پیرامون چالشهای جنبش کارگری و رسالت تاریخی رهبران عملی

سرمایه داری عقب مانده ایران در اوج ناتوانی، استیصال و بحران همه جانبه قرار گرفته است اما با تمام تضادها و تناقضات درونیخود با یورش و تعرض وحشیانه به معیشت و زندگی میلیونها کارگر امان آنها را بریده است کارگرانی که هر روز لت و پار می شوندبا چنگ و دندان، با اعتصاب، اعتراض و تجمع آخرین تلاششان را برای ادامه زندگی و بقا بکار می برنداما هر قدمیبه جلو میگذارند در کلیت خود دهها قدم به عقب رانده می شوند و این معما و پارادوکس حیرت انگیز و حل نشدنی نشان می دهد یک جای کارلنگ می زند. پرسش اینجاست با همه پیشروی طبقه کارگر و به نوعی کل جامعه و فشار کمرشکن برحاکمیت سرمایه و اوج بن بستو فروپاشی آن، طبقه کارگر به موازات این پیشروی ، چرا از انسجام و تشکل در خور و شان خود که بتواند در ابعاد اجتماعیوسیاسیاو را نمایندگی کند برخودار نیست؟ کارگرانی که برای گرفتن مطالبات صنفی خود این همه متشکل، جسور، بی پرواو با شهامتند چرا در کلیت اجتماعی خود پراکنده و غیر متشکل هستند؟آیا باید این اوضاع و احوال جنبش کارگری را به همینگونه که هست برسمیتش ناختو برموج شرایط زنده تاریخی آن شناور شد و منتطر فرصتها شد و در بهترین زمان خود را در مسیر آن قرار داد؟ آیا مجموعه کل این اوضاع و شرایط جهانی، منطقه، خیزشها و حوادث پیرامون یبرو وضعیت کنونی کارگران موثر بوده است و در نهایت راه چاره و برونرفت از این اوضاع رقتبار و تحمل ناپذیر کنونی چه میباشد و چه باید کرد؟ ۱- آیا طبقه کارگربه اندازه موقعیت اجتماعی کنونی بهرشد و خودآگاهی طبقاتی نرسیده است؟ ۲-آیا شکل، شیوه و سبک مبارازاتی این جنبش اعتراضی،پاسخگوی نیاز طبقه کارگر دراین زمان نیست؟ ۳-آیا کارگران تشکل گریز یا تشکل ناپذیرند؟۴-آیا سرکوب و اختناق مانع از ایجادتشکل آنهاست؟ ۵-سرمایه داری حاکم در مقابله با جنبش معیشتی کارگران چهنقاط قوت و ضعفی دارد  و چگونه می توان از ضعفسرمایه داری به سودمنافع مستقل طبقه کارگر بهره برد؟۶-آیا  فعالین کارگری وعناصر پیشرومی توانندرهبری و ظرف مناسبیبرای طبقه کارگر ایجاد کنند تا اعتراض و مطالبات آنها را نمایندگی کنند؟

در مورد پرسش اول، باید گفت مقوله آگاهی به منزله شناخت نه براساسمعرفت بلکه بر اساس منعفت و نیاز، پایه و رکن خودشناسیاجتماعی طبقه کارگر برای ارزیابی خویش می باشدبنابراین برپایه منافع مستقل این طبقه، می توان پی برد در این مرحله از مبارزهطبقاتی در چه جایگاه ایی از نظرآگاهی و درکشرایط اجتماعی و تاریخی قرار دارد. طبقه کارگر بر پایه منافع مستقل خود ،ازانقلاب مشروطیت تا کودتای رضاخان و از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۵۷ ، اگرچه تحت تاثیرخیزشهای اجتماعی، رشدسریع تکنولوژی و پیشرفت مادی جامعهو به تبع آن رشد روزافزون آگاهیهای اجتماعی، بعنوان بخش زنده و فعال در حالمبارزه، تئوری و علم رهاییش رابه پدیده درونی خود تبدیل کرده بود اما هیچگاه حضور مستقل خود را در عرصه سیاست به نمایشنگذاشته وهمواره پیرو طبقاتدیگر بوده است اما از سال ۵۷ که با اعتصابات شکوهمندشان کمر شاه را شکستند تا ایجاد شوراهایکارگری و مبارزه جانانه با قانون کار توکلی و خواسته به حق یک قانون کار مطابق با استانداردهای جهانی و بویژه در این ۱۵ سالاخیر که با خواسته های تشکل یابی، اضافه دستمزد،مزدهای معوقه، سختی کار، لغو قرارداد موقت و پیمانکاریها و جلو گیری ازخصوصی سازیها و…با اعتراض،اعتصاب، تجمع و تصمیم گیری در مجامع عمومی خود، اراده و اشتیاق و نفس موجودیت مستقلطبقه کارگر را در پایه ایی ترین و دائمی تریناشکال ابراز وجود سیاسی این طبقه را در برابر سرمایه داری  نشان داده اند. بنابرایننمی توان ناتوانی کارگران را برای ایجادتشکل فراگیر و اعتراضات سراسری از نادانی آنها نتیجه گرفت. عناصر پیشرو همواره، نهاز سطح کارگران بلکه از سطح مبارزاتکارگران آگاهی طبقاتی را استنتاج می کنند.

