سرکوب ساختاری در ایران و خاورمیانه

سرکوب ساختاری در ایران و خاورمیانه

مرجان افتخاری

اوت ٢٠١۴ – (تابستان١٣٩٣)

از اوائل قرن شانزدهم که سرمایه داری در کشورهای اروپائی و سپس در کشورهای دیگر گسترش یافت تا به امروز که به نظامی جهانی تبدیل شده است، تنها یک هدف و قانون را دنبال کرده وآن جستجوی انباشت سرمایه است. بطوریکه انگیزه اصلی همه رقابتها و سیاستهای سرمایه داری، دست یابی به بالاترین نرخ انباشت با کمترین هزینه ها است. این سیاستها تنها به فرایندهای تولیدی و راهکارهای صرفا اقتصادی محدود نمی شوند، بلکه سرمایه داری بدنبال فرصت هائی است که بتواند افزایش انباشت سرمایه را تسریع کند. تجربه نشان داده است که لشگر کشیها، جنگها (داخلی، خارجی)، کودتاها، ترور ها و کشتارها تسریع کننده این فرایند هستند.

دراین نوشتار ابتداء چند نمونه از سیاستهای جنگ طلبانه و جنایتکارانه نظام سرمایه داری در تاریخ معاصر یاد آوری می شوند. و سپس به ساختارهای سیاسی و اجتماعی منطقه خاورمیانه بعنوان حلقه ای از این نظام و در انتها اشاره ای به سرکوب وکشتار دهه ۶٠ در ایران خواهد شد.

نمونه هائی از قانون انباشت بیکاری، فقر، درماندگی، آوارگی، فلاکت کشتار و سرکوب مزدبگیران و فرودستان که دقیقا ناشی از قانون انباشت سرمایه است یاد اوری می شوند

  • حافظه تاریخی بیاد دارد کشتار روستائیان دیر یاسن را در آوریل سال ١٩۴٨ در فلسطین توسط نیروهای اشغالگر اسرائیلی
  • کشتار میلیونها نفر از مردم الجزایر در سالهای ١٩۶٢-١٩۵۴ در جریان مبارزات استقلال طلبانه و ضد استعماری بوسیله ارتش فرانسه.
  • کشتار و قتل یک میلیون نفر از مردم بویژه کمونیستها در کودتای نظامی اندونزی بین سالهای١٩۶۶-.١٩۶۵

  • کشته و ناپدید شدن هزارن نفر از مردم، انقلابیون و کمونیستهای در جریان کودتای پینوشه در شیلی در سال ١٩٧٣

  • کشتار بیش از ۴٠٠٠ نفر پناهنده فلسطینی در اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا در سپتامبر ١٩٨٢ توسط فلانژیستهای لبنان

  • کشتار بیش از ۵٠٠٠ نفر در حلبچه در سال ١٩٨٨ بوسیله رژیم صدام حسین.
  • دخالت و نقش دو کشور فرانسه و بلژیک در جنگ داخلی و کشتار وحشیانه بیش از یک میلیون نفر در رواند در سال ١٩٩۴.
  • ایجاد بحران و دخالت نظامی در کشورهای حوزه بلکان و بالاخره جنگ داخلی و تجزیه یوگسلاوی در دهه ٩٠.
  • حمله و اشغال نظامی عراق بوسیله ارتش آمریکا و انگلیس در سال ٢٠٠٣ و تقسیم این کشور به مناطق و گروه های مذهبی، ملی، قومی و قبیله ای که در جنگی پایان ناپذیر و انتقام جویانه رو در روی هم قرار گرفته اند چیزی جز سیاست نکبتبار سرمایه داری نیست. در حال حاضر عراق به کانون تروریستهای اسلامی و رقابتهای فرقه های پوسیده اسلامی بین رژیمهای ارتجاعی عربستان سعودی، قطر، کویت و ایران تبدیل شده است.
  • ایجاد جنگ داخلی بین گروه های ناسیونالیست روسی، طرفداران اتحادیه اروپا و جریانات نئونازیست در اوکراین بی شباهت با سیاستی که در عراق بکار گرفته شده نیست. شاید بتوان به این نتیجه رسید که ساده ترین، کم هزینه ترین، موثرترین و در عین حال پیچیده ترین سیاستی که سرمایه داری توانسته است برای افزایش انباشت سرمایه بکارگیرد، سیاست استفاده از اختلافات ملی، قومی و مذهبی است. این سیاست در منطقه خاورمیانه قبل از فروپاشی امیراتوری عثمانی بوسیله استعمار انگلیس و فرانسه بکار گرفته شد و تا به امروز ادامه دارد.

