چهار نوشته

آزادی عقیده، بیان عقیده، و پراتیک عقیده در حکومت کارگری

حبیب بکتاش

۳۱ دسامبر ۲۰۱۳

 ۱٫ هر انسانی آزادی بی قید و شرط داشتن هر عقیده ای را دارد. این آزادی ربطی به هیچ شخص و گروه و دولتی ندارد. در واقع منع عقیده کسی امری ممکن نیست. عقیده یک سری تحلیل و تئوری و احکام در ذهن انسانهاست و کسی نمی تواند بطور عملی کسی دیگر را از داشتن عقیده منع کند.

۲٫ بیان عقیده باید بی قید و شرط باشد. هر انسانی باید حق داشته باشد تمام یا هر بخش از عقیده خود را بطور آزادانه بیان بکند بی آنکه آژان سراغش برود. نه تنها این، بلکه هر کسی باید حق داشته باشد برای عقیده خود نیرو و تشکل جمع کند و بطور جمعی برای اشاعه عقاید خود بپردازد. حتی اگر این عقاید عمیقا ضد انسان و ضد زن و ضد کودک باشند.

 ۳٫ پراتیک عقیده با قوانین جاری جامعه محدود میشو و نمی تواند بی قید و شرط باشد. قوانین مدنی و شهروندی جامعه تعیین میکند کدام بخش از عقیده یک شخص یا گروه یا حزب میتواند به پراتیک درآید. اگر پراتیک یک عقیده در تناقض با قانون قرار گیرد، شخص یا گروه یا حزب خاطی با پلیس و قانون و دادگاه و حکم قضائی مواجه میشود.

مثال اول: یک انسان حق دارد مسلمان باشد، قرآن و سنت پیامبر و غیره را تبلیغ و ترویج کند و برایش نیرو جمع کند، اما نمی تواند با استناد به عقاید خود زن را سنگسار کند یا کافر کشی راه بیاندازد یا حجاب را با زور و تهدید سر زنی کند یا دست کودک را بگیرد و به مسجد ببرد یا گوسفند را زبح شرعی کند.

مثال دوم: یک فرد یا گروه و یا حزب میتواند سلطنت طلب و ناسیونالیست باشد و برای آن تبلیغ و ترویج و تظاهرات راه بیاندازد. اما نمی تواند مالک کارخانه باشد یا یک انسان عرب را بکشد یا بمب جائی بگذارد یا اقتصاد را سابوتاژ کند.

مثال سوم: هر فرد و گروه و حزبی میتواند برای سرنگونی حکومت کارگری بطور علنی فعالیت کند و نیرو جمع کند و از طریق تبلیغ و نشریه و تلویزیون و تشکل و تجمع و تظاهرات بخواهد حکومت کارگری را سرنگون کند، اما نمی تواند به جنگ مسلحانه و بمب گذاری و سابوتاژ امور اقتصادی متوسل شود. علت این است که حکومت کارگری تمام راههای صلح آمیز مبارزه را باز گذاشته است.
—————————————————-

رابطه ایران و آمریکا و آلترناتیو انقلاب و سرنگونی

حبیب بکتاش

۳۱ دسامبر ۲۰۱۳

۱٫ زمینه های رابطه

جمهوری اسلامی با حمایت آمریکا و غرب سر کار آمد تا کار تمام نشده شاه را به سرانجام برساند که سرکوب انقلاب بود. جمهوری اسلامی با کشتار سال شصت این کار را کرد. اما جمهوری اسلامی رژیم مطلوب آمریکا نبود بلکه از سر نداشتن یک آلترناتیو پروغرب و از ترس قدرت گیری چپ سرکار آورده شد.

جمهوری اسلامی بر موج انقلابی سوار بود که دو خصیصه عمده داشت: خصلت آزادیخواهانه و برابری طلبانه (خصلت چپ) و خصلت ضد آمریکائی. خصلت اول از همان اول مورد سرکوب رژیم قرار گرفت و بر طبل خصلت دوم کوبیده شد تا سرکوب آزادیخواهی و برابری طلبی توجیه شود. جمهوری اسلامی با تکیه بر شعار “مرگ بر آمریکا” هم سرکوب شصت را سازمان داد و هم هشت سال جنگ ایران و عراق را به پیش برد.

