٢٧ کامنت از ده ها نوشته نادر بکتاش

٢٧ کامنت از ده ها نوشته نادر بکتاش

«نادر بکتاش در اواخر ماه ژوئن ٢٠١۵ در  پاریس، شهر محل زندگی اش، در گذشت»

سونیا فرزند نادر بکتاش از من خواست مجموعه نوشته های نادر را برایش جمع آوری و برایش بفرستم. ضمن تشکر از سونیا عزیز در این مدت کوتاه توانستم تعدادی از نوشته های نادر را جمع آوری کنم.

نوشته ها و کامنت های نادر بکتاش مروری است بر عرصه های مهم و اتفاقات سیاسی یک دوره و کمتر نویسنده و محقق و کنشگر توانسته براحتی آنرا ببیند و قلم نقد را بر روی صفحات کاغذ و سایتها بیاورد.

توانایی و تیزبینی نادر به عرصه سیاسی محدود نبود. ادبیات و نقد و بررسی فیلم و ترانه نیز از قلمروهای فعالیت او بود.

نسان نودینیان

هفتم ژوئیه دوهزار و پانزده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

١ـ توضیحاتی در رابطه با  “نامه هایی به اقای رئیس

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۶

“نامه هایی به اقای رئیس” در اولین ماه سال ۱۹۹۷ (دیماه ۱۳٧۵)، توسط انتشارات نسیم نزدیک به حزب کمونیست کارگری ایران در سوئد چاپ شد. به خودم اجازه نمیدهم که نام مسئول آنرا که زحمات زیادی ابتدا برای پیدا کردن یک انتشاراتی کشید و پیدا هم کرد و بعد ناشر مربوطه زیر قرارش زد و چاپش نکرد و بعد خودش آستین بالا زد و دوندگی کرد و آنرا چاپ کرد ببرم. مدتهاست شاید بیست سالی که او را ندیده ام و مدتی کمی کمتر که خبری ازش ندارم.

این رمان در سه فصل حدودا متساوی الصفحه شکل می گیرد. سه بخش و بعد سه بخش و بعد چهار بخش. همین جا از سیاوش مدرسی تشکر می کنم که برنامه ای را برای گذاشتن تمام فایل های پی دی اف در یک فایل به من معرفی کرد.

من در سه نوبت فصل ها را, به ترتیب یک و دو و سه, برای سایت های روزنه و مبارزان کمونیست می فرستم. اسکن کردن صفحه به صفحه حوصله می خواهد, وقت می برد و بعلاوه باید مراقب بود که اسکنر داغ نکند و پنجرنشود.

دو نسخه چاپی از این کتاب را در اختیار داشتم. یکی که توسط ناشر برای تصحیح فرستاده شد و دیگری نسخه چاپ و پخش شده. در اولی که مجبور شدم برای اسکن کردن بعضی از صفحات از ان استفاده کنم حاشیه هایی دست نویس دیده می شود. دومی پر از چین و چروک و غبار زمان و بخصوص جای پای چایی و خورش و خورد و خوراک است !به هر حال نتیجه همین از اب درامد که می بینید. صفحه سی و هفت ۳۷ به دلایل فنی در در انتهای فایل قرار گرفته است.

داستان در فرانسه می گذرد. اما گرفتاری ها و نگرانی ها و بن بست ها و امیدها و ناامیدی ها و شادی های ان احتیاج  به پاسپورت و ویزا و زبان خاصی نداشتند و ندارند. همه جا می روند و دنیا را شخم می زنند و پر می کنند. “ادم, ادم است”. هرجا باشد.

رمان هزار و نهصد و نود و هفت چاپ شد. اما نطفه اش سه سال پیش از ان بسته شد. داستان کوتاهی برای لیبراسیون فرستادم. چندان منتظر چاپش نبودم. اما با حیرت کامل لیبراسیون نه فقط چاپش کرد بلکه سنگ تمام گذاشت. در مورد فقر و بیکاری بود و بحران اقتصادی ارام ارام اما منظما و مداوما گسترده می شد و به عمق می رفت. دهکده جهانی داشت می گفت که می روم تا جهنم جهانی بشوم. لیبراسیون بدوا گزارشی تحلیلی از یک خبرنگار اعزامی اش به ادارات مختلف چاپ کرد که عنوان ان در صفحه اول تیتر اصلی شد. در این گزارش ان چه کوتاه با زبان و تصاویر داستانی در مطلب ارسالی من بود تحلیلا و عینا تایید شده بود. دو روز بعد در ستون هفتگی الن دوامل * ان را چاپ کرد. در دهه هشتاد و نود میلادی دوامل یکی از خبرنگاران فرانسه نبود,   خبرنگار  سمبل خبرنگاری فرانسه بود. او بود که با میتران و شیراک و کلینتون سوال و جواب می کرد و شب های انتخابات های مهم بحث ها را در کانال اصلی تلویزیون فرانسه هدایت و رهبری می کرد. بسیاری در چپ و راست بودند که فقط روزهای جمعه لیبراسیون را برای خواندن نقطه نظرهای او می خریدند. و البته صرفنظر از مکان عینی او در سلسله مراتب رسانه ای  نباید حقیقت را در رابطه با کاراکترش فراموش کرد که  یک “قلم فروش” است. تن فروش ها انسان و قابل احترام هستند. قلم فروش ها و عقیده فروش ها, نه.