در مورد شیوه و سبک کار در جنبش کارگری باید به سنت های مبارزاتی کنونی کارگران نظر داشت اکنون سنت های اعتصاب،تحصن، راهپیمایی و تجمعات در مقابل فرمانداریها، وزارت کار، مجلس و ریاست جمهوری به امری رایج و جاافتاده در جنبش کارگریتبدیل شده است برای کارگران این شیوه علنی ابراز مطالبات، امری روشن و بدیهی است این شیوه مبارزاتی، عینیت خود را در شرایطسرکوب و اختناق کسب کرده است و خود حاصل مبارزات و جانفشانی های تعداد زیادی از بهترین نیروهای جنبش کارگری بوده استو تاریخا به عقب بر نخواهد گشت ضمن اینکه تقریبا با این شیوه امکان دارد مصونیتی برای رهبران عملی فراهم شود واتفاقا از همینجا است که خیلی هم پرقدرت می باشد و امکان دارد تشکل فراگیرکارگری ایجاد نماید.درباره تشکل گریزی و تشکل ناپذیری کارگران باید نگاهی به محیط کار و زیست کارگران انداخت. محیط کار جایی است که کارکناناز۸ تا ۱۲ ساعت و گاهی بیشتر در ارتباط دائمی با هم بسر می برند از این رو هر کارخانه، معدن، مرکز تولیدی و صنعتی و….خودیک تشکل هستند و رابطه بین کارکنان نوعی از سازمان یابی خود به خودی و غریزی را بوجود می آورد. کارخانه و تقسیم کار تولیدیخود مبنایی برای اتصال متقابل کارگران است سرمایه داری با همه ترفند و حیله گریهایش نتوانسته است از نزدیک شدن و روابطبرقرار کردن دوستانه و خانوادگی، انسانهایی که ساعتهای متمادی در شرایط مشترک، با ابزار مشترک و با درد مشترک در زیر یکسقف کار می کنند جلو گیری کند بطور واقعی هیچ گروه و قشر اجتماعی از این مزیت برخوردار نیست بنابراین با توجه به تقسیم کارو رابطه کارگران باهم درمحیط کار و روابط رفیقانه و خانوادگی آنها در اجتماع، طبقه کارگر یک توده بی شکل مرکب از آحاد منفردنیست بلکه حتی در بدترین شرایط از اشکال معینی از سازمان یابی و آرایش درونی و رهبران عملی برخوردار هستندبواقع  کارخانه ها و مراکز تولیدی شبکه جمعی، زنده و واقعیند که میتوانند در صورتیکه  به هم پیوند بخورند شبکه سراسری اجتماعی را تشکیل دهند. در باره سوال چهارم و در مورد استبداد، اختناق و سرکوب می توان به روشنی گفت اگرچه اختناق و سرکوب پنهان و اشکار هموارهجزءلاینفک نظام سرمایه داری بوده است اتفاقا مبارزه با اختناق نیز جزیی از مبارزه طبقاتی کارگران بوده و هست. اعتراض ومبارزهبی وقفه کارگران جزیی از موجودیت آنهاست و مقاومت هر روزه شان در برابر استثمار جزء هویت طبقاتی کارگران است کارگرانبا اعتراض، اعتصاب و تجمع های هرروزه در بدترین شرایط سرکوب، تشکل کارگری سندیکای واحد را بنیاد نهادند، سندیکای هفتتپه را ایجاد کردند، کمیته هماهنگی، کانون مدافعان، فلزکار مکانیک و اتحادیه آزاد کارگران ایران را بنیان گداشتند ابراز وجود کردندفعالیت کرده و می کنند و تیغ و درفش و زندان و بگیر و ببند نیز تاکنون هیچ خللی در اراده آنها بوجود نیاورده است واقعیت این استکسانی که می گویند کارگران ناآگاه هستند، تشکل گریز یا تشکل ناپدیرند، ویا اختناق و سرکوب مانع اتحاد، تشکل فراگیرو اعتراضسراسری می شود باید بروند خانه و استراحت کنند اینها کسانی هستند که هزار و یک دلیل تئوریک، علمی و عقلانی می آورند کهکاری انجام ندهند!