نگاهی به منطقه خاورمیانه و شاخص های سیاسی و اجتماعی آن

در مقایسه با مناطق دیگر جهان، مثل کشورهای آمریکای لاتین یا کشورهای آسیائی، منطقه خاورمیانه از نظر ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جزء عقب مانده ترین وحتی میتوان گفت جزء واپس مانده ترین مناطق در جهان است، که از نظر ژئوپلتیکی بخاطر تنگه هرمز و کانال سوئز و همیچین وجود کشور اشغالگر اسرائیل اهمیت بسیار دارد. از نظر اقتصادی هم بزرگترین منابع و ذخائر نفت و گاز در این منطقه قرار دارند. بطوریکه منطقه خاورمیانه به تنهائی ۵/٣٢ % نفت جهانی را در سال ٢٠١٢ تولید کرد و سهم اوپک بعنوان بزرگترین سازمان تولید کنندگان نفت فقط ٢/۴٣ % در همین سال بود. (۱)

  • کودتا و کسب قدرت سیاسی

با نگاهی به گذشته تاریخی و چگونگی شکل گیری سیستم و قدرت سیاسی در کشورهای خاورمیانه و حتی کشورهای آفریقای شمالی که در اطراف این منطقه هستند مانند مصر، لیبی و یمن، “کودتا” برای کسب قدرت سیاسی پدیده ای کاملا متداول در این گوشه از جهان است. کودتای ضد سلطنتی عبدالکریم قاسم در سال ١٩۵٨ در عراق، کودتای صدام حسین در سال ١٩۶٣، کودتای حافظ اسد در سوریه در سال ١٩٧٠ و یا کودتای قذافی در سال ١٩۶٩ در لیبی، کودتای افسران آزاد مصر در سال ١٩۵٢ بر علیه ملک فاروق و کودتای ناصر در سال ١٩۵٣، کودتای رضا خان در سوم اسفند ۱۲۹۹ (١٩٢١) و یا کودتای محمد رضا پهلوی در ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ (١٩۵٣) و کودتای اخیر ژنرال السیسی در مصر در سال ٢٠١٣ شیوه کسب قدرت سیاسی در این منطقه را روشن میکند. از طرف دیگر این کودتاها بازتاب ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند که مردم در آن زندگی میکنند. در بیشترکشورهای منطقه، ساختارهای حزبی و پارلمانی مرسوم در نظام سرمایه داری یا اساسا وجود ندارند و یا فرمالیته ای هستند که هیچ جایگاهی از نظر سیاسی و اجتماعی در بین مردم ندارند. مثلا در یمن، اردون، لیبی، عربستان سعودی و ایران ساختارهای سیاسی فئودالی و مذهبی حاکم هستند. ساختار قدرت و سلسله مراتب آن در ایران (ولایت فقیه، بیت رهبری، شورای نگهبان، تشخیص مصلحت نظام) شکلی از نظام فئودالی و مذهبی متمرکز است.

