ضرورت توجه به الزام­های مبارزه برای تشکل سراسری کارگری

۱) هسته­ی ثابت سیاست جمهوری اسلامی در تمامی دوره­ی پس از انقلاب ۵۷ در قبال سازمان­یابی جنبش کارگری سرکوب اراده­ی معطوف به سازمان­­یابی مستقل کارکران از طریق درهم شکستن هر شکل از اعتراض و مبارزه­ی مستقل کارگری، و شناسایی و دستگیری رهبران عملی و کارگران پیشرو بوده است. در همه­ی این سال­ها درون­مایه­ی اصلی این سیاست تداوم داشته است؛ با این همه، در این یا آن مقطع، در این یا آن شرایط سیاسی معین، نحوه­ی کاربست این استراتژی دارای    ویژگی­هایی بوده که به سیاست عمومی جمهوری اسلامی جلوه­ی خاصی ­بخشیده است. به­عنوان نمونه در سال­های اول انقلاب، خانه کارگر تلاش می­کرد تا مرز کارگران با طبقات دیگر را از طریق مفهوم “امت” محو کند و با برجسته کردن تمایز کارگر مسلمان از غیر مسلمان، اولا پایه­ی اجتماعی رژیم را در میان لایه­های سنتی و ناآگاه کارگران سازمان دهد؛ و ثانیا هسته­ی اصلی سیاست رژیم یعنی جلوگیری از تکوین اراده­ی مستقل کارگران را عملی سازد. این سیاست در دوره­ی پس از جنگ و ریاست جمهوری رفسنجانی ادامه می­یابد. اتخاذ استراتژی”تعدیل اقتصادی” و “جراحی بزرگ” متناظر با آن، به اخراج و   خانه­خرابی صدها هزار کارگر می­انجامد، و تاثیرات بلندمدتی بر پیکر طبقه کارگر و موقعیت جنبش کارگری برجای می­نهد که یکی از شاخص­ترین آن­ها درو کردن نسلی از فعالان باسابقه­ی جنبش کارگری است که در امر سازمان­یابی کارگران نقش موثری ایفا می­کردند. از نیمه­ی نخست دهه­ی هشتاد و در دوره­ی ­احمدی­نژاد ما شاهد تغییری کیفی در سیاست نهادهای شبه کارگری، که پیش­تر آغاز شده بود، هستیم: جدا کردن فعالیت سیاسی از صنفی از طریق احاله وظایف سیاسی به “حزب اسلامی کار” و منحصر کردن فعالیت خانه کارگر به امور صنفی. این تحول در نحوه­ی کارکرد نهادهای شبه کارگری، تغییری در بنیاد سیاست رژیم در قبال جنبش کارگری ایجاد نکرده است و این سیاست کماکان به وسیله­ی رژیم پیگیری می­شود.

۲) سیاست جمهوری اسلامی در قبال جنبش کارگری تنها به محور مقابله با سازمان­یابی مستقل کارگری محدود نمی­شود. در همه این سال­ها متناظر با این سیاست، اقدام­های معینی در جهت تضعیف منافع کارگران اتخاذ شده که یکی پس از دیگری آحاد طبقه کارگر را به خاک­ریز آخر رانده است. این اقدام­ها نه در یک زمان، اما ترکیبی از آن­ها در طول این سال­ها به کار گرفته شده و علیه کارگران به اجرا در آمده است: انجماد دست­مزدها در شرایطی که تورم لجام­گسیخته هست و نیست کارگران را بر باد می­دهد؛ تعرض به مفادی از قانون کار که به طور نیم­بند از منافع کارگران حمایت می­کند، از جمله خروج کارگاه­های زیر ده نفر از شمول دایره­ی قانون کار؛ اخراج گسترده­ی کارگران زیر عنوان تعدیل نیروی انسانی در واحدهای اقتصادی، و تعرض به قراردادهای کار. کافی­ست به همین یک قلم قراردادهای کار نگاهی بیفکنیم تا دریابیم که امروزه کارگران ایران با چه دشواری­های خُردکننده­ای دست­وپنجه نرم می­کنند. با قاطعیت می­توان گفت به جز یک لایه نازک از کارگران، بخش غالب  آن­ها از قراردادهای متعارف برخوردار نیستند. این بی­حقی در حوزه­ی قراردادها- تحت عنوان موقت، سفید امضا، بی­امضا، شفاهی، پیمانی، روزمزد، ساعتی  و غیره – اثرات مخربی بر موقعیت عمومی اردوی کار بر جای می­گذارد و قدرت چانه­زنی آن­ها را بسیار کاهش می­دهد.