در مورد سوال پنجم، بی شک قدرت سرمایه داری در اختناق، سرکوب و به گرفتن معیشت کارگران، بیکاری، گرسنگی، نپرداختنحقوق و ناامیدی و استیصال آنهاست اما سرمایه داری در مقابل جنبش معیشتی، جنبش نان، جنبش بیکاری، جنبش گرسنگی و جنبشآزادی کارگران، نقاط ضعف اساسی دارد که در مقابله با کارگران نمی تواند آنها را پنهان کنند. نکته مهم این است از یک طرفاگرچه اقشار مختلفسرمایه در سرکوب کارگران ذینفع هستند اما مدیریتوچگونگیبرخوردبااینجنبش باتوجه به شدت جنبشاعتراضی کارگران،، کار را برایسرمایه داری دشوار و شکاف بین آنها راعمیق کرده است و از طرف دیگر رقابت برای قدرتسیاسی و سهم خواهی از اقتصاد ورشکسته، تضاد و تنافضات و جناح بندیها را به شکل آشکار به سطح جامعه کشانده و با افشایدزدیها، غارتها و اختلاسها دست همدیگر را رو می کنند جدا ازاینها، بخشی از نیروهای طبقه حاکم در مقابله با مطالبات و اعتراضاتکارگری از نظر روحیروانی و اخلاقی به بن بست رسیده و خود را مقصر و گناهکار وضع موجود میدانند عده ایی از آنها به عنوانانسان از این همهبیکاری، فقر و گرسنگی و جنایت و غارت در مقابل موج اعتراضهای طلبکارانه و حق به جانب کارگران، دروضعیت آچمز قرارگرفتند. عده ایی دیگر از آنها به وضعیت بحرانی کنونی واقف هستند و عمق خشم و تنفر توده های کارگر را حسمی کنند و می داننددر صورت حوادث پیش بینی نشده، قربانی می شوند در حالیکه بالایی ها جاشان مطمئن و چمدانهای پر از دلارآینده شان را تضمینکرده است اینها کسانی که هم اکنون وحشت در دلشان نشسته و نگران آینده خود هستند و بخشیدیگر از نیروهای میانیسرمایه که ناچارندبصورت فیزیکی رو در روی کارگران قرار بگیرند کنند اینهاکسانی هستند که بیشتر از ما  فساد بالای ها را بهچشم خود دیده اند و خود را مغبون حس می کنند اینها می گویند بالایی ها می خورندو چپاول می کنند اما این ماییم که باید هزینهسرکوب جامعه و کارگران را بپردازیم اینها کسانی هستند که در جامعه روابط نزدیکتری با مردم دارند وبارهامشاهدهشدهاستکهباکارگرانهمدردیوگاهیهمراهیمی کنند. این نکته مهم و قابل توجه است که بدون جلب توجه، همراهی و ریزش بخشی از ایننیروها به طرف ماعملا  تغیرکیفی مهمی در بهبود وضعیت کارگران صورت نمی گیرد این نکته بدین معنی نیست که طبقه کارگر باراست روی، خواهشو تمنا میتواند این نیروها را جلب و جذب نماید بلکه کاملا برعکس با پافشاری قاطعانه بر روی خواسته ها ومطالبات به حق خودو حرکت عملی و تداوم آن می تواند بخشی از نیروهای سرمایه را به خود معطوف نماید. از همه موارد بالا میتوان اینطور نتیجهگرفت که نیروهای سرمایه در مقابل مطالبات کارگران یک دست نیستند وازهمین جا می توان به تضاذ و تناقض وعدم تصمیم گیری و هماهنگی آنها پی برد و اتفاقا بخشی از اعتصابات بزرگ کارگری مثل پتروشیمی ماهشهر تا همین بافق یزد ازاین تضاد منافع و شکاف بالا یی ها عروج  و استفاده کرده اند اعتصاب کارگران بافق نمونه بارزی از تضاد منافع جناح های درگیر غارت و چپاول را در مقابل مطالبات کارگران نشان داد. ترکیب نمایندگان سرمایه، فرمانده نیروی انتظامی، فرمانده سپاه استان،نماینده وزارت کار، مجلس، وزارت صنایع، شورای شهر، شورای تامین شهر و امام جمعه، خودنشان دهنده انشقاق، تضاد منافع ، وعدم هماهنگی شان بود که قادربه تصمیم مشترک و حل و پاسخگویی به مطالبات کارگران را برای آنها مشکل ساخته بود در عینحال حق طلبی و حق به جانبی کارگران، سرکوب آنها را دشوار کرده بود و کارگران را قادر ساخته بود که با پافشاری روی