انقلاب، کشمکشهای جناحی، و قضیه متعارف شدن رژیم

یاد داشت: منظور از متعارف شدن رژیم در این نوشته (و در تمام نوشته های پیش از این من) صرفا به رابطه بین جمهوری اسلامی و غرب اشاره دارد. رابطه رژیم با مردم ایران به احتمال زیاد هرگز متعارف نخواهد شد و بر سر همین هم رژیم یا با سرکوب و توحش هر چه بیشتر به عمر خود ادامه خواهد داد و یا از طریق یک انقلاب سرنگون خواهد شد. البته سرنگونی رژیم در اثر حمله و دخالت آمریکا و اسرائیل هنوز بر سر میز است ولی این یک احتمال ناچیز است.

بنظر میرسد که کشمکشهای جناحی در پس سازش هسته ای اوج گرفته است. علاوه بر اختلافات بر سر طول و عرض سازش هسته ای، اختلاف بر سر برخورد به مسئله فرهنگی و موسیقی و اینترنت و گشت ثارالله و زنان و آزادی های سیاسی، اختلاف بر سر نقش دولت و نیروی سپاه در اقتصاد، و اختلافات بر سر “قانون” هم به صحنه آمده و اوج گرفته اند. روحانی و اصلاح طلبان بطور جدی تصمیم گرفته اند نیروی سیاسی و قانون را در دست نهاد دولت متمرکز کنند و از دخالتهای بیجای نهادهای سیاسی و نظامی و اقتصادی پراکنده جلوگیری کنند. این روند را میشود در گفته چندین ماه پیش روحانی دید که میگفت ” وظیفه پلیس اجرای قانون است و نه اجرای اسلام”. جناح اصولگرا هم با تمام توان در مقابل این تغییرات و تحولات و سیاستهای روحانی و اصلاح طلبان مقاومت می کند. تا جائی که به مسئله سازش و رابطه با غرب مربوط است، اوضاع به قرار زیر است:

موضوع این است که جمهوری اسلامی ناگزیر از نرمالیزه کردن روابط خود با کشورهای غربی و آمریکاست. این یک امر حیاتی برای رژیم است. بدون نرمالیزه کردن روابط با غرب و جلب و جذب شدن در سوخت و ساز سرمایه جهانی رژیم قادر نخواهد بود به وضعیت اقتصادی ( و به تبع آن به وضعیت سیاسی) خود سر و سامانی بدهد. نتیجه این نابسامانی، که هم اکنون در اوج خودش هست، این است که کنترل یک جمعیت هشتاد میلیونی که تجربه انقلاب ۵۷، خیزش ۱۸ تیر، انقلاب ۸۸، و انقلابات منطقه را دارد و، بنابر این، حکومت بر آنها امری تقریبا غیر ممکن خواهد بود. بنابر این نرمالیزه شدن روابط سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی با غرب یک ضرورت گریز ناپذیر است.

اگر دعوائی بین جناحها در این مورد، یعنی در مورد عادی سازی روابط سیاسی و اقتصادی با غرب، است، دعوا بر سر این است که کدام جناح این عادی سازی را پیش ببرد و بنابر این اریکه قدرت را در دست بگیرد. مناقشه و کشمکش بر سر نفس نرمالیزه کردن رابطه با غرب نیست.

موضوع مهم دیگر در این رابطه این است که هر کدام از جناحها غالب میدان کشمکش جناحی باشد، چه اصلاح طلب و چه اصول گرا، مجبور خواهد شد امر سازش را به شیوه ای که مطلوب آمریکا و غر ب باشد به پیش ببرد.

در حال حاضر میداندار سیاست سازش و تعارف و تعامل با غرب جناح اصلاح طلب و دولت روحانی هست. جناح اصلاح طلب از زمان رفسنجانی با سیاست نزدیکی به آمریکا و غرب به میدان آمده است و این سیاست را پیش برده است. برای جناح اصولگرا و خامنه ای این بسیار مشکل خواهد بود که بتواند این امتیاز و پیشروی را از اصلاح طلبان بقاپد و مال خود کند. نه شرایط درونی و نه شرایط بیرونی این اتفاق را حمایت نمی کنند، اما این امر غیر ممکنی هم نیست. موضوع این است که اگر اصولگرایان پیروز میدان شوند، مجبور خواهند شد همان سیاستهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اصلاح طلبان را دنبال بکنند.

احتمال زیاد این است که جناح اصولگرا با حفظ داد و فغان و حمله و کشمکش و تهدید و غیره برای مدتی کوتاه یا میان مدت، خود را با سیاست اصلاح طلبان وفق دهد و با دفع کردن هسته کوچک اصولگرایان فاناتیک یا همان دلواپسان، به نوعی اتحاد قابل تحمل با اصلاح طلبان برسد. تصفیه و کنار گذاشتن جناح اصلاح طلب برای رژیم امری آسان نیست و آنرا دچار تحولاتی بسیار شکننده و خطرناک خواهد کرد. علت این است که کنار زدن و تصفیه نیروهای اصلاح طلب جراحی بیش از نصف حکومت را لازم دارد. بخاطر همین هم هست که به احتمال زیاد عقلای رژیم ضمن حفظ سطحی از کشمکش بسمت یک تناسب قوا و اتحاد تدریجی حرکت خواهند کرد.

