پنج سوال ماهنامه دیدگاه سوم از سلام زیجی

ماهنامه دیدگاه سوم: پیش از آغاز سوالات، لطفا خود را معرفی کنید

سلام زیجی: در نیمه اول دهه چهل شمسی در حومه شاهین دژ، در استان آذربایجان غربی، متولد شده ام.  در سن نوجوانی و به عنوان یک فرد چپگرا متاثر از جریان فدائی آندوره، در همان شهر با شرکت در انقلاب  سال۵٧ علیه نظام استبدادی پهلوی وارد عرصه سیاست شدم. از اواسط سال ۵٨ تا سال ٧٨-٧٩شمسی با سازمان کومه له وهمچنین با تشکیل حزب کمونیست ایران، با آن سازمان و حزب فعالیت  متشکل داشته ام. در پروسه فعالیت هایم در کومه له و حزب کمونیست که مصادف بود با یورش جمهوری اسلامی به انقلاب کنندگان  و همچنین حمله مسلحانه به مردم از جمله به  مردم کردستان، زندگی سیاسی من  نیز وارد یک دوره حرفه ای تر و متشکل تر مبارزاتی شد.  به ویژه با سازماندهی  و شرکت در مقاومت توده ای  و مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، مرحله جدیدی از مبارزه سیاسی و نظامی آغاز گردید. در کومه له و حزب کمونیست آندوره مسئولیت های مانند عضویت در کمیته ناحیه بوکان. فرمانده گردان ٣١ بوکان، و در دو سال آخر فعالیت خود همزمان مسئولیت یکی از دو تیب  منطقه ای نیروی مسلح آنزمان کومه له و حزب کمونیست، تیپ شمال، را بر عهده داشتم.

 بعداز تحولات اوایل دهه نود که با یورش امریکا به عراق و از مجرای آن “نظم نوین” و “دمکراسی” امریکائی  اعلام و متاسفانه به ‌افق و قطب نمای خیلی ها  تبدیل گردید،  و به  کل جهان و احزاب  از جمله کومه له و حزب کمونیست ایران نیز تاثیر مخرب گذاشت  و ناسیونالیسم  کرد در آن میداندار شد، من هم به همراه جریان  کمونیزم کارگری ،که بیش از ٨٠ درصد رهبری و نیروئی  کومه له و حزب کمونیست آن دوره را در بر میگرفت، به منظور ادامه فعالیت کمونیستی خود از کومه له و حزب کمونیست آنزمان جدا شدم. بعداز آن جدائی، فعالیتهای سیاسی من همچنان به عنوان یک مارکسیست و فعال جنبش کمونیزم کارگری ادامه پیدا کرد. با شروع مجدد فعالیت متشکل با حزب کمونیست کارگری ایران و بر عهده گرفتن مسئولیتهای در خارج کشور و همچنین از کانال  اجرای پروژه” رهبران کمونیست” در داخل کشور به فعالیت خود تااواسط  سال ٢٠٠۴  با حککا ادامه دادم.

بعداز مرگ نابهنگام منصور حکمت بحران سیاسی و حزبی در حزب کمونیست کارگری به وجود آمد ودر اواسط سال ٢٠٠۴ انشعاب در حککا رخ داد. در این کشمکش  به دلیل توسل بخشی از رهبری آنزمان حزب به سنتها و ابزارهای ضد حزبی و بیگانه با سنتهای کمونیزم کارگری و انتخاب سیاسی و فکری جدید از سوی آنها ،من هم به همراه اکثریت کمیته مرکزی و بخش وسیعی از کادر و اعضا مجبور شدیم انتخاب دیگری را بکنیم و از حککاجدا شدیم وحزب کمونیست کارگری-حکمتیست را ایجاد و اعلام کردیم.

در حزب  کمونیست کارگری – حکمتیست  به عنوان عضو کمیته مرکزی، دفتر سیاسی، هیئت اجرائی دفتر سیاسی حزب فعالیت داشته ام. اکنون به عنوان عضو هیئت اجرائی دفتر سیاسی،علاوه بر داشتن مسئولیت مشترک در پیشبرد امورات سیاسی و سازمانی حزب، عمدتا درگیر امورات دفتر مرکزی حزب و  گارد آزادی  و پاره ای فعالیت سیاسی و حزبی  دیگرهستم.

ماهنامه دیدگاه سوم: چندیست که کُردستان عراق در خطر درگیری سرنوشت سازی با داعش و حامیانش شده است. این موقعیت را چگونه ارزیابی می کنید؟

سلام زیجی: نه فقط کردستان عراق که کل عراق و منطقه با عروج داعش در خطر افتاده است. آنچه که باید برای همگان روشن باشد این است که لجن داعش محصول و بخشی از یک لجن بزرگتری است که امریکا نظم نوینی و” دمکراسی خواه”، بعداز صدام حسین ،به ویژه بعداز حمله سال ٢٠٠٣ به آن کشور تحمیل کرد وزمینه هایش فراهم گردید. جنگ نیابتی امریکا و جمهوری اسلامی و عربستان و بقیه در عراق، علم کردن وایجاد سناریو فدرالیسم قومی و اسلامی، تحمیل جنگ و خونریزی بی وقفه به آن مملکت ماحصل سیاست امریکا و همپیمانانش در عراق و منطقه است. در همین راستا،بدون تردید جنایتی که در سوریه نیز بیش از دو سال است ادامه دارد و یکی از “دستاوردهایش” مسلح کردن  داعش و “ارتش آزاد” و نیروهای مشابه از جانب همپیمانان امریکا و ناتو  از یکسو و حمایت روسیه و جمهوری اسلامی از رژیم اسد در سرکوب مردم از سوی دیگر نیز ماحصل سیاست و اهداف ضد انسانی قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بوده است،  چنین روندی  که در آن اعمال  عنصر استیصال به مردم هدف محوری قرار میگیرد،امکان برای  عروج  نیروهای که در چنین فضائی رشد میکنند فراهم خواهد گردید.حمله  داعش به کردستان، و همچنین به مناطق دیگرعراق، بخشی از کل این سناریو سیاه اعمال شده به جامعه و بی اراده کردن مردم و محصول  سیاست و اقدامات ریاکارانه امریکا  است .  سناریو سیاه را به جامعه تحمیل میکنند و بعدا میخواهند در سیستم فدرالی قومی – اسلامی  برای “حل” معضلاتی که خود به وجود آورده اند در مقام “فرشته نجات “مجددا برگردند!. راه حلی که جز شکست و تداوم سناریو سیاه و کشمکش ضد انسانی قومی و مذهبی هیچ حاصلی نداشته و نخواهد داشت.

واقعیت این است که عراق را بعداز منکوب کردن مردم و گشتن صدها هزار انسان بی گناه از راه محاصره اقتصادی و با بی اراده کردن مردم یک دیکتاتوری را به اسم صدام حسین از بالای سر مردم کنار زدند، اما دمکراسی امریکائی و سیستم فدرالیستی  آن دیکتاتورهای متعددی را به دنیا اورد و از خود بیرون داده است که بعضا به مراتب از صدام حسین جنایتکارترند. نظام قومی و اسلامی فدرالی کنونی به مراتب از نظام بعث عقب افتاده تر، ضد انسانی تر و برای کل مردم عراق و منطقه پر مشتقتر بوده و هست. چنین سناریویی را در یک قالب “مردم پسند”، در واقع ارتجاع پسند، به مردم  آن مملکت تحمیل کردند تا در پوشش “حق کرد و سنی و شیعه”بر سر چپاول بیشتر ثروت آن مملکت و با ابزار مذهبی و قومی هر یک گوشه ای را به  تحت کنترل  خود در بیارند و دست به جنایت بی انتها بزنند. و البته همه این جنایتکاران نیز حلقه به گوش امریکا یا یکی از دولتهای منطقه هستند.

