“ملت”، “وطن”، “نژاد ” سرمایه ناسیونالیسم

“ملت”، “وطن” و “نژاد”، مقولاتی هستند که به کاربرد آنها بر بستر تحولات سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی کمتر پرداخته شده است. اینها مقولاتی در ساختار، فرهنگ، سنت و ادبیات ناسیونالیسم هستند که هیچگاه معضل و مشغله فکری مردمی که چنین شناسنامه ای به نام آنان صادر شده، نبوده است و این تعریف ساختگی از جایگزین کردن هویت انسانی به هویتهای کاذب بر اساس “ملت، “وطن” و “نژاد ” را هم از خود ندارند. در دوران مبارزات ضد استعماری، حکمت و فلسفه وجودی پرستش، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، پاسخی از سوی ناسیونالیسم محلی تازه به دوران رسیده به قدرتهای استعمارگر برای اعاده منفعت اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی اش بود. با رشد سرمایه داری و انقلابات بورژوایی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، بسیاری از کشورهای جهان و طبقه حاکمه جدید با همین مفاهیم به آرزوهای خود رسیدند. در حالیکه درعصر حاضر و در شرایطی که بوی لجن و تعفن سیستم سرمایه داری، سنت فرهنگ و ساختار روبنایی آن دنیا را فرا گرفته و پاسخ به وضعیت دنیای امروز تنها از سوسیالیسم و برافراشتن هویت انسانی ساخته است، پس مانده های ناسیونالیسم بجا مانده از قافله تحولات قرن بیست، کماکان در تلاش برای اعاده سهم خود هستند. بعد از گذشت بیش از یک قرن اکنون دیگر، “ملت، “وطن” و “نژاد ” واژه های زنگ زده ای هستند که ناسیونالیسم دهه دوم قرن بیست و یکم میخواهد با اتکا به آن شانس خود را بیازماید.

 تاریخ نژاد و میهن پرستی، رگه اصلی خلق فجایع تاریخی برای دست یابی به قدرت، سود و سرمایه بوده است که قربانیان آن فقط مردم بوده اند. آثار فاجعه بار این جنگها که با اتکا به واژه های “ملت”، “وطن” و “نژاد پرستی”، راه اندازی شده اند را میتوان در دو جنگ جهانی، فاجعه جنگ در یوگسلاوی، جنگهای یکی دو سال اخیر در اوکرائین و کریمه، اوضاع آشفته کنونی و بحرانهای منطقه ای و در بیش از سه دهه اخیر با شراکت اسلام سیاسی بخوبی توضیح داد.

انسان از بدو تولد و تا زمانیکه افکار و باورهایش توسط دولتها، نیروها و جریانات ناسیونالیسم و مذهبی مهندسی نشده است، بطور عینی و واقعی دارای ذات، منش و سرشتی انسانی است. جامعه ای که به باورهای مخربی چون مذهب و ناسیونالیسم آغشته نشده باشد، ذاتا تمایل دارد که احساس همسرنوشتی بکند، محبت کند، پایبند به حقیقت باشد، بغل دستی اش را کمک کند، درد و رنج او را درد و رنج خود بداند، عشق بورزد، تمامی شادیها، دردها، اندوه و ناراحتی دیگران را با خود تقسیم کند، برای دورترین موجود و جاندار بر روی این کره خاکی نگران باشد، برابری و آزاد اندیشی را پیشه کند و در یک کلام انصاف و انسانیت او شاخصی برای نگاهش به بیرون از خود او است. نه شاید جامع اما تعریف از انسان و انسانی نگریستن به بیرون از خود با چنین خصایصی قابل شناسایی اند و شناخته میشوند. اینها تعاریف اخلاقی نیستند بلکه ذات انسانی هستند. جاگیر شدن خصلت نمای انسانی در یک جامعه منوط به تغییر مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم به مناسباتی آزاد و برابر در جامعه است. این حس زیبا و ارزشمند از انسانیت، آنجا دچار صدمه میشود که گروه، دسته یا دولتی، با برافراشتن پرچم، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، که ماتریال و سرمایه ای برای دولتها، جریانات، احزاب و سازمانهای ناسیونالیست در خدمت به تامین منافعشان است به میدان آیند و به بقای خود ادامه دهند و هویت و منفعت انسانی جمع کثیری را قربانی کنند. این واژه ها برای ناسیونالیسم قرار است افق، اهداف و سود و سرمایه آنان را متحقق کند.

