مفهوم مارکسیستی سوسیالیزم: بخش دوّم و پایانی

مفهوم مارکسیستی سوسیالیزم: بخش دوّم و پایانی

مصاحبه مازیار رازی با تلویزیون روند سوسیالیستی کومه له ۷ ژوئن ۲۰۱۳

بخش اول

از میلیتانت شماره ۶۴

توضیح: مطلب زیر، متن مصاحبۀ تلویزیون روند سوسیالیستی کومله، به تاریخ ۷ ژوئن ۲۰۱۳، با مازیار رازی حول مفهوم سوسیالیزم است.

سؤال: برخی ادعا می کنند که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی می تواند سوسیالیزم برقرار شود، نظر شما چیست؟

مازیار رازی: این هم یکی از آن انحرافاتی است که ریشه در شکست انقلاب اکتبر دارد و اولین بار در دوران استالین این موضوع مطرح شد، زیرا که در سال های ۱۹۲۵-۱۹۲۶ گرایش استالین در شوروی به این نتیجه رسید که سوسیالیزم را در یک کشور می توان ساخت. این تز ضد مارکسیستی و درواقع ضدانقلابی را رایج کرد و خودش هم در هر سخنرانی ادعا کرد که «ما سوسیالیزم را در شوروی ساختیم»! چون تحلیلشان این بود که احزاب مختلف در کشورهای دیگر (که از اعتبار بسیار زیادی هم به اتکا به انقلاب اکتبر برخوردار بودند) دیگر لازم نیست مبارزۀ طبقاتی را در این کشورها ادامه دهند و سرمایه داری خودشان را سرنگون کنند. آن ها باید مصالحه کنند، باید ائتلاف طبقاتی صورت بدهند و در ضمن منافع شوروی را حفظ کنند. تز استالین این بود که «ما در شوروی سوسیالیزم را می سازیم و این به الگوی سوسیالیزم کشورهای دیگر تبدیل می گردد و شما دیگر لازم نیست سوسیالیزم را در کشور خودتان بسازید». او می گفت: «رفقای حزب توده شما در ایران با بورژوازی ائتلاف کنید و کاری به سرنگونی نظام سرمایه داری نداشته باشید، بیایید از شوروی حمایت کنید، از اردوگاه سوسیالیزم حمایت کنید». چند سال بعد از آن اعلام کرد که ما «کمونیزم» را در شوروی ساختیم! خوب این ها یک سری تبلیغات و شعارها هستند، تحلیل نیستند، شعارهای انتخاباتی هستند، و متفاوت از تحلیل علمی. این نوع تبلیغات امروزه تأثیر گذاشته روی این جریانات خرده بورژوای ما. کم نشنیده ایم که رهبران این به اصطلاح احزاب پرولتری در خارج از کشور، آمده اند و اعلام کرده اند که «ما بلافاصله سوسیالیزم را در ایران می سازیم»!

کم نشنیده ایم برخی از کسانی که ادعا می کنند مارکسیست هستند، آمده اند گفته اند «شب بعد از سرنگونی رژیم ما در داخل ایران کار مزدی را لغو می کنیم»! برخی دیگر آمده اند گفته اند که «ما کمونیزم را در ایران می سازیم»! این ها کاملاً یک صحبت های شعارگونه و بی ارتباط به وضعیت می باشد، این ها نه تنها یک سری اطلاعات بی اساس ارائه می دهند، بلکه نشان می دهند که اصولاً با عقاید مارکسیستی آشنایی اولیه هم ندارند، چه برسد به این که مارکسیست باشند!

اکنون برگردیم به آن چیزی که مارکس در مورد جامعۀ سوسیالیستی و کمونیستی اشاره می کند: اولاً مارکس و انگلس تفاوت زیادی بین سوسیالیزم و کمونیزم قائل نیستند. سوسیالیزم و کمونیزم از نقطه نظر آن ها یکی است. کمونیزم درواقع یک جامعۀ نوینی است، این جامعه وجه تولید جدیدی دارد که متفاوت است با وجه تولید جامعۀ سرمایه داری. این کمونیزم باید ایجاد شود، باید تحقق پیدا کند.