۳) جنبش کارگری اما در برابر این سیاست­های به شدت ضدکارگری رژیم تسلیم نشده و با فراز و فرودهایی با ضرب­آهنگ خاص هر دوره از خود واکنش نشان داده است. از یاد نبریم که این مقاومت در برابر رژیمی صورت می­گرفت که از دل انقلاب برآمده بود، از پایه­ی اجتماعی و توده­ای گسترده­ای برخوردار بود، و از اهرم سرکوب به شیوه­ای بسیار پیچیده، متنوع و در عین حال وحشیانه استفاده می­کرد. کشاکش میان جنبش کارگری و رژیم اسلامی یک مشخصه­ی دایمی و پایدارِ صحنه­ی سیاسی ایران پس از انقلاب ۵۷ را تشکیل می­دهد.

۴) واقعیت این است که به جز سال­های ۵۷ و ۵۸ در همه­ی سال­های بعد از انقلاب این رژیم اسلامی بوده که به موقعیت و منافع طبقه کارگر حمله­ور شده است و این کارگران بوده­اند که در برابر تعرض رژیم از خود واکنش نشان داده­اند. بدین اعتبار با قاطعیت می­توان گفت که جنبش کارگری در شرایط تدافعی و رژیم و سرمایه­­داران در موقعیت تعرضی قرار داشته­اند. در همه این سال­ها، در سطح مطالبات کارگران تلاش می­کردند که شرایط عمومی زیست­شان از آن­چه هست وخیم­تر نشود. به سخن دیگر، کارگران اساسا برای نه برای بهبود شرایط کار و معیشت خود، بلکه برای جلوگیری از خرابی بیش­تر وضعیت خود تقلا می­کردند. در سطح اشکال مبارزه با تنوعی بسیار وسیعی از اعتراضات رو­به­رو بوده­ایم. طورمارنویسی، عریضه­نویسی، کم­کاری، تحصن و اعتصاب، تجمع در برابر نهادها و ارگان­های دولتی، راه­بندان، راه­پیمایی در بیرون از محیط کار… از جمله اشکال مبارزه به شمار می­آیند که جنبش کارگری از آن­ها استفاده کرده است. در مقاطعی وزن اشکال قانونی مبارزه بر اشکال غیرقانونی غلبه داشته، و در دوره­هایی اشکال غیرقانونی اعتراض­ها گسترش چشم­گیری داشته است. در سطح سازمان­یابی مبارزات کارگران پراکنده، بی­ارتباط با هم و ناهم­زمان رخ داده­اند، که نشان از فقدان شبکه­ی ارتباطی مابین کارگران دارد. چشم اسفندیار جنبش کارگری را می­توان کماکان فقدان تشکل سراسری قلمداد کرد که به نوبه­ی خود شرایط تدافعی موجود را از آن­چه هست نامساعدتر می­سازد. هرچند وجود تشکل سراسری به طور خودبه­خودی و الزاما به معنای گذر به شرایط تعرضی نباید دریافته شود.

