چند شعر کوتاه / زهره مهرجو

چند شعر کوتاه

از: زهره مهرجو

 

 

 

“کبوتر”

 

از فراسوی مرزها،

فرسنگ های فاصله،

تو بر قلبم نشستی

کبوتر دربند.

 

اینک من و

شب و

فانوس ماه ..

و راه بی بازگشت.

 

 

“دریا”

 

برخیز

ای دریای آرمیده،

بار دگر خروشان شو!

از شب پاسی می گذرد،

ستارگان در آسمان فروزان ..

و کشتی ها آماده اند.

 

 

“غروب”

 

سرانجام

در آن لحظه آکنده از درد،

سرخی غروب

در باورم نشست ..

و زان پس

دیگر به جستجوی

هر شیئ نورانی مدوٌری

نشتافتم.

 

 

“قایق”

 

قایقم شکسته

مرا توان تعمیرش نیست.

از غروب دیری می گذرد

فرصت باقی نیست.

 

 

“شهاب”

 

سپیده دم،

شهابی

در آسمان تیرگی برافروخت

و زود گذشت.

خانه اش،

در سیٌاره ای دیگر بود.