تصور اینکه دو جناح کشمکشهای درونی خود را به حدی ببرند که یکی دیگری را با زور و اسلحه از میدان بدر کند تصوری نامحتمل است. تاریخ کشمکشهای جناحی هم نشان داده است که در شرایط حاد و بحرانی این دو جناح ناگزیر میشوند کنار هم قرار بگیرند و برای مدتی هم که شده سیاست متحدی را پیش ببرند. ما این اتفاق را در ۱۸ تیر و انقلاب ۸۸ مشاهده کردیم. احتمال زیاد این است که از این پس هم جناحها کشکشهای خود را در حد قابل کنترل نگاه دارند و در شرایط مقعضی باز هم در کنار هم قرار بگیرند.

چیزی که میتواند اوضاع را تغییر دهد، و به حناحهای رژیم اجازه ندهد که کشمکشهای خود را در حد قابل کنترل نگه دارند، در درجه اول فاکتور تحرکات بزرگ و سراسری مردم است و در درجه دوم نیروهای خارجی مثل آمریکا و اسرائیل و اروپا هست.

از آنجا که هم اوضاع منطقه و هم اوضاع جهانی بشدت سیال و متحول است، پیش بینی سیاست و عملکرد نیروهای خارجی بسیار سخت است. اما، با توجه به سازش هسته ای، که همین روزها توافق نهائی آن از طرف کنگره آمریکا و احتمالا مجلس ایران رسمیت خواهد یافت، و با توجه به سازشهای همه جانبه در باره مثلا نقش و دخالتهای جمهوری اسلامی در منطقه و رابطه آن با نیروهای اسلامی مثل حماس و حزب الله و اسد و مقتدا صدر در عراق و احتمالا در باره حاکمیت “قانون” بر امورات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، احتمال زیاد این است که حداقل در میان مدت غرب و آمریکا تصمیم گرفته اند با مقداری جرح و تعدیل جمهوری اسلامی را نگه دارند. جمهوری اسلامی در مقابل تامین امنیت خود از طرف غرب در برابر غرب زانو زد و تماما تسلیم شد. خامنه ای و جناح اصولگرا و دلواپسان و شریعتمداری و بقیه شرکا هم این تسلیم را پذیرفته اند و برسمیت شناخته اند. اگر هارت و پورتی از طرف خامنه ای و شرکای او صورت میگیرد برای این است که دار و دسته های فاناتیک را ساکت و آرام نگه دارند و پروسه این تسلیم بطور کنترل شده و تدریجی و کم تنش پیش برود، اما واقعیت تسلیم از طرف هر دو جناح پذیرفته شده است.

اینکه مهمترین فاکتور و عامل و ضریب در وضعیت و تحولات سیاسی ایران، یعنی مردم، کی و چگونه وارد میدان عمل خواهد شد و نقش تاریخی خود را بازی خواهد کرد در پرده ابهام است. از یک طرف اینکه انقلاب کی و چگونه در ایران شکل خواهد گرفت، مثل هر انقلابی در هر کجای دنیا، قابل پیش بینی نیست، از طرف دیگر وضعیت فلاکتبار جامعه انتخابی جز یک انقلاب در مقابل مردم قرار نمی دهد. اینکه کی و چگونه این انتخاب واقعیت پیدا خواهد کرد از یک طرف به اتفاقات و سوخت و ساز و کشمکشها و مبارزات جاری بستگی دارد و از طرف دیگر به نقش احزاب سیاسی دخیل بستگی دارد. انقلاب خودجوش یا خودبخودی میتواند همین فردا اتفاق بیافتد و یا برای چندین سال یا چندین دهه دیگر هم اتفاق نیافتد. اما این امری کاملا ممکن است که احزاب و نیروهای سیاسی پا پیش بگذارند و نقش یک کاتالیزور یا محرک یا شروع کننده انقلاب را بازی کنند. با توجه به نقش رسانه های اجتماعی مثل اینترنت و فیس بوک و تویتر و موبایل و تلویزیون و رادیو و غیره، این کاملا ممکن است که یک حزب سیاسی بتواند مردم را بطور کنترل شده و طراحی شده و برنامه ریزی شده و سازماندهی شده بسمت یک حرکت و خیزش سراسری و همزمان رهنمون شود و جرقه یک انقلاب عظیم اجتماعی را بزند. بنابر این، حزب سیاسی کمونیستی میتواند در شرایط سیال و متحول ایران ( وشرایط متحول منطقه و دنیا) به مهمترین فاکتور یا عامل یا ضریب اوضاع سیاسی ایران تبدیل شود.

انقلاب خودجوش و انقلاب سازماندهی شده، هر دو، روی میز فعالین سیاسی و مردم ایران قرار دارند. میشود به کار تبلیغ و ترویج و سازماندهی حزبی و سازماندهی اجتماعی و تمام کارهای دیگری که احزاب سنتی کرده اند و میکنند پرداخت و به امید روزی نشست که انقلاب خودجوش اتفاق بیافتد و میشود دل به دریا زد و به تدارک یک انقلاب برنامه ریزی شده و طراحی شده و سازماندهی شده از طرف یک حزب سیاسی کمونیستی کمر بست. انتخاب ساده نیست، اما خیلی هم مشکل نیست.