رابطه جنبش اسلامی و انقلاب ۵٧ , نگاهی به “جنگ ” بین حامیان انقلاب ۵٧ و مخالفان آن

رابطه جنبش اسلامی و انقلاب ۵۷

نگاهی به “جنگ ” بین حامیان انقلاب ۵۷ و مخالفان آن

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۱۴ فوریه ۲۰۱۴

مقدمه:

سال دیگری از حیات رژیم اسلامی گذشت و رسیدیم به سالگرد ۲۲ بهمن. این روزها بار دیگر “جنگی” بین حامیان و مخالفین انقلاب ۵۷ در جریانست. تاریخ همیشه موضوعی از  نبردهای سیاسی و فرهنگی جنبشهای اجتماعی بوده و خواهد بود. درجه پختگی گرایشات سیاسی چه در چپ و چه راست اما از اینجا تعیین می شود که چگونه خودشانرا در تاریخ بازتعریف می کنند.چگونه تاریخ را تفسیر می کنند که بواقع روایت خودشانرا چگونه در تاریخ می جویند.

لذا مفسر تاریخ نهایتا با روایتی که از تاریخ می سازد دارد داستان خودش، آرزوهایش داستان متد فکریش داستان نحوه نتیجه گیرهایش را در تاریخ بما می گوید و این ما هستیم که نباید شیفته داستان گفته شده بمانیم و گاهی به مفسر نگاهی بیندازیم و ببینیم چرا روایت معینی را دارد تکرار می کند؟ چه در روان او می گذرد و چه از خودش دارد در تاریخ می بیند؟!

لذا اینجا هم ما با وحدت عامل مشاهده و موضوع مشاهده مواجه هستیم.حکمی که همیشه باید آنرا تاکیید کرد و دلیلی است که روایتها از تاریخ هیچوقت یکسان نخواهند شد و به تعداد انسانها و گرایشات سیاسی و فرهنگی ما “تاریخ” داریم!

انقلاب ۵۷ حتی با معیارهای “مارکسیستی” انقلابی تمام و کمال نبود.چرا که قدرت از طبقه حاکمه به محکومین تحویل داده نشد.هدف اول هر انقلابی باید این باشد که بالاخره مردم محروم صاحب قدرت شوند. بر سرنوشتشان حاکم شوند.انقلاب ۵۷ یک تغیر و جابجائی قدرت از طبقه حاکمه ای به طبقه حاکمه دیگر بود به قیمت خون و درد چند نسل و نابودی همان ملیونها ملیون انسان در جریان این دست بدست شدن. قیامی بود بسیار پرخرج برای جامعه.نسلها در نتیجه این قیام فنا شدند و جامعه ایران با این قیام به یک خودکشی جمعی و نسلی تن داد.

نه اینکه وقتی این تحلیل را می کنیم، لزوم سرنگونی پهلوی را انکار کنیم.چون انقلاب فقط به معنی سرنگونی حکومت نیست.باید آنچه بعدش به حکومت می رسد ، جلوتر باشد.حکومت اسلامی با هیچ معیاری جلوتر از حکومت پهلوی نبود.یک بربریت بود که با شعارهای پوپولیستی حکومت را قبضه کرد.

من در این مقاله کوتاه ضمن بررسی کاتگوریکال نظرات موجود در اپوزسیون ایران در مورد انقلاب، چند نگته هم از دید خودم ارائه می دهم برای قضاوت خواننده:

(۱)راست سیاسی در مورد انقلاب ۵۷ چه می گوید؟

راست سیاسی ایران، در اپوزسیون  در حال حاضر دو بخش اصلی دارد، یکی متعلق به حامیان سلطنت و دیگری جریانات راست حمهوریخواه پروغرب که عموما خود را پشت “جنبش سبز” مخفی کرده اند.. از نیم بندهای اسلامی راست مثل فرقه مجاهد من می گذرم. همه این گرایشات راست، در اینکه انقلاب ۵۷ کار بسیار بدی بود و نباید می شد توافق دارند. روایتشان از انقلاب ۵۷ اینست که عده ای “روشنفکر” با خمینی همدست شدند و به مردم خیانت کردند و با انقلاب کردن باعث شدند جامعه به عقب برود.