خواستههایشان پیروز شوند. در اعتصاب کارگران پروفیل ساوه وقتی کارفرما از دادگستری می خواست دخالت کند این نهاد این مسئله را بهاداره کار حواله می کرد و اداره کار آن را به فرمانداری ارجاع میکرد و فرمانداری به نیروی انتظامی و این یکی از دادگستری مجوزمی خواست. به هر حال هیچ یک حاضر نبودند در برابرکارگران معترض و حق به جانب به تنهایی بایستند و از این کار طفره میرفتند. حقیقت آن است که پیشروی طبقه کارگر، حق خواهی و طلبکار بودن آنها و ظلم و ستم عریان کارفرما و حاکمیت سرمایهچنان واضح و روشن است که هیچ نیروی سرکوبی به خود جرات نمی دهد به آسانی در مقابل این موج قرار بگیرد و مسئولیت سرکوبرا بپذیرد

اکنون با توجه به کلیت بحث کاملا روشن شده است که توپ در زمین فعالین و عناصر پیشروی کارگری قرار دارد در اینجا حیفم می آید گریزی، به مطلب خواندنی، قابل توجه، گره گشا و کاربردی آقای محمود صفدری تحت عنوان (بررسی دیدگاه محافل و فعالان کارگری برای تشکل یابی سراسری کارگران) نزنم  وی می گوید: ” قفل شدگی و چفت وبست ها و عدم توان سازمان یابی طبقه کارگر را امروزه می بایست ناشی از فقدان تئوری انقلابی و درک عمبق جامعه و شرایط ایران دانست عدم انجام وظایف عاجل فعالان، مبارزان و انقلابیون در ارائه یک طرح جامع تشکل سراسری و در گیر شدن در خرده کاری ها و مرزها وخط فاصل ها در فقدان جسارت نظری و عملی فعالان می بایست جستجو کرد” پایان نقل قول.بواقع  کارگرانچه کاری باید انجام دهند چگونه باید فریاد بکشند که اگر می توانید ما را متشکل کنید ما هستیم و گرنه این توصیه ها و بیانه ها دردیاز ما درمان نمی کند وتردیدی نیست امروز برای هر فعال کارگری نیز مثل روز روشن شده است که طبقه کارگر فاقد تشکلی فراگیرمیباشد که درقلمرو سیاست سراسری، در جدال قدرت با سرمایه داران نمایندگی اش کند سازمانش دهد و نیرویش را بکار بیاندازد وهدایتش کندتشکلها، احزاب و شخصیتها  محصول  زمان خویشیند و در شرایط زنده تاریخی نقش و جایگاه  پراهمیتی دارند. بدونوجود سیلندر، بخار متراکم و هدایت نمی شود اگرچه باید بدانیم بخارعامل قدرت و حرکت است نه سیلندر و پیستون . بنابراین اگر فعالین و عناصر آگاه کارگری باور دارند  که جنبش معیشتی و اعتراضی کارگران با تمام توان در جال جوش وخروش و پیشرویاست و هر روزه با اشکال مختلف و اعتراضات و اعتصابات دفاع  جانانه ایی در مقابل یورش سرمایه دار می کنند  فعالین با بهشناخت قانونمندی این حرکات اعتراضی و برسمیت شناختن ایناشکال و گسترش دادن و متکی شدن به آنها، تشکلی فراگیر و حرفهایی ایجاد کنند که بتواند بر پایه یک برنامه واساسنامه استوارباشد بدون اینکه سلسله مراتب و شرح وظایف داشته باشد بلکه شبکهایی از کارگران همفکر و همدل گرد هم آیند که چسب جمعی بین آنها نه تنها باور و هدف مشترک بلکه رفاقت، صمیمیت و عواطفانسانی باشد و بر اساس رهبری طیفی از عناصرباتجربه و پیشرو، مجموعه نسبتا گسترده ایی از وظایف مبارزاتی از آموزش و بالابردن سطح معلومات و دانش سیاسی و آگاهی طبقاتی اعضاء  تا دخالت  و ایفای نقش رهبری کننده اعتراضات و اعتصابات کارگریرا به پیش ببرند به طور واقع چنانچه این تشکل فراگیر و حرفه ایی ایجاد گردد و موجودیت خود را با موضع گیریها و دخالت گیریهایبه موقع در مبارزات کارگران نشان دهد چنان قدرتی خواهد یافت که امواج نیرومند کارگران به آن خواهند پیوست.

شاپور احسانی رادنماینده اخراجی کارگران پروفیل ساوه و عضو هئیت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران