تخاصمات و اتحادهای نوین، فاتحین آینده به میدان می آیند

ثریا شهابی

سیر سقوط سرکردگی بورژوازی غرب آغاز شده است- بخش ۲  

برج و باروی سرکردگی بورژوازی غرب و تسلط مطلق ش بر بازارهای مالی جهان، به تبع صدارت پیشتر از دست رفته اش در دهه گذشته بر بازارهای تولید صنتعی در جهان، در مقابل چشمان جهانیان بسرعت باور نکردنی در حال فروپاشی است. بیش از یکماه است که بحران مالی سرتاپای سیستم اقتصادی آمریکا و اروپا را فراگرفته، شعاع تاثیرات آن بلافاصله دامن متحدان صف مقدم  آن در آسیا و آفریقا و خاورمیانه را گرفته است و میرود که تاثیرات تعیین کننده ای برزندگی میلیاردها نفر از مردم جهان بگذارد.

صف بندی های سیاسی – اقتصادی جدید، نیروهای سرنوشت ساز جدید، خصومت ها و دوستی های جدید، توازن  سیاسی و اقتصادی ۶۰ سال گذشته در جهان  را برهم میزند. قوانین "کور" نظام اقتصادی حاکم، به نحو برق آسایی مقتضیات خود را به سیاست و دولت و فلسفه و فرهنگ، تحمیل میکند. به تبع آن  تمام دستگاه فکری، تبلیغی و ایدئولوژیک نظام سرمایه داری پس از ۶۰ سال، باز مورد تهاجم واقعیات انکار ناپذیر تناقضات نظم سرمایه، قرار میگیرد. هرج و مرج و آشوب در صف قدرت های اقتصادی جهان، توازن و تعادل پیشین را از بنیاد تغییر میدهد. پروسه سلب مالکیت از سرمایه های کوچک سرمایه گذاری شده در مسکن، بنگاههای  مالی و تجاری و تولیدی  کوچک و متوسط، آغاز شده است. دولت های سرمایه در راس آنها، آمریکا و دول اروپایی رسما اعلام دور رکود کرده اند و برای حفظ امنیت سودآوری سرمایه های بزرگ مالی، بیش از پیش وارد عمل شده اند.  

قدم به قدم معلوم میشود که تمام ادعاها و تبلیغات اقتصاد بازار آزاد، تبلیغاتی که در تمام طول عمر سرمایه داری به خورد مردم داده اند، پوچ بوده است. معلوم میشود که تئوریهای نیم پز در مورد اینکه اقتصاد و کیفیت و کمیت کالاهای تولیدی معلول حرکت آزادانه  چرخ  "عرضه و تقاضا" و تعیین قمیت ها در "نقطه سربسر" است و طی یک مکانیسم "منطقی" و "آزادانه" صورت میگیرد، دروغ بوده است. معلوم میشود آنطور که مارکس میگفت بحران نه ناشی از بد کار کردن و کم کارکردن سرمایه و سرمایه دار و اقتصاد سرمایه داری، که برعکس ناشی از پرکاری آن و گرایش ذاتی آن به ارزش افزایی است. امروز از هر کودکی سوال شود که اگر ۱۰ پوند، ۱۰ تومان، یا ۱۰ دلار ذخیره شده اش را کجا پس انداز میکند، حتما بشما خواهد گفت جایی، بانکی، صنعتی، بنگاهی و … ای که سود و بهره بیشتر و سریع تری میدهد، نه جایی که مثلا آب و هوایش بهتر است، یا احیانا دولت اش با مردم رفتار انسانی تری دارد و یا داروی مردم را رایگان در اختیار آنها قرار میدهد!

مورد "بحران وامهای مسکن" پوچی ادعاهای تئوریسین  های بورژوازی و حقانیت مارکس را بیش از پیش برجسته میکند. بحران مالی کنونی با "بحران مسکن" و ناتوانی صاحبین وام های مسکن برای بازپرداخت وام هایشان در آمریکا خود را نشان داد. و تبلیغات رسانه های درخدمت سرمایه، همصدا فریاد زدند که "وای" بر بانکهای حریص که به مردم بیش از توانشان وام داده اند!  و "وای" بر مردم "غیر مسئولی" که بیش از توان بازپرداخت شان برای خرید مسکن از بانکها وام گرفتند! و در پس غبار این فریبکاری واقعیت نظام سرمایه خود را نشان میدهد که "بحران وامهای مسکن" نه علت، که تنها و تنها روزنه ای در سیستم بردگی مزدی بود که از شکاف آن تناقضات پایه ای تر اقتصاد سرمایه، فوران کرد.