کودتا یا کسب قدرت سیاسی با توسل به زور و سرکوب علنی در بسیاری از مواقع بازتاب بحران در بین بالائی ها و پائینی ها است. بطور نمونه کودتای السیسی در مصر، دقیقا بازتاب شدت مبارزه طبقاتی کارگران، تهیدستان و اقشار میانی جامعه برای تغیر شرایط زندگی اقتصادی و سیاسی اشان بود. کودتای السیسی سمت و سوی مبارزاتی را کاملا تغیر داد. از سوی دیگر یکی از سیاستهای کودتا، کنترل و نابودی تمامی ساختارها و بنیانهای سیاسی و اجتماعی جامعه ( احزاب، سازمانها، تشکلها، انجمنها و تجمعات) بعنوان مراکز مبارزاتی است.

یکی از دلائلی که در این گوشه ازجهان، مردم از فضای سیاسی و اجتماعی کنار گذاشته شده اند و حق دخالت، تصمیم گیری و انتخاب از آنها گرفته شده است، کودتاها و کسب قدرت از بالا و اعمال سرکوب عریان است. در واقع در این کشورها، مردم در یک فضای مجازی سیاسی و اجتماعی زندگی میکنند که هیچ ارتباطی با شرایط مادی و عینی که در آن کار و تولید می کنند ندارد. در اینجا از خود بیگانگی نیروی کار عمیق تر و فراتر از رابطه ای است که در فرایند تولید اجتماعی بین کار و سرمایه وجود دارد. زمانی که سرکوب پدیده ای ساختاری و سیستماتیک میشود نیرو کار تنها تابع صوری سرمایه نیست بلکه همه فضائی که در ان زندگی میکند مجازی، صوری و در بیگانگی با او است.

  • ساختارهای سنتی عقب مانده

انتقال اقتصادی-اجتماعی از وجه تولید فئودالی به وجه تولید سرمایه داری در جامعه ای که نیروهای مولده روند تاریخی رشد و توسعه را طی نکردند، ضرورتا به تغیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منطبق با مناسبات تولیدی جدید نمی انجامند. حتی در کشورهای اروپائی که این گذار طبیعی ترین روند انتقال را داشت، تغیرات سیاسی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی امر ساده ای نبود و پس از ۵ قرن، هنوز با نمودهائی از مناسبات نظام کهن روبرو هستیم.

در بعضی از کشورهای جهان سوم و بخصوص خاورمیانه دو گانگی ساختارها عمیق تر و ریشه ای تر هستند. در این منطقه روابط و مناسبات طایفه ای، قومی- قبیله ای و عشیره ای جایگاه مشخصی در سلسله مراتب قدرت سیاسی، دستگاه حقوقی، قضائی و سیستم آموزشی و فرهنگی دارند. لیبی، یمن، اردون، عربستان سعودی و بحرین نمونه های برجسته چنین روابطی هستند. در ایران با پیچیده ترین و در عین حال مضحک ترین سیستم سیاسی مبتنی بر سلسله مراتب سنتی مذهب شیعه روبرو هستیم که می توان گفت مبتکر ساختارهای اجتماعی، حقوقی، آموزشی و فرهنگی از نوع بدوی و مذهبی است. ساختارهائی که هیچ ارتباطی با مناسبات تولیدی این دوران ندارند

اما شواهد عینی نشان میدهند که نظام سرمایه داری جهانی، ارگانها و نهادهای آن در هماهنگی با ساختارهای قدرت سنتی و مذهبی در این منظقه عمل میکنند و حتی در مواقعی آن را تقویت و از آن استفاده می برند. به همین دلیل هم روند تغیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در این گوشه از جهان کندتر از مناطق دیگر پیش میروند.

  • جایگاه مذهب در هرم قدرت و در جامعه

اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط دولت اسرائیل، اخراج و آواره کردن فلسطینیها از سرزمین خود مهمترین عامل بحران، بروز جنگها و حتی جنگهای داخلی در لبنان (١٩٩٠-١٩٧۵) است. اما قبل از بحران فلسطین، از نظر تاریخی این منطقه همیشه کانون و هسته اصلی اسلام و گروه های ریز و درشت ارتجاعی آن بوده و هست. ابتدا گروه معروف سلفی یا سلفیها بوسیله محمد ال افغانی (Al- Afghani) و شخص دیگری بنام محمد عبدو ( ABDUH Mohammad) در اواخر سالهای ١٨٨٠ پایه گذاری شد (۲). وهابیت هم بوسیله محمد ابن عبدالوهاب در قرن هجدهم در عربستان سعودی بنیان گذاشته شد که بعدها بعنوان شاخه ای از اسلام در خاندان سعودی پذیرفته شد.

پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی در سال ١٩٢٢، گروه اخوان المسلمین در مصر در سال ١٩٢٨ اعلام موجودیت کرد که بعدها بزرگترین و سازمانیافته ترین گروه در سراسر منطقه شد. گروه های دیگر اسلامی-تروریستی که مردم جهان کم و بیش با نام آنها آشنا هستند مانند القاعده، انصار الفرقان، جهاد اسلامی، حماس، الانصار، حزب التحریر، حزب الله ووو و اخیرا داعش به مرور و بیشتر در جریان ادامه اشغال شهرهای فلسطینی توسط دولت اسرائیل، سپس اشغال افغانستان توسط روسها در سال ١٩٧٩ یا در جریان اشغال نظامی عراق توسط امپریالیستهای آمریکا و انگلیس در سال ٢٠٠٣ فعال شدند.

حادثه دیگری که از نظر سیاسی، مذهبی و نظامی نه تنها در منظقه خاورمیانه بلکه در سطح جهانی تغیراتی را بوجود آورد تشکیل جمهوری اسلامی در ایران است. سیستم حکومتی که میتوان آن را پایه گذار اسلام سیاسی، اسلام گرائی و اسلام گشائی در قرن ٢١ نامید. پدیده جدیدی که از همان ابتداء توازن نیروها در منطقه را تغیر داد و اکنون سالها است که بعنوان یک قدرت سیاسی و نظامی بزرگ در خاورمیانه مطرح است.

نتیجه اینکه، گذشته تاریخی و مذهبی و سپس دخالتها، اشغال و لشگر کشی کشورهای امپریالیستی و سیاستهای اسرائیل اشغالگر، باعث تقویت اسلام و اسلام سیاسی بعنوان ابزار مبارزاتی و همچنین زمینه های رشد گروه های تروریستی-اسلامی شد. بطوریکه در این گوشه از جهان ابزارهای واقعی مبارزه (احزاب، تشکلها، تجمعها، نهادها، اعتصابات، اعتراضات ووو) از مردم گرفته و انها را در یک ورطه مجازی و مذهبی فرو برده اند.

با نگاهی به نتایج جنبش “نان و آزادی” که بزرگترین و بی سابقه ترین خیزش بر خاسته از شرایط مادی زندگی مردم بود، دقیق تر می توان به جایگاه سیاسی و اجتماعی مذهب اسلام، گروه ها و جریانهای سازمانیافته آن در منطقه پی برد. مبارزه طبقاتی ای که بطور منطقی و علمی می توانست آلترناتیوهای مترقی و سوسیالیستی را به همراه داشته باشد، بوسیله گروه های اسلامی، حزب النهضه در تونس، اخوان المسلمین در مصر و لیبی مسیری کاملا متفاوت پیدا کرد.

مردم و بخصوص زنانی که در یمن و بحرین در اوج این جنبش که “آزادی” را در قدرت گرفتن یک شیعه بجای سنی و یا برعکس فریاد میکردند چیزی جز درماندگی از درک واقعیتها نیست. بخصوص که مردم منطقه و زنان تجربه عینی و مشخص ایران و “جمهوری اسلامی” را در برابر خود داشتند.

به گفته مارکس تاریخ دو بار تکرار میشود، یک بار به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی تراژدی مردم ایران ومنطقه بود و نتایج جنبش “نان آزادی” کمدی دردناک این دوران تاریخی.

دهه ۶٠ و کشتار زندانیان سیاسی

همانگونه که توضیح داده شد، بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران هم جدا از سایر کشورهای منطقه و آفریقای شمالی نیست. رژیم جمهوری اسلامی محصول شرایط تاریخی مشخص داخلی، منطقه ای و جهانی بود. در ایران هم ارگانها و نهادهای اسلامی (امام و امام زاده ها، حوزه های علمیه، حسینه ها، مساجد ووو ) جایگاه و نفوذ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشخصی در جامعه و در بین مردم داشتند و متاسفانه هنوز هم دارند. در ایران هم بدلیل قرنها دیکتاتوری و سرکوب، در خیزش فرا گیر سال ۵٧، “آزادی” تعریف نشده و نا مشخصی تنها محور مبارزاتی شد. “آزادی پوپولیستی” که جریانهای اسلامی برای کسب قدرت بیشترین استفاده را از آن بردند و سپس با سرکوب وحشیانه، دستگیری، زندان، شکنجه، اعدامهای گروهی و کشتار سراسری هزاران هزار زندانی سیاسی “آزادی” را برای سالها در گلو خفه کردند.

اما در تاریخ هزاران ساله سرکوب و دیکتاتوری در ایران هرگز ماشین سرکوبی چنین گسترده و پیچیده مانند انچه که امروز با آن روبروهستیم وجود نداشته. هرگز ایران با تمام های و هو و قدرقدرتی از نظر سیاسی و نظامی چین موقعیتی را در منطقه نداشته و باز هرگز تا این سطح بطور آشکار منافع و سیاستهای سه نهاد بزرگ سرمایه داری جهانی (صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) تامین و اعمال نشده. برنامه های اقتصادی نئولیبرالی که باعث بیکاری بیش از ۴۵% از کارگران و مزدبگیران و سقوط بیش از۴٠% از جمعیت به زیر حط فقر است.

دهه سیاه ۶٠ و سرکوب بی سابقه این دوران را باید با توجه به مشخصاتی که توضیح داده شد مورد بررسی قرار داد. در این دهه تنها ماشین سرکوب پایه ریزی نشد. دهه ۶٠ تنها تثبیت دیکتاتوری اسلامی وانتقام گیری از ملتی به پا خاسته نبود. دهه ۶٠ ضربه سیاسی، روحی و روانی است که مردم هنوز پس از دو دهه با پیامدهای آن درگیر هستند. تجربه های تاریخی ثابت میکنند که “آگاهی و آمادگی” بعنوان دو فاکتور مبارزاتی از یک سو، وجود ارگانها سیاسی “رهبری کننده” و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر می توانند در مرحله مشخصی از مبارزه طبقاتی تعین کننده باشند.

با مروری به مبارزات دو دهه اخیر میتوان به پیامدهای دهه ۶٠ اشاره کرد. جنبش دانشجوئی بعنوان سمبل مبارزه بارها به وحشیانه ترین شکلی سرکوب شد. حمله به کوی دانشگاه و کشتار دانشجویان در تیر سال ١٣٧٨، دستگیری دانشجویان در سال ١٣٨۶ موج دیگری از سرکوب بود که به پادگانی کردن دانشگاه ها و پیشبرد سیاستهای کتنرل و سرکوب کامل انجامید. سکوت و عقب نشینی معلمان پس ازدستگیری و سرکوب مبارزات آنها در سال ١٣٨٩، حمله وحشیانه به سندیکای شرکت واحد در سال ١٣٨۴، قلع وقمع و دستگیری رهبران آن که هنوز هم تعدادی از فعالین این سندیکا بهای مبارزه آن دوران را در زندانها می پردازند، نمونه هائی از سرکوب این رژیم پس از دهه ۶٠ است. در تمام این اعتراضات و مبارزات، دو عنصر “اگاهی و آمادگی” سیاسی را می توان مشاهده کرد ولی همه آنها فاقد ارگانهای “رهبری” بودند.