لذا ار ۲۲ بهمن اینها گرد هم می آیند، و سوته دلانی هم دل می شوند تا به جامعه گوشزد کنند که از انقلاب ۵۷ درس بگیرند و دیگر دنبال انقلاب کردن نروند چون؟ همیشه انقلاب یعنی برگشت به گذشته. این فرمول بندی خلاصه شده راست سیاسی ایران از تاریخ و دستورالعمل آنها برای آینده است. راست سیاسی کسب قدرت سیاسی را از طریق خزیدن به قدرت در بازیهای پشت پرده، کودتاها، “رژیم چنج ها” یا حداکثر “قیامهای رنگی” که با آرامش قدرت را به اینها تحویل دهد می بیند و تعریف می کند.

(۲)دیدگاه “چپ” و انشعاباتش در مورد انقلاب: ” تئوری جداسازی انقلاب ۵۷ از رژیم خمینی و اسلامیها”

“چپ” ایران دچار بیماریست که گاهی در کودکان و بالغهای رشد نکرده شاهدیم. اینها خوب و بد انقلاب ۵۷ را نمی توانند کنار هم ببینند.دست به دفاع روانی می زنند که اسمش “جداسازی” است.مثل کودکی که وقتی رفتار بد از والدینش می بیند ، اگر دوستشان داشته باشد، اون رفتار بد را به حساب آنها نمی گذارد! بلد نیست بد و خوب را در یک پدیده جمع ببیند.واکنش دفاعیش جداسازیست.

نتیجه این متد اینست که “چپها” در آستانه ۲۲ بهمن ها ، زور می زنند ثابت کنند که انقلاب ۵۷ خودش خوب بود، یک عده اسلامی از آسمان نازل شدند، کنفرانس گوادالوپ شد، با هواپیما آمدند ایران و …انقلاب دزدیده شد! ل ذا؟ انقلاب ۵۷ خوب بود، اسلامیها بد هستند!

اینجوری این “چپ” هم خودش را گول می زند و هم جامعه حیران از این خیمه شب بازی فکری را سرکار می گذارد!با پس و پیش کردن تاریخها و انکار صحنه های پیش از ۲۲ بهمن و دوران انقلاب و ۶ ماهه اول انقلاب، یک سناریوی تخیلی از آنچه آرزو داشت می گذارد وسط و مدام می گوید که “کمونیستهائی بودند که خمینیزم را قبول نداشتند”! در حالیکه اصلا بحث اون کمونیستهای حاشیه نشین نیست بلکه بحث خود انقلاب ۵۷ است!

(۳) برداشت من از انقلاب ۵۷ چیست؟

از دید من انقلاب ۵۷ صحنه نهائی نبرد جامعه با حکومت پهلوی بود.این صحنه طی چند نسل آماده شد.گردانندگان و رهبران اصلی این صحنه نه راستهای پروغرب بودند نه کمونیستها. داستان انقلاب ۵۷ را باید از خرداد ۴۱ شروع کرد و خواند.از رشد تدریجچی سازمانی بسیار وسیع از طلاب و اخوندها و اخوندچه ها و نفوذ سنتی این بخش و بازار . از اصلاحات ارضی شاه و خانه خرابی ملیونها ملیون دهقان فقیر و سرازیر شدنشان به حاشیه شهرها و توسعه وسیع حاشیه نشینی در سالهای ۵۰٫ این لایه وسیع حاشیه نشین شورشهای شهری اوایل دهه ۵۰ را شکل دادند و در نقطه ای این سپاهی وسیع کنار اون رهبری مذهبی سنتی قرار گرفت و بحران سیاسی و اقتصادی پهلوی جرقه نهائی انقلاب ۵۷ شد.

خمینیزم را از بالا و توسط کنفرانسهای حکومتی نمی توانستند به انقلاب تحمیل کنند.کاری که غرب کرد ، کاتالیزور شدن بود.تسهیل جابجائی قدرت بود.اینکار را غرب کرد تا مبادا با ازمان جنبش ضد شاه، چپ و کمونیستها انقلاب را رادیکالیزه کنند.

