چرا بخش عمده و مهمی از مردم ایران، در مضحکه ای به نام انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کردند؟!
و چرا برخی از نیروهای چپ و کمونیست، نقد کردن شرکت مردم در رای
گیری را بر نمی تابند؟!
در رابطه با رای دادن بخش مهمی از مردم رای دهنده، میتوان گفت که گول خوردن و یا فریب خوردن در کار نبود! این حرکت فقط بی تفاوتی محض مردم در فقدان یک آلترناتیو قوی و تاثیر گذار از نیروهای چپ و کمونیست ها بود، که مردم در این مضحکه که نامش انتخابات نامیده شد، رای دادند!
و این بی تفاوتی مردمی بود که ناچارا و به لحاظ شرایط ساختاری و تاریخی خویش ،پاندول وار و بدون آنکه فکر کنند که چرا و به کی دارند رای می دهند، دست به این حرکت زدند! هر جریان سیاسی و پوپولیستی نیز که از این گفته دردش میگیرد، بهتر است که سکوت کند!
چرا که نه شهامت اعتراف به ضعف های سازماندهی و یا آلترناتیو نبودن خود را دارد و نه اینکه شهامت شکستن دیوارهای پوپولیستی و ذهنی اش و نقد این حرکت از جانب مردم را میتواند داشته باشد! و ترسشان در اشاره به این ضعف و این موضوع به مانند ترس از تقدس شکنی است!
مابقی این داستان های عجیب و غریب و روایتی سرگرم کننده،و اینکه مردم رای دهنده در مقابل خامنه ای جبهه گرفتند و ایستادند و یا به جمهوری اسلامی “نه ” گفتند ، این در واقع بیشتر شبیه یک جوک و داستان سرایی های هزار و یک شب عهد عتیق است و دل خوش کردن خود، پس از یک شکست عینی است!
مردم دقیقا به فردی از باند های مافیایی رژیم و یکی از ارکان های اصلی جمهوری اسلامی و به نام حسن روحانی فاشیست رای دادند! گویا این آری گفتن به جمهوری اسلامی نبود؟! متاسفانه احزاب و جریانات سیاسی و بخصوص نیرو های چپ و کمونیست از آنجایی که پاسخی به این رای دادن مردم و یا شرکتشان در این انتخابات به قولا مضحکه را ندارند، لذا ناچارند که اینگونه تحلیل های هپروتی و فاقد استدلال را رو به جامعه عنوان نمایند!
چرا که متاسفانه خیلی کمتر از این میزان انتظار میرفت که مردم اینگونه در این مضحکه و رای گیری شرکت کنند، و این خود برای همه نیروها و جریانات سیاسی، یک واقعیت غافلگیر کننده بود اما این موضوع به دلائلی که ذکر آن رفت شکل گرفت. و از آنجایی برای پرداختن به علت العلل و ضعف های جنبش چپ و کمونیستی ایران، نیاز به انعطاف لازم، و درس گیری از شکست و یا به عبارتی، نیاز به شهامت و شجاعت و صداقت بیشتری را از جانب این نیروها می طلبد، لذا می بایست این سوال را مطرح نمود که چرا ما چپ ها و کمونیست ها نتوانستیم پس از سال ۸۸ و تا کنون تاثیر گذار بر جنبش سیاسی و اجتماعی طبقه کارگر و مردم بوده و یاعلت اینکه حتی بعنوان نیمه آلترناتیو! نیز در جنبش اجتماعی و کارگری ایران، نقشی فراگیر و یا عمده در سازماندهی مبارزات و یا اعتصابات را نداشته ایم؟!
و مضافا اینکه با نقش و سازماندهی و نفوذ معنوی خود، که اگر می داشتیم، حداقل می توانستیم بخش مهم و اعظمی از نیروی مردم را از رای دادن به جمهوری اسلامی منصرف کنیم! آری و متاسفانه از این موضوعات ابدا صحبتی نمیشود و صرفا بیان و گفتارها کلی گویی است و اگر هم که نقدی به شرکت و یا رای دادن مردم بشود، بلافاصله این اعتراض توسط برخی از همین نیروهای مورد بحث، اینگونه عنوان میشود که چرا مردم را به دلیل این ضعف و شرکت در رای گیری تخطئه و یا سرزنش می کنید؟!
و یا اینکه چرا رای دادن مردم رازیر سوال می برید؟! و علت این اجتناب و یا اعتراض نیروی بخصوص چپ و کمونیست، کاملا بدیهی و عینی است! چرا که خود این جریانات سیاسی بعنوان اپوزیسیون انقلابی و چپ ،به زیر سوال میروند که خود چه کرده اند؟!و لذا مایل نیستند که به این موضوع اشاره ای کنند! بر خلاف نیروها و فعالین سیاسی در تمام جهان، بخصوص چپ ها و کمونیست های ایران، اینگونه اعترافی را نزول شان و کثر شان سیاسی و جریانی و حزبی خود می دانند و یا به نوعی عنوان نمودن چنین نقدی را بمثابه یک شکست برای خود می بینند!
و تا کنون هیچ جریان و نیروی سیاسی و فعال این جنبش به این کاستی ها بطور اساسی و یا حتی بطور تلویحی ، خود را مورد نقد و یا بررسی قرار نداده است و متاسفانه بلحاظ سکت حاکم بر ساختار جریاتات سیاسی در جنبش چپ و کمونیستی ایران، اکثرا خودمحور و خودبین بوده و مدعی عدم ضعف در مجموعه سازمانی و یا حزبی خود هستند! و لذا نقاط ضعف عمده خود را نمی بینند و نمی پذیرند! و این سکت فرسایشی، سالیان درازی است که باعث تحلیل انرژی و عدم رشد و کارایی لازم آنها در جنبش های اجتماعی و یا در جنبش طبقه کارگر ایران است!