معلوم میشود که مشکل، خود سرمایه داری است و گرایش ذاتی اش به انباشت.  مشکل سیستم و نظامی است که در آن نیروی کار انسان کالا است. نظامی که در آن اکثریت کارکنان جامعه، طبقه کارگر، نیروی کارش را در ازا دریافت نان و مسکن و نیازهای اساسی زنده ماندنش (نیازهای بازتولید نیروی کار) در یک معامله نابرابر به صاحبین سرمایه میفروشد و آن را در شکل کالا و پول برای معامله وارد بازار میکند. حرض و آز سرمایه به سود هرچه بیشتر، و انباشت هرچه سریع تر – همان چیزی که در دوران قبل از بحران به آن رشد و شکوفایی میگویند –  علت بحران است. علت نظامی است که با گرو گرفتن نان و مسکن و تامین اجتماعی مردم، نیروی کار انسان را نه فقط هنگام مصرف آن در پروسه تولید، که اگر زورش برسد حتی پیش از مصرف و حتی نیروی کار نسل های بعدی طبقه کارگر و کارکنان جامعه را، هرچه ارزان تر پیش خرید و آن را برده وار تصاحب میکند! واقعیت این است که سرمایه با پرکاری و کارکرد مطلوب و مرغوبش، زنجیرهای بردگی کار به سرمایه را قطور تر میکند و بحران و رقابت و آنارشی ذاتی آن است. این واقعیت را امروز همه به روشنی میبینند.   

باز معلوم میشود که سود و سودآوری تعیین میکند چه کالایی، به چه میزانی،  کجا، و چه زمانی تولید شود! معلوم میشود که خطر "انفجار جمعیت" و "کمبود ذخائر زیر زمینی"، خطر رشد  "جامعه مصرفی" و "مصرف بالا و بی رویه" مردم در غرب، دلهره "گرم شدن زمین" و امکان اصابت "سنگ های آسمانی" به کره خاکی، تهدید "سیل مهاجرت"  از مناطق پرجمعیت آسیا و آفریقا به غرب، همه و همه برای مخاطره آمیز کردن زندگی بشر، بخصوص در غرب، تماما  دروغ بوده است! معلوم میشود که محصولات فکری – ایدئولوژیکی شش دهه گذشته سرمایه بازار آزاد، با ساختمان رفیع تبلیغات و ایدئولوژی ش، حقیقت را به مردم نمی گفته اند!

لرزه در زیر بنای "اقتصاد بازار آزاد" نظام سرمایه، به تبع خود روبنای "انتخابات"، "دمکراسی" و "پارلمانتاریسم" را هم بسرعت بلرزه انداخته است. نمایش کمپین های انتخاباتی آمریکا و رقابت کاندیداهای حزب دمکرات و جمهوریخواه، "فول گیری" های شخصی و سیاسی طرفین از همدیگر و تبلیغات حول آن، انتخاباتی که دیروز میتوانست از جمله  جنجالی ترین انتخابات های تاریخ آمریکا باشد، امروز بشکل نمایش و سیرک کم رونق و بی تماشاچی است.       

مردم به
 وضوع می بینند که دولت های "منتخب" شان از هر حزب پارلمانی، چگونه  تحت نام شرایط اضطراری، به بهانه "بحران سرنوشت ساز"  و "غیر متعارف"،  آشکارا حافظ منافع سرمایه اند. مردم بعلاوه  از ورای حقایق امروز،  گذشته فریبکارانه ۶ دهه قبل شان را هم قضاوت میکنند. پایه های حاکمیت ایدئولوژیک سرمایه در جهان، به سرکردگی بورژوازی غرب، تماما به لرزه افتاده است. و در دل این تزلزل، نمایشی تمام قد از گندیدگی و منجلاب  نظام وارونه سرمایه، در فضای مه الود شوک بیداری در غرب، مارکس و آموخته هایش را بسرعتی نجومی رایج و آن را مجددا در دستور کار طبقه کارگر در سراسر  جهان قرار میدهد.   