در چنین جامعه ای و تحت پوشش چنین سیستمی روشن است که جنایتکاران چون داعش  عروج میکنند و نیرو میگیرند و به بازیگر اصلی صحنه سناریو سیاه تبدیل می گردند. در این گرداب و روند بی اراده کردن توده مردم و بازار معامله  و جنگ و آدمکشی طبقات بورژوای حاکم و دیگر دستجات ارتجاعی تحت پوشش  “سنی  و شیعه و کرد” گرم می گردد و این امر ضد انسانی را نیز به هویت و زندگی و احساس و نفرت بخش وسیعی از مردم تبدیل میکنند.

 در این بستراست که مجددامعامله حکومت بارزانی “کرد” و مالکی “شیعه” و اوج گیری کشمکش “سنی و شیعه وکرد” و همچنین جا برای دخالت و حضور مجدد ومستقیم  امریکا و جمهوری اسلامی و عربستان و بقیه در عراق ویران شده فراهم می شود. علل و ریشه اصلی تحمیل اوضاع درد آور امروز مردم  عراق بر میگردد به اشغالگری امریکا و باد زدن فاشیسم قومی و مذهبی در سایه نظم نوین امریکا در اوایل دهه ٩٠ میلادی. درست مانند بن لادن، که آن نیز دست پرورده امریکا و غرب بود، برای پیشبرد اهداف دیگری در آنزمان،غرب و کشورهای همجوار چون عربستان و ایران به داعشی نیاز داشتند که به بهانه آن بتوانند آن اهداف و سهمی که قبل از آن مشکل بود به آن دست یابند یا در سیاستهای پیشین خود شکست خورده بودند و سهم بری کمتری نصیب شان شده بود، مجددا به آن نائل گردند و تناسب قوا را به نفع خود عوض کنند. داعش امروز با وجود تمام وحشی گری و رفتار حیوانی و اسلامی اش با مردم و مخالفین، که جز نابود کردنش هیچ راهی مقابل بشریت نیست، اما نفس عروج و در واقع کمک به عروج داعش از جانب همین امریکا و دولتهای درگیر، نعمت الهی شده برای امریکا و ایران و عربستان و گانگسترگای شیعه و سنی و کرد  در عراق و غیره  که حول آن  و به بهانه داعش هم سهم بیشتری بگیرند، هم به ادامه اعمال حاکمیت سیاه خود “مشروعیت” بدهند، و هم در بعد جهانی و منطقه ای و جنگ نیابتی که مردم عراق و سوریه قربانی آن هستند قدر قدرتی جهانی و منطقه ای خود را به رخ هم بکشند، همزمان مردم کشورهای خود را از مبارزه واقعی علیه خود و کوهی از ستم و نابرابری و تبعیض و جنایت منحرف و سرگرم “جنگ با تروریسم” و “”دشمن خارجی” و “امنیت” و “خطر تمامیت ارضی کشور و ملت” کنند.  بحران و مشکلات درونی خود  را دور بزنند، برای اعتراضات و مطالبات وسیع مردمان کشور متبوع خود شانه بالا اندازند و آنها را سرکوب کنند. و  اسلام “معتدل ” حامی خود را نیز از دست اسلام واقعی که داعش صادقانه و با طبعیت کامل از ‌قران دارد اجرا می کند،نجاد دهند.

اگر چه “شایعاتی “مبنی بر توافقات اولیه حکومت بارزانی و حتی ترکیه با داعش مبنی بر عدم دخالت  در مناطق همدیگر یا یورش نکردن به هم مطرح بود، اما با یورش داعش به موصل و فراری دادن “ارتش عراق”  و در ادامه با اتفاق سنجار(شنگال) و پیشروی داعش به طرف اربیل نگرانی جدی در کل کردستان عراق به وجود آورد. با فراری دادن “ارتش عراق” در منطقه نه تنها داعش که نیروهای احزاب کرد نیز از فرصت استفاده کردند و مناطق زیادی که تا آن مقطع تحت کنترل نیروهای مرکزی و مالکی بود و مورد مناقشه حکومت “کردها” با آنها بود، بدست  نیروی پیشمرگ افتاد، و با یورش داعش به این مناطق “توافقات” احتمالی و تناسب قوا به هم خورد و آتش جنگ شعله ورتر گردید.وقوع تراژدی “شنگال”، که با فرار نیروی پیشمرگ راه برای پیشروی داعش فراهم شد، معادله را بکلی عوض کرد و ازاین مقطع، ٢ اوت  توجه جهان به کردستان جلب می گردد.

با حمایت جهانی از آورگان “شنگال” و هنگامی که  امنیت ومنافع مالی و پرسنال امریکا  در اربیل با خطر روبرمیگرد امریکا “حس انسان دوستی اش”گل میکند و وارد صحنه میگردد. با سرازیر شدن کمک مستقیم  نظامی، نیروی هوائی و تسلیحاتی امریکا و چند کشور دیگر  به “اقلیم کردستان” وبعدا عراق، مهمتر از آن از انجا که بخش وسیعی از مردم کردستان به جنگ علیه داعش رفتند  و کل جهان علیه این جریان ضد انسانی بسیج شد ه بود، طی چند هفته گذشته روند شکست و عقب نشینی داعش شروع می شود. بنظر نمیرسد که داعش دیگر توان اولیه نظامی و خطری که ایجاد کرده بودند داشته باشند، حداقل برای جامعه کردستان عراق امروز خطری نمی تواند ایجاد کند.

اما  عمر داعش  چه در شکل  و قدرت کنونی  ادامه پیدا کند یا نه بنظر من سناریو سیاهی که بیش از یک دهه است به آن کشور تحمیل شده است  تا زمانیکه سیستم حاکمیتی فدرالی و دست ساز امریکا و جمهوری اسلامی و بقیه در راس تحولات سیاسی عراق باقی بماند هم داعش ماندگار خواهد بود هم میتواند انواع جریانات  تروریست و بمب گذار مشابه  را در شکل و نام دیگری باز تولید  و وارد صحنه کند و  دامنه کشتار و  آدمکشی در مقطع زمانی دیگری مجددا شعله ور گردد. از نظر من  امریکا و کل جریانات شریک در قدرت مافیایی عراق و کردستان عراق مسئول جنایتها در عراق و  بانی عروج جریانات مانند داعش هستند. تنها راه انسانی پایان دادن به  اوضاع اسفناک عراق  پایان دادن به حضور و دخالت امریکا، جمهوری اسلامی، عربستان، قطڕ، ترکیه و همچنین پایان دادن به حاکمیت ضد انسانی سیستم فدرالی قومی و مذهبی در آن مملکت است.  جز این هیچ راه و آلترناتیو دیگری برای پایان دادن به درد و رنج ومحنت کارگر و زن و  کودک و مردم ستم دیده عراق نه در کوتاه مدت و نه در میان مدت قابل تصور نیست.

ماهنامه دیدگاه سوم: اخیرا گارد آزادی فعالیت هایی در سنندج ، شاهیندژ و مریوان داشته است. در یک ارزیابی واقعی، نقش آفرینی گارد آزادی را چگونه بررسی می کنید؟

سلام زیجی:  به نظر من جمهوری اسلامی با زبان خوش هرگز کنار نخواهد رفت، باید با زور انداختش، هم به دلیل حاکمیت سیاه ٣۵ ساله اش که تبعیض و نفرت و زمینه سازی جنگ و درگیری مذهبی وقومی را بیشتر فراهم کرده است و هم به دلیل اوضاع جهان امروز و در همسایه ما در خاورمیانه، از لیبی تا سوریه و افغانستان و عراق که جز سلب اراده توده مردم از طرف غرب و دولتهای ارتجاعی منطقه و کانگسترهای مذهبی و قومی ‌هیج فاکتور مثبتی متاسفانه دست بالا را ندارد، و  همچنین به دلیل  کمک غرب به شکل گیری بخشی از اپوزسیون قومی و پان ایرانیست و مذهبی و ناسیونالیست ، دقیقا مشابه  پروژه رژیم چنج واپوزسیون سازی برای نظام حکومتی شبیه لیبی و سوریه  و عراق در صحنه سیاسی ایران،، امکان خطر تحمیل سناریو سیاه به جامعه ایران یک پدیده به شدت نگران کننده و محتمل است.

