بحران سرمایه دارى و موقعیت نیروهاى اپوزیسیون ایران

سیاوش دانشور
بحران دنیاى سرمایه دارى جوانب و پیامدهاى گسترده اى دارد که یک به یک باید دقیقا به آنها توجه کرد و در دل این اوضاع راه پیشروى جنبش کمونیستى طبقه کارگر را هموار کرد. یکى از پیامدهاى بى اعتبارى عمومى کل نظام سرمایه دارى٬ و بویژه فروپاشى ایدئولوژیک و اقتصادى نئوکنسرواتیسم و راست افراطى٬ موقعیت جدید نیروهاى اپوزیسیون جمهورى اسلامى و جنبشهاى سیاسى و طبقاتى جامعه ایران است. همراه با شکست راست افراطى و به محاق رفتن سیاستهاى نظم نوینى٬ اپوزیسیون راست ایران قطبنماى سیاسى و فکرى اش را بدرجه زیادى گم میکند. بى افق میشود و در موقعیت نامساعدترى قرار میگیرد. متقابلا انتقاد ضد کاپیتالیستى کمونیسم کارگرى و مارکسى به وضع موجود و مطلوبیت آلترناتیو کارگرى در موقعیت مساعدترى قرار میگیرد. اهمیت بررسى موقعیت جدید اپوزیسیون راست در متن بحران سرمایه دارى نیز همین است و گرنه اهداف و سیاستها و خط مشى این اپوزیسیون همواره نقد شده و بى ربطى آنها با منافع واقعى و زمینى طبقه کارگر و دهها میلیون مردم در جامعه ایران پیشتر مستدل گشته است.

١- جنبش راست پرو غرب و ناسیونالیسم ایرانى
راست پرو غرب و سلطنت طلبان اساسا قرار بود زیر چتر حمایت سیاسى و نظامى آمریکا بقدرت برسد. حتى بخشهاى معدودى از آنها که ظاهرا با حمله نظامى مخالف بودند٬ تصویرشان از نزدیک شدن بقدرت به حمایت آمریکا و غرب متکى بود. نظام اینها قرار بود و هست که طرفدار پر و پاقرص آمریکا و سیستم سیاسى و اقتصادى سرمایه دارى امروز باشد. پلاتفرم اقتصادى این جنبش اساسا نسخه هاى بانک جهانى و سیاستهاى اقتصادى همین خطى است که شکست خورده است. این جریان نه فقط به گرانى و فقر سرمایه دارى اسلامى اعتراض واقعى نداشت بلکه مسئله فقر را امرى "جهانى" میدانست و در ایران هم آنرا "طبیعى". راست پرو غرب اگرچه در دوره هاى مختلف سیاستهاى متضاد و مختلفى را تست کرد اما اساس چهارچوب نظام مورد نظرشان همان بود و مردم نیز چنین تصویرى از این جریان داشتند. آقاى داریوش همایون قبلتر و بدون تعارف به مردم اعلام کرده بود که ایران باید بازسازى شود و مردم نباید توقع داشته باشند. آنها در چهارچوب فکرى و سیاسى و طبقاتى شان و از موضع یک بورژوا حرف نادرستى نمیزدند. راست پرو غرب در قیاس با جمهورى اسلامى خود را نیروى شایسته ترى براى اداره سرمایه دارى ایران میداند.

اما امروز موقعیت راست پرو غرب بعد از فروپاشى برجهاى مالى نظام سرمایه دارى چگونه است؟ به نظر من شکست راست افراطى در آمریکا و بى اعتبارى عمومى سرمایه دارى هر نوع آلترناتیو مشابه آن را دچار معضلات جدى میکند. امروز وعده سلطنت مشروطه دادن٬ وعده ورود ایران به بازار جهانى و رابطه با آمریکا دادن٬ وعده الگوهاى بازار و راست افراطى به مردم ایران٬ با موانع اساسى مواجه است. مردم همه جا دارند راجع به این بحران و تاثیراتش بر زندگى واقعى و هر روزه خود صحبت میکنند. طبقه کارگر و اکثریت عظیمى سرمایه دارى را با پوست و گوشت شان لمس میکنند و عواقب بلافصل بحران اقتصادى را بر زندگى شان دیده اند. بى اعتبارى عمومى سرمایه دارى شامل کل طرفداران سرمایه دارى میشود و شکست راست افراطى در آمریکا بویژه اپوزیسیون سینه چاک طرفدار آنها را از نظر سیاسى زمینگیر میکند. معناى این تحول جهانى بر راست پرو غرب بى اعتمادى بیشتر جامعه به آینده اى است که اینها به مردم وعده میدهند. اگر سرمایه دارى در غرب آنهم به لطف کار ارزان طبقه کارگر در کشورهائى مانند ایران میتواند درجه اى از آزادى سیاسى را سوبسید کند٬ در سرمایه دارى نوع ایران و ترکیه و مصر تنها میتواند بر اختناق و فقر گسترده تر متکى باشد. موقعیت جنبش راست پرو غرب در پس این بحران ضعیف تر از سالهاى اخیر شده است.

