انقلابیگرى حکمت الگوى کمونیسم معاصر ( به مناسبت هفته منصور حکمت )

مظفر محمدی

میتوان در دریای مارکسیسم و حقیقت شناسی و جامعه شناسی و سیاستهای متنوع شنا کرد و متاثر شد و یا مخالف و موافق بود. اما سرانجام انسان در مقابل این سوال قرار میگیرد که بالاخره چه؟ کجای این دنیا ایستاده ای؟ به کجا میروی ؟ میخواهی چکار کنی؟  مارکس جواب این سوالات را در یک کلام داده است که تفسیر جهان کافی نیست، باید آن را تغییر داد.

منصور حکمت هم در مورد کمونیسم و مارکس و جهان امروز نوشت و  گفت. کوهی ادبیات از او به جا مانده است که هر بخش و موضوع آن راهگشای کار و مبارزه طبقه کارگر و کمونیسم جهان امروز است. حکمت در همین راستا هم حزب ساخت و انسانها را متحد کرد ودر مقابل همه آن چیزهایی که مغایر منافع انسان بودند، ایستاد. اما سرانجام و در مقابل این سوال که بالاخره چه؟ جواب داد که،  باید قدرت را گرفت!  با هر اندازه نیرو و با اقلیتی و هر جا که امکان داشت باید قدرت را از بورژوازی باز پس گرفت. در جواب مخالفین و ناباوران گفت اگر رژیمهایی را که به روشهای دمکراتیک سر کار ‌آمده اند را نشود با اقلیتی انداخت، رژیم های دیکتاتوری را اگر با ٢ نفر هم بشود باید به زیر کشید.

شفافترین سیاستها و ایده ها، بالاترین انساندوستی ها، بیشترین فداکاریها اگر نتیجه اش به تغییر چیزی و ایجاد  دنیایی منجر نشود که این ایده ها و سیاستها و انسانیتها در آن تحقق یابند و زندگی بهتر و رفاه و  خوشبختی و  برابری ایجاد نکند، تنها ایده های درستی اند.  این کار فقط با کسب قدرت ممکن است.

منصور حکمت تنها یک متفکر مارکسیست ، یک سیاستمدار و رهبر متحد کننده و مصمم و مدافع انسانیت و برابری نبود. او یک  انقلابی بود که میخواست آرمانها و سیاستهای انسانی و برابری طلبانه اش متحقق شود. همین امروز و برای همین نسل متحقق شود. نسلهای آینده خود تاریخشان را میسازند، ما چه میکنیم؟ در همان حال او یک آرمانگرای تخیلی که پایش روی زمین نیست، نبود. هیچ پدیده دنیای امروز و مربوط به حقوق انسان و جامعه از دید او پنهان نماند و از آن غافل نبود. از حق کودک، سقط جنین، تغییر خط فارسی، استقلال کردستان عراق،‌ دفاع از  تن فروشان در بغداد که حلق آویزشان میکردند تا ایستادگی در مقابل نظم نوین سرمایه داری و جنگ خلیج و تا تلاش برای ایجاد جبهه ای انسانی قوی برای سرنگونی جمهوری اسلامی… عرصه های متنوع آگاهگری و سیاستگزاری و فعالیت و مبارزه حکمت بود.

حکمت سخنگوی طبقه کارگر برای ولو حقی کوچک بود. مباحث حکمت در کتاب "کار ارزان، کارگر خاموش"، گوشه هایی از آژیتاسیون سوسیالیستی وادعانامه کارگر علیه سرمایه دار هم در پایه و هم در سطح مطالبات روز مانند قرار دادهای دستجمعی،‌  رو کردن دست حقه بازیهای سرمایه داران و دولت در بیحقوق کردن کارگر است.

میتوان در باره  فلسفه،  اقتصاد، سیاست و همه چیز حرف زد و کتابها نوشت و اندر وصف اومانیسم  گفت و نوشت ، اما نگران نتیجه و تاثیر آن نشد. میشود گفت و نوشت اما تحقق ایده ها و ا فکار و سیاستها را به دیگران واگذاشت… اما  حکمت  منتقد دنیای وارونه و خرافات و سیاستهای ضد انسانی، خود معمار ساختن دنیای جایگزین آن ، دنیای بهتر هم هست.

اراده حکمت در مساله قدرت و ایجاد حزب قدرت سیاسی، چکیده تفکر، انساندوستی، آرمانخواهی و  اومانیسم او است.

حزب و قدرت سیاسی حکمت از نظر خیلیها و حتی کسانی که سنگ طبقه کارگر و  کمونیسم را به سینه میزنند، کفر آلود بوده و هنوز هم هست. خود حکمت گفت این سخنان از نظر طیف وسیعی از چپها با ناباوری مواجه و حتی  کفر  تلقی میشود و  استدلالات به ظاهر مارکسیستی علیه آن اورده میشود. خواهند گفت پس طبقه کارگر چه؟ مگر میشود قدرت را گرفت بدون اینکه طبقه کارگر آماده باشد یا توده ها آماده باشند، یا اکثریت را آماده و متشکل  و متحد نکرده باشی؟ این آوانتوریسم است و … اما راست ها و بورژوازی ابهامی در رابطه با این خواست و اراده و تصمیم ما ندارد. چون کار بورژوازی همین است. کسب قدرت در سر لوحه همه کارها  و سیاستهایشان است. فلسفه زندگیشان است. مگر میشود بورژوا بود و ماند اما قدرت را نداشت و دولت را نداشت و قانون و پارلمان و پلیس و ارتش نداشت… کسب قدرت برای بورژوازی از بدیهیات کار و زندگیشان است. اما وقتی نوبت به کارگر و  کمونیستها  و حزب کمونیستی کارگریش میرسد، هزار دلیل و بهانه به میان میآید که نمیشود و زود است و پس پیوند با کارگر چه شد و یا در یک کشور نمیشود و …

از زاویه دیگر هم به کسب قدرت سیاسی از جانب حزب کمونیستی کارگری،انتقاد و ناباوری هست. میگویند پس تکلیف اکثریت و مساله دمکراسی  و انتخابات و غیره چه میشود؟ شما که میخواهید با اقلیتی قدرت را بگیرید این پایمال کردن حقوق اکثریت است. این دیکتاتوری است و از این حرفها. اما همزمان برای این بخش،  دیکتاتوری بورژوازی تحت نام دمکراسی و انتخابات و پارلمان بورژوایی تقدیس میشود.

حزب و قدرت سیاسی از دیدگاه حکمت ، به زیر کشیدن حاکمیت سرمایه و زور و استبداد و تفویض آن به اکثریتی است که در جریان  این قدرت  گیری جلو آمده  و منافع  خود را تشخیص داده است. یک حزب سیاسی و کمونیستی که بتواند با هر اندازه نیرو بورژوازی را به زیر بکشد، از همان آغاز تصمیم به این کار، نقشه و سیاستهایش را تعیین میکند و رهبری مبارزه ای بی  امان برای این سرنگونی را به عهده میگیرد  و در نهایت  هم شانس و  فرصت انتخابی آگاهانه  را هم به  اکثریت جامعه میدهد.

انتخاب  نه به معنای اعطای حق رای به مردم، یا انتخاب نمایندگانی برای چند سال که ربطی به کار و منافع