همه این عوامل به ما مردم ایران هشدار می دهد که اگر از هم اکنون سنگر مقاومت توده ای خود را نسازیم، اگر گارد آزادی را در ابعاد میلیونی در اقصی نقاط ایران سازمان  ندهیم، این جنایتکاران سرنوشت ایران را به لیبی و سوریه و عراق و افغانستان بدل خواهند کرد. اگر طبقه کارگر، مردم آزادیخواه و اپوزسیون  کمونیست و انقلابی  و مسئول،  ظرفیت وعکس العمل جدی تر و هوشیارتر و متحد کننده تری از خود نشان ندهند. حقیقتا من آینده چندان روشنی برای ایران نمی بینم.سازماندهی گارد آزادی بخش مهمی از تلاش ما است برای ممانعت و مقابله با عاملین تحمیل آینده ناروشن و سیاه  و جنگ و خونریزی فرقه ای به جامعه ایران است.گارد آزادی می تواند ابزار مهمی برای تامین یک سناریو سفید و آینده روشن و کم مخاطره آمیزی که در آن امنیت و آزادیهای همه آ تامین میگردد، باشد.

با این نگاه به موقعیت و مخاطرات جمهوری اسلامی و ضرورت مبازره ملیتانت و مسلح توده ای با این رژیم، و همچنین با درس گرفتن و جدی گرفتن مخاطرات  سناریو سیاه که عملا در چندین کشور همسایه شاهدش هستیم، پدیده گارد آزادی قابل درکتر و قابل فهمتراست. به عنوان ارکان  و محمل اتحاد و سازمانیابی مستقیم  مردم  تشنه آزادی به ویژه جوانان  و کسانی که حاضر نیستند و نمی خواهند سرنوشتشان ماننده مردم عراق و سوریه بدست بازیگران سناریو سیاهی و وحشی اسلامی و قومپرست و گانگسترهای مسلح به افتد اهمیت به سزائی دارد و تحقق آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. عدم وجود احزاب پیشرو و مسئول  به همرا عدم و جود چنین نیرو و سازمان مردمی و انقلابی مسلح که ضد عاملین جنگ افروزی ارتجاع قومی و مذهبی در لیبی، سوریه و  عراق و غیره باشد و به موقع خود را آماده میکرد، این امکان را به جنایتکاران جهانی و محلی داد این  موقعیت دشوار و درد آوررا به مردم آن کشورها تحمیل کنند. از نظر من گارد آزادی میتواند یکی از ارکان و ابزار مهم توده مردم برای ممانعت از چنین روندی و مخاطراتی از یکسو و از سوی دیگری نیروی توده ای باشد که به عنوان بازوی مسلح و ملیتانت طبقه کارگر، زنان و جوانان و مردم متنفر از جمهوری اسلامی به میدان بیاید و از امنیت مردم و آزادیهای سیاسی آنها حمایت وحراست کند.

اما  واقعیت این است با وجود پیشرویهای که در این عرصه داشته ایم اما هنوز در اول راهی هستیم که باید پیمود. راه را نشان داده ایم، ممکن بودن  سازماندهی یک  نیروی ملیتانت و مسلح  انقلابی در محل و کار زیست  اثبات شده است، این نیرو تا جایی که صدایش به گوش مردم رسیده در جامعه مقبولیت پیدا کرده و مورد استقبال قرار گرفته است. هنوز موانع زیادی سر راه هست که باید کنار زده شود.  در این مسیر با فاکتور جدی  کنترل و سرکوب و توحش رژیم روبرو هستیم. اما  مانع  اولیه و جدی سر راه گسترش فوری این نیرو در گام نخست نبود امکانات مادی، تسلیحاتی و مدیائی کافی است. اگر چه قرار است و باید در محل کار و زیست و با اتکا به امکانات خود مردم گسترش پیدا کند اما برای تحقق آن نیزبه این نیازمندیها نیاز مبرم داریم.  توجه داشته باشید اگر ما یک صدم آن امکاناتی که یک جریان بی ریشه ارتجاعی قومی یا اسلامی که  امروز به وسیله امریکا و همپیمانانش یا دیگر کشورهای منطقه در اختیارشان گذاشته اند، در اختیار داشته باشیم به جرئت میتوانم به شما بگویم که بسیار فراتر از آنچه شما میگوئید امروز شاهد “نقش آفرینی” گارد آزادی می بودیم.

با وجود همه این موانع ما راهی جز اتکا به توده مردم و همراهی آنها  در طی کردن  مسیری که  پیش روی خود و مردم مبارز و سرنگونی طلب و متنفر از جمهوری اسلامی  و جریانات ارتجاعی پا گرفته قومی و مذهبی نداریم. پیشرفت گارد آزادی در گرو پیوستن و حمایت بیشتر مردم و جوانان به این ابزار مهم مبارزاتی جنبش آزادیخواهی در ایران است. همینجا از مردم و نیروهای سرنگونی طلب  ومخالفین جریانات ضد مردمی اسلامی  و قومپرست میخواهیم به گارد آزادی کمک  مالی کنند ، به آن بپیوندن، در تقویت و گسترش آن کوتاهی نکنند، گارد آزادی مال آنها است و این خود آنها هستند میتوانند در محل کار و زیست خود واحدهای گارد را ایجاد کننند و خود را به رهبری گارد وصل نمایند.

ماهنامه دیدگاه سوم: آقای بارزانی چندی پیش از همه پرسی درکردستان عراق صحبت می کردند. نظرتان پیرامون کردستانی مستقل در عراق، و سپس در ایران چیست؟

سلام زیجی: آقای بارزانی  و حکومتش در همین کردستان عراق کمونیستهای که طرفدار رفراندم بودند و برای پایان دادن به نزاع درد آور قومی و مذهبی در عراق  کمپین راه انداختند و …مورد سرکوب و تعقیب قرار دادند. امروز اما ادعای همه پرسی و استقلال آقای بارزانی و دیگر شرکا در “حکومت اقلیم ” قبل از اینکه در راستای پایان دادن به کشمکش دیرینه نزاع ملی در عراق باشد اساسا به هدف فشار آوردن به دولت مرکزی و گرفتن امتیاز دردل بحران وتقسیم قدرت در سیستم ورشکسته و ویرانگر “فدرالی” کنونی  در عراق و کردستان طرح شده است؛ پلتیکی بیش نیست. امروز حربه رفراندم بارزانی  در دل بحران عراق و جنگ و خونریزی داعش و شعیه و سنی چیزی جز استفاده ابزاری و استفاده کردن از آن به عنوان کارت بازی برای سهم خواهی نیست. نمیشود همزمان خواهان رفراندوم واستقلال بود و حامی و  شرکت کننده  فعال در بازسازی ساختار ورشکسته فدرالی قومی و مذهبی دست ساخت امریکا و جمهوری اسلامی و دیگران در بغداد بود.