با عرض معذرت اقای الن دوامل که شما را بیرون کردند و ستونتان را به من دادند! به هر رو من که خیلی کیف کردم!

مطلب چاپ شده در لیبراسیون به نوعی تاریخ شروع این رمان را که یکی دو سال بعد با سزارین دنیا آمد به  من یادآوری و برایم دقیق کرد. متاسفانه ترجمه آنرا که در یکی از شماره های همبستگی همان حدودهای زمانی درج شد در اختیار ندارم. شاید کسی آنرا داشته باشد.

٢ــ و این فسقلی ها

نادر بکتاش

۱۰/۰۹/۱۳

۱ / برنامه امشب تلویزیونی کانال جدید حزب کمونیست کارگری فوق العاده بود. مهمان افسانه وحدت صحبتی عمیق و انسانی و ملموس دشت.

حسن مکارمی در دانشگاه سوربن در ده دوازده دقیقه ای محل سکونت من است. از ادم هایی که هوا را پاکیزه و محیط زیست انسانی و اجتماعی را پاکیزه می کنند.

۲ / در اخرین تجمع حزبی که بعد از چندین و چند سال شرکت کردم/ فکر می کنم حدود یک سال پیش/ در زمان رفتن, حمید تقوایی پرسید: چطور بود.

گفتم: خیلی ها را نمی شناختم و خیلی ها هم مرا نمی شناختند.

احساس خیلی خوبی بود. جوان ها و ناشناس ها زیاد بودند. یکی از ان ها افسانه وحدت بود. چهره اش به نوشته ها و تصویری که از او داشتم خیانت نمی کرد. کودکی خودش و نگرانی برای همه بچه ها از ان می بارید. عاشق بچه هاست. مریم نمازی مهربان و تیزبین مرا به او معرفی کرد. ان چنان محلی نگذاشت و به دیالوگش ادامه داد.

۳ / فکر می کنم بروم عضو کمیته حمایت از کاندیداتاتوری افسانه وحدت برای ” وزارت امور کودکان ” در جمهوری سوسیالیستی ایران بشوم. دقتش در جزئیات و ان چه که در رابطه با مقایسه رفتار با کودکان در سوئد و ایران به نمایش می گذارد, در پاسخ به سوالات کاملا مربوط و هوشمندانه اصغر کریمی, فوق العاده است.

چه جمهوری دلچسبی که رئیس جمهورش مینا احدی و وزیر امور کودکانش افسانه وحدت باشد. نوه من هم/ که خیلی دلم می خواهد دختر باشد و اسمش را هم از همین حالا انتخاب کرده ام/ اوقات خوبی خواهد داشت.

دنیا بدون غش غش خنده این فسقلی ها و راه رفتن های اولیه خنده دارشان معنایی نخواهد داشت.

 

 

 

 

 

٣ــ رویای آزادی

نادر بکتاش

۲۳/۰۹/۱۳

فیلم “رویای آزادی” با گفته ها و تصاویر و نقل خاطراتی از زمان شاه شروع می شود: ایا نوستالزی شاه دارند? ترکیب و گرایشات شرکت کنندگان جواب نه می دهد; شادی زندگی در ان زمان ها و ازادی از زیستن در شادی بویزه برای بچه ها و ازادی در معاشرت و پوشاک برای بزرگسالان برجسته است. طبیعیست که بیننده این زندگی شاد را با این دوران عذاب و شکنجه و نوحه و الله اکبر های خمینی و خامنه ای مقایسه می کند. از این نظر این شروع فوق العاده حال و امروز را زیر سوال می برد و رویای فردایی دیگر را تصویر می کند.

با جزئیات دستگیری از زبان تک به تک ادامه پیدا می کند و بعد جملات هر یک که دیگری ادامه می دهد و با بعدی کامل تر می شود. این صرفا یک تکنیک سینمائی با این هدف نیست که سکانس را جذاب تر بکند, تداوم و هم سرنوشتی زنانی را نشان می دهد که هر کدام یکی دیگر است اما همه سودائی مشترک دارند و رویایی واحد: “یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب … کز هر زبان که می شنوم نامکرر است”. اینان عشق و رویایی دارند که مارتین لوتر کینگ و بسیاری دیگر هم اکنون و در دوردستهای تاریخ دارند و داشتند و دیگرانی ادامه خواهند داد. تاریخی که تا اسپارتاکوس ادامه دارد و بعدها هم ادامه خواهد یافت. تارخ رویاها و مبارزه ها برای ازادی و خوشبختی بشر آن چه از زندان حکایت می کنند تکان دهنده است: هم ابعاد و عمق توحش این جانیان اسلامی و هم زیبائی عشق و دوستی این انسان ها. دختر جوانی که دست بر گوش هایش می گذارد تا صدای تیرباران ها را نشنود; پسربچه ای که از پدرش می ترسد و باید انقدر لمسش کند تا بفهمد که انسانی مثل او و مادرش است; زنی که با غروری که تحقیر نسبت به جانوران اوین از ان بیرون می زند, می گوید: نتونست همه رو بشکونه. حلقه ای که عاشقی برای زنش درست کرده ;دور انگشتش نیست, قلبش را پر می کند.