فروپاشی شوروی و خلاء قدرتی که در صحنه سیاسی جهان بوجود آمده بود جمهوری اسلامی را بفکر تدارک امپراطوری اسلامی انداخت که در ضدیت با آمریکا تعریف میشد. شروع جنگ تروریستها هم ضدیت ایران و آمریکا را تشدید کرد. حمایت از نیروهای اسلامی در منطقه و جهان و رابطه نزدیک با دولتها و نیروهای ضد امپریالیست بخشی از این تدارک بود. این فضا روابط بین ایران و آمریکا را پر از تنش و خصومت کرد. اما این خصومت بدنبال پایان جنگ تروریستها و فشار تحریمها باید کنار گذاشته میشد. اگر قرار بود جنگ تروریستها پایان پذیرد، سران دو قطب تروریستی باید از تروریسم و خصومت علیه همدیگر دست بر میداشتند. فشار تحریمها هم آخرین میخی بود که به رابطه خصمانه کوبیده میشد.

از همان روزهای نخست انقلاب ۵۷ دو سیاست خصومت و سازش در برابر آمریکا از طرف جناحهای اصلاح طلب و اصولگرای رژیم پیش برده شده است که بسته به شرایط داخلی و خارجی نوسان داشته اند. سیاست سازش بدنبال پایان جنگ ایران و عراق بطور آشکار تری روی صحنه آمد.

با پایان جنگ ایران و عراق ضدیت با آمریکا کارکرد خود را از دست داده بود و رفسنجانی برای بهبود رابطه ایران و آمریکا تلاش کرد اما این تلاش در شرایط بمیدان آمدن مردم با خواستهای مطالباتی و جنگهای جناحی نتوانست موفق شود. خاتمی حلقه بعدی تلاش برای متعارف کردن رابطه ایران و آمریکا بود که آنهم در شرایط بحرانی و انقلابی ایران و اختلافات جناحی ره به جائی نبرد. اگر چه احمدی نژاد با شعارهای محو اسرائیل و کوبیدن بر طبل ضدیت با آمریکا رابطه را متشنج کرد و بخشا باعث سیاست تحریم آمریکا شد، اما او هم بدنبال راهی برای برقراری رابطه متعارف با آمریکا بود.

۲٫ ریشه های مذاکره و سازش و رابطه: کابوس کمونیسم

با وضع تحریمهای همه جانبه اقتصادی آمریکا علیه ایران در سالهای پایانی احمدی نژاد بن بست و بحران اقتصادی ایران به وضعیتی رسید که دیگر برای رژیم قابل تحمل نبود. ادامه بحران فروپاشی کامل اقتصادی (و بنابر این سیاسی) جمهوری ایران را بدنبال داشت. این پروسه تنها یک آلترناتیو در برابر مردم ایران قرار میداد: انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی. آلترناتیوی که هم جمهوری اسلامی و هم آمریکا به همان اندازه از آن هراس داشتند که جن از بسم الله. انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران اولا چپ و کمونیسم را روی صحنه سیاسی ایران می آورد. دلیل این است که چپ در ایران متحزب است و از نفوذ قابل توجهی در سوخت و ساز سیاسی جامعه برخوردار است، طبقه کارگر رهبران علنی و عملی زیادی دارد و مبارزات کارگری قدرتمندی بطور هر روزه در جریان است، نیروهای اسلامی تماما مرتبط به رژیم و ایزوله هستند و مورد نفرت مردم ایران هستد، ناسیونالیسم قومی و ملی قدرت لازم برای بدست گیری یک انقلاب در ایران را ندارند و اساسا ضد انقلاب هستند، و ناسیونالیسم ملی که سلطنت طلبها و جمهوری خواهان باشند یک بار از قدرت ساقط شده اند و مردم رغبتی برای داشتن یک شاه دیگر و رعیت شدن خود ندارند. دلیل دوم این است که یک انقلاب چپ در ایران معادلات سیاسی کل منطقه خاورمیانه و شاید بشود گفت جهان را به ضرر آمریکا و سرمایه داری تغییر میداد و این تغییر میتوانست بسیار وسیع و عمیق باشد و ناقوس مرگ نظام سرمایه داری را به صدا در آورد.

همین ترس از انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی و قدرت گیری چپ و کمونیسم بود که آمریکا و ایران را دور میز مذاکراه نشاند و همین عامل هم در ادامه این پروسه مذاکره و سازش نقش اساسی دارد.

۳٫ دو آلترناتیو: یا انقلاب یا سازش

تحت این شرایط بود که پیش از انتخاب (یا انتصاب) روحانی به ریاست جمهوری مذاکرات هسته ای شروع شد و بعد از انتخابات بسرعت پی گرفته شد. سرکار آمدن روحانی بخشا مربوط به این مذاکرات بود. جمهوری اسلامی بخاطر کابوس فروپاشی تمام و کمال اقتصادی و انقلاب تن به نوشیدن جام زهر سازش داد و این سازش چیزی جز تسلیم تمام و کمال رژیم در برابر سیاستهای آمریکا نیست. البته موانع جدی و دست اندازهای زیادی در مسیر سازش یا تسلیم وجود دارند و مسیر همواری در پیش نیست. از جمله موانع میشود به مخالفت بخش فاشیست و نیولیبرال هیئت حاکمه آمریکا و اسرائیل و عربستان، به اختلافات جناحی در رژیم، به فراهم شدن فرصت برای مردم ایران برای به میدان آمدن با خواستهای مطالباتی، و به اتفاقات غیر قابل پیش بینی اشاره کرد. اما نکته اینجاست که اگر انقلاب صورت نگیرد رژیم و آمریکا پروسه مذاکره و سازش و تسلیم و متعارف شدن را پیش خواهند برد و جمهوری اسلامی تبدیل به رژیمی خواهد شد که شعارها و مواضع ضد آمریکائی را کنار گذاشته است، از حمایت نیروهای تروریست اسلامی دست برداشته است، با آمریکا و غرب روابط نرمالی برقرار کرده است، و به احتمال زیاد پرو آمریکا شده است و تحت حمایت آشکار و شدید آمریکا و غرب قرار گرفته است. تنها انقلاب میتواند این پروسه را قطع کند.

امروز مذاکرات هسته ای به یک توافق اولیه منجر شده است و یا موفقیت اولیه کسب کرده است. همین دو روز پیش مذاکرات یک روزه صورت گرفت و قرار است طی جند ماه آینده این مذاکرات به توافقات اساسی تری برسد و طی شش ماه بعد از آن هم مسئله هسته ای حل و فصل شود.

نکته مهم و قابل توجه این است که مذاکرات و توافقات هسته ای سرپوشی هست بر مسائل دیگر که پیروی ایران از سیاستهای آمریکا در منطقه در قلب آن قرار دارد. بنابر این سوال کلیدی در باره رابطه ایران و آمریکا این است که آیا ایران از حمایت نیروهای ضد آمریکا مثل حماس و حزب الله و سایر جریانات اسلامی دست بر خواهد داشت؟ آیا ایران از دخالتهای ضد آمریکائی در عراق و افغانستان و سوریه و لبنان و فلسطین دست برخواهد داشت؟ آیا ایران بجای موش دواندن در سیاست خارجی آمریکا به پیشبرد این سیاست کمک خواهد کرد؟ در یک کلام سوال این است که آیا ایران از سیاستهای ضد آمریکایی دست برخواهد داشت و اگر هم پرو آمریکا نشد، حداقل یک رابطه غیر خصمانه با آمریکا برقرار خواهد کرد یا نه؟ اگر انقلاب نشود جواب این سوالات مثبت است.

۴٫ چشم انداز انقلاب در ایران

واقعیت این است که امروز اکثریت عظیم مردم ایران دچار فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی شده اند، فشارهای سیاسی و فرهنگی سرکوب و تهدید و زندان و شکنجه و اعدام و کشتار و مذهب و حجاب و ستم بر زن و کودک و ستم بر اقلیتهای ملی و مذهبی همچنان ادامه دارد. سازش با آمریکا و متعارف شدن رژیم هم نخواهد توانست ذره ای از این ظلم و ستم و فقر و سرکوب کم کند و اوضاع همچنان برای اکثریت مردم به وخامت خواهد رفت. نارضاتی و نفرت و خشم مردم رو به فزونی خواهد گذاشت و ناگزیر مبارزات اجتماعی دامنه هر بیشتری پیدا خواهند کرد.

تحت این شرایط است که آلترناتیو انقلاب و سرنگونی یک آلترناتیو واقعی و تنها آلترناتیو پیش روی مردم است. پاسخ اوضاع فلاکت بار ایران چیزی جز انقلاب وسرنگونی نیست و نمی تواند باشد. آنچه که لازم است این است که ضرورت، مبرمیت، و فوریت این آلترناتیو مورد تاکید قرار بگیرد و طبقه کارگر و اقشار تحت ستم حول آن گرد آیند، متحد شوند، متشکل شوند، متحزب شوند، و به این آلترناتیو واقعیت ببخشند.

وظیفه حزب طبقه کارگر و حزب کمونیستی بیشتر از هر چیز یافتن راههای عملی برای بردن آلترناتیو انقلاب به میان مردم و طبقه کارگر و نیرو جمع کردن دور این آلترناتیو است. وظیفه حزب کمونیستی این است که افراد و اقشار و فعالین و گروهها و تشکلها و سازمانها و نهادهای هر چه بیشتری از مردم و طبقه کارگر را به ضرورت، مبرمیت، و فوریت امر انقلاب و سرنگونی آگاه کند و آنها را برای مهندسی و سازماندهی و عملی کردن این آلترناتیو متشکل و متحزب کند و به میدان مبارزه بیاورد. علاوه بر ضرورت، مبرمیت، و فوریت انقلاب و سرنگونی، باید به رادیکال بودن،  سراسری بودن و همزمان بودن امر انقلاب و سرنگونی در پرتو تجربه های انقلاب ۸۸، خزیشهای جهانی، انقلابات منطقه، و انقلاب سوریه انگشت گذاشت و تاکید کرد.

————————————————

سال نو میتواند و باید سال انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی باشد

حبیب بکتاش

۳۱ ذسامبر ۲۰۱۳

سال ۲۰۱۳ سال تشدید فقر و فلاکت و بیکاری و سرکوب و زندان و اعدام بود. سال دزدیهای نجومی آقازاده ها و بالا کشیدن بیمه های اجتماعی بازنشتگان بود. سال تصویب شنیعترین قانون اسلامی ازدواج با دختر خوانده بود.

 سال رقص تهوع آور دو قطب تروریستی جهان بر سر میز مذاکرات هسته ای و شرایط تسلیم جمهوری اسلامی بود که هم شکست و هم موفقیت آن علیه مردم ایران است.

سال تشدید مبارزات کارگری و جان گرفتن دوباره جنبش دانشجوئی بود. سال جمع آوری طومار دهها هزار نفره برای افزایش دستمزدها بود. سال خواست دو میلیون تومان بعنوان حداقل دستمزد بود. سال اعتراضات و اعتصابات علنی زندانیان سیاسی بود. سال تماس زندانیان سیاسی و خانوادنه های آنها با احزاب چپ و کانال جدید بود. سال تشدید مبارزات کمونیستی و حزبی بود. سال نزدیکی و همکاری حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری بود. سال امید برای پایان دادن به تشتت و تفرقه در جنبش کمونیسم کارگری و چپ بود.

سال ۲۰۱۴ میتواند سال انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی باشد. سال ۲۰۱۳ و سی چهار سال پیش از آن نشان داد که جمهوری اسلامی نمی تواند چیزی بهتر از رژیم یک مشت اوباش مسلح دزد باشد که یک قلم دزدی آنها ۱۲۰ میلیارد دلار، یعنی نصف بودجه سالانه ایران، می باشد. سی و پنج سال حکومت اسلامی سرمایه داران نشان داده است اصلاح طلبی و اصلاحات و تغییرات تدریجی در ساختار جمهوری اسلامی افسانه ای کلاه بردارانه بیش نیست. نشان داد که تنها راه خلاصی از فقر و گرسنگی و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و تحقیر و توهین و اسلام  و زندان و اعدام سرنگونی جمهوری اسلامی با تمام گروهها و جناحها و نهادهای آن می باشد.

نیروها و فعالین چپ و کمونیست باید به تشتت و تفرقه خود پایان دهند و زیر یک حزب واحد سرنگونی جمهوری اسلامی را تدارک ببینند و مهدسی کنند. باید طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و تحت ستم را زیر پرچم آلترناتیو سرنگونی و انقلاب متحد کرد و به میدان آورد. اینکار بیشتر از هر چیز به یک حزب کمونیستی قوی و انقلابی نیاز دارد.

زیر پرچم حزب کمونیست کارگری متحد و متشکل شویم و  جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم. تنها پاسخ اوضاع فلاکتبار ایران انقلاب است و حزب کمونیست کارگری حزب انقلاب است.