وقتی از انگلس سؤال کردند که چرا مارکس به خودش می گوید «کمونیست» و نه «سوسیالیست»؟ او پاسخ می دهد این که مارکس بعضی مواقع به خودش می گوید کمونیست، به آن علت است که بسیاری از سوسیالیست ها (همین سوسیالیست هایی که اشاره کردم مارکس علیه شان مبارزه کرد)، به خودشان می گفتند سوسیالیست، بنابراین برای این که مارکس خودش را جدا کند از این سوسیالیست ها، گفت من کمونیست هستم. فقط همین، یعنی بین سوسیالیست و کمونیست از نقطه نظر مارکس فرقی نبوده است. و امروز هم ما به خودمان می گوییم «مارکسیست های انقلابی»، ولی درواقع ما کمونیست هستیم، و دلیل این که ما به خودمان می گوییم مارکسیست های انقلابی، این است که خودمان را از خرده بورژواهایی که الآن به خودشان می گویند کمونیست و کمونیست کارگری و غیره تمیز بدهیم. این ها درواقع آبرو و اعتبار کمونیزم و مارکسیزم را در ایران برده اند و ما مجبوریم خودمان را متمایز کنیم تا این که عقاید واقعی مارکسیستی را جا بیاندازیم.

بنابراین مسأله به این سادگی بود؛ مارکس بر این نظر بود که ما یک جامعۀ نوین، یک جامعۀ کمونیستی پس از سرنگونی جامعۀ سرمایه داری ایجاد کنیم؛ این جامعۀ کمونیستی مد نظر آن ها شامل دو فاز بود. یکی فازی که متناسب با سطح رشد نیروهای مولده، هرکس به اندازۀ کار خود، سهمش را از جامعه می گیرد؛ یک فاز عالیتری هست (از همان جامعۀ کمونیستی و همان وجه تولیدی) که هرکسی به اندازۀ استعدادش می دهد و به اندازۀ نیازش می‌گیرد (یعنی یک فاز بالاتر از نقطه نظر رشد نیروهای مولده). بنابراین یک جامعۀ کمونیستی مدنظر این ها بود در دو فاز مختلف. منتها یک وجه تولیدی متفاوت از وجه تولید سرمایه داری. در این جامعۀ کمونیستی به اعتقاد مارکس طبقات اجتماعی وجود نخواهند بود. بنابراین در این جامعۀ کمونیستی (هر دو فاز) دولت نخواهد بود. این جامعۀ کمونیستی جامعه ای است که نیروهای مولده اش به قدری رشد کرده اند که انسان های سوسیالیستی ساخته می شوند. یعنی دیگر لزومی ندارد که کار اجباری کرد، ما بر اساس نیازمان، براساس فرهنگمان قدم هایی برمی داریم، کارهایی می کنیم، تحقیقاتی می کنیم، موقعیت رفاهی اکثریت جامعه در سطح جهانی مثل موقعیت یک درصدی است از بورژوازی که امروز هرکاری دلش می خواهد انجام می‌دهد (صبح از خواب برمی خیزد، می رود ورزش می کند، شب به میهمانی می رود، می رود از موزۀ نقاشی بازدید می کند و نقاشی می کند و بعد هم پول هایش را از طریق استثمار طبقۀ کارگر به حساب بانکی خود می ریزد). منتها جامعۀ کمونیستی این است که تمام آحاد انسان ها، تبدیل به انسان سوسیالیستی مرفه خواهند شد. خوب واضح است که در آن جامعه نیروهای مولده دیگر بسیار رشد کرده، صدها برابر بیشتر از رشد نیروهای مولده در جامعۀ سرمایه داری. یعنی چنین جامعه ای می خواهیم که تمام آحاد جامعه را غنی کند. بنابراین یک چنین جامعۀ مشخصی است که مدنظر مارکس است.