انسان هایی که یک به یک مراقب این هستند که دوستشان خودکشی نکند. ثمری ندارد, از دست می رود.

۴ــ سکوت و احترام

نادر بکتاش

۰۳٫۰۸٫۱۳

این حمعه و شنبه را پشت تلفن گذراندم. مصاحبه مخمد کاظمی با مهوش علاسوندی و بیزن فتحی را دیدم. به مخمد اسنگران زنگ زدم و متوحه شدم که حدس و برداشتم در موزد بختیاری و مسخدسلیمانی بودن مهوش علاسوندی اشتباه نیست.مینا احدی هم تایید کرد. نسبت به سطح بالای صحبت های ان ها البته هیج کس بی تفاوت تمانده است. در فیلمی که اکرمی در کانادا در مورد این زوح ساخته است مشخص می شود که فرهنگی و اهل هنر هستند.

امروز شنبه با بیزن و مهوش صسحبت کزدم.

فیلم اکرمی سکوت و احترامی قلبی را برمی انگیزد که مانند ندارد.

مهوش علاسوندی فقط علیه اعدام نیست, می رقصد و زندگی را ستایش می کند.

 

 

 

۵ــ سرشیر و عسل

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۶

چند ماهی پیش مطلبی کوتاه با این تیتر مضحک نوشتم: سرشیر و عسل.

خاطره ای از رضائیه نوشتم که در صبحی در مکانی رویایی سرشیر و عسل خوردیم. نوشتم که برقراری رابطه با امریکا جام زهر نیست, سرشیر و عسل است و به کام همه خوش خواهد امد و به نفع همه است.

به احتمال زیاد زیاد توجهی به آن نشد چون خارج از نرمهای ادبیات سیاسی رایج و کلیشه ای بود. امروز مساله اصلی دنیا شده است. تیتر اول رسانه ها و موضوع اصلی مذاکرات پشت درهای بسته.

“سرشیر و عسل” نوش جان همه.

۶ــ مجانین خودفروخنه

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۹

نمیدانم چرا این روزها مرتب با نوشته های مشتی مجنون خودفروخته ملاقات می کنم!

بعد از گنجی، الاهه بقراط درافشانی می کند. هر دو این موجودات دچار بیماری کمبود سلول مغز و بخصوص کمبود انسانیت هستند.

الاهه بقراط که در رقابت ضد کمونیستی بودن امیر حسین گنج بخش را در جیب کوچکش گذاشته است, تاریخ  را فراموش می کند تا اولبریشت ۱۵ یک ماه سال ۶۱ را به صلابه بکشد.

گند زدی الاغ جان. حرف های خودت را دوباره بخوان:  نخست باید به همه توصیه کرد که طبق معمول جوّزده نشوند و کمی با صبر و حوصله و دقت، رویدادها را دنبال کنند و نظرها را بشنوند و عمل‌ها را ارزیابی کنند.

٧ــ تفاله های بشریت

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۷

گنجی مثل همیشه اسمان ریسمان می بافد تا جمهوری اسلامی را کمک کند و از مخمصه به در ببرد. هدفش حتی نجات جمهوری اسلامی نیست, می خواهد شرایط ونظامی باشد که او در ان کسی باشد و کسی بماند.

http://news.gooya.com/politics/archives/2013/09/167691.php

این همه کثافت, گویا تئوریک, با حجاب گذار با عدم خشونت به دمکراسی وغیره فقط استفراغ می دهد.

واقعا فکر می کنی می توانی خون سرخ اسلامی را قاطی زرد و نارنجی و بنفش و سبز کنی و تحویل مردم بدهی؟

بدبخت, خودت جایت در نیمکت متهمین علیه انسان و و انسان ها و بشریت خواهد بود. زیاد برای برادران و خواهران مسلمان میلیاردر در قدرتت غصه نخور. از این شیادی مسلمانی هم دست بکش که خون دوست نداری, تبار و شجره نامه و شناسنامه ات را همه می شناسند.

٨ــ بچه سلطنتی، بچه یک میلیون دلاری

نادر بکتاش

۲۴/۰۷/۱۳

این روزها اکران تلویزیون ها و کامپیوترها و صفحات روزنامه ها و موضوع بحث ها از جایی شروع می شود و یا به جایی می رسد: baby royal.  بچه سلطنتی. دیروز عکس زوج جوان و بچه چند ساعته را دیدیم و نگرانی و هراس پدر جوان وقتی که این موجود کوچک شکننده را از مادرش گرفت و شش دانگ متمرکز  بغل کرد.

http://fr.wikipedia.org/wiki/Million_Dollar_Baby

http://amitabhbachan.blogfa.com/post-68.aspx

از همان لحظه ای که این عبارت baby royal را شنیدم به ان دختر جوان زحمتکش با اراده فکر کردم که زندگی گیاهی می کرد و خواست بمیرد. زنی دیگر با پستی او را به این وضعیت پرت کرده بود. خود او هم قربانی رقابت هویتی و مالی کاپیتالیسم بود.