همه می بینند که چگونه " کوچک ها" و "بازنده های" دیروز در صف رقبای سرمایه، همان وارثین سنتی و تاریخی "سرمایه دولتی" و کار متکی به "نقض حقوق بشر"، سرمایه بسته به کار کودکان و برده وار و ارزان در چین و هند، ناگهان از زبان خود سران کشورهای اروپایی و آمریکایی بعنوان "ناجی"، و "قدرتهای بزرگ" به جهانیان معرفی میشوند! این بحران اگر هم بتواند توسط راه حل های "نجات بخش" و "ضربتی" آمریکا و دول اروپایی در کوتاه مدت مهار شود، در میان مدت اما امکان مهار آن به شیوه های "مسالمت آمیز" و "مذاکره" و "مقررات" و  سیاست های مالی و پولی، تقریبا ناممکن است. بحرانی که طی مدت  کمی بیش از یک ماه، توازن و تعادل اقتصادی جهان را تماما متزلزل کرده و فی الحال فاصله ها و نزدیکی های اقتصادی – سیاسی مهمی در صف رقبای سرمایه ایجاد کرده است.

 مردم در آمریکا و اروپا و در راس آنها طبقه کارگر این کشورها، در شروع این بحران  دوران شوک و ناباوری را میگذرانند. ناباورانه، به بی رحمی "خدایی" که به آن نسل ها چشم امید دوخته بودند، چون نظاره گران خاموش و مرعوب در حاشیه رویداد ها  در انتظار عواقب بحران سرمایه نشسته اند. انتظار و ارعابی که نمی تواند پردوام باشد. اروپا و آمریکا امروز بر تلی از انبار باروت خشم و اعتراض فروخفته شش دهه گذشته طبقه کارگر، بر آتش زیر خاکستر خشم فقرا جدید و قربانیان تعرض دولتها به معیشت مردم، نشسته است. موج تعرض ضد اعتمادی مردم به "دمکراسی" غرب و دولتها و پارلمانهایش، آغاز خواهد شد.

تغییر سیاست دول اروپایی و آمریکا، عبور از تمام خطوط قرمز دیروز خودشان، در خلا صورت نمی گیرد. سیاست های ضربتی برای نجات سرمایه، حمله عنان گسیخته به کار و معیشت طبقه کارگر را  فی الحال شروع کرده، سیر جدیدی از بیکار سازیها در اروپا و آمریکا، آلمان و بریتانیا و .. آغاز شده است. دولتهای غربی هر روز به مردم قول تلاش در حفظ وضع موجودشان را به سختی و ناباوری میدهند. اروپا و آمریکا آبستن انفجار اعتراضات طبقه کارگری است که حق خود از زندگی را "یک شبه" فراموش نخواهد کرد و برده وار دستآوردهای ۶ دهه مقاومت و مبارزه اش را به سادگی تسلیم نخواهد کرد. به امید حضور این نیرو است که در دل این بحران، سوسیال دمکراسی در اروپا به تحرک در آمده است و در قدم اول در انتخابات آلمان و جمهوری چک اعتماد به نفس از دست رفته را بازیافته و برای "نجات" پا به میدان انتخابات ها گذاشته است. سوسیال دمکراسی اروپا مجددا پرچم برباد رفته راه حل سرمایه دارانه، لگام زدن بر لجام گسیخته اقتصاد بازار آزاد و  اعمال "کنترل" بر آن را ، فقط و فقط به امید قد علم کردن طبقه کارگر در غرب، بلند  کرده است.    

