کومەلەی ” کمونیست” و یک فراکسیون ناسیونالیستی دیگر!

کومه له ی ” کمونیست” و یک فراکسیون ناسیونالیستی دیگر!

اواخر سال ۲۰۱۰ و در هنگام کنگره ی ۱۴ م کومه له و کنگره ی دهم ” حزب کمونیست ایران” مجموعه یی انسان ” منتقد” سیاست های “حزب کمونیست ایران”، از جمله من به شیوه یی کاملا بی پرنسیپانه از حزب کمونیست ایران اخراج شدند و جرم ما تنها تلاش برای تشکیل هسته های مطالعاتی مارکسیستی در زمینه ی بازخوانی اثار کلاسیک مارکسیستی، از جمله انتی دورینگ، دولت و انقلاب، نظرات الکساندر کولنتای، نقد برنامه ی گوتا، اصول کمونیسم، مانیفست کمونیسم و مجموعه یی کتاب کلاسیک دیگر در زمینه ی نقد فمینیسم و غیره بود!

کتاب هایی که قرار بود بازخوانی شوند را ما به صورت جمعی انتخاب کرده و بعد از موافقت دبیرخانه ی کومه له از ان کپی گرفته و به کسانی که عضو هسته های مطالعاتی بودند، داده و در یکی دو هفته بازخوانی می کردیم!

دبیرخانه ی کومه له دقیقا مانند وزارت ارشاد با ما برخورد می کرد!
من شخصا باید توضیح می دادم که چرا ما در زمینه ی مسائل زنان ” مساله یی به این حساسی” قصد مطالعه داریم؟!! و بعد از جر و بحث های طولانی بلاخره مسئولین دبیرخانه کمیته ی مرکزی کومه له را باید قانع می کردم که مثلا خواندن نوشته های اگوست ببل در مورد زنان، یا الکساندر کولنتای، کلارا زتکین و غیره ، نه تنها ” دختران ” اردوگاه را منحرف نخواهد کرد، بلکه به انان اگاهی سوسیالیستی در زمینه ی به رسمیت شناختن خود به عنوان انسان کامل و دفاع از خود در مقابل هر گونه تعرضی را خواهد بخشید!

هسته های مطالعاتی ما در ابتدا با استقبال پرشور پیشمرگان جوان و کتاب خوان روبر شد و بعد از مدتی به خاطر تبلیغات ناروای انسان هایی که ضد کتاب و کتاب خوانی بودند، ما شاهد یک عقب نشینی مقطعی بودیم و تعداد شرکت کنندگان در این هسته ها به یک دهم رسید!

استواری و مقاومت شخص من در ادامه ی مطالعه و دفاع از حق انتشار و کتابخوانی بار دیگر نوعی انسجام و تمرکز به اعضای این هسته ها داد و حتی فعالیت ما را متمرکز تر کرد!

به دنبال ان من به همراه یکی دیگر از رفقا چه در جلسات حزبی و چه در جلسات عمومی به نقد سیاست های حاکم بر حزب کمونیست ایران، برنامه ی کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، برخورد کومه له به دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب و افتادن ضمنی کومه له در دام دانشجویان سوسیالیست، که یک پروژه ی بی نهایت مشکوک و گفته می شود با همکاری سازمان اطلاعات سازمان داده شده بود، ما را در یک قطب کاملا مخالف با کومه له قرار داد!

کومه له در ان دوران در تلاش برای ارعاب و سرکوب نرم اعضای جوان و کم تجربه تر را داشت و همزمان در پی یک کودتای زیرزمینی علیه چهره های شناخته شده تر در این هسته ها از جمله من بود!

کومه له برای هر کدام از ما برنامه ریزی کرده بود که از طریقی و به شکلی، شر ما را کم کند و امکان هر گونه انتقاد و به چالش کشیدن این سازمان را تا ابدالدهر بگیرد!!

در انتخابات کنگره ی کومه له و حزب کمونیست ایران پیامدهای این کودتا را مشاهده کردیم!

من در این انتخابات تنها ۱۹ رای اوردم، چهره های محافظه کار تر در بین ما تا ۴۰ رای اوردند و توانستند به عنوان نماینده وارد کنگره شوند!