سیاست اینها  در درجه اول تابعی از سیاست و خواست و بازی سیاسی  امریکا  و در درجه دوم تابعی از سیاست و منافع ترکیه و جمهوری اسلامی ایران است. هر چه را دیکته کنند احزاب حاکم کرد همان راه را خواهند رفت. امروز تشکیل دولت مجدد فدرالی و تقسیم قدرت بین سر دسته های شیعه و کرد و سنی که پروژه امریکا و همچنین دولتهای ذینفع ایران و عربستان و غیره است، حزب بارزانی و بقیه احزاب ناسونالیست و اسلامی حاکم در “اقلیم کردستان” با تعیین شرط و شروطی دوباره وارد شراکت در دولت حیدر عبادی( جانشین مالکی)  شده اند. پذیرفته اند که مجددا در حکومت مرکزی عراق حضور داشته باشند. در نتیجه رفراندوم بارزانی برای کسب امتیازات بیشتری بود که بنظر میرسد بخش عمده آنرا تا این لحظه بدست آورده است .همچنانکه شاهد آن هستید دیگر سخنی از رفراندوم و استقلال از آنها نمی شنوید، حداقل تا پیچ  و بند و بست سیاسی بعدی. در مورد ایران بعدا اشاره میکنم اما در مورد رفراندم و استقلال  کردستان عراق حزب ما موضع رسمی گرفت که همینجا بخشی از آنرا میاورم:
“دخالت مردم در تعیین تکلیف آینده سیاسی جامعه کردستان در شرایط بحران جاری عراق، از کانال برگزاری یک رفراندم آزاد در مناطق کردنشین با نظارت مراجع بین المللی میگذرد که در آن ساکنان مناطق کردنشین امکان یابند با آراء خود ماندن در چارچوب کشور عراق و یا جدائی و تشکیل دولت مستقل را انتخاب کنند. این یک راه حل سیاسی کارساز در جواب به بلاتکلیفی و سیاسی و حقوقی و نابسامانی  امروز جامعه کردستان است.

با بحران جاری عراق، آینده سیاسی کردستان عراق بیش از پیش به یک مساله مطرح جامعه تبدیل شده است. احزاب ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق که بیست و سه سال است بر آن منطقه حاکمیت میکنند، همواره مانع برگزاری رفراندم و مراجعه به آراء مردم بوده اند. سال ٢٠٠٣ بعد از سقوط رژیم بعث، در حالی که منطقه کردستان بیش از یک دهه استقلال دوفاکتو داشت، بدون مراجعه به مردم، در تعقیب منافع خود منطقه کردستان را به حکومت مرکزی الحاق کردند و در قالب فدرالیسم به تبعیت حکومت قومی مذهبی حاکم بر عراق در آوردند. فدرالیسمی که نه تنها شکاف قومی را حل نمیکند بلکه چنانکه تجربه هم نشان داد آن شکاف و تفرقه را نهادینه و ابدی میکند. احزاب حاکم کردستان سال ٢٠٠۵ هم پیام ٩٨ درصد رای کسانی که در رفراندم غیررسمی رای به استقلال داده بودند را نشنیده گرفتند و به توافق با حکومت مرکزی از بالای سر مردم ادامه دادند.

بر خلاف سیاست احزاب حاکم کردستان عراق، کمونیستهای کارگری در ایران و عراق طی دو دهه اخیر همواره بر ضرورت برگزاری رفراندم آزاد به عنوان یک راه حل سیاسی کارساز برای این معضل حل نشده تاکید داشته اند، همواره راههای بینابینی خودمختاری و فدرالیسم و بندوبست احزاب حاکم با حکومت مرکزی از بالای سر مردم را مردود دانسته اند و از خواست استقلال کردستان عراق و برپایی یک دولت غیر قومی در کردستان دفاع کرده اند.

در حال حاضر حزب دمکرات کردستان عراق (پارتی)، حزب اول حاکم در کردستان، با اعتراف به شکست تلاش ده ساله شان در دفاع از فدرالیسم، پروژه برگزاری رفراندم و گزینه جدائی را طرح کرده است و احزاب دیگر شریک در حکومت کردستان نیز آن را تایید میکنند. پروژه این احزاب نه برای حل معضل سیاسی جامعه و پایان دادن به نابسامانی و بلاتکلیفی موجود، بلکه برای کسب امتیاز بیشتر از حکومت مرکزی و گرفتن سهم بیشتر از قدرت سیاسی و اقتصادی است. به همین دلیل به موازات پروژه رفراندم، از طرح واهی و ارتجاعی “کنفدراسیون سه دولت شیعه و سنی و کرد” هم حمایت کرده اند. در یک کلام پروژه رفراندم آنها، منافع هیات حاکمه کردستان را تعقیب میکند که در جامعه طبقاتی کردستان نقطه مقابل منافع طبقه کارگر و اکثریت جامعه است. احزاب حاکم در کردستان عراق سالهاست از بالای سر مردم کردستان در قالب فدرالیسم با حکومت مرکزی بندوبست کرده اند و اعتراف امروزشان به شکست فدرالیسم، اعتراف عیان به شکست سیاسی خودشان است.

دیدگاه طبقه کارگر و مردم جامعه، متمایز از دیدگاه احزاب طبقه حاکم، برگزاری رفراندم جدائی برای پایان دادن به بلاتکلیفی و نابسامانی سیاسی و حقوقی منطقه کردستان است. حزب حکمتیست از نتیجه چنان رفراندمی، خواه رای به جدائی و یا به ماندن در چارچوب کشوری عراق باشد، حمایت میکند و در صورت رای به جدائی، در برابر هر تعرضی به این تصمیم سیاسی، از حق جدائی مردم کردستان و از نتیجه رفراندم دفاع خواهد کرد….”

 اما در باره  کردستان ایران، مسئله  کردستان ایران با کردستان عراق هم از نظر تاریخی، هم ابعاد کشمکش ملی ، هم از نظر بافت اجتماعی جامعه و همسرنوشتی طبقه کارگر و اکثریت مردم کردستان با دیگر نقاط ایران وهمچنین از نظر موقعیت تناسب قوای سیاسی و اجتماعی بین جنبش کمونیستی و ناسیونالیستی در خود کردستان ایران با عراق و کردستان عراق بسیار متفاوت است. در نتیجه راه حل یکسانی هم نمیتواند داشته باشد.