بچه سلطنتی هیچگاه ناچار نخواهد شد به این درگیری ها با زندگی و هستی کشیده شود. اما بچه بچه است و عزیز. فقط باید همه کودکان و نوزادان در شرایط و وضعیتی برابر و انسانی به دنیا بیایند, بزرگ شوند و زندگی کنند.

 

 

 

 

 

٩ــ مرسی زهره و نریمان

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۷

نوارش را داشتم. اما خیلی وقت بود گوش نکرده بودم. ترانه دردناکی بود. سال های اوائل دهه پنجاه شمسی را در اپارتمانی در پپسی کولای تهران خیابان ایزنهاور با ان ها زندگی کردم. سایمون & گارفنکل و ان دیگری ها: جون بائز. باب دیلن. دلکش و مرضیه و بنان.

ترجمه این ترانه به لطف زهره و نریمان اوقاتم را به هم ریخت. باید اوازهای این دهه شصت را گوش داد. از ان ها یاد گرفت. از ان ها لذت برد.

 

 

 

١٠ــ “دوازده مرد خشمگین”

نادر بکتاش

۱۳/۰۹/۲۴

تیتر بالا نام فیلمی از سیدنی لومت ساخته شده در ۱۹۵۷ است که بعد از هشتاد و چندی سال زندگی و ساخت بسیاری فیلم در ۲۰۱۱ مرد. این فیلم نامزد سه اسکار شد. اما رقیب غولی داشت که که این سه اسکار را علاوه بر چهار اسکار دیگر درو کرد: “پل رودخانه کوای”. امریکا مثل همیشه به جنگ و قدرت و هیجان تسلیم شد و فیلمی که در اتاقی دربسته می گذشت و مساله مرکزی ان اعدام تقریبا یک کودک از یک خانواده فقیر امریکای لاتینی بود چندان علاقه اش را جلب نکرد. هنری فوندا که بازیگر فیلم و در عین حال تهیه کننده ان هم بود علیرغم فروش پائین از ان بسیار راصی بود.

در بین دوازده مرد هیئت زوری فقط یک نفر هست که سرنوشت و مرگ و زندگی این جوان عمیقا درگیرش می کند. بقیه همه می خواهند سریع قال قضیه را بکنند و دنبال بورس و بیس بال و نهار و شامشان بروند. حتی بحث را هم غیرضروری و وقت تلف کردن می دانند. به همین سادگی. می خواهند جوانک را باشتاب به سردخلنه بفرستند و دنبال کاروبارشان بروند. سرانجام ان مرد تنها – هنری فوندا – موفق می شود همه را با خودش موافق کند و مرد جوان را از اعدام نجات دهد. فیلم تماما در اتاقی دربسته می گذرد و پاره ای اوقات به تحقیقی پلیسی نزدیک می شود و زمانی شانه به شانه روانشناسی و جامعه شناسی اقشار و افراد مختلف امریکا می ساید. اما قلب ان برای زندگی و حق نداشتن برای قتل انسان ها می طپد.

ان که در ابتدا بیشتر از همه شتاب دارد تا جوان را به قتلگاه بفرستد و همه هم با او موافقند در انتهای فیلم سرافکنده و تنها و مستاصل بعد از همه سالن را ترک میکند. کسی که در ابتدای فیلم تنها مخالف تصمیم گیری شتابزده در مورد زندگی جوان است – هنری فوندا – می ماند و کتش را به او می دهد و در سکوتش همدردی و انسانیتش را به نمایش می گذارد. در چند ثانیه اخر فیلم که در بیرون از دادگاه و زیر باران می گذرد مرد پیری از هیئت زوری به سمت هنری فوندا می اید و خودش را معرفی می کند. با لحنی گرم با او دست می دهد و خداحافطی می کند. انگار احساس سعادت میکند که در یک قتل عمد شرکت نکرده است و این را مدیون او می داند.

علاوه بر این ها فیلم مقولات زیادی از جمله قضاوت و عدالت و سیستم قضائی امریکا متکی بر زوری مرکب از افراد معمولی و غیره را در ذهن تماشاگران طرح می کند.

علاوه بر ویکی پدیا, سایت های سسینمایی ایرانی زیادی هستند که بسیار جدی و مطلع و قابل اعتماد هستند و می شود در مورد این فیلم یا به طور کلی مسائل مربوط به سینما به ان ها رجوع کرد.

این فیلم دیشب – ۱۳/۰۹/۲۳ – از ARTE کانال مشترک فرانسه و المان پخش شد. احتمالا ساکنین المان می توانند روی سایت اینترنتی این کانال ان را تماشا کنند.