– ناسیونالیسم قومى و فدرالیستها
برخلاف جنبش راست پرو غرب٬ فدرالیسم در ایران اساسا یک طرح دست ساز بود. منشا و ریشه تاریخى در جدالهاى آن جامعه نداشت. بجز حزب دمکرات کردستان ایران که پایه اى در میان بورژوازى کردستان داشت و بدلیل سردرگمى و ناتوانى اش در تشخیص روندهاى سیاسى به فدرالیسم چرخید٬ مابقى شبه سازمانها و بخشا باندهاى سیاسى طرفدار فدرالیسم اساسا ساخته و پرداخته طرحهاى نظم نوینى و ایدئولوژى منحط پست مدرنیسم بود. فدرالیستها مستقل از اینکه راجع به خود چه میگویند٬  نهایتا استراتژى بقدرت رسیدن آنها مبتنى بر حمله نظامى آمریکا بود. اینها پیشمرگان دنیاى نظم نوین و "بمباران پیشگیرانه" بوش و چنى بودند. قرار بود بوش حمله کند و اینها بعنوان دستجات مسلح و "نمایندگان خود گمارده قوم و خلق خودى" بمیدان بیایند. فدرالیسم بعنوان جنبشى دست ساز مبتنى بر هیچ سیاست و پلاتفرم اقتصادى ریشه دار طبقات اجتماعى جامعه ایران نبود. اینها پوچ ترین و دست به سینه ترین نیروهاى در خدمت پنتاگون بودند. موجودیت سیاسى شان نیز بر اساس کمکهاى مالى نهادهاى مشابه متکى بود. امروز با شکست نئوکنسرواتیسم و راست افراطى در جهان٬ کل موجودیت و استراتژى این نیروهاى دست ساز به بن بست لاعلاجى میرسد. اگر دیروز بر مبناى جنگ و سرباز آمریکا بودن امیدى داشتند٬ که این امید بویژه در سال گذشته تماما به یاس تبدیل شد٬ امروز سقوط قبله آمالشان در آمریکا وضعیت اینها را بمراتب وخیم تر میکند. ایندوره دوره اى است که فدرالیسم جزو بى اعتبارترین سیاستهائى است که میتوان در مقابل جامعه گذاشت و بیش از پیش با ریشخند و تمسخر مردم روبرو خواهد شد.

– مجاهدین خلق
مجاهدین در اساس یک نیروى متعلق به جنبش ملى اسلامى است. اینجا اشاره اى به موقعیت جدید مجاهد بعنوان یک نیروى مخالف رژیم و نیروئى که امیدش را به حمله آمریکا بسته بود کافى است. وضعیت سیاسى مجاهدین بدنبال حمله آمریکا به عراق و رویدادهاى متعاقب آن بیش از پیش تیر و تار شد. وضعیت کنونى آمریکا و موانع جدیترى که در مقابل آن در خاورمیانه قرار گرفته است٬ و بویژه منتفى شدن بیشتر حمله نظامى به ایران تماما افق این جریان را کور میکند. معضل امروز مجاهدین تنها اسلامى بودن و بى ربط بودن به روندهاى پایه اى جامعه ایران نیست٬ بلکه سیاسى و استراتژیک است. امروز نفس بقا براى مجاهدین سوال واقعى است. سهام سیاسى مجاهد نیز در متن سقوط سهام نئوکنسرواتیویسم تا اطلاع ثانوى بشدت سقوط میکند. مجاهدین هر درجه کادر و نیروى جان بر کف هم داشته باشند٬ در فقدان یک سیاست و استراتژى زمینى و متکى بر منافع طبقات اجتماعى و در فقدان حمایت یک نیروى مهم دولتى براى نزدیک شدن به گوشه اى از قدرت٬ بیش از پیش دچار بحرا
ن هویت و نفس موجودیت سیاسى میشود.