حالا نکته ‌ای که کمونیست های ما توجه نمی‌کنند، این است که طبق بحث مارکس بین سرنگونی نظام سرمایه داری و تحقق این جامعۀ کمونیستی یک دوران «انتقال» وجود دارد، دوران انتقال از سرمایه داری به کمونیزم. این دوران بسیار حائز اهمیت است. من اصولاً نمی دانم که چگونه افراد می آیند و می گویند که در این دوران باید لغو کار مزدی صورت بگیرد! و یا این که در این دوران کمونیسم ساخته می شود! چون چنین چیزی نیست، مارکس چنین چیزی نگفته است. البته مارکس راجع به سوسیالیزم و جامعۀ آتی زیاد صحبت نکرده و فقط آن چیزهایی را که آن جامعه نباید باشد گفته است. تحلیل های مارکس بیشتر در ارتباط با بحران سرمایه داری است تا جامعۀ آتی، ولی به هرحال در مورد همین دوران هم مطالبی نوشته است.

مثلاً در مقدمۀ گروندریسه و یا در نقد برنامۀ گوتا، (که نقدی به برنامۀ لاسال و لاسالی ها است) مشخصاً این دوران را توضیح می دهد. مارکس اشاره می کند که این دوران، دورانی است که وجه تولید در جامعه اصولاً به چهار بخش تقسیم می شود. یک وجه تولید به مفهوم اخص کلمه، یعنی شکلی که جامعه تولید می کند. یک وجه توزیع، یعنی حالا که کالاها تولید شد در جامعه چگونه توزیع می شود، و یک وجه مبادله و یک وجه مصرف. این چهار وجه به طور عموم در وجه تولید وجود دارد. بحثی که مارکس می کند این است که در این دوران انتقال از سرمایه داری به کمونیزم یا به سوسیالیزم (البته بعضی افراد فاز اول کمونیزم را سوسیالیزم می نامند)، کل این وجوه تولید، توزیع، مبادله و مصرف همه سوسیالیستی نخواهد شد، چرا؟ زیرا که وجه تولید مبدل می شود به وجه تولید غیر سرمایه داری، یعنی ما در واقع به محض این که انقلاب کردیم، قانون ارزش کار را تغییر می‌دهیم و از میان برمی داریم. قانون ارزش کار، انگیزه برای سودجوئی و تمام این جنبه هایی که مرتبط است به سرمایه داری، برداشته می شود. سرنگونی سرمایه داری در وهلۀ نخست، این است که به عنوان مثال، بانک ها تحت کنترل دولت کارگری قرار می گیرد و همچنین صنایع بزرگ و همچنین بازرگانی خارجی. زیرا که دولت کارگری باید کنترل داشته باشد به تمام مسائل، منتها بسیاری از وجوه بورژوایی هنوز باقی می ماند، یعنی هنوز در این جامعه «دولت» وجود دارد. در این جامعه هنوز همه سر کار می روند، در این جامعه هنوز تفاوت دستمزها وجود دارد، در این جامعه توزیع، هنوز توزیع بورژوایی است، در این جامعه تفاوت های سابق بورژوایی تا حدودی باقی می ماند. مثلاً فرض کنید که ما بلافاصله که در ایران انقلاب کردیم، دولت تحت کنترل نظام شورایی خواهد بود. شوراهای کارگری کنترل تولید و توزیع در دستشان خواهد بود، یعنی تشخیص می دهند که چه چیزی تولید شود و چه چیزی تولید نگردد و کدام ارتباط را با کشورهای دیگر برقرار کنیم و تمام مسائل دیگر.

منتها مسألۀ مهمی که مارکس به آن اشاره می کند این است که «مدیریت» هنوز مدیریت کارگری نیست، چون کارگری که تا شب قبل از آن روزی هشت تا ده ساعت کار می کند، یک شبه وارد مدیریت نمی تواند بشود. ما هنوز باید از مدیران جامعۀ قبلی برای پیشبرد کارها استفاده کنیم. بسیاری از دکترها، مهندسین، متخصصان، دانشگاهیان و همۀ این ها را باید نگه داریم. و برای این که همۀ آن ها را نگه داریم و نگذاریم فرار مغزی صورت بگیرد، باید به این ها حقوق های بالاتر بدهیم، تردیدی نیست و در این نباید شکی داشت وگرنه اصولاً سوسیالیزم در آتیه تحقق پیدا نمی کند. طبقۀ کارگری که از روز پیش از انقلاب ده ساعت کار می کرده، می آید و نمی داند که چگونه کامپیوتر را راه بیاندازد، چه برسد به این که متخصص کامپیوتر بشود، باید آن متخصصین کامپیوتر را نگه دارد.