۵) افشای سیاست ضدکارگری رژیم اگر چه کاری است مفید، اما منحصر کردن وظایف فعالان چپ و کارگری به افشاگری علیه رژیم، در شرایط کنونی جنبش کارگری معنایی جز بیل زدن زمین نرم ندارد. توصیف کارگران هم­چون قربانیان سیاست­های جمهوری اسلامی، و یا انعکاس صرف این یا آن خبر اعتراض کارگری و تفسیر شداد و غلاظ از آن، به ارتقا و گسترش جنبش کارگری در ایران یاری نمی­رساند. آن­چه جنبش کارگری ایران بدان نیاز دارد، بیش از هر چیز تحلیل دقیق شرایط عینی، کشف امکانات و ظرفیت­های کارگران برای اقدام مشترک، ارائه بدیل­های راه­گشا و فعالیت­های عملی­ برای برون­رفت از این وضعیت در مقیاس بزرگ و در سطح سراسری است. واقعیت این است که که ما چپ­ها و فعالان جنبش کارگری تصور روشنی از چگونگی تحقق این امر مهم نداریم، چه به لحاظ ترسیم راه­های سازمان­یابی در سطح سراسری و چه از حیث تشخیص نیروهایی که “بار امانت” را بر دوش می­کشند.

۶) مهم­ترین مسایلی که پیشاروی جنبش کارگری قرار دارد و پاسخ­های روشنی را دست­کم در خطوط عمومی از فعالان چپ و کارگری می­طلبد عبارتند از: مبارزه کارگران در واحدهای بزرگ، متوسط و کوچک اقتصادی چگونه با یک دیگر مفصل­بندی می­شود؟ موتور حرکت دراین زمینه کارگران کدام بخش یا چه نیروهایی هستند؟ این سه بخش به طور موازی، یا آن­که با فاصله زمانی از یک دیگر متشکل می­شوند؟ سازمان­یابی این بخش­ها نتیجه­ی کار آرام، طولانی و پیوسته­ی فعالان آن­هاست، یا پی­آمد چالش بر سر این یا آن مطالبه­ی مشخص و برانگیختن توده­ی کارگران در هر یک از این بخش­ها؟ سازمان­یابی کارگران در لحظه­های جوشش و برآمد حرکت­ها و اعتراض­های کارگری بیش­تر زمینه­ی عینی پیدا می­کند یا آن­که خود این حرکت­ها و اعتراض­های کارگری سطح معینی از سازمان­یابی را منعکس می­کنند؟ کارگرانی که در معرض اخراج اند یا اساسا بیکار اند از انگیزه­ی بالاتری در جهت تلاش برای برپایی تشکل کارگری برخوردار اند، یا کارگران برنشسته­ای که کم­تر دغدغه­ی نان دارند و مجال بیش­تری برای کار سازمان­گرانه دارند و شمشیر اخراج بر فراز سرشان نیست؟ به عبارت دیگر، خطر اخراج و بیکاری مزمن، انگیزه و توان رزمندگیِ کارگران را تقویت می­کند یا که از آن می­کاهد؟ آیا کارگران باسابقه و با تجربه نقشی موثری در سازمان­یابی کارگران ایفا می­کنند یا کارگران جوان و جسورتر؟ آیا راه­پیمایی کارگران به سوی سازمان­یابی مستقل از مسیر مبارزات سیاسی می­گذرد یا از مسیر پیکارهای صنفی- اقتصادی، و یا تلفیقی از آن­ها؟ از میان بخش­های مختلف طبقه کارگر کدام نیرو خصلت پیش­آهنگ و استراتژیک دارد؟ سازمان­یابی در ایران عمدتا از مسیر فراقانونی پیش می­رود یا از طریق قانونی، و یا از طریق تلفیق خلاقانه کار غیرقانونی، قانونی و علنی؟ هرچه دامنه­ی سازمان­یابی گسترده­تر باشد موثرتر است یا آن که هرچه خواست­ها رادیکال­تر باشد؟ تلاش برای برپایی تشکل کارگری از طریق استفاد از امکانات قانونی شوراهای اسلامی تحقق     می­یابد، یا از طریق حرکت­های موازی با این نهادها، و یا با افشا و منزوی ساختن طرح­ها و سیاست­های آن­ها در میان کارگران؟ در ایران محیط کار تعیین­کننده است یا آن­که محیط زیست کارگران فرصت­های مناسب­تری را برای سازمان­یابی در اختیار فعالان جنبش قرار می­دهد؟ سازمان­یابی در بخش­هایی که تحت مالکیت دولت قرار دارند آسان­تر است یا در بخش خصوصی؟ موقعیت رشته­های مختلف اقتصادی، اهمیت­شان به لحاظ توان مالی، کمیت کارگران شاغل در هر بخش، بازدهی، و تاثیر آن­ها بر شریان­های اصلی جامعه چگونه است؟ آیا ما صرفا یک تشکل سراسری کارگری خواهیم داشت، یا آن­که دو یا چند تشکل مختلف سراسری شکل می­گیرند و سپس از پیوستن آن­ها به یک­دیگر یک کنفدراسیون سراسری به وجود می­آید؟ آیا تشکل سراسری تنها از طریق مرزبندی و تسویه­ی خطوط انحرافی در جنبش کارگری پی­ریزی می­شود، یا آن­که این امر باید تابع آماج اصلی جنبش کارگری یعنی مبارزه با رژیم اسلامی باشد و آن را تحت­الشعاع خود قرار ندهد؟