“ملت”، “وطن” و “نژاد”، از منظر ناسیونالیسم  

از منظر ناسیونالیسم “ملت” به مردمی گفته میشود که گویا از بدو پیدایش، با داشتن “نژاد” معین و تعریف شده ای از یک تیره خاص و در یک محدوده جغرافیایی بنام “وطن” یا سرزمین، بوجود آمده اند. از دیدگاه ناسیونالیسم و با همین تعریف، جغرافیای جهان بین “ملتها”، با “نژاد”های متفاوت و سرزمینهای تعیین شده ای بنام “وطن” از ابتدا وجود داشته اند و پدیده ای داده شده و اذل و ابدی هستند. در قرن بیست و یکم ناسیونالیسم در مناطقی که هیچگاه قرعه بنامش در نیامده است، تلاش میکند کماکان با تعاریف “ملت”، “وطن” و “نژاد”، که طی تحولات دوره های تاریخی گذشته دستخوش تغییرات سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی شده اند، با همان افق و چشم انداز مبارزات دوران ضد استعماری قرن گذشته شانس خود را بیازماید. این تقسیمات با نام “ملت”، “وطن” و “نژاد”، به همراه فاکتورهای دیگری چون: زبان، فرهنگ، آداب و رسوم متفاوت و غیره، در دوره های تاریخی مختلف بعنوان ابزارهایی در دست ناسیونالیسم برای براه انداختن جنگهای ویرانگر و خلق فجایع انسانی کاربرد خود را نشان داده است و تاوان امیال ناسیونالیسم برای دستیابی به قدرت و رونق سرمایه داری را مردمی پرداخته اند که هیچگونه ربطی به این واژه های جعلی و هیچگونه منفعتی در سود و سرمایه آنان را نداشته اند.

این روند در ساختارهای بوجود آمده در دنیای امروز نیز با توسل به  مقولات، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، بنا نهاده شده اند و کاربرد آن همچنان سرمایه ای برای ناسیونالیسم جا مانده جهت خزیدن به قدرت و همچنان سرمایه ای برای حاکمان و دولتهای مدافع وضع موجود نیز هست که تا کنون سوار بر این هویتهای جعلی دنیا را وارونه قرار داده اند.

با توجه به آنچه گفته شد، دراوضاع و شرایطی کنونی در مناطقی که ناسیونالیسم بیشتر از هر جای دیگری به ابراز وجود پرداخته و به موضوع کار ما مربوط است، میتوانیم قدری ملموس تر و مشخص تر به این مسئله نگاه کنیم. اگر مختصات بالا را برای مثال در مورد دو جریان ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیسم آذری مد نظر قرار دهیم، خواهیم دید که دو طرف خود را در مقابل هم خواهند یافت چرا که “ملت”، “وطن” و “نژاد”، ” دسته دوم از نظر دسته اول بعنوان پدیده ای متفاوت مورد ارزیابی و بررسی قرار میگیرد. هر کدام از دو جریانی که با اسم  “ملت”، “وطن” و “نژاد”، ابراز وجود میکنند، دیگری را پایین، خار و حقیر شده میشمارد و خود را برتر از طرف مقابل که آنسوی مرزها قرار گرفته است میداند. این برتری طلبی اساسا شامل مردم منتسب به “ملت”، “وطن” و “نژاد”، است که ناسیونالیسم اولی یا بلعکس دومی، برتری طلبی خود بر مبنای”ملت”، “وطن” و “نژاد”، را درصدر تمام پدیده ها قرار میدهد، رقیبان را مستوجب تحقیر، کنار زدن و یا در بهترین حالت بعنوان درجه چندم محسوب میکند.