٢- جمهوریخواهان و ملى – اسلامیها
طیف ملى اسلامى در اپوزیسیون عمدتا طرفدار جناحى در حکومت اسلامى است. ابراز وجود سیاسى و عروج و افول آن با آمدن و رفتن این جناح رابطه مستقیم دارد. برخلاف برخى اظهارات و لفاظى هاى تبلیغاتى اینها مبنى بر "عدالت اجتماعى" و بعضا دادن تصویرى رنگ و رفته از سوسیال دمکراسى٬ پلاتفرم اقتصادى اینها از گنجى تا انوع جمهوریخواهان در اساس تاچریستى و اتفاقا کپى مطابق اصل همین نئوکنسرواتیوى است که فرو ریخته است. اینها چه نسب خود را به ولتر برسانند و چه طرفدار بوش باشند٬ در مورد وجه اقتصادى پلاتفرمشان ساکت هستند. وانگهى عاقلترین هاى اینها میدانند که سرمایه دارى در ایران بدون کار ارزان و اختناق سرپا نمى ماند. تاریخا هم این خط منشا بسیج بورژوازى ایران براى یکدوره معین نبوده و اگر هم در تعادلى به قدرت برسد دریچه اى به تعادلهاى پایدارتر است. در هر حال وضعیت اینها با توجه به استراتژى مسالمت جویشان در قبال رژیم اسلامى و امیدشان به پوست انداختن تدریجى حکومت٬ ذهنى بودن این استراتژى با واقعیات سیاسى و اجتماعى جامعه ایران و حکومت اسلامى٬ و همینطور بسته شدن پرونده دو خرداد سالها قبل بحرانى شد. تمام پروژه هاى سیاسى این خط یکى بعد از دیگرى به بن بست رسیدند. حتى فضائى که در متن شکست راست افراطى براى نوعى از دولتگرائى باز شده است نمیتواند موقعیت این نیروها را در سیاست ایران تغییر دهد. 

در یک نگاه وسیع تر نه فقط رژیم اسلامى بلکه کل اپوزیسیون راست ایران داراى پلاتفرم اقتصادى عمدتا مشترکى است. پلاتفرم اقتصادى رفسنجانى و خاتمى و احمدى نژاد همان نسخه بانک جهانى و مبتنى بر بازار لجام گسیخته است. خصوصى سازیها در ایران و پیاده کردن اصل ۴۴ قانون اساسى رژیم یک نقطه اشتراک جناحهاى حکومت و اپوزیسیون راست پرو غرب و ملى اسلامى است. اشتراکات اینها بعنوان نیروهاى طرفدار سرمایه دارى و جامعه طبقاتى بسیار بیشتر از اختلافات خانوادگى و تاریخى اینهاست. امروز خود جمهورى اسلامى نیز دراین بن بست گیر کرده است. دولتى که در قلمرو سیاست و پروپاگاند و حتى نظامى در چهار گوشه خاورمیانه با آمریکا در مى افتد٬ همزمان سیاستهائى را پیاده میکند که نعل به نعل از بانک جهانى و صندوق بین المللى پول دیکته شدند. در باره تاثیرات این بحران به جمهورى اسلامى و اسلام سیاسى باید جداگانه صحبت کرد. اما تا به اپوزیسیون راست ایران برمیگردد٬ بحران جهانى امروز و شکست پلاتفرمى که دو دهه سیماى سیاسى و اقتصادى جهان را شکل داد٬ افق و استراتژى اینها را بدرجات متفاوت زمینگیر کرده است. امروز کمتر کسى دراین اپوزیسیون میتواند در مقابل مردم از سرمایه دارى دفاع کند و یک آینده سیاسى مبتنى بر سرمایه دارى را با اعتماد به نفس در مقابل جامعه بگذارد. تردیدى نداشته باشید که مورد هجوم مستمعین شان قرار میگیرند. وضعیت امروز راست بگونه اى است که هر نیروى طبقه حاکم باید سهمش را از بى اعتبارى عمومى سرمایه دارى بپردازد و هر نیروى طرفدار دمکراسى نظم نوینى باید براى تجدید حیات فکرى و سیاسى خود فکرى بکند.