بی شک جنبش خیابانی سال ١٣٨٨ مهمترین خیزش این دوران بود که با سرکوبی وحشیانه به شکست و خاموشی انجامید. این جنبش با وجود شور، شوق، شجاعت و “آمادگی” مبارزاتی، ولی فاقد ارگانهای “رهبری انقلابی” بود. به همین دلیل هم از نظر مبارزاتی ارتقاء پیدا نکرد و پس از مدتی خاموش شد.

در واقع بهائی که امروز طبقه کارگر، دانشجویان، زنان و نسل جوان علی رغم مبارزات خود می پردازند بخشی از پیامدهای سرکوب گسترده ساختارهای سیاسی و اجتماعی (سازمانها، گروه ها، احزاب و تشکلها، کادرها، اعضاء و فعالین سیاسی) و قلع و قمع وسیع آنها در دهه ۶٠ است. خلاصه اینکه در دهه ۶٠، آگاه ترین، با تجربه ترین، شجاع ترین، صادق ترین و بهترین مبارزان این دوران کشته و یا اعدام شدند. بطوریکه هنوز پس از بیش از دو دهه جنبش کمونیستی نتوانسته است کادرهای جدیدی را پرورش دهد.

از آنجائی که سرکوب بزرگ، کشتار و نسل کشی این رژیم در دهه ۶٠ در حافظه تاریخی این دوران ثبت شده است، در سالهای اخیر گرایشات رفرمیستی و بخصوص کارگزاران و برنامه ریزان این رژیم تلاشهای زیادی کردند تا جنایات این دوران را به موضوعی ساده تقلیل دهند. بکارگیری واژه “خشونت” به جای “جنایت” که دو مفهوم سیاسی و حقوق متفاوت دارند از جمله این تلاشها است.

آن چه که در دهه ۶٠ و بویژه در سال ۶٧ اعمال شد، یک اتفاق ساده یا یک تصادف نبود. این دستگاه و ماشین بوروکراتیک سرکوب نظام جمهوری اسلامی بود که با برنامه ریزی و هماهنگی عمل کرد. لاجوردی، گیلانی، مبشری، زمانی، سرلک، بازجوها، شکنجه گران، تیم های ضربت و دستگیری و نگهبانان هیچکدام جدا از هرم قدرت نبودند. شیوه ی سازماندهی و برنامه ریزی در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶٧ نظم هرمی دستگاه بوروکراتیک این ماشین سرکوب را ثابت میکند.

اگر چه  مبارزه برای “آزادی” همچنان ادامه دارد، ولی امروز پس از ٣۵ سال، با تغیر و تحولاتی که با فروپاشی دیوار برلین بعنوان یک دوران تاریخی آغاز شد، جهانی شدن نظام سرمایه داری و تاثیر بحرانهای آن بر زندگی طبقه کارگر، تهیدستان، زنان و کودکان “آزادی” دیگر مفهموم ساده گذشته را ندارد.

امروز “آزادی” در مبارزه با فقر و تهیدیستی، بیکاری، کار کودکان، بی خانمانی کودکان و زنان، نابرابریها و تبعیضهای جنسیتی، بی حقوقی ملتها و همچنین مبازرزه برای حفظ محیط زیست و منابع طبیعی معنی پیدا میکند. امروز با درکی سوسیالیستی از “آزادی و برابری” که افق رهائی بشر را از فلاکت و نکبت سرمایه و نظام سرمایه داری ترسیم میکند روبرو هستیم. در دوران کنونی و شرایطی که در آن قرار داریم هر درک دیگری که بخواهد “آزادی” را تنها به مسائل حقوقی و اجتماعی خلاصه کند عقب مانده، انتزاعی و غیر واقعی است.

۱- http://www.lesclesdumoyenorient.com/Moyen-Orient-et-production-de-1440.html

۲http://www.histoire-pour-tous.fr/dossiers/91-mythologies/3223-histoire-de-lislam-le-reformisme-salafiste.html