تاریخ مشترک مبارزه مردم کردستان ایران با بقیه مردم در ایران علیه رژیم استبدادی شاه و سر آنجام انقلاب مشترکی که منجر به سرنگونی  نظام پادشاهی شد، تاریج مبارزه مشترک کارگری، زنان و جوانان علیه جمهوری اسلامی، قوانین مذهبی، نابرابریهای اعمال شده، اعدام و سرکوب  وغیره، باعث شده است که یک تاریخ و رابطه ناگسستنی مبارزاتی و هم سرنوشتی را میان کرد زبانان و بقیه مردم ایران ایجاد کند که به آسانی کسی نمی تواند این پل محکم  همسرنوشتی  سیاسی وانسانی را تخریب کند. علاوه بر آن، رابطه اجتماعی، خانوادگی وغیره نیز چنان در هم ادغام شده است که حتی فاصله فرهنگی و زبانی و آداب و رسوم طرفین را نیز کاهش داده و در شهرهای زیادی در هم تنیده شده است. امروز کسی نمی تواند حتی تهران را شهر “فارسها” بداند چه رسد به شهرهای متعدد و همجوار کردستان ایران. میخواهم تاکید کنم اگر چه ستم ملی و ممنوعیت استفاده از زبان مادری وغیره یک داده واقعی ،به شدت ظالمانه و تلخی است که همواره دو رژیم مستبد و شونیستی و اسلامی حاکم بر ایران، نظام پادشاهی و جمهوری اسلامی، بر مردم ایران و  مردم کردستان ایران تحمیل کرده اند، و همین  زخم بانی شکل گیری جنبش و احزاب قومی و ناسیونالیستی و مذهبی شده است، اما از نظر من هنوز جامعه ایران، مشخصا جامعه کرد زبان کردستان ایران خود را در آن موقعیتی که مثلا مردم کردستان عراق و رابطه شان با  عرب زبانان تعریف میکنند  نمی بینند ونیست. یا حتی  رابطه ای که کرد زبانان ترکیه با حکومت و ترک زبانان  درترکیه تعریف میکنند  که در هر دو، به ویژه  در عراق، متاسفانه  دره نفرت و فاصله عمیقی  در آن ایجاد شده است و پرچم این نفرت پراکنی صد ساله در دست احزاب  و نیروهای به شدت عقب افتاده قوم پرست و مذهبی است. در ایران و کردستان ایران به هیچ وجه در این ابعاد شاهدش نبوده و نیستیم، بخشا هم بر میگردد به نقش  و هم سرنوشتی جنبش کارگری و کمونیستی در صحنه سیاسی ایران و بخشا هم به همان فاکتورهای که  ابتدا به آن اشاره کردم. در نتیجه نه من  ونه حزب ما امروز خواهان هیچ جدائی و رفراندمی در کردستان ایران نیستیم و فکر میکنیم  نه زمینه ای دارد و نه ضرورت و مشروعیتی. ما فکر میکنیم باید برای اتحاد و هم سرنوشتی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی کل  طبقه کارگر و مردم  ستم دیده و آزادیخواه ایران ،با تمام تفاوتهای زبانی و فرهنگی آن، تلاش و مبارزه کرد.من فکر میکنم همسوئی ها و همسرنوشتی ها و وجود دشمن طبقاتی مشترک ما بسیار واقعی تر و اجتماعی تر از تفاوتها ی فی مابین است. سرنگونی جمهوری اسلامی، پایان دادن به فرهنگ و سیاست شوینیستی غالب دوران  خاندان پهلوئی  و دستیابی به یک نظام حکومتی آزاد، برابر، غیر قومی و غیر مذهبی و سوسیالیستی که در آن همه شهروندان از هر نظر و در تمام زمینه های سیاسی، اقتصادی، اداری و زبانی از حقوق و امکانات برابر برخورد باشند، واقعی ترین، انسانی ترین و پیشروترین راه حل برای پایان دادن به ستم و استثمار و نابرابری از جمله ستم ملی  در ایران میدانیم.

اما با وجود همه این تلاشها و سیاستی که دنبال میکنیم، به هر دلیلی زمانی مردم کردستان ایران خواهان رفراندم باشند،یا نه علیرغم نیت و تلاش مسئولانه ما فضا سیاسی ایران را جمهوری اسلامی و امثال داعشی ها و فاشیستهای ایرانی بتوانند به مسیر امروز عراق سوقش دهند ما بنا به شرایط و تناسب قوای آن  زمان و موقعیت ویژه  پیش آمده حول چگونگی حل مسئله ملی اتخاذ سیاست  و تصمیم گیری میکنیم.  ما تلاش میکنیم نه کردستان ایران نه هیج بخش دیگری از ایران به این روند منفی سوق پیدا نکند.آنچه که امروز روشن است  ما  همواره  اصل حق رفراندم را به منظور حل مسئله کرد در ایران را به رسمیت شناخته و می شناسیم. اما همچنانکه گفتم حمایت یا مخالفت ما  با برگزاری رفراندم و نتیجه آن تنها زمانی که این موضوع  اکتویل میشود و روی میز میاید از زاویه منفعت طبقه کارگر و همبستگی و منفعت مردم نسبت به آن اقدام و اعلام موضع خواهیم کرد. در این رابطه در برنامه حزب ما، “برنامه یک دنیا بهتر” اظهار نظر شده است میتوان به آن نیز مراجعه کرد.

 ماهنامه دیدگاه سوم: کردستان عمریست که درگیر مبارزات مسالمت آمیز و قهرآمیز علیه نظامهای سلطنتی و اسلامیبوده، و در این مسیر بسیاری جانباخته اند. بخشی هم در درگیری های بین نیروها و جریانات کُرد جانباخته اند، به نظر شما، چگونه می شود اتحاد بین نیروهای کُرد را سامان داد؟

سلام زیجی:  جامعه کردستان هم مانند  آذربایجان و تهران و هر جای دیگری در این کره خاکی به هیچ وجه جامعه ی یکدست، فرا طبقاتی و هم منفعت و  دارائی اهداف مشترکی نبوده و نخواهدبود.  در کردستان ایران هم طبقات ،جنبشها و آرمانهای متفاوت ومتضادی  عمل میکند و مهر خود را بر سیاست و زندگی روزمره مردم میگذارند. به همین دلیل ساده و روشن  نمیوان توقع داشت همه “نیروهای کرد” متحد شوند. برای چه هدفی باید متحد شوند؟ این نیروها مخلوق و متاثر و نماینده همان طبقات و جنبشهای  متخاصمی هستند که گفته شد.  یکی دنبال سرمایه و ثروت اندوزی از قبل کار و بدبختی کسی دیگری است یکی هم تلاش میکند دست این طمع کار ومفت خور و حقه باز را کوتاه کند، هر دو هم “کرد “هستند، یکی میخواهد سر به تن جمهوری اسلامی نماند، دیگری بر عکس جمهوری اسلامی را دولت خود میداند و در سایه برکت جمهوری اسلامی به سرمایه دار گردن گلفت یا  به یک عنصر مسئول و همه کاره و همکار و مزدور جمهوری اسلامی تبدیل شده است، این دو  طیف  متفاوت هم”کرد” هستند! یکی مذهب را جنایتکار، وحشی و افیون توده ها می داند، دیگری مذهب را نور و امید و بهشت و راه تبدیل مردم به برده و گوسفند میداند  که در سایه آن به ثروت  افسانه ای و قدرت  دولتی یا حزبی نائل میگردد، این دو جنبش  نیز “کرد” هستند، و…(این حقایق ابتدائی را دقیقا در باره “فارسها”، ترکها”، “عرب ها” و بقیه را نیز میتوان بیان کرد). باید پذیرفت که اساس جامعه  از جمله جامعه مدرن سرمایه داری بر سر منفعت های متفاوت افراد، طبقات و جنبشها و احزاب آن استوار است نه “ملیت” و “مذهب”، که خود آن ساخته و پرداخته ‌همین نظام طبقاتی و زورگویان، عوافریبان و  دولتها وطبقات حاکم بر جوامع کنونی بشری است که از این طریق اتفاقا میخواهند همین حقیقتهای ساده که اشاره کردم زیر خاک کنند و به مردم دروغ بگویند.

