توضیحی بهعنوان مقدمه:
در روز شانزدهم مارس ۲۰۱۳گرد همآئی ای برای بزرگداشت زندهیادان گردان شوان در شهر “یوتی بوری” سوئد بهدعوت ڕفقائی از همراهان آن زندهیادان برگزار شد کهراقم این سطور هم بعنوان سخنران مطالبی عرضهکردم.
بیگمان اینجانب نهصرفا بهخاطر دیدار دوستان کهخود غنیمتی است، بلکهبنا بر احترامی کە بە اقدام بەجای رفقای برگزار کنندە وبرای ادای دین بهعزیزانی کهسر درراهمبارزهبرای آزادی انسانها نهادند بهاین گرد همآئی رفتم. حضور در این یادمانها نهبخاطر سوگواری ونهقهرمانسازی، ونهانتساب خود بهاین عزیزان ونهبازار گرمی ازقِبَل فداکاری آنها[۱] .
پارهای از دوستان گفتند کهگویا سخنان ارائهشدهخارج ا ز موضوع گرد همائی بودهاست، شاید از نگرشی سنتی این گفتهدرست باشد. اماتوجهاین عزیزان را بهاین نکتهجلب میکنم کهراهازجنوب اروپا تا شمال اروپارا پیمودهام کهبرخلاف سنت رایج[۲]، چرائی و چند وچونی این رویداد را مورد پرسش قرار دهم، باشد کهدست اندر کاران آن زمان کهدرقید حیات هستند با جوابگوئی بهآنها پرتوی بر ناگفتهها بیافکنند، تاروشنگر راهی باشد کهاین زندهیادان پیمودهاند، آنگاهکهمیگوئیم راهشان پر رهرو باد هم خود بدانیم چهراهی را می گوئیم، وهم آیندگان راه را ازچاهتمیز دهند.
یکی از سخنرانان(کاک خالد) بهدرستی بهنکتهای اشارهکرد کهاین زندهیادان پروردهمبارزاتی بودند کهنمونههائی ازآن راهم ذکر کردند. یکی از نکاتی را کهدر صحبتهایم بر آن تاکید دارم همین نکتهاست با این تفاوت کهبرآن هم تاکید دارم کهاینان محصول سالهای قبل از تشکیل “حزب” هستند و تربیت شدهحزبی یا محصول حزب آنچنانی کهادعایش میشود نبودند، در نتیجهبنا بهضرورت دراین فرصت کم فهرست واربهدلایل آن پرداختهشد، پر واضح است کهنمیشود در فرصتی کوتاهمطالب گستردهای را کهسالهای سال است در پشت پردهسکوت ماندهاست بازگو کرد ، گسیختگی در مطالب ارائهشدهکاملا مجاز و طبیعی است. این گفتارپیامدهائی را سبب شد، و نویسندهرا بهیاد تیتر نوشتهای در سایت آذرخش انداخت”آب در خوابگهمورچگان”[۳] ، زیرا کهبهواقع “آب در خوابگهمورچگان” بود.
بنا بر اهمیت مطلب و آغاز گفتگوئی روشنگرانهبرآن شدم کهمتن ارئهشدهبهگردهمائی را کهبهزبان کردی بود بهزبان فارسی درآورم و نکاتی را هم کهدر گفتار بهدلیل کمی وقت از قلم انداختهشدهبود را بهآن اضافهکنم این نکات را دربین دوقلاب[…]قرار دادهام.
————————————
بهگرامیداشت زندهیادان گردان شوان و آنانکهسر در راهآزادی انسان واحقاق حقوق ستمدیدگان نهادند، سرتعظیم فرود میآورم وهمدردی خودرا بههمراهان وخانوادهاین عزیزان اعلام میکنم.
همچنین خشم ونفرت عمیق خودرا بهمثابههر انساندوستی علیهسیستمهای ضد بشراسلامی ایران و رژیم فاشیستی بعث کهمسبب فاجعهحلبجه[و بهتبع آن گردان شوان شدند] اعلام میدارم.
سپاس از رفقائی کهاین فرصت را فراهم آوردند، چونعلاوهبر ادای احترام نسبت بهعزیزانمان، این گردهمآئی میتواند آغازی باشد برای بررسیهای همهجانبهاز دورانیسرشار از رویدادهائی کهبازگوئی[وبازنگری] هرکدام از آن رویدادها میتواند روشنگر مسائلی باشد برای نسلی کهپا بهمیدان مبارزهگذاشتهاست.
بهخاطر کمی فرصت بدون اینکهوارد توضیحات مفصل بشوم مطالبم را ارائهمیدهم ونکاتی چند را همچون پرسش باقی خواهم گذاشت بهاین امید کهبرانگیزانندهبحث وگفتگو شود.