* فوندا ها کلا خانواده ای هنرمند و مترقی و متعهد بودند و هستند – در ابعاد و مفاهیم ترقی و تعهد در کشور وسیستمی مانند امریکا. جین فوندا دختر هنری فوندا متعهد ترین انها و فعال حقوق زنان و سرخپوستها و سیاهان و نیز مخالف جنگ علیه ویتنام و در دهه ۹۰ علیه عراق بود.

١١ــ از الکاتراز تا اوین

زندان ها و زندانیان

۲۲/۰۹/۱۳

چه چیزی الکاتراز را به اوین پیوند می دهد? چه چیزی این زنان ایرانی در” رویای ازادی” زندانی اوین را به مردجوانی نکرده پیر شده امریکایی “قتل در الکاتراز” متصل می کند? این هردو فیلم را همین دوسه روزه دیده ام

همه زندانی بوده اند. هیچ کدام جرمی مرتکب نشده است. همه انها را سیستم های کور و بی رحم  قضائییه  و مجریان زندانبان جانورشده انها تلاش کرده اند بشکنند و نابود کنند.

اما، انها هستند که پیروز می شوند و سیستم و مجریانش را در هم می شکنند

جمله زنی که در  “رویای ازادی” می گوید ” نتونست همه رو بشکونه”  و تکرار محوشونده ان ابعاد و عمق و شکوهی خردکننده به ان می دهد, و ان مردی که در انتهای فیلم قتل در “الکاتراز” قد راست می کند و مغرور به رئیس زندان می گوید  “من پیروز شدم”  و بعد همبستگی دیگر زندانیان با او, تکرار ان صحنه با عظمت اسپارتاکوس است.

اسپارتاکوس تا نابودی همه برده داران در وجود میلیون ها نفر دیگر تکرار خواهد شد.

١٢ــ فیلم رویای آزادی

فیلم قتل در الکاتراز به همراه توضیحات فرانسوی و انگلیسی و المانی ویکی پدیا

* هردو این فیلم ها از ظرافت فوق العاده سینمایی و کارگردانی  برخوردارند و همین است که ان ها را بسیار موثر می کند. صحنه های سرشار از مهر انسانی انها فراموش نشدنی است. پدر و مادری که در زندان با ابزار ناچیزی که در دسترس دارند برای پسرشان اسباب بازی درست می کنند.  مرد جوان الکاتراز که به  وکیلش می گوید من وکیل نمی خواهم دوست می خواهم و از دیگر وکیلش که یک زن است می خواهد و التماس می کند که  اسم کوچکش را به زبان بیاورد. لازم است در مورد انها نوشت. من فعلا نمی توانم

١٣ــ افسون تکنولوزی

نادر بکتاش

۱۴/۰۹/۱۳

دو سه قرن اخیر دوران جهش های تکنولوزی بوده است.

دور دنیا در هشتاد روز و همه رمان های زول ورن شگفتی و کنجکاوی های مردمان متولد شده در این قرن ها را به کلمه و تصویر می کشند. در فضا و اعماق دریاها و دور دنیا. سینما بعدها اختراع شد. کلمه خیلی وقت بود … بود. اسپیلبرگ با تخیل شگفت تکنولوزیک و فیلم هایش که به قلب ها و مغزها حمله می کند فرزند این برهه تاریخ است.

در انتخابات اخیر ریاست جمهوری فرانسه / یک سال پیش / همه سایت اینترنتی و فیس بوک و توئیتر و غیره داشتند. در کانال های تلویزیونی مرتب سر سیاست صحبت می کردند.

همه احزاب از چپ تاراست و از چپ افراطی تا راست افراطی بر سر یک مساله توافق داشتند. می گفتند: این شبکه های اجتماعی خیلی خوب هستند, اما ما می رویم محله به به محله, خانه به به خانه, و تراکت و اطلاعیه می دهیم و با ادم ها صحبت می کنیم.

ادم ها بین خودشان/ و بین احزاب و خودشان/ به اتحاد و تشکل و قدرت می رسند.

١۴ــ نگاهی به انقلاب در ادبیات

نادر بکتاش

یازده سپتامبر دو هزار و سیزده

ایا حرف زدن از رمان و ادبیات در سالگرد یازده سپتامبر خونینی که قاتلین اسلام گرا در نیویورک راه انداختند مناسب است ? اما موضوع اصلی این بحث برهه تاریخی و تاثیر همه جانبه ان است

١۵ــ این مادران

حماسه ها و اسطوره های زنده

نادر بکتاش

۳۰/۰۸/۱۳

 این زنان تمام قلب و مغز را پر می کنند. مادران خاوران و پارک لاله و علیه اعدام و … .

مادر لطفی را همه می شناسند. مهوش علاسوندی را هم و بسیاری دیگر اززنان مادر شناخته شده و گمنام را.

http://www.azadi-b.com/J/2013/08/post_414.html

حرف ها و شور و شعور و شوق و شادابی و تحرک این زن هشتاد و سه ساله اعجاب انگیز است. تا ان حد که غیر واقعی و حماسه و اسطوره می شود.