بنابراین این دوران، به قول مارکس دورانی است که نوزادی متولد می شود از شکم مادر که مُهر تولد جامعۀ پیشین بر پیشانی او کوبیده شده که آن یک سلسله از خصوصیات جامعۀ بورژوایی است. این جامعۀ دوران انتقال، جامعه ای خواهد بود که توسط یک دولت این کارها سازمان پیدا می کند. دولتی که مارکس به آن اشاره می کند، دولت «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» است.

این کلمۀ انقلابی هم دوباره بسیار مهم است. خیلی از نیروهای کمونیست ما این کلمۀ انقلابی را برمی دارند و می گویند «دیکتاتوری پرولتاریا». مارکس از آن دیکتاتوری پرولتاریا نام نمی برد، بلکه مارکس می گوید «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا». یعنی این که وقتی این دولت بانک ها و صنایع بزرگ و بازرگانی و ارتباطات بین المللی را در دست گرفت، به شکل انقلابی و روزمره، تحولات نوین اقتصادی ایجاد می کند. یعنی یک شب یک سری تحولات ایجاد می شود و شب بعد هم یک سری تحولات دیگر انجام می شود. در واقع این دولت، دولتی است که به طور دائم و مرتب درحال ایجاد تحولات است تا ما را برساند به آن جامعۀ کمونیستی. این دولت باید درک کند برای مدتی تا انقلاب ها در سراسر جهان، به خصوص در کشورهای پیشرفتۀ صنعتی انجام نگیرد، برای یک دوره ای باید کمک بکند که انقلابات جهانی صورت بگیرد. این دولت نقش بسیار حساسی دارد، ولی کماکان دولت است و بدون این دولت اصولاً این فاز برداشته نمی شود. بحثی که آنارشیست ها و شبه آنارشیست ها می کنند کاملاً بی اساس است، یعنی این که شبی انقلاب می کنیم، و روز بعد دولتی وجود ندارد! یعنی همه چیز روی هوا است! چند روز بعد بورژوازی با یک لباس دیگر برخواهد گشت! بنابراین برای حفظ دولت کارگری و برای این که این دوران انتقال جلو برود و به کمونیزم برسد، ما ناچار هستیم این دولت را داشته باشیم.

اکنون این که دورۀ انتقال چه قدر طول می کشد بستگی دارد به وضعیت اقتصادی که ماقبل از انقلاب در ایران وجود داشته است. به نظر من اگر انقلاب سوسیالیستی حتی در امریکا که یکی از پیشرفته ترین صنایع جهان را دارد، رخ دهد، رسیدن به سوسیالیزم حداقل صد سال طول خواهد کشید. چرا؟ چون نیروهای مولد باید به آن درجه ای برسند که همه رها گردند، همه آزاد گردند. این کار یک روز و دو روز نیست، من تعجب می شوم از این به اصطلاح تئورسین هایی که می گویند لغو کار مزدی را پس از انقلاب و کمونیزم را پس از انقلاب می سازیم.

این بحث ها به هیچ وجه ارتباطی با مارکسیزم ندارد. حالا فرض کنیم پنج الی شش کشور که کنترل کارگری در آن ها اعمال شده، مانند انگلستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا و امریکا، تمام این ها با هم انقلاب سوسیالیستی کنند، حتی برای آن شرایط هم اقلاً ۵۰ سال طول می کشد تا سوسیالیزم ساخته شود، چه برسد به انقلابی که در ایران می خواهد رخ دهد. ایران عقب افتاده ای که در روستاهایش با قاطر و اسب و گاو آهن هنوز کار می کنند. ما نمی توانیم برویم قول سوسیالیزم را بدهیم، این تنها یک شعار انتخاباتی بیش نیست: «شما به من کمک کنید ما بیایم قدرت را بگیرم، دهقانان ما سوسیالیزم را فردا برایتان خواهیم ساخت!» این یک دروغ محض بیش نیست. همین چند روز پیش ما دوباره از این رهبران احزاب خودساخته شنیدم که ما می آییم قدرت را می گیریم و سوسیالیزم را در عرض چند سال می سازیم، این واقعاً بحثی غیرمارکسیستی است.