کسانی که عضویتشان را قرار بود قبل از کنگره بگیرند و در گروه و هسته ی ما فعالیت می کردند، از جانب دبیرخانه تعلیق عضویت شدند!

چند روز قبل از کنگره من به بهانه یی اخراج شدم و دو روز بعدش یک رفیق دیگر!

اینکه کومه له در طول این سال ها چطور دست به جعل و دروغ پراکنی و شانتاژ علیه شخص من یا هر کس دیگری کرده است، اساسا برای من پشیزی ارزش ندارد، چون دلیل اصلی اخراج من از کومه له تنها و تنها نقد برنامه و استراتژی حزب کمونیست ایران و غیر مارکسیستی خواندن این استراتژی و همسو خواندن کومه له با ناسیونالیسم کورد و سوسیال دمکراسی بود!

بعد از اخراج من چند بار به دلایل مختلف به اردوگاه کومه له مراجعه کردم و یک بار با ” سید ابراهیم علیزاده” رهبر کومه له نشست داشتم!

ایشان در همان نشست و بعدها در یک جلسه ی گفت و شنود، رو به بازماندگان هسته های فکری ما اعلام کردند که ما دیگر هیچ مخالفی را در این حزب تحمل نخواهیم کرد و برای نیروهای و جریانات سیاسی دیگر نیرو گیری نخواهیم کرد!

هر کس وارد این حزب شود و ما را نقد کند یا در این حزب عضو باشد و با برنامه ی حزب ما مخالف باشد، ما بدون هیچ چون و چرایی اخراجش خواهیم کرد!!

من هم گفتم اگر این گفته ی شما در مورد همه بخصوص ناسیونالیست ها صدق می کرد، پس چرا نیروهای ناسیونالیست کردی که سال های سال اینجا صاحب خانه بودند را نه تنها اخراج نکردید، بلکه هنگام انشعاب تا چندین ماه و حتی سال هم ساپورت مالی و معنوی کردید؟!!

عروج دوباره ی ناسیونالیسم کرد و تلاش برای عدم درز به بیرون!

بدون شک ناسیونالیسم کرد، در تمام دوره های تاریخ کومه له خود صاحب خانه بوده و هست و همیشه به شکلی از اشکال ناسیونالیسم کرد تولید و بازتولید شده است!

پرچم ناسیونالیسم کرد درون حزب کمونیست ایران چند مساله ی کنکرت است: ۱٫ تلاش و تاکید بر عدم وجود حزب کمونیست ایران ۲٫ نوعی غیرکرد فوبیا ۳٫ تاکید بر لباس فرم کردی

این که حزب کمونیست ایران وجود دارد یا ندارد، اصلا مهم نیست!
به باور من هر جریانی می تواند هر اسمی برای خود انتخاب کند!
شما می توانید فردا با چهار نفر انترناسیونال پنجم را تشکیل دهید و اعلام کنید که انترناسیونال پنجم هستید!

یکی از نقدهایی که ناسیونالیست های کرد به تجربه ی حزب کمونیست ایران دارند و از این زاویه ناسیونالیسم نهان خود را اشکار می کنند، این است که حزب کمونیست ایران هیچگاه نتوانسته است، در خارج از کردستان ایران اسم و رسمی پیدا کند و مردم خارج از کردستان اصلا این حزب را نمی شناسند!

این حرف شاید واقعیت داشته باشد و دارد، اما مطرح کردن یک واقعیت با اهداف دیگر صورت می گیرد! ناسیونالیست های کرد موقعی که تلاش می کنند اسم حزب کمونیست ایران را بردارند، تنها با فرم یک اسم بزرگ و یک ماهییت در حد صفر مبارزه نمی کنند، بلکه ان ها از این طریق نتیجه گیری می کنند، که کمونیسم جوابگو نیست و باید مبارزه ی کمونیستی در سطح سراسری را کنار گذاشت و کردستانی شد و کردستانی هم ماند!

دلیل دیگر فارس فوبیا یا بهتره بگویم غیر کرد فوبیا بودن کومه له، فضای کردگرایانه ی حاکم بر اردوگاه کومه له در کردستان عراق است!

مخالفت با قبول پیشمرگه ی غیر کرد به بهانه ی عدم شناخت زبان کردی و عدم انتگره شدن در اردوگاه و کردستان واقعا چرند است!
در کردستان عراق روزانه هزاران توریست و تاجر خارجی رفت و امد دارند و الزاما هم تسلطی بر زبان کردی ندارند، اما چرا پیشمرگ شدن برای یک غیر کرد در یک حزب به اصطلاح کمونیستی مکروه است و همیشه این احتمال در نظر گرفته می شود که یک غیر کرد ممکن است ” جاش” ( مزدرو) باشد و از جانب رژیم فرستاده شده باشد!!!!
این دیگر چه منطقی است که با ان به شناسایی عوامل رژیم رفت!؟!

تاکید الکی و مصرانه بر پوشیدن لباس نظامی کردی، هم اگرچه احمقانه به نظر می رسد، اما خود هویت بخشی کردی و ناسیونالیستی به تمام پیشمرگان کرد و غیر کرد است!

به تعبیر دیگر شما اگر مانند کردها لباس نپوشید و مانند ان ها به نظر نرسی در جامعه پذیرفته نخواهی شد، در شرایطی که ما همواره می دیدیم در جامعه ی عقب مانده و فوق العاده ناسیونالیست کردستان عراق، پوشیدن لباس کردی، سمبل ” عشایر ” یا به تعبیر دیگر ” دهاتی ” بودن بود!

در کردستان ایران هم در بسیاری از شهرها لباس کردی را تنها در عروسی ها و موزه ها خواهی دید!
بنابراین تاکید بر لباس کردی و لباس ” فرم” خود منشاء ناسیونالیستی و پوپولیستی دارد!

اما چرا موقعی که یک فراکسیون ناسیونالیستی کردی هر چند سال یک بار سر بر می اورد، کومه له انگار ان را غده ی خوشخیم می داند و به حال حزب و جنبش بی ضرر ارزیابی می کند!

انگار ” سید ابراهیم علیزاده ” دچار الزایمر شده و سریع فراموش کرده که قرار بود هر فراکسیون را در نطفه خفه کند و سریعا بساطشان را جمع کند!

مدت چند سال است که من جمال بزرگپور را از طریق نوشته هایش می شناسم و حتی زمانی که در کومه له بودم، بارها به نقد تفکرات سوپر ناسیونالیستی ایشان نشسته ام و اعلام کردم که مواضعش با مواضع سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات کردستان فرقی ندارد و الان همین خط دارد دوباره در قالب مبارزه با موجودیت ” حزب موهوم کمونیست ایران” برای ناسیونالیسم کرد نیروگیری می کند و خیلی از ادم هایی که با کومه له مشکل تشکیلاتی و نه سیاسی داشتند هم به جرگه ی مخالفین می پیوندند!

چرا کومه له حاضر نیست، در سطح علنی به نقد ناسیونالیسم کرد بنشیند اگر کلیت این حزب ناسیونالیستی نیست؟!
چرا کومه له مارکسیسم و چپ و طبقه ی کارگر را رها نمی کند و دنبال رهایی ملی نمی گردد؟!

تمام این چراها یک پاسخ کنکرت دارند و ان اپورتونیستی بودن جریان کومه له است!
کومه له یک سازمان فرصت طلب خرده بورژوایی است که تلاش دارد، همزمان خود را به طبقه ی کارگر پیوند بزند، در عین حال هم از کیسه ی ناسیونالیسم کرد و جنبش ملی بخورد!

دلایل گرایش به ناسیونالیسم و قوم گرایی در بین اعضای کومه له !

شاید نتوان با تئوری مارکسیستی و با دقت کامل تمام دلایل گرایش به ناسیونالیسم امثال جمال بزرگپور و دیگران را توضیح داد، ولی با نظریات جورج هربرت مید (George Herbert mead) در زمینه ی رفتارگرایی، روانشناسی اجتماعی و کنش متقابل سمبلیک ( Symbolische Interaktionismus ) بهتر بتوان دلایل گرایش به ناسیونالیسم خیلی از خارج کشور نشینان را توضیح داد!

اگر چه مید در هیچکدام از اثارش به طور مشخص از کنش متقابل و سمبلیک صحبت نکرد، ولی شاگردانش نظرات او را تکامل بخشیدند و بعد از مرگش او را به عنوان بنیان گذار این تئوری معرفی کردند!