به میدان آمدن سوسیال دمکراسی و اوهام پراکنی در مورد "دولت رفاه"، بیش از آنکه به طبقه کارگر خدمت کند، در خدمت سرمایه است. توهم به اسطوره ای از "دولت رفاه" در اروپا، که از نظر اقتصادی و تاریخی از سرمایه بازار آزاد شکست خورد، مدلی که متکی به نوع سرمایه داری دولتی در شوروی بود،  امروز برای طبقه کارگر سنگری بدون حفاظ و پرچمی از پیش شکست خورده است. آن اسطوره به قطبی از سرمایه داری دولتی اتکا داشت که تحت نام سوسیالیسم، مسکن و بهداشت و تغذیه و درمان  مردم را تامین  و در اختیار داشت. آن مدل با پایان جنگ سرد، فروپاشی اقتصاد دولتی در شوروی و برتری بازار آزاد، شکست خورد. امروز تنها مدلی از سرمایه داری دولتی قابل تعمیم است، تنها مدلی از کنترل دولت بر سرمایه موجب رشد سرمایه میشود که رهبری مدل چینی را پذیرفته باشد! واقعیت زمخت مقتضیات رشد سرمایه، امروز مدل چینی که به کار برده وار و بی حقوق کارگر خاموش متکی است را به همه طرفدران تاکتیکی و استراتژیکی اقتصاد دولتی تحمیل میکند. پسقراولان دخالت دولت در اقتصاد سرمایه، از بوش تا سوسیال دمکراسی اروپا، امروز ناچارند رهبری مدل اقتصادی چین را بپذیرند! کار ارزان و بی حقوق برده وار در ابعاد میلیونی، منطق رشد سرمایه در دنیای امروز است. نسخه های سوسیال دمکراسی اروپا برای "نجات"، امروز  بیش از هر زمان دیگری طبقه کارگر را پیاده نظام دسته بندی ها در صف سرمایه و دنباله رو آن میکند. مضافا اینکه امروز بوش و سیاست تاکتیکی او برای  دخالت دولت در اقتصاد، سوسیال دمکراسی را عقیم و پرچم آن را غصب کرده است. طبقه کارگر در اروپا  برای دفاع از زیست و معیشت اش امروز بیش از هر زمانی نیازمند کنار زدن اتحادیه های عقیم و احزاب سوسیال دمکرات بی مصرف و رجوع به  مارکس و کمونیسم و سوسیالیسم طبقاتی خودش است.   

دوشنبه خونین، پیشینه و عواقب آن!

پیشینه بحران سپتامبر ۲۰۰۸،  به بحران مالی که از ۲۰۰۵ – ۲۰۰۶ در آمریکا و به تبع آن در اروپا با بالا رفتن بهای اجاره مسکن شروع شد، باز میگردد. مقطعی که میلیونها نفر از مردم  را به خاطر گرانی اجاره بها به سمت بانکها برای وام با اقساط طولانی و کمرشکن،  برای خرید خانه کشاند.  میلیونها نفر در اوج وفور مسکن، ۱۰  تا ۱۰۰ سال نیروی کار خود و نسل های بعدیشان را در معاملات مسکن به بانکها،  پیش فروش و وثیقه  تهیه مسکن امروزشان کردند. این بحران در اوت ۲۰۰۷ به اوج خود رسید، بالا رفتن نرخ بهره بانکی و پائین آمدن قیمت خانه، در اولین قدم موجب خانه خرابی وسیع خانواده هایی شد که بیکاری و افزایش هزینه های زندگی آنها را از بازپرداخت وام های مسکن شان ناتوان کرد و با اعلام ورشکستی مسکن هایشان را از دست دادند. فقر و خانه خرابی صاحبین مسکن های قسطی، میزان بازگشت پول به بانک ها را کاهش داد. صاحبان سرمایه مالی، بانکها که در اوج سراسیمه گی مردم برای پیش فروش کردن نیروی کارشان و وام گرفتن، میلیارها میلیارد پول به جیب زده بودند نه خسارتی دیدند و نه چیزی از دست دادند.

این بحران در ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۸، روزی که به "دوشنبه خونین" معروف شد، با اعلام ورشکستگی بانک لیمن برادرز، از بزرگترین بانک های سرمایه گذاری در آمریکا، وارد مقطع و فاز جدیدی شد. این بحران، با شکست آمریکا و بریتانیا در اختصاص میلیاردها دلار و پوند به بانکهای در شرف ورشکستگی و تزریق پول بی پشتوانه به سیستم مالی، و با اعتراف آنها که این دو کشور به ورود به " دوره رکود و کساد اقتصادی"، قطعیت یافت.

