سرودی برای جزیره / پریسا کلاه قوچی

سرودی برای جزیره / پریسا کلاه قوچی

بر دل های زخمی اشان از تیربار جنایت!

چگونه می توانم درد ستمکشان را مرهمی باشم.

ستمبران به خود آمده اند،

مقاومت و ایستادگی اشان درخشان در این تیره گی!

جزیره را چگونه می توان به بیاد آورد!

دردهای مردمانش را آرامشی باشم،

می دانم که قادر نخواهم بود.

از درون سینه ی مادرانِ تبار رنج و درد

آتش می بارد

مادران خون و آرزو.

این شعله ها را چگونه می توان تسلی بخش بود!

چگونه می توان همدرد بود،

ناله های پدران چشم به راه عزیزان!

پدران در راه عزیزان نشسته بر آستانه خانه را که،

دردهاشان سنگین و آرزوهایشان برای زندگی و زیستن بی کران.

این کوه های درد و رنج، برایم سنگین اند

در تابش مقاومت و امید و شکوه

در خویش فرو می روم و می نشینم

و به گذشته ی شهرم، سنندج سفر می کنم،

در آن روزهای خونین ایستادگی و اعلام دلاورانه ی نه!

و آن روز نیز در برابر حکومت اسلامی بود و هنوز نیز.

گذری تلخ و دردناک،

از  جانباختن ها و به خون کشانیده شدن ها

از سلاخی صدها انسان به پا خاسته در برابر تجاوز،

و همزمان به روزهای  پرغرور  از ایستادگی و اراده ی مردمان کار و تلاش.

که  ارتش و سپاه حکومت اسلام را سال ها، یکه و تنها

با اراده ای سازش ناپذیر در هم می شکستند.

و حکومت خونریز، از زمین و هوا با لشگریان خود جز مرگ و گلوله نمی بارید.

مقاومت  و رهبری این مقاومت از سوی سازمان انقلاب، کومه له ی کارگران،

سینه به سینه ۳۶ سال است در تاریخ جاری و ماندگار.

اینک همه کردستان در ترکیه،

نمونه جزیره در محاصره ی ارتش سرمایه داری به رهبری اردوغان تبه کار،

این هم پیمان داعش و ناتو با پرچم اسلام.

دیار بکر در خون نشسته، به پا خاسته است

و همه ی  شهرها چون جزیره، خواهر خواندگان کوبانی و سنندج،

این روزهای سخت و خونبار نیز با افتخار  گذر خواهند کرد،

و آنچه برای سرمایه داری و حکومت هایشان در ایران وترکیه و سوریه ها می ماند، پرونده ای است سرشار از ننگ و نفرت.

بگذار اردوغان  بر خود بلرزد و در هراس، ارتش فاشیستی را

برای سرکوب روانه سازد.

این روزها و شب ها را پشت سر خواهیم نهاد.

جاودانگی انسان و رزم رهایی است که شکوه مند می مانند.

برای زندگی و زیستن در رهایی.

زندگی مقاومت است و مقاومت زندگی.

آه اگر آزادی سرود دیگری می خواند!

آه اگر ناله های مردمان رنج و زخم، نوایی دیگر بود!

می شود آیا، روزی که هیچ انسانی، برای بقای خود دیگری را سر نکوبد!

می شود آیا دلها همه، همچون کبوتران باشند،

مهربان و آزاد و رها  از کینه و نیرنگ!

مانند رودی همیشه جاری، همانند دریایی بی کران،

و به زیبایی آسمان آبی، یا با بارانی برای رویش!

 
آسمان کودکان مان، اما در  اسلام شهرها، در عراق، سوریه، ایران و ترکیه خونبار است.

کودکانی که صدها هزار در بیابان به سنگلاخ و در دریا  به امواج سپرده می شوند،

و روان اند چون پرنده گان مهاجر در تیربار، تا جنازه ای شاید به ساحل پرتاب شود.

کودکان مان، جز سلاح شمیمیایی داعش و اسلام و اسد و خامنه ای و پوتین و اردوغان و عربستان،

جز گلوله های مرگ و خون و اسارات و فریاد و جنازه و خاکستر نوشی از زندگی ننوشیده اند.

فرزندم کوهوار و استوار بمان!

باید این روزها را تو برای آیندگان بازگویی!

این روزهای خون و اندوه،

این روزهای آتش و آتش بار که بردلها داغ می نهند، تا ابد.

از آنانی که سلاح آگاهی و سازمان،

و پرچم رزم و رهایی بر افراشته اند،

با سوسیالیسم.

کودکم بمان و به آیندگان پیام ما را برسان

که آرزویمان به تیرگی نشانیده اند،

سوداگران مرگ، در پی سود.

آنان، جنگ را و سلاح را به ما تحمیل کردند.

و ما به دفاع بر خاستیم.

برای صلح انقلابی.

برای جهانی بی جنگ، باید جنگ حکومت ها را در هم شکست.

باید که حکومت هایشان، سرنگون شود.

که ما زندگی را آرزومندیم

که زندگی حق ماست،

زندگی مان را به سرقت برده اند،

 
زندگی را از آنان پس خواهیم گرفت.

زندگی را  فتح خواهیم کرد.

با انقلاب و سوسیالیسم، همانگونه که فردا با خورشید.

پریسا کلاه قوچی

۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