 

١۶ــ سوریه

نادر بکتاش

۲۶/۰۸/۱۳

دیگر همه دارند می بینند و می گویند. سوریه عرصه زورازمایی و تجدید قوا و زورباز نشان دادن و رقابت ها و تقسیمات عرصه نفوذ قدرت های سرمایه داری قدیمی و کهن سال و جدید وتازه وارد شده است. کاربرد سلاح شیمیائی که دارد رسمی رایج می شود شیپور گوشخراش ورود جهان به دوره ای ترسناک است.

فقط کارگران و کمونیست ها هستند که می توانند جلوی وقوع این هولناک ترین و محتمل ترین کابوس خونین تاریخی/جهانی را بگیرند. کارگران و کمونیست ها در ایران بار اصلی این مسئولیت را به دوش می کشند.

 

 

 

 

١٧ــ دولت کاناداست که باید اخراج شود

نادر بکتاش

۲۶/۰۶/۱۳

خجالت نمی کشند. از یک طرف برای راضی کردن امریکا و قشون غرب هیاهو سر رابطه شان با جمهوری اسلامی راه می اندازند و در عرصه دیپلماتیک نمایش می دهند و از طرف دیگر انقلابیون کمونیست با نزدیک به نیم قرن مبارزه علیه سلطنت و جانیان جمهوری اسلامی را تهدید به اخراج از کانادا می کنند.

خودتان هستید که باید از عرصه انسانیت و تمدن و ازادی و برابری اخراج شوید.

پروانه قاسمی و جابر کلیبی از مبارزان ازادیخواه و کمونیست ده ها ساله هستند. در سیته پاریس گاهی همدیگر را می دیدیم و اغلب در بحث ها اختلاف داشتیم و برخی اوقات بگومگو می کردیم.

اما باید به دولت کانادا نشان داد که به این سادگی ها نمی تواند با انقلابیون کمونیست شوخی کند.

١٨ـ خلاصی فرهنگی و جوانان کمونیست

نادر بکتاش

۲۶/۰۸/۱۳

برنامه تلویزیونی سازمان جوانان حزب کمونیست کارگری که هم اکنون روی سایت روزنه است در محتوا و شکل و اجرا معرکه است.

مضمون و محتوا البته عالیست اما ان چه نسیم جوانی را از ان می وزاند سرحالی و توان تکنیکی و اجرایی ان است. اجرایی حرفه ای.

دو جوان کارگردانی دلچسب و پخته ای کرده اند که محتوا و پیام برنامه شان را بسیار موثرتر میکند.

چه رنجی وقتی انسان می بیند که جوانان هم سن و سال ان ها دارند در ایران زیر بار جمهوری اسلامی خفه و لگدکوب می شوند. چه شور مبارزه ای که باید با مقایسه زندگی و فعالیت این جوانان با دلمردگی و خفقان هم سن و سال هایشان در ایران مشتعل شود.

١٩ــ ساپورت

نادر بکتاش

۲۸/۰۸/۱۳

فقط این گزارش را بخوانید تا عمق بن بست و عجز علاج ناپذیر جمهوری اسلامی در مقابل زنان را ببینید

زنان و دختران جوان ایران را هیچ چیز نمی تواند متوقف و مسخ کند..

تا سرنگونی این نظام وحشی و قاتل اسلامی پیش می روند.

٢٠ــ واقعه

نادر بکتاش

۲۰/۰۸/۱۳

چگونه می شود واقعیت یک واقعه را فهمید و تبیین کرد؟

واقعیت اجزا مکانیکی یک واقعه نیست, تمام ان چیزی است که ان را احاطه میکند و ان را می زایاند. تاریخ پشت و اینده بعدش است.

رشیدیان و جمی را که پسرش هم کلاسی ام در کلاس نهم دبیرستان رازی ابادان بود می شناختم. اما این اجزا واقعیت هم به اندازه دیگر اطلاعات ناچیز و بی اهمیت است.

چه کسی سینما رکس را به اتش کشید و با قتل چند صد نفر چند هزار نفر را داغدار کرد و ده ها هزار نفر را به غم و درد کشاند.

فقط حیوانات جنایتکار اسلامی تشنه قدرت و پول روحیه و امادگی و توانایی این کار را داشتند.

ادامه دادند. هنوز دارند ادامه می دهند.


٢١ــ حجاریان خل تر شده است

نادر بکتاش

۲۰/۰۸/۱۳

به نطر می رسد این گلوله ای که برادران اسلامی سعید حجاریان به سرش زدند واقعا خل ترش کرده است.

خود این قضیه چندان مهم نیست زیرا اسلام گرایان به هر رو خل هستند و سرشان با دمشان بازی می کند, اما دیگران را خل تصور کردن هم کاریست و حجاریان در این مصاحبه ابلهانه اش این کار را می کند. همه  سازمان ها و احزاب کمونیستی انقلابی مخالف تحریم و خواهان سرنگونی عامل اصلی بدبختی ها در ایران یعنی رزیم و نظام دل و قلوه این الاغ هستند.

http://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/47050/

همه دنیا از سازمان ملل و شورای امنیت و لابی های یهودی و بهایی و سازمان جهانی کار و اوباما و بوش رفته را به صلابه می کشد تا ولیه فقیه و روحانی جان و جمهوری خونین اسلامی اش را نجات دهد.