در این بحران هم سرمایه کوچک ورشکسته میشود، سرمایه های کوچکی که خود با کشیدن تسمه از گرده کارگران و مردم تا دیروز سرپا بودند ، کمر خم میکنند.  سرمایه بزرگ کوچکترها را میبلعد، و فشار واقعی بمراتب در ابعاد بیشتری باز بر گرده کسانی است که در این بازار تقسیم سود سرمایه  حاصل کار آنها، چیزی  جز نیروی کارشان نداشتند که وارد معامله کنند. 

 تاثیرات اقتصادی بحران بیش از همه بر دوش کارکنان، کارگران، اقشار کم درآمد، بیکاران، سالمندان و کسانی است که از منابع "تامین اجتماعی" دولت گذران میکنند. دیگر فقط مهاجرین و بیکاران و محرومین سنتی حاشیه جوامع سرمایه داری نیست که معیشت شان در خطر قرار میگیرد. کارکنان، کارگران، شاغلین و طبقه متوسط، بسرعت بیکار و بسمت فقر و نداری رانده میشوند. صاحبین سرمایه های کوچک  ورشکسته و به صف فروشندگان نیروی کار میپیوندند. دول نماینده سرمایه با هر اقدام اطمینان میدهند که امنیت را برای سرمایه های  بزرگ احیا و  تامین میکنند. از سرمایه های کوچک خودی و کشورهای سرمایه داری " کمتر قدرتمند"  انتظار "فداکاری" دارند، و به نوعی ورشکستی آنها را اجتناب ناپذیر میدانند. صف قدرت های سرمایه به هم ریخته است، پراگماتیستی و سراسیمه روزانه بدنبال سیاست جدید  متحد و متفرق میشوند. دول سرمایه بزرگ با هم پیمان میبیندند و انواع  نشست های  ۸ کشور صنتعی، اتحادیه اروپا، نشست ۴۴ کشور اروپایی و آسیایی  در چین، و اجلاس رهبران  ۲۰ کشور در واشنگتن و ….برگزار میکنند تا بر سر یک "راه حل جهانی" یا منطقه ای توافق کنند. به راه حل جهانی و یکسان نمی رسند به این دلیل که رشد سرمایه در کشوهایشان ناموزون است! واقعیت این است که افول ستاره سرمایه در غرب و اقبال سرمایه در چین و هند،  مانع راه حل "همه با همی" است. هر راه حل منطقه ای و ائتلاف جدید اقتصادی خارج از مدار توازن پیشین، ساده نیست و میتواند موجب جنگ و تخاصمات سیاسی عمیق تر و شکافهای جدی تری در صف رقبای سرمایه شود.  دولت های کشورهای اقمار غرب، مکزیک و آفریقای جنوبی و هند، تلاش میکنند با هم  ائتلاف یا "اتحادی" را شکل دهند. و در واقع چشم امید به هندوستان کانون فقر و محرومیت و کانون "انفجار جمعیت" می بینند. همانظور که سرکردگانشان در اروپا و آمریکا به این "گنجینه های ثروت" چشم امید دوخته اند.

ناگهان چین و هند، دو کشوری که ۳۶٫۶  درصد کل جمعیت جهان را دارند، در فضای مه آلود افتخارات اقتصاد بازار آزاد، بر صدر و مقامهای اول اقتصاد و امنیت سرمایه، نشانده میشوند. غرب که تاریخا افتخار مقام اولی در تبلیغات ضد جمعیت و "نان خور" اضافی در میان خانواده های آسیایی پرجمعیت را دارد، در مقابل "بی مقداران" دیروز سجده میکند و از آنها رسما بعنوان قدرت های بزرگ جهانی نام میبرد.