بنابراین ما باید برگردیم به بحث های مارکس. مارکس مشخصاً صحبت از کمونیزم می کند و مشخصاً از دوران انتقال صحبت می کند. ویژگی دوران انتقال را هم دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا ذکر می کند و بر صفت «انقلابی» تأکید می کند، چون این دولت انقلابی است و برای این که این دوران سپری گردد و برای این که این دوران دوام بیاورد و به حال و روز شوروی و چین و اقمار شوروی نیافتد، یکی از مسائل محوری این دولت باید رعایت دموکراسی سوسیالیستی باشد. این تنها ضامن گذار از دوران انتقال است تا این که در جهان و در کشورهای اصلی جهان انقلاب گردد.

دموکراسی سوسیالیستی به چه معنا است؟ یعنی وقتی شوراهای کارگری تسخیر قدرت را سازمان می دهند، حزب پیشتاز انقلابی تدارک انقلاب را می بیند و در مرحله ای که تمام کارگران و عظیم ترین بخش های پیشرُوی کارگری را متقاعد کرد که برنامه اش صحیح است، شوراهای کارگری این حزب را به عنوان حزب خودشان انتخاب می کنند، همان طور که در انقلاب روسیه شد. سپس این حزب قدرت را تحویل شوراهای کارگری می دهد.

شوراهای کارگری به محض این که به قدرت رسیدند، باید کل جامعه را بسیج و مجهز کنند و قدرت را بین تمام اجزای جامعه تقسیم نمایند. واضح است که اگر بورژوازی قدعلم کرد و خواست دوباره سرمایه داری را بازگرداند، جلوی او گرفته می شود. واضح است که اگر بورژوازی قشون بیاورد و خودش را علیه دولت کارگری که دولت اکثریت است مسلح کند، این دولتِ اکثریت جلوی آن ها خواهد ایستاد. ولی اگر چنین مشکلاتی وجود نداشته باشد و یک عده می خواهند عقایدی را پخش کنند، یا فرض کن مسائل دینی را به جا آورند و نماز بخوانند، ما که نمی توانیم شب بعد از انقلاب برویم و همه را ارعاب بکنیم. کار ما این نیست، چرا این کار را نمی کنیم؟ چون تمام این افراد را دشمن انقلاب خواهیم کرد. این انقلاب به پیروزی نخواهد رسید اگر در جامعه دموکراسی وجود نداشته باشد. یعنی دموکراسی سوسیالیستی که ما پس از تسخیر قدرت اعمال می کنیم، دموکراسی ای است به مراتب فراتر از دموکراسی بورژوایی.

حالا اگر احزاب کمونیستی ما را مشاهده کنید، از همین امروز خط و نشان می کشند و نه تنها می خواهند تمام بورژوازی پس از انقلاب را اعدام بکنند، بلکه مخالفین خود را هم می خواهند اعدام بکنند. اگر فردا این مائوئیست ها را بر سر قدرت بگذارند، همان روز دوم تروتسکیست ها را اعدام می کنند، حالا چه برسد به بقیۀ جامعه. این پولپوتیزم است، این سوسیالیزم نیست. واضح است که به این ها نمی شود اعتماد کرد. کسانی که رفتند احزابی را ساختند، بدون این که پایۀ اجتماعی داشته باشند، می خواهند از طرف طبقۀ کارگر بروند قدرت را به دست بگیرند و سپس هنوز هیچ چیز اتفاق نیافتاده، در خارج از کشور مخالفین خودشان را اخراج کرده اند، و فردا که به قدرت برسند، همه را ارعاب می کنند، زندان ها پر می شود، پر تر از زندان های جمهوری اسلامی؛ این سوسیالیزم نیست، در این شرایط ما به سوسیالیزم گذار نخواهیم کرد.

باید دموکراسی سوسیالیستی اعمال شود، باید اکثریت مردم را به سوسیالیزم متقاعد بکنیم، ما می خواهیم انسان های سوسیالیستی بسازیم، با زور اسلحه و یا با سرنیزه نمی‌توانیم سوسیالیزم بسازیم. باید جایگاه هایی ایجاد کنیم، باید بلافاصله انواع و اقسام مجالس را ایجاد کنیم. مجلس در کردستان، مجلس در بلوچستان و غیره، به آن ها حق بدهیم که تصمیمات خودشان را بگیرند. در تمام شهرها مجلس ایجاد کنیم، انواع و اقسام سطح های مختلف تصمیم گیری را تشویق کنیم. این الگویی شود برای انقلابی که بر اساس این انقلابات جهانی بتواند صورت بگیرد.