۷) حرکتی که در پیوند با ضرورت برپایی تشکل سراسری و درپی برگزاری سه نشستِ جمعی از فعالان کارگری در سقز و کرج پا گرفت، به­واسطه­ی عدم مشارکت جمع بزرگ­تری از فعالان جنبش کارگری در راه­اندازی و تدارک آن و محدود ماندنش به حلقه­ی کسانی که، به غلط یا درست، نسبت به آن­ها حساسیت­هایی وجود داشته، سبب شد که به­رغم دامن­زدن به بحث­های نسبتا گسترده حول مساله­ی سازمان­یابی و تشکل مستقل سراسری- که این را باید پی­آمد یا دست­آ­ورد مهم این حرکت تلقی کرد- تاکنون در برداشتن گام­های عملی در راستای پی­ریزی تشکل سراسری چندان موفق نباشد. روی­کرد منفی و تخریبی برخی از فعالان چپ نسبت به این حرکت- که آبشخورش فرقه­گراییِ سمج و نهادی­شده در بخش بزرگی از گروه­بندی­های چپ است و  به جای عطف توجه به راه­حل­ها و راه­های سازمان­یابی به موضع­گیری­های شخصی و غیرسیاسی می­انجامد- به سهم خود مانع مهمی در راه دست­یابی به هدف­ یاد شده به شمار می­رود. اهمیت برداشتن گام­های سنجیده و داشتن نقشه­ی راه و بسیج همه­ی امکان­های موجود – و مطلقا همه­ی آن­ها- از سوی فعالان کارگری در مبارزه و تلاش برای برپایی تشکل مستقل سراسری به ویژه از آن روست که مسیر این مبارزه در ایران امروز بسیار صعب و پرسنگلاخ است و موانع پُرشماری بر سر راه شکل­گیری تشکل سراسری جان­سختی می­کنند که مهم­ترین­شان سدِ ستبر اختناق و سرکوب است. از نگاه ما مهم­ترین نکاتی که توجه به آن­ها برای امر سازمان­یابی کارگری الزامی به شمار می­رود به قرار زیر اند:

الف- در دوره­ی آتی بدون هم­کاری و اتحاد عمل واقعی همه گرایش­های درون جنبش کارگری که دل در گروی ارتقاء منزلت و تامین منافع جنبش کارگری دارند،

ب- بدون توجه به مسایل و خواست­های جاری و بی­واسطه که هم­اکنون کانون درگیری جنبش کارگری با کارفرمایان و دولت را تشکیل می­دهد،

ج- بدون توجه به حلقه­های میانی یا به قول رفیق بهروز فراهانی “حلقه­های واسط” سازمان­یابی که هنوز در قامت تشکل سراسری نیستند، اما گام مهمی در راستای تکوین آن به شمار می­روند،

د- بدون هم­کاری تشکل­های برآمده از محل کار و نهاد­ها و تشکل­های مرکب از فعالان کارگری که در خدمت ایجاد تشکل­های پایه­ و سراسری هستند،

ر- و بالاخره، بدون برخورداری از یک روی­کرد سنجیده و هدف­مند در مسیر این راه­پیمایی بزرگ که لحظه­های جاری را نادیده نمی­گیرد، اما در لحظه­ها نیز متوقف نمی­شود و هدف­های درازمدت را راه­نمای گام­های بعدی خود تلقی می­کند، سخنی از تشکل سراسری نمی­تواند در میان باشد.