 تئوریسن های اقتصاد "عرضه و تقاضا" بازارشان کساد و فریبکاری شان بر همه آشکار میشود. معلوم میشود که راه نجات نطامشان با وجود تقاضای عظیم برای کالاها، احتکار است نه عرضه!  در حالی که میلیونها نفر محروم از گرما  و مسکن و معیشت، در زمستان امسال تقاضای گرما و مسکن و معیشت میکنند، اوپک اعلام میکند که برای  افزایش قیمت نفت تصمیم دارد که میزان تولید آن را کاهش دهد.  و دولتهای آمریکا و اروپایی در  طرحهای "نجات" خود علنا اعلام میکنند که سرمایه های ورشکسته بزرگ را خریداری میکنند و آنها را میخوابانند تا قیمت آنها مجددا افرایش یابد! دولتهای سرمایه و طبقه شان در نقش محتکر، تولید را  می خوابانند و آن را کاهش میدهند، مردم را به فقر و
گرسنگی میکشانند، تا قیمت محصولات مورد نیاز زندگی مردم را باز بالا ببرند، کارگران را بیکار میکنند تا قیمت این یک کالا را،  نیروی کار را، پائین بیاورند و ارزان کنند!  و سودآوری سرمایه را تضمین کنند! و همه ناچارند اعتراف کنند که مارکس حق داشت که بگوید تولید برای سود و ارزش افزایی مانع رشد و تعالی و برخورداری مردم از نعمات زندگی ساخته دست خود مردم است!

معلوم شد جمعیت و خطر "انفجار جمعیت" و "مصرف بی رویه مردم"،  پوچ است. انسان، مردم، منبع زندگی و سود و ثروت است! معلوم شد که خطر خارجیان و مهاجری و .. دروغ است. همه صاحبان قدرت و ثروت خود اذعان میکنند که سیستم به خاطر خودش دارد فرومیریزد.

 

صف بندیها، دوستی ها و خصومت های جدید

هر بخش از سرمایه در این یا آن کشور متروپل، دیگری را مقصر جلوه میدهد. با هم هستند و علیه هم عمل میکنند. سازمان ملل دست دولت بلر در رشوه دهی به عربستان در معامله اسلحه را رو میکند، دولت عربستان به بریتانیا هشدار میدهد و تهدید میکند که پرونده مشترکشان در معامله اسلحه را رو نکنند! بریتانیا با دولت ایسلند مناقشه مالی پیدا میکند و آن را تنبیه مالی میکند، روسیه زیر بغل سرمایه در ایسلند را میگیرد و به آن وعده وام برای نجات بانکها را میدهد! بخش اعظم سرمایه های دولت های محلی بریتانیا در بانک های در معرض ورشکستگی ایسلند سرمایه گذاری شده است، دولت بریتانیا با تکیه بر قانون "ضد تروریستی" داراییهای بانک ایسلند در بریتانیا را بلوکه میکنند و دولت ایسلند یادآوری میکند که قرار نبود قوانین "ضدتروریستی" که حکمت صدورش "غیرخودی ها"  بود، شامل حال آنها هم شود! زبان مراوده بین رقبای سرمایه تغییر میکند. ابزاری که دیروز برای مردم و دشمنانشان بدست میگرفتند امروز علیه هم بلند میکنند. و در دل این هرج و مرج و آنارشی، تخاصمات و دوستی های جدید در صف بورژوازی جهانی شکل میگیرد.

نظم و آرامش سرمایه بازار آزاد و روبنای سیاسی و فکری آن  زیر تهاجم قوانین کور اقتصاد سرمایه، آنارشی و رقابت و هرج و مرج را حاکم میکند. بناگهان بر تعداد سروران جهان افزوده میشود. گفته میشود اوپک و تصمیم اش برای کاهش میزان تولید میتواند ضربات مهمی بر اقتصاد غرب بزند. گماشتگان دیروز در صف دولتهای سرمایه، از مدار فرمانبرداری اقتصادی از برادر بزرگتر میگریزند. هر بخش از سرمایه برای حفظ  حیات و ممات اش "دست به کلاه خود"، بدنبال راه حل میگردد. و به تبع آن نافرمانی های سیاسی از طرف "کوچکترهای دیروز" سر بلند میکند. رقابت، اتحادهای جدید، سنگرهای دفاعی که دول سرمایه در مقابل سرایت دامنه بحران به اقتصادهایشان می بندند، همه و همه جغرافیای سیاسی اقتصادی جهان را متحول میکند.

