنت های بلشویکی را مانند اسفند بر روی آتش می ریزند. چیزهایی این سو و آن سو می شنوند و برای تداعی شدن با سنت مارکسیستی، این مفاهیم را بدون فهم دقیق قرقره می کنند.

یکی از نقاط اشتراک این طیف از «منتقدین»، راحتی خیال مبنی بر این است که هرآن چه دوست دارند را از آستین مبارک بیرون کشیده و مانند یک شعبده باز به آن چه که دوست دارند تبدیل می کنند. اما نقطۀ اشتراک عمیق تر در میان این طیف، سطح نازل فهم و شعور سیاسی است که به ایشان مجوز بیان هر آن چه در دل تنگشان نهفته است را می دهد، و شدت آماتوری آن ها در دخالت گری های نظری نیز به کمکشان آمده و ایشان را بی نیاز از ارائۀ مدرک و سند می کند. یک نفر مثل «علی رسولی» ادعایی پوچ می کند و می شود خط رفرنس آن دیگر مشابهات خود، و آن ها نیز با لینک دادن به مبدأ گیج اولی، سرگیجۀ خود را تکمیل می کنند (باند منحط و خائنی که در لحظۀ قتل شاهرخ، جهت گرداندن َسمت و سوی افشاگری رژیم به سویه های انحرافی، رفیق شاهرخ را آوانتوریست انقلابی توصیف کرده بود، ناگهان در هماهنگی با خوش رقصی های کرم بر سر قلاب، رقص تانگو می کنند). اما یک تناقض زمخت که بیانگر شدت آماتوریسم ایشان در دخالت گری های نظری است، این است که با هر زوری که می زنند نمی توانند رابطۀ کسانی را که زیر تیغ سلاخی خود گرفته اند با رفیق شاهرخ منکر شوند. این دقیقاً همان چیزی است که آرزو می کنند بتوانند، اما در انکارش عاجز می مانند، در نتیجه وارد این تناقض مضحک می شوند که از یک سو موضوعِ مورد تخریب خود را، از مرتبطین با شاهرخ معرفی می کنند، و از سوی دیگر با تبصره های بعدی آن را ماست مالی کرده و ناگهان زمین و زمان را به شاهرخ وصل می کنند تا دقیقاً همین یک موضوع مورد تخریبشان این وسط محو شود! تناقض در این است که چگونه می توانند یک گروه از مجموعه ای «بی انتها» از مرتبطین به شاهرخ را بیرون کشیده و داشتن ارتباطش را زیر علامت سؤال برده، و یا آن را به کلی بی اهمیت نشان دهند! آیا کسی نیست از شما بپرسد چرا شاهرخ با کسانی که ارتباط با آن ها دارای اهمیت نبوده، این مقدار ارتباط تنگاتنگ داشته است!؟ پاسخ مخصوص به سطح فهم سیاسی این طیف این خواهد بود که، شاهرخ با همه یا با بسیاری دیگر هم ارتباط داشته! و یا سیاسی ترین پاسخ این است که گفته شود، « این تاکتیک شاهرخ بود»! این را می گویند تا کسی تصور نکند این استراتژی شاهرخ بوده است! بسیار خوب، اما با تاکتیک شاهرخ چه باید کرد؟ باید آن را خنثی  و نابود کرد، و یا همان تاکتیک را دنبال کرد!؟ کسی که این الفبای ساده را نمی فهمد چگونه به خود حق می دهند وارد عرصۀ جنگ زرگری به جای نقد نظری شود!