کافیست یکی علیه دیگری آتش جنگ را برای رسیدن به مقاصد خود شعله ور کند، بلافاصله هر یک خود را مجاز و برحق و طرف مقابل بعنوان پدیده ای شوم و ناحق معرفی میشود که باید یا تن به تسلیم بدهد و یا کنار نهاده شود. برای ناسیونالیسم، هویتی که بر اساس “ملت”، “وطن” و “نژاد”، و متعاقب آن، پرچم، زبان، فرهنگ و غیره عرضه میشود، پدیده هایی مقدس بحساب می آیند. کسی حق ندارد با دیدگاهی متفاوت از آنچه که خواست ناسیونالیسم است به این هویتهای ساختگی نگاه کند. هر کدام از این دو به اعتبارهویت جعلی ای که بگردن شهروندان آویزان میکنند، بخش مهم و تعیین کننده از سرمایه ناسیونالیسم برای رسیدن بقدرت بحساب می آید. اگرمردم منتسب به همین مقولات در آنسوی مرز زندگی و هستی شان با خاک یکسان شود، ناسیونالیسم آینطرف مرز ککش هم نخواهد گزید. کشته های خود را در جنگی که براه می اندازد شهیدی والا مقام مینامد و کشته های طرف مقابل را پلید و آدمکش میداند که گویا حقشان کشتن بوده است. برای طرف مقابل نیز همین معیارها صادق است. در تعریف از “ملت”، “وطن” و “نژاد”، در یک جدول جغرافیایی از سوی رقیبان و با همین شاخص از تعاریف توسط جریاناتی آنسوتر این جدول و با ادعاهای مشابه را اگر نگاه کنیم، در بر همین پاشنه میچرخد و داستان به همین شکل برای آنان نیز این مسیر را طی خواهد کرد.

ستم ملی

بهانه و مستمسک جریانات ناسیونالیست این است که مسئله ستم ملی بر مردمی که گویا از نژاد خاصی هستند، در سرزمینی که متعلق به آنان است و از سوی دولتهای ستمگر اشغال شده اند باید به هر قیمتی شده است این هویت به آنان بازگردانده شود. اما هویت تراشی کاذب برای ناسیونالیسم زمینه ای برای بقا و ارتزاق در دست یابی به موقعیتی است که حاکمیت ستمگر از آن برخوردار بوده است و ناسیونالیسم به اصطلاح ملت تحت ستم را سر این سفره راه نداده است. نگرانی ناسیونالیسم تحت ستم این نیست که چه بلایی بر سر مردم تحت ستم اعمال میشود، مسئله اش این نیست که “ملت” تحت ستم را از چنگال ستمگر رها کند بلکه با آوایزان شدن به ستمی که اعمال میشود، با داعیه پاسداری از، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، به میدان می آید  تا سهم خواهی از دست رفته اش برای قرار گرفتن در قدرت را مطالبه کند. قطعا تا زمانیکه ستم ملی بر مردم منتسب به ملت تحت ستم اعمال میشود، ناسیونالیسم مدام از زخمی که بر دوش جامعه سنگینی میکند همچنان ارتزاق میکند.