این بحران که بسرعت برق آسایی صف بندی های سیاسی – اقتصادی در سطح جهان را تحت تاثیر و تغییر داده است، اگر در کوتاه مدت با راه حل هایی چون تزریق میلیاری "پول بی پشتوانه" در اقتصاد های آمریکا و اروپا  و حمله به معیشت مردم و ذخیره کردن از کیسه مردم، بتواند "مهار" شود،  در بلند مدت با این راه حل ها قابل پیشگیری نیست. این بحران نه ناشی از سیاست های نادرست مالی این دولت و کابینه در آمریکا و اروپا است و نه محصول زیاده خواهی بی حساب و کتاب بانکها و سرمایه مالی، آنطور که پرفسورها و مفسرین رسمی ادعا میکنند. این هرج و مرج و آنارشی یکی از خصلت های پایه ای سرمایه و لازمه رشد آن است.

هژمونی و "آقایی" مطلق دولتهای آمریکا و اتحاد اروپا و اقتصاد بازار آزادشان در صف سرمایه، نه به خاطر تعرض مدعیان طبقاتی، طبقه کارگر و کارکنان و مزدبگیران، که تحت تاثیر تناقضات ذاتی خود، در حال فروپاشی است. شکست ایدئولوژیک و تئوریهای دروغین شان، حقانیت مارکس در معرفی نظام سرمایه را برجسته میکند. این سقوط دو آینده کاملا متناقض را در مقابل مردم در سراسر جهان قرار میدهد.  فاتحین آینده پس از سقوط سرکردگی بورژوازی غرب کدام نیرو است، سوال بازی است.

 

فاتحین آینده

سقوط سرکردگی بورژوازی غرب میتواند آغاز عروج دو نیروی تازه نفس در حیات این دوره بشر باشد. افول هژمونی  بورژوازی غرب میتواند سرآغاز عروج سرمایه متمرکز تر و هارتر چینی، روسی، هندی باشد به قمیت فقر و گرسنگی و جنگ و خانه خرابی میلیونها نفر از مردم جهان، یا عروج طبقه کارگری که در جهان سرمایه، چیزی جز زنجیرهایش برای از دست دادن ندارد و تنها نیرویی که میتواند این روند خطرناک رقابت در صفوف سرمایه را به نفع مردم تغییر دهد.  

بجران جهانی سرمایه باز دو قطب متخاصم اصلی کار و سرمایه را در تمام قامت خود در مقابل هم قرار میدهد. در دل جوامع پولاریز شده تر، طبقه کارگر وسیع تر و تهی دست تر از یک طرف و سرمایه متمرکز تر، بزرگ تر و درنده خو تر، از طرف دیگر در مقابل هم قرار میگیرند. رقابت در درون سرمایه در غیاب اعلام حضور پرقدرت طبقه کارگر، میتواند هر نسخه نابود کننده ای را به جوامع بشری تحمیل کند. جنگ،  فاشیسم، تفرقه در صفوف طبقه کارگر و مردم محروم برای تقسیم مجدد جهان بین قدرت های قدیم و جدید سرمایه، برای شکل دا
دن به نظم نوین دیگری در جهان سرمایه،  همه پاسخ های سرمایه و دولت هایش به بحران امروز است. فاتحین در کمپ سرمایه، از هر طرف که باشد، برای مردم جز تحمیل دور دیگری از قربانی شدن میلیونی برای "نظم" دادن مجدد به تولید و بازتولید سرمایه با تضمین سودآوری کافی، را در بر ندارد.

در بین کشورهای غربی، دول آمریکا و بریتانیا تحت عنوان "بحران جهانی راه حل جهانی"،  تلاش میکنند که هم در صف رهبری بورژوازی مکان تضمین شده ای برای خود دست و پا کنند و هم پرچم راه حل های سیاسی  "ملی" خود را به سایر نقاط جهان تسری دهند.  این در عین  حال فراخوانی به دولتهای سرمایه در کشورهای دیگر است که نقش رهبری سیاسی قدرت های بزرگ را در رقابت بین قطب های سرمایه بپذیرند، از فرصت استفاده نکنند و "پا از گلیم خود دراز" نکنند. هر تحرک تک کشوری در اروپا، تعادل در قطب سرمایه در این قاره را تغییر خواهد داد. آیا چین میتواند سرمایه در اروپا را نجات دهد؟ آیا ترکش صدمات بحران سرمایه مالی در غرب کمر سرمایه در چین را هم "خم" خواهد کرد؟ آیا به قدرت مالی چین که بخش مهمی از اقتصادش به صدور کالا به آمریکا و اروپا متکی است ضربه کاری وارد خواهد آمد؟  آیا چین در  "دست درازی" به بازار های مالی آمریکا و اروپا، موفق خواهد شد؟  سوال های بازی است. پیشروی و سهم خواهی چین  یا آسیب به اقتصاد سرمایه در این کشور، دو روند هر دو ممکن است. دو روندی که  هر شق اش زندگی و معاش میلیارد ها نفر از مردم جهان را تحت مخاطره قرار میدهد. فاتحین آینده در صفوف دشمنان مردم از هر طرف که باشد، اروپا باشد به رهبری بریتانیا یا آلمان، و آسیا باشد به رهبری چین یا هند، برای مردم و کارکنان و طبقه کارگر این جوامع جز فقر و تباهی بیشتر در بر نخواهد داشت. آیا در حاشیه این جدال  خاورمیانه و برزیل و آفریقای جنوبی "کمی خودمختارتر"  امکان تحرکی  خواهند یافت یا نه، برای اکثریت مردم در این کشورها جز محرمیت، خفقان و فلاکت بیشتر  ببار نخواهد آورد.