از نقطه نظر نظریه ی کنش متقابل سمبلیک انسان همیشه می تواند یک خود درونی و یک خود بیرونی داشته باشد!

برای نمونه یک دهاتی زمانی که به شهر بزرگ مهاجرت می کنند، مدت ها طول می کشد تا خود درونی اش با خود بیرونی اش کنار بیاد!

Phase I: Handlungsentwurf des Individuums („I“)

Phase II: Stellungnahme aus der Perspektive des generalisierten anderen („me“)

Phase III: Stellungnahme und Entscheidung des Individuums („Self“)
در بسیاری مواقع ممکن است بین خود درونی و خود بیرونی تناقض شکل بگیرد و پروسه ی انتگره شدن در جامعه ی جدید دچار نوعی نابسامانی شود!

وضعیت کمونیست های سابق ناسیونالیست شده را تا حدود زیادی می توان با این تئوری توضیح داد!
تصورش را بکنید، انسان هایی که از شهرها و دهات های کردستان بنا به دلیلی وارد پروسه ی مبارزه ی مسلحانه شده و بعد از افول این مبارزه و جان سالم به در بردن از شهرها و دهات های کردستان راهی پایتخت های اروپایی شدند!

وضعیت در ابتدا برای انان غریب است، تحصیل و ادغام شدن در فرهنگ جدید از جانب خط رسمی این حزب مکروه محسوب می شد، زمانی که به نوشته ها و زندگی نامه ی بسیاری از این دوستان مراجعه می کنم، همیشه کسانی از اعضای حزب شان که توانسته اند از لحاظ تحصیلات اکادمیک جایگاه ویژه ی کسب کنند را نکوهش می کنند و کسانی که در این جامعه انتگره شده اند و روابط گتویی و قبیله یی را حفظ نکرده اند، پاسیفیست خطاب می کنند!

اکثریت این انسان ها به فرهنگ تیره و تبار و قبیله و قوم خود خواهند چسپید و زندگی کشور خود را به مکان جدید منتقل خواهند کرد، چون به قول مید Ich به المانی یا I به انگلیسی و یا من به فارسی در بسیاری از موارد، نمی تواند بر Über ich به المانی و Me به انگلیسی غالب شود و در این شرایط است که پیشرفت نه تنها حاصل نمی شود، بلکه عقبگرد هم اتفاق خواهد افتاد!

زندگی گتوی و عدم تلاش برای یادگیری زبان های دور و بر، تلاش برای زنده نگه داشتن سنت های پدر بزرگ و مادر بزرگ، درست کردن غذا و دولمه و مهمانی های ” خودمانی” جای خود را به تلاش برای تغییر در زندگی و ادغام در شرایط جدید خواهد داد!

به تمام این موارد راسیسم به عنوان یک گرایش ضد انسانی و دولتی در غرب را بیفزایید، خواهید دید که گرایش به هویت ملی و قومی تا چه اندازه می تواند پررنگ تر شود!

اگرچه بخش وسیعی از تغییرات در تفکر انسان ها بنا بر دیدگاه مارکسیستی نتیجه ی تغییر و تحولات منطقه یی و مادی در زندگی انسان هاست، ولی نادیده گرفتن تئوری مید و رد کردن مطلق ان را به هیچ وجه درست نمی دانم!

دوستان کومه له یی که امروز یکی پس از دیگری رسما به صف ناسیونالیسم کردی می پیوندند، اکثرا اروپا رفته های سرخورده از زندگی در غرب و متوهم به تشکیل کردستان بزرگ و خزعبلاتی از این قبیل هستند!

اگر بخواهم به صورت کوتاه نتیجه گیری کنم می توانم بگویم که کومه له تنها کمونیست های واقعی را تصفیه خواهد کرد و کمترین مشکلی با ناسیونالیسم کرد نداشته و نخواهد داشت، مادام ناسیونالیسم کرد، ” انحصار طلب ” نباشد، به همین دلیل بود که رهبری کومه له علیرغم اینکه می دانست عبداله مهتدی چه پروژه های کثیفی زیر سرش است، قبل از انشعاب به تمام اعضای حزب اعلام کردند، که به عبداله مهتدی رای بدهند تا ایشان انشعاب نکند!!!!

حسن معارفی پور
۱۳٫۰۸٫۲۰۱۵