نوشتههائی کهتاکنوندر باره رویداد اسفبار گردان شوان نوشتهشده، عمدتا خواهان آنند کهمسئول یا مسئولین این فاجعهشناختهشود. اما این تمام قضیهنیست، بلکهاگر بتوانیم توضیح دهیم، باچهمعیارتشکیلاتی یا براساس کدام تحلیل نظامی یاسیاسی[یا تئوریک] این چنین نیروئی را درمیدان نبرد دو دولت درحال جنگ قرار دادهاندو بهچنین توضیحاتی دست یابیم میتوانیم بگوئیم کهتجربهای را برای آیندگان بجا گذاشتهایم.
ازآنجا کههیچ رویدادی بی مقدمهو بیریشهنیست، از اینرو بهتر آنست کهنگاهی هرچند کوتاهبر رویداد های تاریخی این دوران بیافکنیم.
پس ازقیام ۱۳۵۷در کردستان شاهد بوجود آمدن [تشکلات مدنی مثل شوراهای محلات(قبل ازقیام بوجودآمدند)، جمعیتها، اتحادیهدهقانان، آغاز شکلگیری تشکلات سیاسی چپ و…] شوراهای شهربرای اعمال حاکمیت مردم بر زندگی خود، [دادن رای منفی بهتشکیل جمهوری اسلامی]،اعتراضات مدنی هم چون کوچ مریوان، وغیرهحرکات تاریخیای بودند کهنتیجهطبیعی آن اتخاذ سیاستی بود کهدر مقابل جمهوری اسلامی اتخاذ شد. بیانیه”خلق کرد در بوتهآزمایش” در برابر حملهمرداد ۱۳۵۸ بهکردستان ویا “ما ومذاکرات” در رابطهبا گفتگو باحکومت. بوجود آمدن بنکهها و حماسهیکماه مقاومت مردم شهر سنندج و دهها رویداد دیگر کهمایهاعتبار کومهلهو جلب اعتماد تودهها بهکومهلهشد.
میخواهم بگویم کهاین عزیزان برخاستهو محصول ایندوران بودند [نهپروردهدوران بعد ازآن کههر جمعی انان را بهخود منتسب میکند].
بعدازرویداد نوروز سنندج نیرو وتوان شرایط انقلابی آنچنان بود کهکم و کاستیهای سیاسی وتشکیلاتی بهچشم نمیآمد[شرایط خودبخودی تاثیر زیادی بر فعالیت تشکیلات داشت، هرکس خود را در راستای ایدههای کومهلهآنزمان می دید بهتشکیلات میپیوست، بطور مختصر اصل‹ خدمت بهتودهها›، تلاش در حل مسائل جاری اجتماعی مردم، یاری رساندن بهتجمع درتشکلات تودهای و دموکراتیککهبر اساس آزادیهای، سیاسی (تجمع، بیان و…)استوار بود، نکاتی بودند که درعمل خود را نشان میداد]. پیشرفت این روند عمدتا بدون نظارت مرکزیت انجام میشد وگاها بنا بهوضعیت و شرایط منطقهای تفاوتهائی در شیوهعملکرد کومهلهدیدهمیشد، امادر مجموع همگان با آرمان مشترکی برای دستیابی بهجامعهای، دمکراتیک، آزاد وبدون استثمار یعنی سوسیالیسم گام بر میداشتند. بظاهر همگرائی بهچشم میخورد.[اما این چنین نبود].
هرچند کنگرهدوم کومهلهرا میتوان در ایجاد تشکیلات گام ارزشمندی تلقی کرد کهبتواند جوابگوی وظایف مهمی باشد کهتداوم انقلاب بر دوش کومهلهگذاشتهبود. اما متاسفانهبهعلت عدم درک تحلیل درست طبقاتی وواقعی آن زمان و افتادن بهدام تزهای کلیشهای کار وسرمایهبهنام”مارکسیسم انقلابی” بدون اینکهدرک روشنی از کار وسرمایهدرمیان باشد، راه را برای انواع انحرافهای بعدی کهکومهلهدچار آن شد بازکرد. [سرمایهداری ایران درست، اما نادیدهگرفتن بقایا ی روابط اقتصادی وفرهنگی پیشا سرمایهداری تبدیل بهمانعی شده بود کهکومهلهرا از بهعهدهگرفتن وظایف انقلابیش باز داشت].
با آغاز تثبیت حکومت اسلامی(کهبا درک نادرست حکومت لرزان است همراه بود) و بریدهشدن از زمینهمادی در میان مردم و آغاز عقب نشینیهاکم و کاستی ها کهعبارت بودند از بیتجربگی و ناتوانی در جمعبندی دورانی کهپشت سر گذاشتهشدهبود یعنی ضعف تئوریک و ناهنجاری های تشکیلاتی خودرا نشان داد. نمونههای آن را در کنگرهسوم میتوان دید[مطرح شدن جداکردن کادرها از پیشمرگهها، درواقع ایجاد حزب کادرها و تنزل پیشمرگهبهخدمتگذار تشکیلات].