خمینیزم سالها و سالها قبل از انقلاب ۵۷ رگ و ریشه روشنفکری ایران ، پایه های درک اپوزسیونی ایران را خورده بود و بخش اصلی اپوزسیون ایران چه در شعبه خمینیزم یا در دانشگاهها شعبه علی شریعتیزم کنار توده ایزم بواقع تمامی ایدئولوژی حاکم بر انقلاب ۵۷ را مال خود کرده بود.

ماهها قبل از انقلاب ۵۷ ، مشخص بود که خمینیستها هژمونی مطلق در انقلاب دارند.بلندگوهای بی بی سی و بتدریج حاکمان کشورهای غربی فقط کاتالیزوری شدند که این جابجائی سریعتر انجام شود که کل طبقه حاکمه و ابزار سرکوبش از دست نرود و پایگاههای فرهنگی نظامی و سیاسی و اقتصادی غرب واژگون نشود.

سناریوی انقلاب ۵۷ بعدها در مصر جلوی چشم نسل جوانتر ما هم تکرار شد اگر چشم بینائی باشد تشابهات را می بیند.

 

(۴)آیا انقلاب ۵۷ دزدیده شد؟

هر جنبشی که در انقلاب دست بالا را پیدا می کند، انقلاب و رهبریش را صاحب می شود.چپ ایران باید بپذیرد که انقلاب ۵۷ را جنبش اسلامی هژمونی کرد. این هژمونی دلایل زیادی دارد اما در اینکه اسلامیها آنرا هژمونی کردند تردید کردن ، هپروتی بودن است و بس! با پذیرش اینکه انقلاب ۵۷ را اسلامیها هژمونی کردند ، چپ چه از دست می دهد؟ توهمش را از انقلاب! از اینکه انقلابها لزوما چیزهای شیک و پاخورده ای هستند که از آسمان نازل می شوند و خوشبختی می آورند!

هنوز چپ ایران نمی خواهد بپذیرد که انقلاب اکتبر و انقلاب چین و ماچین هم “پاستوریزه” نبودند .هنوز درکی رویائی از مفهوم انقلاب دارد و دارد از تاریخی خود ساخته دفاع می کند و هویتش را بیمورد به پدیده انقلاب ۵۷ وصل می کند!

این روانشناسی جداسازی انقلاب خوب و اسلامیهای بد ، کار ما را دشوار می کند.وقتی نپذیرفتیم که انقلاب را واقعا می توانند جنبشهای ارتجاعی رهبری کنند ، اونموفع بیخودی مدعی صاحب بودن انقلابها می شویم و انقلاب را قسم خورده امام زاده خودمان! از دید من زیر پوست این درک که انقلابها مال ما چپها هستند ، یک هوش خیالی یک هپروتیزم یک تنبلی دیرینه تاریخی یم جبرگرائی بی ریشه خوابیده!

خیر ! انقلاب ۵۷ رهبریش با خمینی بود.دلیل اینکه خمینی صاحبش شد هم این بود که رهبرش شد.هژمونیش را بدست گرفت و سایر جنبشهای شرکت کننده در انقلاب را براحتی سرکوب کرد.از تاریخ موقعی می توان درس گرفت که در توهم خود غرق نشد!

برخی نظرات در مورد انقلاب ۵۷ و نقش اسلامیها در آن:

محمد آسنگران: جمهورى اسلامى حاصل انقلاب ۵۷ نیست

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_43.html

تقی روزبه: انقلاب بهمن و سه سؤال کلیدی

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_45.html

ناصر اصغری: در سالگرد انقلاب ۵٧، پیش بسوی سرنگونی رژیم اسلامی

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_38.html

همایون گدازگر: ٢٢ بهمن ، روایتهاو بازنگرى ها

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_30.html

محمد فتاحی: انقلاب ۵٧ برحق بود

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_23.html

خالد حاج محمدی: انقلاب ۵٧ و زمزمه های پایان دوران انقلاب

http://www.azadi-b.com/G/2014/02/post_22.html

علی جوادی: لینک برنامه خط آتش در زمینه “ارزیابی چپ و راست از ٢٢ بهمن”

http://www.azadi-b.com/J/2014/02/post_346.html