بنابراین یکی از مسائل اصلی که باید به آن توجه کرد این است که وقتی ما انقلاب می کنیم، فردای آن روز سوسیالیزم ساخته نمی شود و یک وجه تمایزی است بین انقلاب سوسیالیستی و ساختن سوسیالیزم. انقلاب سوسیالیستی دو وجه دارد، یکی وجه سیاسی که تسخیر قدرت است. این کار را در هر کشوری می توانیم بکنیم، امروزه در هر کشوری حتی در ضعیف ترین نقاط مانند ایران در این دوران، انقلاب سوسیالیستی را می‌توان سازمان داد. یعنی تسخیر قدرت سیاسی می توانیم بکنیم. منتهی ساختن سوسیالیزم چیز دیگری است، ساختن سوسیالیزم، یعنی انقلاب اجتماعی، این ممکن است حتی صد سال طول بکشد، ما باید خودمان را از همین اکنون برای این صد سال آماده بکنیم و به مردم هم دروغ نگوییم؛ باید بدانیم که مارکس چه مفهومی را مدّ نظر داشته و اگر هم مفهوم مارکسیسم را نمی دانیم، باید در مورد آن بحث نماییم.

سؤال: جوان های ایرانی دارند وسیعاً به سوسیالیزم اعتقاد پیدا می کنند، این چه نوع سوسیالیزمی باید باشد و در شرایط کنونی چه باید انجام دهند؟

مازیار رازی: این سئوال بسیار مهمی است، امروز جوانان ایرانی از بسیاری عقاید برش کرده اند، از عقاید مدرنیزم، پست مدرنیزم، اصلاح طلبی و غیره، و روی آورده اند به تنها نظریه و جایگاهی که می توانند پیدا بکنند برای احقاق نظرات خود و اهدافشان و آن هم سوسیالیزم است. در این جا در وهلۀ اول در اینترنت و منابع اینترنتی پس از جستجوی اسامی مانند مارکس، کمونیزم و سوسیالیزم روبه رو می شوند با حداقل ۵۰ حزب و سازمان که همه مشابه هم با عکس های مارکس و لنین تزئین شده اند؛ حالا بعضی ها عکس های لنین را دارند، بعضی ها عکس های تروتسکی را دارند، و یا عکس مائو را می گذارند، منتهی همه خود را مارکسیست می نامند و همه هم یک سازمان و تشکیلاتی ساخته اند و خودشان را رهبر پرولتاریا می دانند. بنابراین این یک اغتشاش فکری به وجود می آورد و جوان ها دچار آشفتگی می شوند که کدام از این ها را انتخاب بکنند؟! این یکی از کارهای غیر مسئولانه ای است که افرادی رفته اند احزاب کمونیست و کارگری ساخته اند، بدون این که در راه ساختن آن کار کرده باشند!

بنابراین توصیۀ من به جوان های داخل ایران این است که در وهلۀ اول، آن مؤلفه هایی را که برشمردم، آن چهار مؤلفه ای که در ابتدای جلسه اشاره کردم، درنظر داشته باشند و بر اساس این مؤلفه ها تشخیص دهند که چه کسی در جبهۀ «سوسیالیزم مارکسیستی» است و چه کسی در این جبهه قرار ندارد. یعنی باید تشخیص دهند که چه کسانی با مسائل اجتماعی به شکل علمی برخورد می کنند، چه کسانی نخبه گرایی را اعمال و ترویج می کنند، آن کسانی که نخبه گرایانه و از بالا برخورد می کنند، این ها جایگاهی در درون سوسیالیزم مارکسیستی ندارند.

آن هایی که دموکراسی را رعایت نمی کنند و چپ و راست رفقای خودشان را از احزاب خودشان اخراج می کنند، مطمئن باشید که این ها خیانت خواهند کرد، و اگر الآن خائن نباشند، در آتیه به جنبش کارگری کمونیستی در داخل ایران خیانت خواهند کرد. شباهت های این ها را زیاد دیده ایم، از دوران استالین، پولپوت، کرۀ شمالی و غیره، انواع و اقسام گرایش های چپ گرا بوده اند که وقتی به قدرت رسیدند، نشان دادند که دموکراسی سوسیالیستی را رعایت نمی کنند.