خل خودتی. بچه مسلمان رذل. این نظر نیست که می دهی, عین رذالت و کثافت است که پخش می کنی تا مشتی قاتل و تجاوزگر و میلیاردر را در ببری.

صنار بده  اش, به همین خیال باش.

٢٢ـ جنایت اول

نادر بکتاش

۱۷/۰۸/۱۳

شاید درست باشد اگر بگوئیم که به اتش کشیدن سینما رکس ابادان شعله اول خرمن اتشی بود که اسلامیون به جان مردم ایران انداختند و هنوز که هنوز است بعد از بیش از سه دهه گر می زند و صبح تا شب یک جامعه هفتاد میلیونی را می سوزاند.

محمد رشیدیان در دبیرستان رازی ابادان یکی از دبیرهایم بود. در  تابوت شیشه ای دنیا اشاره ای به او کرده ام. در ارشیو سایت مبارزان کمونیست / و روزنه هم که امیدوارم ارشیوش راه بیفتد/ و در لینک زیر می توان به ان رسید.

سینما رکس و اتش سوزی در ان و قتل چند صد نفر برای بسیاری یک اتفاق تاریخی است. این اما اخرین خاطره ایست که من از ایران  اورده ام. خانه ما در حوالی قبرستان ابادان بود.

ان روز خانواده هایی را دیددم که از مقابلم رد می شدند. خانواده هایی که هر کدام چندین عزیز و پاره تنشان در اتش سوخته بودند و جزغاله شده بودند.

سینما رکس فیلم های فوق العاده ای نشان می داد.

جمهوری اسلامی پیش از امدنش خبر از امدنش داد: زندگی را به اتش می کشم.


٢٣ــ “آدم خسته می‌شود“

نادر بکتاش

۱۵/۰۸/۲۰۱۳

ناصر تقوایی یکی از همه چانبه ترین و عمیق ترین و فکورترین دست اندرکاران فرهنگ و هنر در ایران امروز است. مصاحبه اش را باید به دقت خواند و روی ان فکر کرد.

http://news.gooya.com/society/archives/165182.php

در همان زمان شاه هم فیلم “در ارمش حضور دیگران “او اغتشاشی در اذهان ایجاد کرد. گویا عده ای پرستار هم علیه تصویر سبکسرانه و بهتر است کلمات را بیان کنیم جنده واری که از ان ها ارائه می داد شکایت کردند. به هر رو تقوایی حرفش را زده است و می خواهد بزند و خواهد زد.

بیچاره چپ اسلامی فرزند توده و فدایی ایران. فرزند مصدق و خمینی.

به فعالین کمونیسم کارگری توصیه می کنم این مصاحبه را به دقت و با جدیت و با حوصله بخوانند.

٢۴ــ ماها هم کمی بلدیم !

نادر بکتاش

۲۲/۰۷/۱۳

شیوا محبوبی در مطلبش در مورد ماندلا به دو نکته توجه دارد و بر ان ها انگشت می گذارد. مساله مقاومت و پایداری ۲۳ ساله ماندلا و تاسف از این که چرا قهرمانان در بند جمهوری اسلامی ایران همان شهرت و محبوبیت و احترام ماندلا را نزد مردم جهان ندارند.
این نوشته کوتاه نمونه یک نوشته انسانی و موثر سیاسی است.

سعید صالحی نیا یک سره به صحرای کربلا می زند و درس نگاه طبقاتی و از این حرف ها به شیوا می دهد. من هم در نوشته ای از ایستادگی گنجی و از این که نخواست در دادگاهش لباس زندانی بر تن کند نوشتم. صالحی نیا می تواند اسم مرا هم در کلاس های کودکستان اموزش مارکسیسم و نگاه طبقاتی اش بنویسد. من شایسته تنبیه بیشتری نسبت به شیوا محبوبی هستم.

رفیق سعید عزیز لطفا دست از این بچه بازی ها و تصور این که رسالتت این است که به فعالین حزب کمونیست کارگری یاد بدهی که طبقه چیست و مارکسیسم کدام است بردار.

هر دو نوشته در سایت روزنه هستند.

http://www.rowzane.com/html

 

 

 

٢۵ــ این همه نکشید،  فایده ای ندارد

نادر بکتاش

۰۹/۰۷/۱۳

تصمیم جمهوری اسلامی به قتل عام زندانیان و بخصوص نمایش ان, مانند کشتارهای اوائل دهه شصت و سال  شصت و هفت است. *

این بار اما مساله ملی وکشوری نیست, اعتراض ها در ترکیه و خصوصا مصر دارد ان ها را می لرزاند.

شکی نیست که بحث اصلی مردم ایران در این روزها در تاکسی ها و اتوبوس ها و میهمانی ها و رفت و امد های درون همسایه ای ترکیه و مصر است.