جنبش کارگری و به ویژه فعالان چپ و کارگران پیشرو باید با روی گشوده از هر ابتکاری که به پا گرفتن هر سطح از تشکل مستقل کارگری یاری می­رساند استقبال کنند، و از آرمانی کردن یک مدل یا یک تجربه معین از سازمان­یابی بپرهیزند. این­ باور که تشکل­های سراسری صرفا از طریق ابتکار فعالان سازمان­ده، یا که بالعکس از طریق سازمان­یابی در واحدهای منفرد شکل گرفته و سپس در فاز بعد از طریق یک روند خطی و تکاملی در سطح منطقه­ای و سرانجام سراسری با یک­دیگر متحد می­شوند؛ صرفا یک­جانبه­نگری و خطایی نظری نیست بلکه علاوه بر آن، جنبش کارگری را از گردآوری همه ظرفیت­ها و توانایی­های آن در شرایط دشوار و در متن تناسب قوای به شدت نامساعد حاکم محروم می­کند. هیچ روی­کردی زیان­بارتر از این نیست که سطوح متفاوت سازمان­دهی در جنبش کارگری را در برابر هم قرار دهیم. به ویژه اگر موانع اساسی در پیوند با سازمان­یابی توده­ای در ایران را در عرصه سیاسی (سرکوب سیستماتیک دولت­ها، رانتی بودن آن­ها، سیاست­های تخریبی و اثرات آن بر اقتصاد، و وجود نهادهای شبه کارگری)، در قلم­روی اقتصادی (وجود نهادهای شبه دولتی مثل بنیادها و نهادهای زیر کنترل سپاه، وزن سنگین واحدهای کوچک…) و گسست نسل­ها در جنبش کارگری، مهاجرت بخش بزرگی از فعالان چپ و کارگری، فرقه­گرایی مزمن…) مورد ملاحظه قرار دهیم.

۸) بحث بر سر تشکل سراسری تا حدی زیادی مبرمیت آن را در مقیاس بزرگ برجسته کرد و سبب برانگیختن قوه­ی ابتکار و ارائه استدلال­های متفاوت و حتا متضاد در میان فعالان جنبش کارگری شد. اما این بحث­ها نه کافی است، و نه متاسفانه مسیر خوبی را طی کرده است. در دور آتی، می­بایست بحث­ها را حول مسایلی کلیدی و در ابعاد بزرگ کانونی کرد تا بیش از هر چیز بتواند به پاگیری تشکل در سطح سراسری یاری ­رساند. به سخن دیگر، بحث “ضرورت” سازمان­یابی باید جای خود را به “راه­ها و ملزومات سازمان­یابی” در همه­ی شکل­های آن در سطح سراسری بسپارد. احساس مسئولیت همه فعالان جنبش کارگری در ارائه راه­هایی برای ترمیم زخم­هایی که پیکر طبقه کارگر را می­فرساید، خود گام بزرگی برای یافتن پاسخ به این پرسش­های استراتژیک محسوب می­شود. پاسخ این پرسش­ها البته از مغز ژوپیتر یا هیچ انسان فرهمندی بیرون نمی­تراود، بلکه به         بحث­های خلاقانه نظری، نشان دادن کاستی­ها و حفره­های عملی، و به هم­فکری همه کسانی که برای ارتقاء جنبش گارکری مبارزه می­کنند نیاز دارد. تردیدی نیست که بهترین استراتژی­ها و مناسب­ترین راه­حل­ها تنها و تنها بخشی از الزام­های  سازمان­یابی در سطح سراسری را تامین می­کنند، و بدون لشکری از کادرهای کارگری مجهز به افق­های بزرگ، بدون به میدان آمدن خودِ آحاد طبقه هیچ سخن جدی در باره تشکل سراسری نمی­تواند در میان باشد. با این همه، بدون “فانوس دریایی” آیا    می­توان حرکت کشتی را به سوی ساحل هدایت کرد؟

۶ اردیبهشت۱۳۹۴/ ۲۶ آوریل ۲۰۱۵