سالهای شصت ماه بهماه هجوم حکومت اسلامی برکردستان بیشتر وبیشتر میشد و قتل وعام زندانیان سیاسی شامل کمونیستها، و آزادیخواهان روز بهروز شدت میگرفت.
آشوب غریبی چپ ایران را درخود فروبردهبود، بخش بسیار کوچکی ازکمونیستها و چپها توانستهبودند ویژگی کردستان[ازجملهسنت مبارزه سیاسی”خارج ازقالب دینی” یعنی جا افتادن فعالیت سیاسی لائیک، حزب پذیری وزمینهپذیرش افکار دموکراتیک و چپ و…] را ببینند.
[زندهیادان بیژن چهرازی[۴]، رضا عصمتی و رستم بهمنی و… از جملهانقلابیون کمونیستی بودند کهتداوم انقلاب در کردستان را میدیدند و ارتباطی پویا بین مبارزات تودهای و دمکراتیک کردستان و جنبس کارگری گیلان بوجود آوردهبودند] دیگرانی هم رو بسوی کومهلهآوردند [وبقول معروف هرکسی از ظن خود شد یار من].
اشارهشد ازطرفی ضعف تئوریک، یعنی عدم درک قانونمندی حرکت اجتماعی کههمان ادامهاانقلاب با ویژگی های خاص خود در کردستان بود، وازطرف دیگر کم وکاستی های تشکیلاتی دراین مرحلهبیشتر خودرا نشان میداد. این دوعامل مهم و همچنین حملات حزب دمکرات بهکومهلهکهدرگیریهای زیانبار دمکرات و کومهلهپیآمد آن بود درشیوهتداوم حیات کومهلهآثار مخربی برجای گذاشت.
[توضیح نکات فوق از این رو ضروریست کهبا دقت بیشتری نشان دادهشود کهانقلابیون جانباخته، پروردهاین بحران نمیتوانند باشند و همان پرورش یافتگان دورانی هستند کهحرکات انقلابی شکوفائی داشت].
برای حل بحرانهای یاد شدهتشکیلاتی بنام”حزب کمونیست ایران” بوجود آمد. [ کهنه برآمدهاز جنبش،یا جنبشهای کارگری بود و نه برنامه ارادهگرایانهو آنارشیستی آن انطباقی با مارکسیسم داشت.]
منظور از ضعف تئوریک این نیست کهگویا کومهلهای ها کم کتاب خواندهبودند و دیگران خیلی تئوریدان بودند، بلکهضعف تئوریک خودرا در عدم شناخت جنبش کردستان[کهدر آن شرکت فعال داشتند] وناتوانی از ارائهقانونمندیهای این جنبش بود. این امر وظیفهکومهلهبود کهمتاسفانهنتوانست، آن را ارائهدهد. چپ ایران درکلیتش بههمان گونهحرکت انقلابی را درکردستان نشناخت،و توهم فعالیت سراسری ومحلی درمیان بود ودرواقع باتحقیر بهتداوم انقلاب در کردستان مینگریستند ویا اساسا آن را نمیدیدند. اکنون هم تا اندازهای اینچنین است.
[این امر ناشی از یک پارچهدانستن ایران و عدم درک وجود مسئلهملی دراین کشور است. درست است که پیروزی انقلاب درسرنگونی حکومت مرکزی تجلی پیدا میکند، و این موضوعی است که بستگی بهیکپارچگی نیروهای بالنده تمام کشور دارد، اما این امر بههیچ وجهخصوصیت مبارزهدر مناطق مختلف ایران را نفی نمیکند.]
نزدیکان کومهله، کومهلهرا بهعنوان پشت جبههمیپنداشتند،ویژگی دمکراتیک انقلاب درکردستان را نمیدیدند.[وشاید مرحلهدمکراتیک درایران را هم باور نداشتند، گوئی جنبشی پرلتری یا دمکراتیک وسیعی کهجبههاش درتهران است وجود داردو کردستان پشت جبههمناسبی میتواند باشد. در حالیکهجنبش دمکراتیک کردستان، اگرچهبهتنهائی قادر بهسرنگونی مرکز نیست امااین جنبش دارای ویژگیهائیست کهتا اندازهای مستقل ازد یگر بخشهای ایران عمل میکند].
متاسفانهمرکزیت کومهلههمچنین بود. مگر نهاینکهگفتهشد کهفلانکسک آمد وجایگاهمارا درکردستان بهما نشان داد.[۵] وهمچنین تبدیل کردن کومهله بهدنبالچهحزب کمونیست نتیجهاین عدم درک بود.