—————————————————

در دفاع از شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی

حبیب بکتاش

۳۱ دسامبر ۲۰۱۳

وقتی شعار “انقلاب انسانی و حکومت انسانی” در جریان تحولات سال ۸۸ از طرف  حمید تقوائی و حزب کمونیست کارگری مطرح شد مورد هجوم تقریبا تمام احزاب و سازمانهای چپ ایران قرار گرفت. طرح این شعار به معنی عدول حزب از رادیکالیسم و سوسیالیسم در بوق و کرنا شد و مدالهای “راست روی و پوپولیسم و همه باهم بودن و سوسیال دموکراسی و غیره” بر گردن حزب آویزان کردند. هنوز هم چنین است. این مدال دادن ها ریشه در دو چیز داشت: یکی نفمیدن کمونیسم و مبارزه پراتیک کمونیستی و دیگری فرصت طلبی و بدست آوردن بهانه ای برای حمله به حزب. این مدالها و نفهمیدنها و حمله ها از طرف چپ سنتی قابل فهم بود، اما از طرف چپی که خود را با کمونیسم کارگری تداعی میکرد ابدا قابل فهم نبود و نیست.

پیش کشیدن و تاکید بر انقلاب انسانی و حکومت انسانی به دو دلیل قابل دفاع است: یکی بدلیل تئوریک: اگر اساس سوسیالیسم انسان است، پس انقلاب انسانی و حکومت انسانی رادیکالترین شعار سوسیالیستی هست. شعاری که خصیصه اصلی انقلاب و حکومت را اساسی ترین ماهیت یا خصلت سوسیالیسم (انسان) میداند تنها میتواند رادیکالترین شعار سوسیالیستی باشد. اگر ما با این تحلیل پیش برویم که شعار انقلاب و حکومت انسانی عدول از شعارهای سوسیالیستی هست باید منصور حکمت را هم به عدول از سوسیالیسم متهم کنیم. علت ساده است. منصور حکمت اساس سوسیالیسم را انسان دانسته است. حتما میدانیم  که خیلیها در چپ سنتی همین را گفتند. گفتند که منصور حکمت پوپولیست شده و بحای “لغو کار مزدی” “انسان” را اساس سوسیالیسم قرار داده است. دلیل دوم در سطح پراتیک است و بسیار مهم است.

اگر خاطرمان باشد یکی از شعارهای مهم تحولات ۸۸ “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” بود. اگر چه این شعار در سطح حزبی و سازمانی عمیقا یک شعار ناسیونالیستی بود، اما در سطح توده ای ابدا ناسیونالیستی نبود بلکه اعتراض به حمایت جمهوری اسلامی از گروههای تروریست اسلامی بود. انقلاب انسانی و حکومت انسانی پاسخی کمونیستی به این شعار و شعارهای نظیر آن بود. ترجمه واقعی و پراتیک این شعار این بود: “نه قومی، نه مذهبی، انسانی”.

 یک کارکرد پراتیک و عملی این شعار هم تاکید بر خصلت انسانی سوسیالیسم کارگری در برابر خصلت غیر انسانی سوسیالیسم اردوگاهی هست. هر حزبی که بخواهد در ایران یا  جای دیگر قدرت سیاسی را بدست بگیرد باید این شعار را بعنوان یک شعار مهم و انسانی و سوسیالیستی در دست بگیرد تا تمایز خود را با سوسیالیسم اردوگاهی نشان دهد. میدانیم که اتفاقات شوروی هنوز بر ذهن بخش بزرگی از  مردم سنگینی میکند. بنابر این هم  بطور تئوریک و هم بطور پراتیک شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی عمیقا سوسیالیستی هست و یک شعار مهم و ضروری برای هر حزب کمونیستی کارگری هست.

اهمیت دیگر شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی خصلت متحد کننده آن است. این شعار شامل حال طبقه کارگر و تمام اقشار زحمتکش و تحت ستم از زن و مرد و بیکار و معم و پرستار و غیره میشود و بجای مذهب و قومیت و هویتهای دیگر هویت انسانی را برجسته میکند. همینطور این شعار یک خصلت عمیق انترناسیونالیستی دارد و شانس همه گیر شدن دارد.

طرح شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی از طرف حمید تقوائی در جریان انقلابی که نیروهای راست و ناسیونالیستی و قومی و مذهبی میخواستند مهر خود را بر آن بزنند تیزبینی و شجاعت و رادیکالیسم یک رهبر تئوریک و پراتیک کمونیست را نشان میدهد.