٣- کمونیسم کارگرى
تمام اهمیت این اشاره کوتاه٬ و تاکید میکنم خوشبینانه٬ در مورد پیامدهاى بحران سرمایه دارى به اپوزیسیون راست از نظر من اینست که بیش از هر زمان امکاناتى براى عروج راه حل کارگرى علیه کل سرمایه دارى فراهم میکند. طبقه کارگر و جامعه ایران دولتها و باندهاى متفرقه حکومت اسلامى را تجربه کردند. اینها هر جنگى بر سر مال و پول و قدرت با هم داشتند اما هر کدام از دیگرى در روند  محروم تر کردن طبقه کارگر هارتر بودند و اتفاقا دراین قلمرو دعوائى نداشتند. اپوزیسیون راست ایران نیز در وضعیت سرمایه دارى بحرانزده امروز و بنا به اشتراک پایه اى و طبقاتى شان با سرمایه دارى٬ بدرجات متفاوت ازاین بى اعتبارى تاثیر مستقیم میگیرد و جایگاه آنها در اذهان توده مردم کمرنگ تر میشود. این شرایط حقانیت نقد و پرچم کمونیستى طبقه کارگر در تقابل با اوضاع موجود را برجسته میکند. جنبشى که دهه هاى متمادى پرچم آنتى کاپیتالیستى را برافراشت و در بدترین شرایط از مارکس و کارگر و ضرورت و مبرمیت انقلاب کارگرى قاطعانه و سربلندانه دفاع کرد٬ امروز باید در قامت آلترناتیو سیاسى جامعه با تمام اعتماد بنفس بمیدان بیاید. سقوط برج و باروهاى راست افراطى و بى اعتبارى عمومى سرمایه دارى و ظهور سهمگین مارکس٬ میتواند و باید با پراتیکى کمونیستى به قدرت و پیشروى کارگر و جنبش رهائى بخش اش از وضعیت موجود ترجمه شود. 

مخاطراتى نیز در راهند؛ اولا جناح هائى از اپوزیسیون راست و جریانات چپ سنتى و طرفداران سرمایه دارى دولتى تلاش میکنند شکست پرچم لجام گسیخته بازار و رجعت سران آنها به درجه اى از کنترل دولتى را "حقانیت دولتگرائى اقتصادى" جا بزنند. دسته جمعى تلاش خواهند کرد با "انتقادات" بستر رسمى خود را هماهنگ کنند. حتى بخشا تلاش خواهند کرد هر اقدام سرمایه دارى را براى کنترل اوضاع "سوسیالیستى" قلمداد کنند. کارى که از سران وال استریت و نهادهاى بزرگ سرمایه دارى و سخنگویانش اینروزها صورت میدهند. اما این خط پایه اجتماعى واقعى ندارد و مضافا اینکه نمیتواند از چهارچوب هاى جدید فکرى و سیاسى جهانى جلو بزند. اینها در مقابل ابتدائى ترین خواستها و معضلات همین امروز مردم بسرعت خلع سلاح میشوند. با اینحال نباید مجال هیچ نو
ع سیاست دفاع از سرمایه را در زرورق "سوسیالیستى و دولتى" داد.

در ایران دوره٬ دوره کمونیسم طبقه کارگر است. نکته اساسى اینست که شکست راست افراطى و بى افقى اپوزیسیون راست در ایران بلافاصله به معنى پیروزى و پیشروى جنبش سوسیالیستى طبقه کارگر نیست. تمام مسئله اینست که این فرصت بى نظیر سیاسى و شرایط مساعد براى عروج راه حل کارگرى براى آزادى جامعه درک شود و از آن بعنوان تخته پرشى براى پیشروى کمونیسم کارگرى استفاده شود. حزب توجه رهبران و فعالین کمونیست و سوسیالیست طبقه کارگر را به این وضعیت ویژه سیاسى جلب میکند. حزب توجه جامعه ایران و توده هاى عاصى از نظام اختناق و فقر و فلاکت سرمایه دارى اسلامى را به شرایط ویژه امروز جلب میکند. درصد بسیار کمى از هزینه هائى که صرف نجات سرمایه ها میشود میتواند گرسنگى و فقر مطلق و مرگ از بیماریهاى قابل علاج و دهها درد دیگر را در جهان ریشه کن کند. تنها کارگر و کمونیسم میتواند یک آینده خوشبخت و آزاد و انسانى را به ارمغان بیاورد. تنها کارگر و کمونیسم میتواند آزادى بیاورد چون سرمایه دارى٬ نظامى که بر استثمار طبقاتى و تبعیض و سرکوب متکى است٬ اساسا نمیتواند آزاد باشد. حقانیت مارکس و برپائى یک جامعه آزاد و برابر و مبتنى بر تولید نیازهاى انسان امروز بیش از هر زمان اثبات شده است. کار و وظیفه مبرم جنبش کمونیستى طبقه کارگر اینست که این حقانیت سیاسى را به پیروزى سیاسى تبدیل کند. حزب اتحاد کمونیسم کارگرى با تمام قوا در این جهت تلاش میکند. *