شما اگر بطور واقع بینانه به تاریخ، نقش و حتی سیاستها و منافع امروز همین نیروهای “کرد” نیز بنگرید، متوجه خواهید شد که  “اتحاد نیروهای کرد” غیر ممکن و چنین انتظاری از آن غیر منطقی است. حتی در صفوف نیروهایی که هم جنبشی نیز هستند به آسانی نمیتوان در صفوف آنها اتحاد به وجود آورد. در ایران دیروز و امروز  شاهد جنبش ناسیونالیستی و بورژوازی حامی بخشهای از پیکره رژیم  هستیم و یا بخشی از آنها دنبالچه امریکا و ناتو و طرفداران سیستم خونینی که امروز در عراق جاری است، میباشند. اگر خطر مشترک آنها را تهدید نکند، اگر ثروت جامعه و قدرت دولتی و ملیشیائی به درستی در بین شان حل و فصل نگردد خود نیروهای که متعلق به ناسیونالیسم کرد هستند شکم همدیگر را پاره میکنند، بارها اینکار را کرده اند. فراتر از اینها آن دسته از “نیروهای کرد “که اکنون در عراق در قدرت هستند و آنهای هم که در ایران در لبه مرز زندگی اردوگاهی میکنند در برخورد به آزادیهای سیاسی، به مخالفین خود، به کارگران و زنان، و بطریق اولی به کمونیستها و چپها همان سیاست و رفتار را کرده اند و ادامه می دهند که مثلا رژیم بعث یا شاه و جمهوری اسلامی انجام داده است.  حتما خبر دارید که آمار کشتار زنان در کردستان عراق با جمعیت ۵ – ۶ میلیونی از آمار کشتار و سرکوب زنان در ایران ٧٠- ٨٠ میلیونی تحت حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی  بسیار بیشتر است. چگونه ممکن است جنبش  رادیکال و آگاه زنان را با کل “نیروهای کرد”، یعنی بخشی از قاتلین خود، متحد کرد؟ کارگران هم به همین شکل. نیروی “کرد” کمونیستی که به خاطڕ نظر و فعالیتهایش با یورش مسلحانه و سرکوب نیروئ کرد قومی روبرو گردیده است چگونه میتواند با سرکوبگر کرد زبان خودش متحدگردد؟در جامعه کردستان نیز درست مانند کل جامعه ایران  و همه جا ما شاهد حضور جنبشها و احزاب متفاوت هستیم. تاریخ گذشته و حال آن شاهد حضور جنبش کارگری و سوسیالیستی و چپ ی است که در هیچ زمینه ای با آن بخش ناسیونالیستی و همچنین اسلامی آن، همسو و هم استراتژیک نه تنها  نبوده و نیستند بلکه  همواره در نقطه مقابل هم قرار دارند.

قابل درک است که مسئله حل نشده ستم ملی و نبود یک دولت مستقل کرد زبان  در منطقه و جنگ و جدالی که حول آن در جریان بوده و هست این سوال شما را موجه جلوه گر میکند که چرا “کردها” متحد نمیشوند برای رسیدن به اهدافشان! اما نه تاریخ جوامع بشری، حتی مبارزه برای رفع ستم ملی و، نه حقایق امروز ناشی از وجود سیاستهای متفاوت برای حل  چنین کشمکش ومعضل دیرینه  ای از کانال اتحاد صرف نیروهای درگیر در آن معضل یا جغرافیای معین یا یک “ملت”، مستقل از سیاست و منفعت طبقاتی  و یا برتری سیاست و قدرت و تاکتیک یکی از نیروهای درگیر نتوانسته  به نتیجه برسد.در دنیای امروز، و در گام نخست، فاکتور” اتحاد نیروهای کرد” نیست که میتواند معضل اجتماعی مردم کرد زبان را حل کند، بلکه  بر عکس ، واقعی ترین و ممکن ترین و کم هزینه ترین  راه دست بالا پیدا کردن قدرت و توان  نفوذ توده ای یک جریان رادیکال و آزادیخوا و کمونیست در جامعه کردستان و سطح سراسری کشور است، که نه از زاویه نژاد پرستی و مذهبی بلکه از زاویه پایان دادن به ستم بر بخشی از شهروندان  دوش به دوش کل صف آزادیخواهی در کشور به مصاف حاکمیت سرکوبگر برود، آنرا سرنگون کند و جامعه آزاد و برابر و متساوی الحقوق ایجاد نماید.

راه دوم ،  طرح و منفعت قدرتهای امپریالیستی یا منطقه ای است.همانطوری که در یک دوره تاریخی همین مردم کرد زبان را به چند کشور تقسیم کردند، شاید در یک تلاطم سیاسی دیگراز کارت “کردها” دوباره در جنگ و تقابلهای جهانی و محلی خود استفاده کنند، همچنانکه امروز دارند میکنند، همه یا حتی بتوانند بخشهای از آنرا  مجددا به یک کشور تبدیل کنند. اما مسیر و راهی که با اراده و دخالت و تصمیم مستقیم خود مردم و با اتکا به یک سیاست و افق روشن و پیشرو به سر آنجام نرسد، عوارض و مشقات و تداوم نابرابری و سرکوب برای مردم باقی می ماند و محصول به سر آنجام رساندن چنین پروسه ای را آنهای خواند چید که از بالا سر مردم و در راستای منافع طبقه بورژوا و رقابتهای جهانی و منطقه ای دنبال میکنند. در عین حال چنین مسیری بدون تردید پر دردسرتر و پر هزینه تر خواهد بود . از مسیر جنگ و خونریزی قدرتها و دولتهای ارتجاعی خواهد گذشت.راه حلی که  عاملین تجزیه و سرکوب و تحقیر تاکنونی مردم کرد زبان جلو جامعه میگذارند هرگز نمی تواند و نباید قابل اتکا و قابل اعتماد مردم کرد زبان باشد .

یک ستم ویک مسئله حل نشده و دیرینه به اسم ستم ملی در کردستان به عنوان یک واقعیت تلخ  اعمال میشود که  همین زخم  و تبعیض عامل به وجود آوردن ناسیونالیسم  و قومپرستی و نیروهای متعلق به آن نیز شده است. اما این واقعیت تلخ تنها بخشی از کل ستم و تبعضات و زخمهای دیرینه تر،تلختر و پایه ای تر اعمال شده از جانب سرمایه داران و دولتهای مرکزی و جنبشهای بورژوائی متکی به  ایدئولوژی مذهب یا شونیسم  و ناسیونالیسم است.ستم بر زن  و کارگر، وجود فقر و نابرابری و تفاوتهای فاحش طبقاتی در آن جامعه چنان گسترده و عیان است  که وجود ستم ملی، به عنوان یکی از ستمها و تبعیضات، نمی تواند و نباید بر آن  ستم و نابراری و تبعیضات که هویت و مبانی نظام طبقاتی حاکم امروز را تشکیل میدهد سایه بیاندازد. هر جریان و فردی این حقایق و عامل شکاف طبقاتی و اجتماعی را به بهانه ستم ملی نادیده میگیرد یا قربانی ناآگاه نظام سرمایه داری است یا پرچمدار ایدئولوژیک جنبش ارتجاعی قومپرستی است که به بهانه وجود چنین ستمی و به منظور شراکت طبقه بورژوا “تحت ستم”  خودش ،عرق ملی را چنان برجسته میکند که مردم ستم عمیق طبقاتی و ستمهای زننده دیگرکه خود همین بورژا ها و ناسیونالیست کرد نیز علیه مردم اعمال میکند را نادیده بگیرند، تا نیرو بگیرند و طبقه حاکمه بورژوا در دولت مرکزی را وادار کنند در قدرت دولتی و سیاسی و اقتصادی کشور سهیمش کند. برای تحقق این هدف بخش زیادی از مردم را قربانی اهداف ارتجاعی خود خواهد کرد. امری که هم به نفع دولت مرکزی و هم احزاب افراطی و ناسیونالیست است. نباید چون در آن جامعه ستم ملی هست،  باعث شود همه تبعیضات و ستمها و وجود جنبشها و نیروهای متخاصم و متفاوت حاضر در صحنه جامعه کردستان را نادیده گرفت و همه این واقعیت را تحت عنوان “کرد” یا نیروهای کرد” تئوریزه کرد و بخورد جامعه داد.