اکنون رفقای کمیتۀ اقدام دقیقاً چه باید بکنند، داشتن ارتباطشان با شاهرخ را انکار کنند و یا آن را به کسانی ثابت کنند که خود می گویند این ارتباط وجود داشته! تناقضی که این موضوع را به جوک تبدیل کرده این است که از یک سو این ارتباط تأیید می شود و از سوی دیگر همۀ تلاش برای تخریب همان مرتبطین با شاهرخ به کار گرفته می شود. اگر ایشان در زمان حیات رفیق شاهرخ جرأت چنین ناپرهیزی را نداشته اند، لابد از این رو بوده که شاهرخ با همۀ توان از تعلقات و مرتبطین خود حراست می کرد. ترجمۀ قابل فهم این دورویی و تنگ نظری این نیست که رفقای کمیتۀ اقدام گفته اند، شاهرخ عضو کمیتۀ اقدام کارگری، عضو گرایش مارکسیست های های انقلابی، و یا تروتسکیست است! بلکه برعکس، آن ها بی صبرانه منتظرند که تازه چنین چیزهایی گفته شود. آماتوریسم این حضرات دقیقاً همین جا آشکار می شود که ایشان در ارائۀ حتی یک کلمه در اثبات این وصله چسبانی ها، مفلوک و عاجز اند، در نتیجه وارد هیاهوی صد من یک غاز می شوند که نه ته آن قابل فهم است و نه سر آن. به عبارت دیگر اگر این تروتسکیست های «کافر مرتد» بخواهند دقیقاً آن یک جمله یا حتی آن یک کلمه حرفی که به معنی عضویت شاهرخ در کمیتۀ اقدام، تروتسکیست بودن شاهرخ و امثال این را پس بگیرند و اصلاح کنند، به کدام جملۀ کدام فرد از افراد یاد شده باید رجوع کنند تا آن را یافته و از آن جمله را حذف کنند! این آن چیزی است که خرده بورژوای کاسبکار، تنگ نظر و حقیر خود هم نمی داند! پس دعوای ایشان حقیقتاً بر سر چیست؟ پاسخ ساده است، کمیتۀ اقدام کارگری، یا گرایش مارکسیست های انقلابی هیچ صحبتی از شاهرخ زمانی نکند! این همۀ آن خواستۀ فشرده این حضرات است که به جز زبان قابل فهم به هر زبان دیگری بیان می شود! اما چرا، چرا دقیقاً آن گرایشی نباید از شاهرخ حرفی بزند که در زمان حیاتش حجم انبوهی از حمایت های معنوی و مادی را برای شاهرخ انجام داده اند.

شما در کل اپوزسیون چپ یک گروه به ما نشان دهید که در مجموع به اندازۀ رفقای کمیتۀ اقدام کارگری و گرایش مارکسیست های انقلابی، در ایران و در خارج فعالیت دفاعی از شاهرخ انجام داده باشد تا هم این گرایش از آن پس حرفی از شاهرخ نزند و هم دلیلی پیدا شود برای عدم نیاز ارتباط نزدیک شاهرخ با این گرایش. مثلاً دلواپسانی مانند «علی رسولی» یک خط نوشته در دفاع از شاهرخ به ما نشان دهند در زمانی که به شاهرخ طی بحثی نسبت دایناسور داده می شد! به راستی این دلواپسِ بر سر مزار شاهرخ، در آن ایام اصلاً شاهرخ را می شناخت؟ اگر آری آیا ممکن است یک سطر نوشته یا یک عکس در کارزار دفاعی از شاهرخ نشان دهد تا بتواند حداقل ترین معیار صلاحیت برای ورود به این سطح از وراجی های فرصت طلبانه را کسب کند. کسانی که در زمان حیات شاهرخ در نامه نگاری های پشت پرده هر نسبتی که دلشان خواست به شاهرخ داده و او را سندیکالیست و امثال آن معرفی کردند اکنون کرکسِ بر سر مزار او هستند یا کسانی که در تمام این دوره علاوه بر همۀ اختلافات فرعی و اصلی، هرگز او را تنها نگذاشتند. جالب این جا است که اطلاعیۀ جلب حمایت ۴ اتحادیۀ کارگری در انگلستان با ۵۰۰ هزار عضو در اعتراض به قتل شاهرخ زمانی، توسط فعالین کمیتۀ اقدام کارگری و گرایش مارکسیست های انقلابی، در وبلاگ کمیتۀ دفاع از شاهرخ زمانی منعکس نمی شود، اما مزخرفات ضد کمونیستی فردی مجعول برای مدتی طولانی در صدر این وبلاگ فریز شده باقی می ماند؛ فقط رفقای حقیقی شاهرخ می توانند بدانند که اگر او زنده بود چه واکنشی به این، به قول خودِ رفیق شاهرخ «بالماسکه و شرکت سهامی» نشان می داد.