فاتحین آینده اما در صف سازندگان ثروت، صاحبین واقعی جوامع، بردگان مزدی، طبقه کارگر و کارکنان جوامع، تنها نیروی است که میتواند آینده روشن تر، امن تر، تضمین شده تر برای همه مردم در سراسر جهان بسازد. حقانیت ایدئولوژیک این نیرو، حقانیت نقد طبقه کارگر، حقانیت مارکس و کمونیسم اش خود را به جهان فی الحال تحمیل کرده است.

اما مارکس و حقانیت اش تنها روزی به نیرویی برای تغییر تبدیل میشود که آموخته هایش بکار گرفته شود.  مارکس تنها فرزانه قرن بیست و فیلسوفی جاودانی نیست. او بیش از نیاز به اعتراف به حقانیت اش، نیازمند بکار گیری است. کار مارکس همانطور که خود میگوید، تفسیر جهان نیست، تغییر آن است. مارکس کمونیست، انقلابی و رهبر طبقه کارگر جهانی برای رهایی از منجلاب سرمایه است!  طبقه کارگر، کمونیست ها و مارکسیست ها برای تغییر باید به میدان بیایند.

اگر مالکیت بر وسائل تولید، تولید کالایی و دولت حافظ این مناسبات اقتصادی مانع رشد و شکوفایی زندگی بشر است، که امروز همه به عیان می بینند که هست!

اگر تولید برای سود و نه برای تامین نیازهای مردم چراغ راه سیستم اقتصادی حاکم است، که هست!

اگر منشا فقر و گرسنگی و بیکاری و محرومیت نظامی است که منفعت اش با مفعت اکثریت آن مغایر است، که هست!

اگر صف دشمنان مردم، سرمایه و دولتهایش، در سراسر جهان در تکاپوی نجات خود اند، که هستند!

طبقه کارگر، اکثریت محروم جهان چاره ای جز اتحاد در صف حزب طبقاتی خود  برای به زیر کشیدن دولت طبقاتی و خلع ید سیاسی از طبقه سرمایه دار ندارند!

طبقه کارگر پیروزی که با کسب قدرت سیاسی، با  لغو کارمزی و ایجاد نظامی که در آن تولید برای رفع نیازهای بشر سازمان میبابد و نه  برای پر کردن  جیب گشاد مشتی  اقلیت سرمایه دار مفت خور وانگل، میتواند جامعه ای بدور از طبقات و بدور از بحران و جنگ و فقر و نابسامانی و جهانی شایسته انسان بسازد.

تنها راه حل انسانی راه حل طبقه کارگر است که در سراسر جهان با برافراشتن مجدد پرچم مارکس و کمونیسم اش میتواند هم خسارات جدال در جبهه دشمنان مردم ، قدرت های اقتصادی سرمایه، را به حداقل برساند و هم جهان را برای همیشه از حاکمیت نظامی که بقا و رشد اش با بقا و رشد و تعالی بشر ناسازگار است، نجات دهد.  طبقه کارگر، راهی جز به میدان آمدن برای پایان دادن به توحش سرمایه ندارد. مارکس همچنان راه را نشان میدهد.  کارگران سراسر جهان متحد شوید.

***