برای مثال ما از سال ۵٧ به این سو به عنوان یک جریان سراسری و کمونیست یکی از نیروهای درگیر  در جدال طبقاتی در کردستان و همچنین فعال و سازمانده مقاومت مسلحانه علیه رژیم بوده ایم و پیگیرترین جریان برای رفع ستم ملی نیز  بوده ایم. همزمان به عنوان نماینده  سیاسی و بخشی از جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و  جامعه راه حل های احزاب کرد ناسیونالیست را  برای “رفع ستم ملی” و مردم کردستان و “حل مسئله کرد” را  نپذیرفته ایم و آنرامضر و ارتجاعی دانسته و میدانیم . به عنوان یک نیرو و یک جنبش کارگری سوسیالیستی و همسرنوشت با مبارزه کارگری و آزادیخواهانه کل ایران برای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی نیز مبارزه کرده و خواهیم کرد. نیروهای چپ و کمونیست کرد زبان یک مسیر و سیاستی دارند که اساسا حول  تامین حقوق برابر شهروندی و همزیستی همه شهروندان یک کشور، در اینجا ایران، یا نه در صورت اجبار برگزاری رفراندم و ایجاد کشور مستقل، فرموله شده است، در حالی که بخشی از همین جریانات ، جریانات ملی گرای کرد، چنانچه به هدفشان برسند، یعنی شرکت در سیاست دولتی و حکمرانی و سهم بری از اقتصاد طبقه بورژوا کرد(آنها انرا به اسم مردم کرد  فرموله و بیان میکنند) دیگر مشکلشان حل شده است، اینها یک روز از راه “خودمختاری”، روزی دیگر با طرح فدرالیسم” یا فدراتیو”، زمانی با رژیم و جناحی از آن همراه و زمانی دیگر دنبال حمله امریکا به ایران و در روئیای عراقیزه کردن ایرانند،  و یا تلاش برای اتحاد حول آن شعارهای ارتجاعی و مورد پسند امریکا و ناتو در حال جست و خیزهای بی ثمر هستند. کسی آزادی زبان مادری و “فرهنگ ملی” و چند روزنامه و مدیا را برایشان حل و فصل کند پرونده سیاسیشان بسته میشود و اتحادشان هم بی معنی خواهد گردید.  با دست یافتن به این اهداف و شراکت در سیستم های موجود دولتهای مرکزی  حاضرند همراه سیستم  حاکم دولتی بلائی که حکومت مرکزی تا کنون یک تنه بر سر کل شهروندان  از جمله شهروندان کرد زبان آورده است همراه آنها در اعمال آن ستم و سرکوب سهیم خواهند شد. هیچ تردیدی در آن نباید داشت!

در نتیجه از نظر من ،جز موارد معینی حول پاره ای اقدامات و همکاری مشترک  سیاسی یا امنیتی موردی علیه دولت مرکزی، نمیتوان بین نیروهای چپ و کمونیست  و کارگری با دیگر نیروهای ناسونالیست و قومی “اتحادی” صورت بگیرد. امکان اتحاد پایدار و استراتژیک بین یک نیروی کمونیستی و کارگری و چپ، حتی به بهانه “ستم ملی “و “مسئله کرد”، با یک نیروی دست راستی قومی و مذهبی هر گز اتفاق نخواهد افتاد. اگر اتحاد خوب است که من هم مثبت می دانم. از نظر ما چنین اتحاد و همبستگی و همکاری و همفکری باید بدوا بین ‌نیروهای صفوف جنبش طبقاتی  و پیشرو و سوسیالیستی  جامعه چه در بعد کردستانی و چه سطح سراسری ایران  و منطقه  صورت بگیرد و آنرا بسیار لازم و مفید می دانیم. پدیده ای به اسم “اتحاد نیروهای کرد”  یا “نیروهای فارس و ترک و عرب”،  مانند شعار “ایران مال همه ایرانیان است” شعار فریبنده ای است.علاوه بر تصویری به شدت قومی و ناسیونالیستی از مسئله، چنین شعارهای با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی جامعه نیز خوانای ندارد و از نظر عملی نیز با توجه به توضیحاتی که داده شد غیر ممکن و منتفی می دانم.

اتحاد یا همکاری طبقه کارگر و کمونیستها و احزاب  و جنبشهای آزادیخواه و غیر قومی و غیر مذهبی  و سکولار و طرفداران آزادی  وبرابری با هم از یکسو و احزاب بورژوا، قومی یا اسلامی هم با هم از سوی دیگری به عنوان نمایندگان جنبشهای متفاوت طبقاتی ممکن تر، عملی تر و معنی زمینی و واقعی تری دارد.

ماهنامه دیدگاه سوم: راندمان یکساله حسن روحانی را چگونه ارزیابی می کنید، و آینده اورا چگونه می بینید؟

سلام زیجی: تلاش مستمر برای تداوم عمر حکومت اسلامی، نجات دادن این حکومت از دست دریائی  ازنفرت اجتماعی و بحرانهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و کلا عبور جمهوری اسلامی از خطر سرنگونی  که همواره جمهوری اسلامی برای برون رفت از آن دست وپا زده است، سر لوحه پلاتفرم “دولت اعتدال” روحانی و کابینه اش بوده است، درست ماننده همه  دولتها ی پیشین جمهوری اسلامی. بنظر من بنا به دلایل متعدد دولت روحانی نیز تا این مقطع مانند بقیه دولتهای پیشین این رژیم جنایتکار توانسته است به این اهداف برسد و جمهوری اسلامی را از گزند مردم و تعرض جنبشهای انقلابی و رادیکال کارگری، زنان و جوانان به درجه زیادی دور نگاهدارد و از آن خطرها عبورش دهد. در قالب فریبنده “اصلاحات”، “اعتدال”، “گشایس فرهنگی”،”حق اقلیتها”، یا حتی ادعا ی شرم آور “آزادی بیان”، موفق شده اند اهداف محوری خود که نجات جمهوری اسلامی و به بازی گرفتن طیفی از مردم و روشنفکران آخوند مسلک درون و بیرون ایران است به سر انجام برسانند. با  در پیش گرفتن شیادانه این شگردها ودروغ های شاخ دار، دولت روحانی نیز همانند بقیه دولتهای پیشین خود با اتکا به همان دو ابزار و ترفند  شناخته شده  جمهوری اسلامی و توانست است بزرگترین خدمت به حکومتی بکند که میبایست مدتها قبل سرنگون میشد و خود روحانی و کابینه اش به عنوان سازندگان اصلی جمهوری اسلامی و سیستم سرکوب محاکمه و مجازات میشدند.

ایجاد جو رعب و وحشت و سرکوب آشکار و پنهان از یکسو و  فریب و تحمیق مردم و تحمیل فقر و سیه روزی به اکثریت مردم از سوی دیگر ابزارهای موثر تاکنونی رژیم برای تداوم حاکمیت ننگینش بوده است. این کابینه تمام عیار امنیتی روحانی نیز در پوشش فریبکارانه اعتدال و با لبخندهای  بر گرفته از خاتمی با تمام قدرت  در این مسیر جلو رفته است و متاسفانه توانسته است که بخش قابل توجه ای ازاپوزسیون بی مایه  و همچنین بخشی از مردم را  به خود متوهم و جلب کند.

“راندمان دولت روحانی” در یکسال گذشته عبارت بوده از: تداوم سرکوب، افزایش لیست اعدامها، تحمیل  حداقل دستمزد  بردگی به کارگران ، گسترش بیکاری، تشدید سرکوب فعالین کارگری و ممنوعیت تشکل یابی مستقل کارگری و مراسمهای آنها از جمله تجمعات اول  ماه مه، روز جهانی کارگر، سرکوب مداوم زنان و میداندار شدن مجدد اوباش حزب الله علیه زنان، اعمال ریاضت کشی اقتصادی به اکثریت مردم،و تحمیل دستمزدهای چند برابر زیر خط فقر اعلام شده  توسط مقامات رسمی دولتی،، گسترش آمار مرگ و میر در محل کار، گسترش یاس و نامیدی وآمار خودکشی  ها، آمار مبتلایان به بیماریهای  روانی،  گسترش اعتیاد، بزهکاری، و تداوم تبعیض جنسیتی و تحقیر و سرکوب مداوم مردم در کنارثروت اندوزی های کلان سرمایه داران، بالا کشیدن میلیاردها تومان از جانب مقامات دولتی و بانکها ، هزینه کردن  و اختصاص میلیاردها دلار برای حماس و اسد و حزب الله و جریانات دیگر شیعه در عراق و دها مسائل و معضل دیگر حاصل  تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی در قالب دولت “اعتدال” روحانی، متعهد به خمیینی و نظام و قوانین فاسد و جنایتکارانه  این سیستم است.