از سوی دیگر وجود گرایش ناسیونالیستی خود نیز به تنهایی قادر است بدون اعمال ستم از سوی دولت ستمگر در اشکال دیگری همچنان این ستم را اعمال کند. ناسیونالیسمی که خود را به نمایندگی از سوی “ملت” تحت ستم و از هر طریقی که بقدرت رسانیده است، ستمی را که حاکمیت ستمگر قبلا اعمال میکرد اینبار خود آستینها را بالا زده و دست بکار اعمال این ستم میشود و همان مردمی که داعیه نمایندگی آنان را داشت از سوی ستمگر خودی به خاک سیاه نشانده میشوند. در این سطح از مسئله، دیگر نمیتوان اسم ستم ملی بدان اطلاق کرد چرا که ناسیونالیسم مدعی نمایندگی از سوی ملت تحت ستم سکان امور را در دست گرفته است و این را به مفهوم تداوم همان ریتم و مدلی از ستم میشود نام نهاد که پیشتر حاکمیت ستمگر علیه کل شهروندان اعمال میکرد یعنی دایر کردن سیستم و مناسباتی با ساختاری جدید و کوچکتر بنام “فدرال، اقلیم یا خودمختار”. تنها تفاوت ماجرا در این است که ستم و استثمار اعمال شده از سوی حکومت ستمگر سابق علیه شهروندان “ملت” تحت ستم، با دست یابی ناسیونالیسم محلی به ساختار قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی، با نام، ” حکومت فدرال، اقلیم یا خودمختار”، تغییر شیفت پیدا میکند.

آیا در کردستان عراق ستم ملی وجود دارد؟

کردستان عراق نمونه روشنی از موضوع مورد بحث ما است. در کردستان عراق و بنا به تعریف کلاسیک از ستم ملی، اکنون دیگر چیزی به اسم ستم ملی موضوعیت ندارد. ستمی که  بیش از دو دهه گذشته در کردستان عراق  دارد اعمال میشود، ستمی طبقاتی و اجتماعی علیه کلیه شهروندان و از سوی همان ناسیونالیسمی سازماندهی شده است که روزگاری با ادعای رفع ستم ملی و برای برچیدن این ستم با دولت به اصطلاح ستمگر میجنگید. در کردستان عراق و بعد از گذشت ۲۳ سال از حاکمیت ناسیونالیسم کرد بر کردستان عراق، آنچه که عاید مردم شده است تحمیل همان  فقر و نابرابری به مردم است که در دوران حکومت بعث صدام حسین هم اعمال میشد. فلاکتی که امروز جامعه کردستان عراق با آن مواجه است بدتر از دوران حکومت بعث قابل توضیح است که از سوی ناسیونالیسم کرد و بدتر از آن با شراکت ارتجاعی ترین نیروهای اسلامی دارد اعمال میشود. فاصله طبقاتی، قتلهای ناموسی، توهین و تحقیر زنان، ترور و فساد مالی سازمانیافته از سوی حاکمیت محلی، فقر و نداری برای بخش زیادی از مردم، میدان دادن به رواج افکار و باورهای بشدت عقب مانده اسلامی، دزدی از سرمایه و دسترنج مردم و موارد دیگری از این قبیل. تنها تفاوت در این است که در ۲۳ سال گذشته چنین وضعیتی توسط ناسیونالیسم خودی و محلی بر مردم اعمال شده است نه از سوی حکومت مرکزی. در مقابل چنین فلاکتی که نصیب مردم شده است، احزاب و سازمانهای ناسیونالیست و اسلامی حاکم، بهشتی را برای خود مهیا کرده اند که هیچگاه آنرا در خواب هم نمی دیدند. بنابراین در کردستان عراق دیگر نمیتوان از ستم ملی سخن گفت. اکنون موقعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کردستان عراق همچون هر کشور دیگری با ساختار سیستم و مناسباتی سرمایه داری اداره میشود که دو فاکتو هم کشور است هم نیست. پادرهوایی جغرافیایی کردستان عراق و عدم رغبت حاکمان بورژوا ناسیونالیست کرد برای رفتن به پای استقلال کردستان عراق این امکان را برایشان فراهم میکند که در ظرفیت فعلی و با نام اقلیم همچنان خود را نماینده و سخنگوی مردم قلمداد کنند. بدون شک تحقق طرح استقلال کردستان عراق سبب میشود که ماهیت این حکومت و جریانات تشکیل دهنده آن بهتر و روشنتر از هر زمانی برای کارگران و کل جامعه برملا شود.