و اما توضیحاتی غیر ضروری و در عین حال لازم جهت جلوگیری از فرصت طلبی های افراد مفت خوری نظیر «علی رسولی» که تا بوی کباب به مشامشان می رسد دچار توهم گشته، خود را بازسازی کرده و چرتشان پاره می شود.

شخصاً از مقطعی با رفیق شاهرخ زمانی مرتبط بودم که با او اختلافات نظری اساسی و پایه ای داشتم. بحث ها و جدل های بسیار زیادی بین ما وجود داشت و هیچ کدام نمی توانستیم دیگری را به نظرات خود متقاعد کنیم. با این وجود به دلیل اعتقاد به ساختن حزب انقلابی، هرچند با دو نگاه متفاوت، در میان عدۀ زیادی که هیچ علاقه ای به به میان کشیدن نام حزب نداشته و یا حتی در آن مقطع، بعضاً نام حزب موجب کهیر زدنشان می شد، و اینک ناگهان شدیداً طرفدار شاهرخ شده اند، دست کم در این زمینه از نزدیک ترین متحدین هم بودیم. دوره ای دوری و عدم ارتباط نزدیک را پشت سر گذاشته و در نهایت آغاز مباحثات تازه ای را با یکدیگر در این اواخر داشتیم. شخصاً در مشخص کردن اختلافاتم با رفیق شاهرخ نه صرفه جویی کرده و نه تعارف می کردم. این موضوع اختلاف نظر را حتی در سخنرانی هایی به مناسبت قتل او نیز مطرح کرده ام. اما در هیچ موردی، چه از طرف من یا سایر رفقای هم گرایشی ام، چه در بحث های مکتوب و چه شفاهی، کمترین اشاره ای به چیزی به اسم تروتسکیست بودن شاهرخ نشده، و جالب این جا است که با توجه به شناخت از تنگ نظری های خرده بورژوازی، حتی از اشاره به نکاتی که می توانست این ابهام را ایجاد کند هم پرهیز کرده ام، و آن هم به این دلیل که نه موضوعیتی داشته و نه ربطی به مسائلی داشته که در مورد شاهرخ در این ایام گفته می شد. اما بد نیست اکنون این توضیح را بدهم که شاهرخ نسبت به گذشته ای که در خاطر دارم نظر مثبتی به تروتسکی پیدا کرده بود. مثلاً نه یک بار بلکه چندین بار، و حتی با حالت انتقاد به من می گفت این مطلب «رفیق تروتسکی» در مورد شوراها را چرا بدون یک مقدمه منتشر کردید! این مقدمه می توانست جواب محکمی به کارگرکارگری ها باشد. کسانی که تصورشان از تاکتیک سیاسی «کلک زدن» باشد، این نوع برخوردهای شاهرخ را به حساب تاکتیک می گذارند، اما کافی است به نوشته های اخیر شاهرخ دقت کرد و دید، اگر چه شاهرخ هیچ گاه تروتسکیست نبوده و تروتسکیست هم نشده بود، اما با جملاتی کنکرت و روشن آب پاکی را به دست همۀ گرایش های سانتریستی می ریخت که همۀ زور خودشان را معطوف به عبور از یک مرحلۀ انقلاب دمکراتیک می کنند. شاید کهیر زدن اسامی که با چهرۀ دوم خود را نمایان می کنند هم دقیقاً از همین رو باشد. به عنوان مثال شاهرخ در مقالۀ در ضرورت آلترناتیو کارگری می نویسد:

«از مقدمات گفته شده چه نتایجی باید گرفت:

الف، بهترین شرایط و زمینه برای رشد چپ کارگری به دلایل زیر، موجود و آماده است:

به دلیل بحران ساختاری نظام سرمایه داری و شکست سیاست های احزاب و دولت ها، مخصوصاً اصلاح طلبان، [مطالباتی نظیر] نان، کار، مسکن و کلاً تأمینات اجتماعی، عملاً با نابودی سرمایه داری و ایجاد سوسیالیسم گره خورده است.»

به هر رو باز تأکید می کنم که شاهرخ نه در گذشته و نه بعدها، دارای گرایش تروتسکیستی نبود، اما دقیقاً همین شاهرخ زمانی بود که بارها با تاکید به من می گفت، «ما هیچ اختلاف اصولی با هم نداریم، ما در اصول با هم کاملاً هم نظریم». گرچه بخش زیادی از گفتگوهای ما پیرامون مسائل سیاسی روز بود، اما متأسفانه هیچ وقت فرصت دلخواهی که بتوان وارد مباحث پایه ای و اساسی شد به دست نیاوردیم. قرار بود به زودی چنین شود که دشمنان طبقاتی اش او را از ما گرفتند. مثلاً نقطه نظر اکنون شاهرخ در مورد استراتژی انقلاب آتی، هرچند در برخی اشاراتش در مطالب اخیر خود به وضوح نشان می دهد که تفاوت اساسی با نظرات گذشته اش در این خصوص داشته و نظرات خود را در متن پراتیک انقلابی اش تکامل داده بود، اما با این حال متأسفانه در این خصوص فرصت مباحثات کنکرت تری به دست نیامد.

در مرکز همۀ قیل و قال به راه افتاده جهت تخریب گرایش مارکسسیست های انقلابی، علاوه بر حجم زیاد پرت و پلاگویی هایی که پیش از هرچیز عدم صلاحیت دخالت گری مدعیان در حوزۀ کمونیستی را نمایان می کند، این موضوع قرار گرفته که گویا گرایش مارکسیست های انقلابی «شاهرخ را به خودش چسبانده است». همین ادعای گنگ و مخدوش و به شدت بی بار از نقطه نظر سیاسی کافی است که عمق بی ربطی مدعیان به حوزۀ مبازرات کمونیستی را مشخص کند. هیچکس نمی تواند بفهمد «چسباندن» به چه معنا است و چگونه و با چه مکانیسمی، به جز کلامی از شاهرخ حرف نزدن، می توان این چسب را خنثی کرد. این جا است که کلی گویی های گذرایی طرح شده و الباقی ماجرا به نقد به تروتسکیسم و قصه های حسین کرد شبستری اختصاص می یابد. لابد مخاطب باید از نقد به تروتسکیسم بفهمد که گویا گرایش مارکسیست های انقلابی شاهرخ زمانی را به خود چسبانده است!! با این سطح از نفهمی سیاسی و به جان این و آن افتادن در واقع نوعی تنبیه بورژوازی به دست متحدین بالقوۀ خویش نسبت به جریانات انقلابی اعمال می شود.

اگر نسبت به چسباندن شاهرخ به طیف رفرمیست و سندیکالیست و حقوق بشری هم واکنشاتی در حد بیانیه صورت می گرفت، می شد باور کرد که حُسن نیتی وجود دارد. اما اگر در مقابل موجی از چنین تلاش هایی سکوت برگزیده شود و به جای آن، با همۀ توان تخریبی، تا سطح ورود به عرصۀ شارلاتانیسم به گرایش کمونیستی یورش برده شود، این شُبهه به وجود می آید که پشت این یورش چه کسانی قرار گرفته اند و چرا از قرار گرفتن جریانات کمونیستی در کنار شاهرخ زمانی تا این میزان در هراس اند.

بگذار هر کمونیستی به هر میزان که خود مایل است و می تواند شاهرخ را، نه تنها با تشکلات مستقل و اتحادیه های مستقل و فدراسیون سراسری تشکلات مستقل و شوراها، بلکه با حزب اخص کمونیستی تداعی کند، کجای این رفتار می تواند با اهداف و خواسته های شاهرخ مغایرت پیدا کند. فقط یک تنگ نظر کاسبکار می تواند چنین افق و چشم اندازی را نادیده گرفته و نگران مطرح شدن یک گرایش کمونیستی باشد، اما چشم بر همۀ تلاش های انواع رفرمیست ها برای دور کردن شاهرخ از اهداف فوق ببندد. در کدام یک از بحث ها و نظرات رفقای کمیتۀ اقدام کارگری و گرایش مارکسیست های انقلابی، از رفیق شاهرخ زمانی به جز کمونیستی برجسته توصیفی دیگر مشاهده شده است؟ اگر جز این نیست، بی تردید باید این همه هیاهو را از سر نگرانی دقیقاً همین موضوع ارزیابی کرد. و اما اگر نگرانی از برجسته کردن شاهرخ به عنوان یک کمونیست رزمنده، با هر سطح از اختلافات نظری با او، به معنی اعلام عضویت شاهرخ در کمیتۀ اقدام کارگری، و یا عضویت او در گرایش مارکسیست های انقلابی و تروتسکیست بودن او تلقی شود، این دیگر به سطح نازل درک و دریافت سیاسی برداشت کننده باز می گردد، و نه نوع بیان رفقای گرایش مارکسیست های انقلابی. کسانی که برای نشان دادن «عمق» دانش سیاسی خود از تشریح ذرات اتم و فیزیک کوانتم و نتیجۀ ماتریالیسم دیالکتیک گرفتن از آن مایه می گذارند، خود به خود و اتوماتیک در فهم این موضوعات ساده و بی نیاز به تشریح و تفصیر عاجز مانده و نشان می دهند تأسیس مؤسسۀ فیزیک به جای تشکیلات انقلابی نیز لاف و گنده گویی است.

اما برای آسودگی خیال فرصت طلبان دلواپس، باید بگویم که گرایش مارکسیست های انقلابی نه حزب است و نه سازمان سیاسی، «گرایشی» است که به حول اهداف و اصول معینی شکل گرفته و عضویت در آن منوط به پذیرش همین اصول است. کمیتۀ اقدام کارگری نیز دست کم تا کنون بر اساس عضوگیری فعالیت نکرده، بلکه بر اساس اعتقاد به «همکاری مشترک» به حول یک برنامۀ اقدام کارگری فعالیت مشترک می کند. کسانی که با کمیتۀ اقدام همکاری می کنند حتی می تواند کمونیست هم نباشند. چنین برداشتی از کمیتۀ اقدام که آن را با عضو گیری و این روش و سبک کار فهمیده است، دقیقاً بر اساس درک و فهم خود از فعالیت مشترک که ابتدا یک ظرفی ساخته و عده ای را به عنوان عضو در آن جا می دهد، و بعد آن ظرف بدون همان اعضا همچنان با نام و نشان سابق باقی می ماند، به کمیتۀ اقدام نگاه می کند. اما واقعیت کمیتۀ اقدام خلاف این تصور است. کمیتۀ اقدام کارگری از ابتدا و در ۱۰ سال گذشته هم یک کمیته مخفی بوده و به دلیل نگرانی از علنی بودنش از ارائۀ بسیاری از مطالبات اساسی صرفه نظر نکرده است. رفیق شاهرخ اتفاقاً همین نکته را در نظر داشت و در تلاش برای برجسته کردن چنین کمیته ای بود. اشارات او در بحث های خود در نقد به آن چه که «تشکلات شتر مرغی» می نامید، سندی بر این نظر است. لابد رفقای نزدیک او باید بتوانند گواه دهند که «همکاری» شاهرخ با کمیتۀ اقدام کارگری موضوعی نیست که بتوان آن را انکار کرد، چنان چه در بخشی از توضیحات واله زمانی در صفحۀ کمیتۀ اقدام کارگری آمده است:

« با درود شاهرخ از تروتسکیسم جایی سخن نه در تأیید و نه در رد آن نزده است اما هر چقدر که بخواهید من سند میاورم که در کمیتۀ اقدام کارگری فعالیت داشت و تبلیغش را می کرد. امیدوارم دوستانی که در خارج دم از اتحاد می زنند این همه به خاطر مواضع شاهرخ با هم نجنگند و بیایند به جای تخریب اشخاص و غیبت کردن کمی هم از وقت گرانبهایشان را برای حل بحران ها و مشکلات پیش روی جنبش بگذارند» (واله زمانی، ۱۷ اکتبر  ۲۰۱۵، کامنتی در صفحۀ سایت کمیتۀ اقدام کارگری).

رفیق شاهرخ در این اواخر به این نتیجه رسیده بود که لازم است یک سلسله فعالیت های رادیکال انقلابی را تحت پوشش یک کمیته صورت داد. برای این کار نیازی نیست که از نو یک کمیتۀ جدید ساخته شود، می توان از میان کمیته های موجود یکی را عمده کرد و تحت عنوان آن سلسله فعالیت هایی را سازمان داد. او همچنین اضافه می کرد که چون کمیته های موجود علنی هستند، نمی توان با نام آن ها دست به تبلیغاتی زد که موجب خطر دستگیری فعالین آن ها می شود، بنابراین می توان در پوشش کمیتۀ اقدام کارگری چنین فعالیتی را سازمان داد. او اضافه می کرد که کمیتۀ اقدام باید ساختار پایه ای خود را شکل دهد و این را به عنوان یکی از مهم ترین پایه های حزب آینده در نظر داشت. از این رو بود که از سوی رفیق شاهرخ متن نامه ای تحت عنوان «نامۀ جمعی از فعالین کارگری و دانشجویی کمونیست به کمیتۀ اقدام» (۲) منتشر شد که در آن پیشنهادها و موضوعاتی طرح شده بود که کمیتۀ اقدام کارگری را به عنوان ظرفی برای همکاری مشترک معرفی می کند. حساب مغرضانی که مدعی شوند این دروغ است را موقتاً کنار گذاشته و خطاب به کسانی که این موضوع را دروغ ندانسته بلکه آن را «تاکتیک» شاهرخ ارزیابی کرده اند باید گفته شود که این یک تاکتیک کمونیستی بوده و هر مقابله ای با آن و ایجاد سد و مانع در مقابل آن به مثابۀ تقابل با همان تاکتیک کمونیستی است. بحث های ارزانی که تلاش می کند با عمده کردن ارتباطات و روابط شاهرخ، دقیقاً این یک ارتباط مشخص را از چشم دور کند نیز به منظور عقب زدن تلاش شاهرخ و اهدافش جهت ایجاد این ارتباط است.

ما نه ادعا کرده اولین و تنها مهمترین ارتباط و همکاری با شاهرخ را داشته ایم و نه این گونه ادعاها فضلیت است. اما همان طور که در استدلالات پروژۀ تخریب کمیتۀ اقدام کارگری آماده است که شاهرخ با تعداد بسیار زیادی مرتبط بوده، ما نیز ضمن تأیید این ادعا می گوییم، نه اولین و مهمترین، نه در صف وسط این نوع ارتباطات، بلکه جهت راحتی خیال، شما در نظر بگیرید به عنوان ردیف آخر ارتباط و همکاری با شاهرخ زمانی بوده ایم؛ در عین حال بفرمایید چگونه می توانیم از راه و اهداف او صحبت کنیم بدون این که متهم شویم به «چسباندن» شاهرخ به خود، بدون این که این همکاری به معنی تروتسکیست شدن شاهرخ یا عضویت او در گرایش مارکسیست های انقلابی معنی دهد! چگونه می توان از میراث انقلابی شاهرخ صحبت کرد بدون این که چسباندن به خود یا تروتسکیست بودن او معنا دهد!

محمدرضا شالگونی در مصاحبه ای با رادیو سپهر گوتنبرگ، ضمن دادن اندرزهای اخلاقی مبنی بر این که «نباید آن ها را مال خود کرد و ما مال آن ها هستیم»، دلش نمی آید از توضیح عضویت شاهرخ در سازمان راه کارگر صرف نظر کند! جالب این جا است که باز دلش نمی آید گسست شاهرخ از این جریان را بیان کند، بلکه با استادی مخصوص به خود در جادوی کلام های گنگ و پیاپی، توضیحاتی مربوط به انحلال تشکیلات راه کارگر در دورۀ سرکوب در ایران می دهد که این معنا تداعی شود که عدم ارتباط شاهرخ از راه کارگر نه گسست او از این جریان رفرمیستی، بلکه به دلیل انحلال تشکیلات آن در ایران بود. ایشان این تداعی معنی را نسبت به تفهیم انحلال طلبی گرایش خود ترجیح می دهد. روبن مارکاریان و امیر جواهری نیز بر همین اساس و بی کم و کاست همین نقطه نظرات را در بحث های خود در برنامۀ پالتاک بیان می کنند و نتیجۀ مشابه «نباید مال خود کرد» از آن به دست می دهند!

به راستی چرا وقتی دست خط شاهرخ که به لحاظ پرنسیپ هایی نباید منتشر می شد و ناگهان منتشر شد، به معنی تلاشی برای چسباندن شاهرخ به گروه و دسته ای به حساب نیامد، اما صدای شاهرخ که گواه بر سلامت و اوضاع خوب روحی اش بود و می توانست سندی باشد بر ردّ سناریوی سکته مغزی، موجب خشم تنگ نظرانۀ خرده بورژواهای قیم ماب شده و معنی چسباندن شاهرخ به گروه خود و تروتسکیست شدن او داد!

برای هر کدام از متحدین و مرتبطین شاهرخ زمانی هر گونه برداشتی مجاز است، اما چرا برای ۀاقدام کارگری که خود شاهرخ از همکاران آن بوده و سیاه بر روی سفید توضیح می دهد که به چه وسیله ای مطالبی را با امضای کمیتۀ اقدام کارگری برای تعداد زیادی ارسال می کنند، و درخواست او مبنی بر انتشار نشریۀ کارگری سیاسی که تا لحظۀ آخر پیگیر انتشارش بود، به معنی میراثی که برای ما گذاشته است، امری خطا و چسباندن به خود و نظایر این معنی می دهد! ما چگونه می توانیم خواستۀ شاهرخ برای انتشار یک نشریه سیاسی، به عنوان یکی از مواردی که در ادامۀ راه او مطرح است را بیان کنیم، به طوری که کِرم های بر سر قلاب در آب گل آلود وادار به رقاصی و هرز نویسی نشوند. چرا برای مدافعین پر مدعایی که وانمود می کنند شاهرخ را می شناسند این بسیار عجیب است که او خواهان انتشار نشریه ای سیاسی کارگری بوده است، و اگر عجیب نیست، پس مشکلشان برای دنبال کردن راه و اهداف شاهرخ با انتشار نشریه چیست!

 مضحک ترین وجه این خرابکاری و به گند کشیدن همه تلاش های تاکنونی در دفاع از شاهرخ این است که همه این قیل و قال را تحت پوشش مبارزه با فرقه گرایی جا می زنند. انعکاس مزخرفاتی که سر سوزنی از آن ربطی به دفاع از شاهرخ ندارد، جای انعکاس فعالیت دفاعی به صورت پوستر چسبانی در ایران و جلب حمایت بزرگترین اتحادیه های کارگری انگلستان را گرفته و معنی فرقه گرایی نمی دهد! کسانی که آتش بیار این معرکه شده اند، چه آگاهانه یا ناآگاهانه، چه از سر حسن نیت یا سوء نیت، عملی به جز آسیب رساندن به اهداف شاهرخ نداشتند، خاصه آن که نگذاشتند چندی از فضای سیاسی به وجود آمده در افشای رژیم بگذرد و بعد تمام نیروی خود را جهت چرخش این فضا به کار بگیرند و اسمش را هم بگذارند دفاع از شاهرخ زمانی!!

در آخر، بار دیگر اعلام می کنیم که اگر از این پس نیز نوشته و مطلبی منتشر شود و نسبت های ناروایی بر اساس سطح سخیف فهم و برداشت سیاسی به کمیتۀ اقدام کارگری یا گرایش مارکسیست های انقلابی داده شود، بدون آن که دقیقاً به جمله و گفته ای رفرنس داده شود، این عمل را یک حقه بازی و شیادی کارشناسی شده ارزیابی کرده و تنها در جهت ایجاد افتراق و تشتت در صفوف فعالین جنبش می دانیم. اگر نمی توانید  حرمت رفیق جان باخته را حفظ کنید، دست کم حرمت سنت نقد و انتقاد را به وسیلۀ نقل قول ها و فاکت های دقیق و مشخص، در داخل گیومه حفظ کنید تا بتوان حساب نقد، حال وارد یا ناوارد را از تخریب های کارشناسی شده و بعضا فاضل نمایی جدا کرد.

(۱) این توضیح را ضروری می دانم که نام مستعار«علی رسولی» با رفیق شاعر جوان به نام علی رسولی تنها یک شباهت اسمی است و این رفیق شاعر کمونیست کمترین ربطی به این نام جعلی ندارد.

(۲) https://goo.gl/nPkTZM

تاریخ: ۲۴ اکتبر ۲۰۱۵

علیرضا بیانی

ardeshir.poorsani@gmail.com