از نظر ما و از نگاه  کارگران، زنان، جوانان و مردمی که خواهان آزادی و رفا و امنیت هستند، دولت روحانی و کارنامه اش جز سرکوب، بدبختی، فریب کاری،، دودوزه بازی، زندانی کردن کارگران و فعالین سیاسی، گسترش اعدام و سرکوب آزادیهای زنان و ایجاد جو رعب و وحشت، و خدمت صادقانه به حاکمیت ننگین و آدمکش اسلامی هیچ ماحصلی برای مردم ایران نداشته است. کمونیستها، طبقه کارگر و زنان و آزادیخواهان ایران، به عنوان قربانیان اصلی این حکومت در طول ٣۶ سال گذشته بر عکس “نخبگان”بورژوا وروشنفکران پرورش یافته در مساجد ومراکز آکادمیک و دنبالچه های اصلاح طلبی دولتی نه هیچ انتظاری از دولت روحانی دارند و نه  دنبال هیچ اصلاحاتی در چنین رژیمی هستند. ما جزو آنهایی نیستیم که در پی “سیاست خارجی” دولت روحانی” دلمان قند شده باشد. روحانی و دولتش هر کاری کنند، هر سیاست و ترفندی بزنند، راهی جز رفتن و سرنگونی در مقابلشان نیست! اینها باید بروند! باید با زور سرنگونشان کرد و تک تکشان را به محاکمه کشاند، اینها هیتلرهای دوران نازی و داعشهای ایرانی عصر جدید هستند، ماندن جمهوری اسلامی ننگ است برای بشریت. حمایت و امید بستن به امثال روحانی از جانب هر نیرو و فردی که سر سوزنی به حقیقت پایبند باشد ننگین و شرم آور است.

تحقق هر درجه گشایش سیاسی و اقتصادی و فرهنگی واقعی  که در شان جامعه ایران باشد، و ‌همچنین تنها راه رسیدن به حداقلی از آزادیهای سیاسی و مطالبات رفاهی و برخورداری از امنیت اجتماعی در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی همراه با  این دولت ریاکار و شیاد روحانی است.  ما نه تنها “کارنامه یکساله “که همواره نفس موجودیت این نظام و کارنامه همه دولتهای  بر آمده از دل این نظام را  نامشروع  دانسته و جز سرنگونی ‌قطعی کل این سیستم هیچ امید و آینده ی روشن، مرفه و آزادی را نمیتوان برای ایران تصور کرد. نه اپوزسیون بیرون از حکومت، بطریق اولی اپوزسیون چپ، و نه هیچ بخشی از کارگران و زنان و مردم آزادیخواه نباید  اجازه دهند دنبالچه بازی های سیاسی حول اختلافات درونی  جناحهای جمهوری اسلامی شوند،  نباید این توهین به خود را پذیرفت که گویا با معدل گیری و ارزیابی از کارنامه این و آن دولت  جنایتکار داریم علائم های پیشرفت یا پس رفت را تشخیص یا ارزیابی میکنیم.  این افتادن در دام تله جناحهای رژیم و علیه جنبشی است که حکم به سرنگونی این رژیم  را داده است. جمهوری اسلامی با تمام قدرت از این  نوع حربه های درون جناحی  و تقابلها و “تفاوت”های دولتهای “جدید و قدیم” خود برای بقای خود بهر برداری  زیادی کرده است. در این رژیم، چه به عنوان روبنا و ایدئولوژی اسلامی آن و چه به عنوان  یک حکومت سرمایه داری، هیچ جناح بندی خوب و بد و کمتر بد  و اصلاح طلبی در مقابل مردم و در جریان سرکوب و گرفتن حق کارگران و زنان و جوانان تشنه آزادی واقعیتی ندارد! همه آنها یکدست و چون یک جناح واحد علیه این جنبشها و مطالبات عمل کرده و خواهند کرد. خوب و بد کردن  جناح بندیهای جمهوری اسلامی برای آنهای که دنبال سهم بری وسود بیشتر در اقتصاد کشور از راه تحمیل  بردگی بیشتر به طبقه کارگر هستند، یا برای جریانات و طبقات شکم سیر “حقوق بشری” و “دمکراسی” خواهان  ممکن است معنی داشته باشد اما نه برای اکثریت مردم.

جنگ جناهای رژیم واقعی و انعکاسی از بی ربطی  آنها به جامعه  و ترس و وحشت شان از فوران خشم دها میلیون کارگر و زن و جوان و مردم زحمتکش و آزادیخواه متنفر از این رژیم درایران است. ناشی از کشمکشی آشتی ناپذیر طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی است که طبقه کارگر و زنان و جوانان با آن نظام دارند. ناشی از پروسه وحشیانه به قدرت رسیدن  خونین این حکومت  اسلامی و به شکست کشاندن انقلاب ۵٧ ضد سلطنتی با حمایت دولتهای غربی  است، که  با  خمینی و لاجوردی و رفسنجانی و روحانی و موسویها و خلخالی و سپاه و اطلاعات و٣٠ خرداد و شهریور ۶٧ و خاواران و سرکوب و  کشتار دها هزار انسان در ایران و کردستان قابل تعریف است. بر عکس امید بستنها و ادعاهای پوچ که حول دولت روحانی و مذاکره باغرب به بهانه هسته ای و غیره  در جریان هست،این رژیم حتی  توان و امکان تبدیل شدن به یک رژیم سرمایه داری نیمچه متعارفی که بتواند با جهان مدرن سرمایه داری  رابطه داشته  باشد و توان حل معضل اقتصادی خودش را بر طرف کند ، ندارد. جناح روحانی ، رفسنجانی و خاتمی هم نمیتوانند این مسیر را طی کنند .آنها  با  وجود  رنگ عوض کردنی هایشان، خود بخشی از مانع و جزئی از پیکره رژیمی هستند که جامعه خواهان سرنگونی آن است. تاریخشان، ایدئولوژیشان و ضدیت و کشتار مشترکشان علیه مردم در داخل و سازماندهی صدها ترور در خارج و غیره طی کردن چنین مسیری را به آنها به عنوان بورژواهای حاکم بر ایران نخواهد داد.  حتی اگر غرب هم این راه را برایشان هموار کند باز نمیتوانند از چنگ نفر ت عمومی و از تاریخ ننگینشان جان سالم بدر ببرند.

جانبداری  یا امید بستن به جناحی از این رژیم، امروز که قرعه به اسم “دولت اعتدال روحانی” در آمده، مسیری نیست که گویا میتوان جمهوری اسلامی را “اصلاح” کرد یا به طرف سرنگونی برد. برعکس، امید بستن به این روند خودکشی سیاسی و کمک  آشکار به ادامه  بقای رژیمی است که دقیقا برای عبور از بحران هایش به چنین حمایتها و امید بستن های کور سرمایه گذاری زیادی کرده و میکند.

خلاصه کنم، کارنامه دولت روحانی برای حراست از جمهوری اسلامی  و کمک به تداوم عمر آن  بسیارخوب و مفید  و موفقیت آمیز بوده است،اما از منظر و منفعت طبقه کارگر و زنان و مردم آزادیخواه ایران  کارنامه اش به شدت مضر، شیادانه،شکننده و جنایتکارانه  است.

١٩ سپتامبر ٢٠١۴

ایمیل برای تماس با سلام زیجی  S_zijji@yahoo.se

منبع: سایت دیگاه ها

http://www.didgah.net/VD3ListMatnKamel.php?id=27653