در دنیای امروز، مقولات، “ملت”، “وطن” و “نژاد” و القای دیگر تفاوتها و تعاریف هویتی کاذب که تاریخا ناسیونالیسم رواج داده است، برای اکثریت عظیم مردم موضوعیت خود را از دست داده است و نه تنها هیچگونه ربطی به انسان ندارد بلکه در مغایرت با هویت واقعی انسانی قرار میگیرد.

  با توجه به آنچه که اشاره شد، ناسیونالیسم در طول تاریخ ظرفیت ویرانگرانه و مخربی در ایجاد تفرقه بین مردم منتسب به ملیتهای مختلف و آویزان شدن به مقولات “ملت”، “وطن” و “نژاد”، برای خزیدن در قدرت و اعمال حاکمیت بر مردم را از خود بروز داده است. تمام نمونه های ذکر شده بالا و موارد بسیاری دیگر از این دست، صحت این حقیقت را اثبات میکند.

سوسیالیسم و هویت انسانی

اگر در دوره های تاریخی گذشته این واژها برای تامین منافع بخش یا طبقه ای که منافع سیاسی و اقتصادی اش ایجاب میکرد که در مبارزه با استعمار این باورها را در مردم بپروراند، دهه دوم قرن بیست و یک، دیگر آن دوران نیست بلکه دوره جدال طبقاتی بین نود و نه درصد با یک درصد، بیشتر از هر دوره تاریخی دیگری اتکا به هویت انسانی پاسخ عینی و واقعی به معضلات و گندیدگی سود وسرمایه همراه با افکار و باورهایش است. تنها از مسیر مبارزه طبقاتی، برسمیت شناختن منافع جنبشهای اجتماعی شهروندان و از زاویه منفعت انسانی آحاد مردم است که میتوان ساختارهای نظام و سیستم ستم و استثمار سرمایه داری را به چالش کشید و کنار زد. باد زدن هویتهای تراشیده شده کاذب تحت عنوان، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، همچنان تهدیدی جدی در برابر هویت انسانی شهروندان و ایجاد مانع در برابر آرزوهای جامعه در دست یابی به ساختاری سوسیالیستی محسوب میشود. این مقولات و مفاهیم تاریخ مصرف گذشته ابزارهایی در خدمت به سود و سرمایه و در خدمت به ادامه هر گونه ستم و نابرابری هستند که فقط با تقویت و اتکا به هویت انسانی، تلاش برای تحقق جامعه ای آزاد، برابر و انسانی است که بر مبنای آن میتوان در جامعه یک زندگی سالم برای شهروندان را تضمین کرد. راهکار واکسینه کردن جامعه و همه شهروندان در برابر ویروس خفته ناسیونالیسم این است که هویت انسانی را مبنای برخورد به تمامی پدیده ها قرار داد. هویتی که متکی بر واقعیت عینی و تاریخی زندگی انسان است. هویتی که در دوره های تاریخی با تقسیم بندی های کاذب از سوی ناسیونالیسم در خدمت به منافع سرمایه داران و مذهب بکار گرفته شده و تراژدی های دردناکی به انسانیت در همه جا تحمیل کرده است. تقویت هویت انسانی، حس تعلق داشتن به آن، تقویت و درک مفاهیم پایه ای آن، امکان میدهد که با قدرتی به وسعت انسان و انسانیت به میدان آمد و تابلویی را که ناسیونالیسم بر سر دکانش تحت عنوان، “ملت”، “وطن” و “نژاد”، آویزان کرده است پایین کشید. تقویت و چسبیدن به هویت انسانی، و معیار قرار دادن منفعت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی شهروندان قادر است  در برابر تمامی ابزارهای سیاسی نظامی و اقتصادی سرمایه و ناسیونالیسم بایستد و یکبار برای همیشه شر آنرا از سر جامعه کم کند.

۹ ژوئن ۲۰۱۵