مسألۀ دیگر این است که مارکسیزم انقلابی، رادیکال است و همیشه در حال مبارزه است و قوانین بورژوایی را دنبال نمی کند، بلکه با دست بردن به ریشه ها، در حال پیدا کردن راه حل ها است برای این که نظام سرمایه داری را سرنگون بکند. سوسیالیزم مارکسیستی در واقع گرایشی است که اصولاً با کسانی کار دارد که در جنبش شرکت دارند و از پایین فعالیت می کند.

اگر این چهار مؤلفه را جوانان رعایت کنند، می ‌بینند که تعداد بسیاری از این ۵۰ الی ۶۰ حزبی که در جستجوهای اینترنتی می یابند، باید حذف شوند. چون این ها احزابی نیستند که بشود رویشان حساب کرد. از طرف دیگر ما اکنون باید وارد یک روندی سازندگی شویم، برای تدارک ساختن سازمان بین المللی. روندی که «احیای مارکسیستی» را در دستور برنامۀ خود دارد و با چهار مولفۀ سوسیالیزم مارکسیستی توافق دارد. ما باید این بحث ها را از طریق اتحاد عمل های پایداری بین هم (چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران) داشته باشیم. کسانی که خواهان تدارک انقلاب هستند، وارد این روند می شوند. یک سلسله بحث های مانند بحث امشب را با هم انجام می دهیم، در این اتاق هایی که هستیم عدۀ بیشتری بیایند و تبادل نظر کنیم و مطالب خود را با هم بحث بکنیم، درضمن فعالیت مشترک بکنیم، چون نمی توانیم فقط بنشینیم بحث بکنیم. چون ممکن است این بحث ها به درازا بکشد، زیرا این بحث هایی هستند تئوریک و طولانی و نیاز به مطالعه دارد، منتها این بحث ها هدفمند است، هدف این بحث ها این است که ما را برای تدارک انقلاب آتی ایران آماده بکند و ابزاری را به دست ما بدهد که «حزب پیشتاز انقلابی» با هم بسازیم؛ برای این که کل طبقۀ کارگر و خودمان را برای سرنگونی این رژیم تدارک ببینیم، برای ورود به دوران انتقال از سرمایه داری به سوسیالیزم و استقرار یک دولت کارگری.

فعالیت های عملی ما هم مشخصاً مرتبط می شود به حمایت از کارگران و رهبران کارگری که امروز در زندان ها هستند. یکی از محوری ترین فعالیت ها در دوران انتخاب همین چند روز دیگر و دوران پس از آن دفاع از متحدین ما است که الآن در زندان هستند. کسانی که از کارگران شناخته شده و برجسته ای هستند که برای رهایی طبقۀ کارگر امروز به زندان افتاده اند، مانند رضا شهابی ها، مانند شاهرخ زمانی ها که امروز در زندان هستند و باید از زندان بیرون آیند و ما باید در سطح بین المللی برای آزادی آن ها مبارزۀ مشترک کنیم.

مسألۀ آخر که آن هم مهم هست، این است که ما در داخل ایران تنها نیستیم، ما باید شبکه های بین المللی ایجاد کنیم، همین عقایدی که در بین ایرانی ها مطرح می شود، امروز در سطح بین المللی درحال بحث شدن است و گرایشی به نام گرایش «احیای مارکسیستی» با همین نام ایجاد شده که چندین هزار نفر از کشورهای مختلف، مانند ترکیه، فرانسه، انگلستان، امریکا و آلمان و غیره خودشان را متعلق به این گرایش می دانند و در حال بحث و تبادل نظر هستند و اتفاقاً هفتۀ آینده در لندن یکی از جلسات عمومی برگزار خواهد شد به زبان انگلیسی، برای این که متحدین بین المللی مان را متعاقد کنیم که راه حل برون رفت از این بن بستی که در آن هستیم، ایجاد یک بین الملل انقلابی است.

با تشکر از شما.