نقدی بر کمونیسم کارگری و کمونیسم انسانی

مقدمه:

اما براستی چرا اینهمه تلاش بشریت در طول قرنها نتوانسته است ما را به یک زندگی بهتر و خوبتر برساند!؟ یک انسان منطقی بصورت علمی میتواند به تجزیه و تحلیل هر کدام از این تلاشها بصورت مجرد بنشیند و در نهایت به یک جمعبندی مشترک از آن نتایج برسد!

کمونیسم انسانی در سه بعد یا منظر نظر با انواع و اقسام کمونسم های دیگر متفاوت است . از نقطه نظر فلسفی ، سیاسی و اجتماعی .

در قرن ۱۹ هنگامیکه مارکس ( واضع نظریه کمونیسم) به تجزیه و تحلیل جوامع سرمایه داری پرداخته بود ، از زاویه ی دید ماتریالیسم دیالکتیکی خود به این نتیجه ی فلسفی رسیده بود که تضاد اصلی در جوامع پیشرفته ی سرمایه داری آن زمان را تضاد بین کار و سرمایه یعنی کارگر و سرمایه دار تشخیص داده بود که یک نگرش و تجزیه و تحلیل صحیح از و ضعیت موجود آن زمان در اروپا بود . اما در نقاط دیگر جهان ( اکثریت جوامع بشری ) هنوز این تضاد تضاد اصلی نشده بود! مارکس در همین راستا بود که شعار ” کارگران سراسر جهان متحد شوید ” را مطرح نمود که پیش بینی اش را از وضع آیند نشان میداد! این شعار را لنین در زمانی که سرمایه داری به مرحله ی امپریالیستی اش رسیده بود بصورت ” کارگران و زحمتکشان سراسر جهان متحد شوید ” توسعه داد که دیدی اصولی داشت !  اما در قرن بیست و یکم وضعیت سرمایه داری به گونه ای پیش رفته که مارکس حتی تصورش را نمیتوانست داشته باشد!

سرمایه ها جهانی شده و مرز های ملی و جغرافیائی را برای خویش از روی نقشه ی جغرافیائی میز کار اش برداشته است ! تضاد اصلی در سطح جهانی تضاد بین استثمار کنندگان با استثمار شوندگان شده است ! کمونیسم کارگری با دیدن این واقعیت سعی کرده است مفهوم طبقه ی کار گر را باز نویسی کند و همه ی کسانی که جزو طبقه ی خرده بورژوازی و اقشار وسیع آن هست را هم جزو کارگرانی که تعریف کلاسیک اش را همه میدانیم وارد کند و جای دهد!

کمونیسم انسانی اما به درستی این تفاوت ها را میبیند و تفاوت کارگران صنعتی و اقشار معلمین ، وکلا ، پرستاران ، کسبه و … را به درستی درنظر میگیرد و از نظر فلسفی مطرح میسازد که جامعه ی جهانی به دو قطب اصلی استثمار شونده و استثمار کننده تقسیم شده است!

این برداشت صحیح فلسفی تبعات خود را دارد که در مسائل سیاسی و اجتماعی دیدش را با دید کمونسیم کارگری کمی متفاوت میسازد!

از نقطه نظر سیاسی – اجتماعی کمونیسم انسانی مطرح میکند که علل تمام تلاشهای بشریت برای آزادی و بازگرداندن اختیار به انسانها بعلت دو عامل اصلی تا کنون به شکست کشانیده شده و تا مادامی که این دو عامل از بین نروند و مورد هدف قرار نگیرند همچنان تلاشهای آینده نیز روی پیروزی را نخواهند دید!

اولین عامل پس از کسب قدرت سیاسی توسط استثمار شدگان باید از بین بردن پول و روابط پولی باشد که به تبع آن کار مزدوری از بین خواهد رفت و دومین عامل باید مکانیزمیهائی را بوجود بیاورند که از روند تمرکز قدرت در دست شخصی و گروهی و حزبی و طبقه ای جلوگیری به عمل بیاورند!

در همینجا توضیح کوچکی لازم است داده شود که از بین بردن پول به معنی این نیست که پول را از سطح جامعه برداریم و بجایش کوپن ، ژتون و یا چیزی شبیه آن را جایگزین کنیم! باید دانست که پول تبلور مادی روابط نابرابر اجتماعی است که خود را در روابط پولی نشان میدهد چنانچه در مناسبات اجتماعی ما قبل سرمایه داری یعنی فئودالیسم و برده داری پول و روابط پولی تبلور مادی آن نظامها هم بودند!

از نقطه نظر سیاسی کمونیسم انسانی دیگر این نظر مردود شده ی لنینی را که حزبی بنام طبقه ی کارگر درست شود و رهبریت و کادر هایش انقلابیون حرفه ای دور از وسائل تولید کارگری بروند و قدرت را بگیرند و خود بر مسند قدرت نشسته و بلندگوی مردم شوند و بعد از اینکه قدرت در دستانشان تمرکز یافت آن کنند که استالینها و دیگر کمونیستهای در قدرت و به قدرت راه یافته کرده اند ، را مردود میداند و بر آن است که ” فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد ” !

طرحی باید ، که استثمار شدگان بتوانند صدای خود باشند و در مسائل سیاسی بصورت مستقیم مشارکت داشته باشند!

از نقطه نظر اجتماعی تاریخ تاکنونی نشان داده که عدم مشارکت مستقیم و آگاهانه ی مردم در هر مرحله ای از زندگی اجتماعی _ سیاسی شان ، جامعه را به تباهی و کژی دچار کرده است! جامعه باید بصورت جمعی اداره شود و تصمیمات کلان باید توسط آحاد آن جامعه گرفته شود و مجری گردد!

هیچ دسته و گروه و سازمان و حزب و طبقه ای  به تنهائی حق ندارد بلندگوی اکثریتی استثمار شده گردد و بجای همه تصمیم بگیرد ! باید امکان مشارکت همه را در اداره ی جامعه بوجود آورد. اگر همه با هم به کلمه ی “جامعه ”  مفهومیت میبخشیم  ، پس این همه است که باید با در نظر گرفتن اختلافات و تضاد های درون اقشار و اصناف و حل علمی و منطقی آنها این بشر و زندگی کنونی اش را به وادی انسانیت و زندگی انسانی رهنمون سازد!

کمونیسم انسانی شاید در نظر تعدادی به پوپولیسم ( عامه گرائی ) تعبیر گردد ! اما هنگامیکه رهبریت سیاسی یک جامعه در دستان آگاهان آن جامعه از هر قشر و طبقه ای بصورت دوره ای باشد  و مکانیزمهای  کنترل مستقیم بر روی عملکرد رهبران سیاسی ( تاکید میکنم باید موقت و دوره ای باشد) هر روزه و هر لحظه آنها را مدنظر قرار دهد به اضافه ی نبودن پول و روابط پولی در یک جامعه که منجر به تولید کارمزدوری میگردد

دیگر جائی برای پوپولیسم کور و بی هدف ( آنچه را که در انقلاب ۱۳۵۷ ایران شاهد بودیم و “همه با هم ” خمینی و اینکه اهداف طبقات و سازمانهای سیاسی شان مشخص نشده بود و سوء استفاده ی او از این هرج و مرج و بلبشو) نخواهد ماند !

من سعی میکنم در بحث های آینده این موجز را بیشتر شکافته وشما را به این نتیجه گیری میرسانم که :

جامعه ای خوشبخت خواهد بود که افراد و مردمانش دارای آزادی ، اختیار و حق زندگی انسانی و ابراز نظر در هر موردی گردند! این مهم تحقق نمیگیرد مگر اینکه افراد استثمار شده ی یک جامعه بصورتی ( هر نوعی ) قدرت سیاسی را بدست بیاورند ، سیستم اجتماعی قبلی را در هم بکوبند و دو موئلفه ی مهم از بین بردن پول و روابط پولی که به تبع اش کارمزدوری از بین خواهد رفت و دیگری  ، عدم تمرکز قدرت سیاسی – اجتماعی در دستان عده ای را مد نظر قرار دهند !

چگونگی این ساختار و امر تشکیل آن میتواند بحثی باشد که خارج از هر گونه تعصب و ایسم گرائی و خود پرستی و خود محور بینی به توسط آگاهان جامعه تبلور بیابد و به تدوین برسد!  به امید مشارکت همه در بحث بازگرداندن اختیار به انسان ها !

سپهرداد گرگین – اکویل  ، چهار دهم ژانویه ی ۲۰۰۱۴