بحث بین اصلاح طلبان و محافظه کاران و سبز و بنفش و اقسام دیگر رنگ ها هم همین است. فهمیده اند که با تبدیل اسم بهار عرب به بهار اسلامی واقعیت تغییر نمی کند. همان طور که با تبدیل اسم خاتمی به روحانی چیزی عوض نخواهد شد. به زودی خواهند فهمید که این بهار کارگران و زحمت کشان است که شیپورش اتفاقا در ایران زده شد.

سال هشتاد و هشت و قبل از ان بهمن پنجاه و هفت.

زودتر از ان چه تصور می کنند عبا و حجاب اسلامی از سر خواست ها و قدرت  واقعی مردم کنار خواهد رفت.

 

٢۶ــ مارکس و کافکا

نادربکتاش

۲۸/۰۶/۲۰۱۳

مارکس نقد اقتصاد سیاسی است

کافکا نقد انسانی و پیچیده و گاهی غیر قابل فهم اما ملموس و انسانی زندگی در سیستم سرمایه داری است

هر کسی که این مطلب را می‌خواند حتماً سر و کارش با نهادهای اداری افتاده است

چه در ایران  با شکنجه فیزیکی و جه در اروپاو آمریکا روانی

همه ما جزئیات مسخ و حشره شدن در این سیستم بی رحم را زندگی کرده ایم

محاکمه کافکا

مسخ کافکا

و داستان‌های کوتاه او در مورد هنر و قانون به اندازه کاپیتال مارکس مهم هستند برای فهم جامعه سرمایه داری و تاریخ و بویزه درون انسان ها

جامعه یک تشکل است

تشکلی اجباری ناشی از تاریخ از بدو پیدایش جهان و انسان

حزب تشکل انتخابی و ازادانه انسان‌ها برای یک زندگی و دنیای بهتر است

بالاترین سطح شعور جمعی بشر

حزب کمونیست کارگری باید شدیداً به این مسائل توجه کند

 

 

٢٧ــ بازگشت قدرتمند ناسیونلیسم به صحنه سیاسی خاورمیانه

نادر بکتاش

۵/۰۷/۱۳

کودتای ارتش مصر که حضور چندین ده میلیونی مردم مصر در خیابان ها به طور ممتد و با پیگیری نه قابل تحسین که قابل تعظیم و حامل اموزش های بسیار برای مردم جهان باعث شد کسی اسمش را نیاورد شیپور بازگشت ناسیونالیسم کلاسیک به صحنه سیاست خاورمیانه این مهم ترین عرصه جنگ انقلاب و اینده از یک طرف و تقسیم مجدد جهان و بازگشت امپریالیسم و رقابتهای اشکار و بازگشت به گذشته از سمت های دیگر است.قبلا در الجزایر هم منتخب فیس را برکنار کردند اما ان زمان اوضاع تا این حد شلوغ نبود که صدایش دربیاید.

ارتش شاه بی بخاری کرد و دروازه قلعه مستحکم امپریالیسم در منطقه را به روی اسلامیون تمام باز کرد و ایران شد جمهری اسلامی. و بعد از همه جا و در همه جا اسلامیون روئیدند و دم دراوردند.

غرب کودن و کور از منفعت پرستی سرمایه با ان ها سازش کرد. به سرشان امد ان چه که در این سه و نیم دهه چشیدند.

امروز هم ارتش مصر متکی به شکست و اوج گیری روند محو شدن اسلام سیاسی – دیگر حتی حا فظ اسد هم می گوید اسلام سیاسی شکست خورد – و با اعتماد بورزوازی مصر و منطقه به اموزگاران امریکایی اش درس شجاعت و خرد می دهد و با بهره گیری به موقع از قدرت ده ها میلیونی مردم مصر در خیابان – این متمردین قهرمان و پیگیر- قدرت را غصب می کند و یک کودتای کلاسیک را حق به جانب و با نام گذاری متفاوت می زاید.

این تولد دوباره ناسیونالیسم کلاسیک وابسته به روسیه یا امریکا در دهه های بعد از جنگ دوم باسیما و اشکال و نام گذاری های جدید است.

دلیل ان روشن است, مردم نه فقط در خاورمیانه که در اروپا و برزیل و غیره وسط امده اند. سرمایه داری چاره ای جز بسط جهانی خود ندارد و با این کار گورکنان خودش را هم جهانی کرده است. نمی تواند قدرت مردم و انقلابات انجام شده و جاری و در راه را نبیند.

ان چه در دهه های دوم و پنجم قرن قبل در دو جنگ جهانی پیش امد در مقایسه با ان چه منتظر بشریت در دهه های نزدیک اتی است به فیلم های جنگی کارتونی شبیه خواهد شد.

فقط یک راه نجات وجود دارد. مردم باید حول نظراتی که اکثریت شان فی الحال برای یک زندگی بهتر دارند متشکل و متحد شوند. یک حزب باید برای ایجاد و بسط و نمایندگی و تبدیل این تشکلات مردم به قدرتی در سطح شهری و کشوری کار کند.

 

منبع جمع آوری شده  از «سایت مبارزان کمونیست»

هشت ژوئیه ٢٠١۵

کلن(آلمان)