متاسفانهخود فلانکسک ها هم بههمان اندازهازدرک مطلب ناتوان بودند. ولی ازحق نمیتوان گذشت، زرنگتر بودند و بر سر سفرهآمادهنشستند. بهقول ضربالمثلی روسی کهمیگوید:”آنها کهدترتر میآیند بر سر سفرهآمادهمینشینند”. این مطلب یکی ازآن بحثهائی است کهدرآیندهمیشود دربارهآن صحبت کرد.
دراین مرحلهخطیر و بحرانی برای نجات تشکیلات[سازمانی مطیع] دیگر مهم نبود کهعمل انقلابی کدام است و مسئولیت یک انقلابی آن زمان درکردستان چست، وچگونه باید جوابگو باشد.[راهحل سادهای، عامهپسندو بهمعنای واقع کلمهپوپولیستی، ظاهرا چارهسازشد]. کافی بود درهرجملهچهاربار کلمهطبقاتی وطبقهکارگر و دوبار اسم کمونیسم بردهشود بدون اینکهمعنای طبقه، روابط سرمایهداری وکمونیسم روشن باشد.[کمونیسم آن بود کهفلانکس میگفت!] لازم نبود پروسهگردش سرمایهدرایران وکردستان بررسی شود[ترکیب طبقاتی بیمـعنا بود]، تکرار کلمات تضاد کار وسرمایهکافی بود. البتهمیبایست چند ناسزاهم برای چاشنی نثار ناسیونالیسم و ناسیونالیستها میشد، بدون اینکهمفهوم ناسیون وناسیونالیسم شناختهشدهباشد. مهم تکرار این الفاظ بود.دوران هم دوران بحران بود هیچکسفرصت بحث وتحلیل آن گفتارهارا نداشت، بههمین دلایل هم نظراتی آنارشیستی و ارادهگرائی درزیر نام “حزب کمونیست ایران” برپایهدستاوردهای کومهلهبنیادگذاشتهشد.
ایجاد حزب کمونیست براساس تبلیغات و شعارهای بظاهر انقلابی ورادیکال ولی بیمحتوی وتبلیغ کوتهبینانهخود بزرگبینی، کههیچ ربطی بهفعالیت انقلابی و کمونیستی کومهلهنداشت چنانکهاشارهشد بطور موقت، بحران تشکیلاتی را بهظاهر حل کرد و بهشیپورتبلیغات دمیدهشد کهانقلاب جهانی از “میشکپه”[۶] آغاز شدهاست!.
در میدان ارادهگرائی و آنارشیسم، کهدنیائی ذهنی ومجازیاست، بهقول معروف میشود گفت تاآنجاکهدلت میخواهد میتوانی تاخت وتاز کنی، خود بزرگ بین باشی، حرفهای قلمبهسلمبهبگوئی، چون هیچ مابازای مادی ندارد، شعارهای عام هیچ مورد مشخصی را هدف قرار نمیدهد، میشود بطور کلی ضد سرمایهداری حرف زد بدون اینکهرشد وگردش سرمایهداری مشخصی کهجمهوری اسلامی آن رانمایندگی میکند را موردتعرض قرار داد. دراینصورت نهتنها جمهوری اسلامی، بلکههیچ سرمایهداری از شعارهای عام وکلی خم بهابرو نمیآورد. این نوع شعارهابهقول معروف”آب در هاون کوبیدن است”.
بیاثر بودن کلی گوئی، تجربهوتاکتیک بسیار کهنهایاست، تمام ادیان ومذاهب صحبت ازعدالت و پاکی میکنند، در حرف دلسوز ضعفا و ستمدیدگان هستند ولی هزاران سال است کههیچ ستمگری نهتنها از کلی گوئی ادیان ترسی بهدل راهنمیدهد بلکههموارهدین ستون نگهدارندهستمگران است. وقتی خود آئینیان خود بهحکومت میرسند همان صحبتهای کذائی و مستضعف ورحم خدا وچهوچهوردزبانشان است، دروغ هم نمیگویند در کتابهایشان آن جملات نوشتهشدهاست، مهم این است کهکردار سیاسی، اقتصادی، بنا بهگفتهای، طبقاتی در منطقهای مشخص مثل ایران وازآنجا کردستان مورد بررسی ونقد قرار گیرد، وگرنهتکرار شعار کار وسرمایهتبدیل بهذکر دراویش میشود.
گفتهشد کهمبنای برنامهای آنها ارادهگرائی و آنارشیسم بود، در مورد تشکیلات هم بهتر ازاین نبود. بوجود آمدن تشکیلات درک صحیح از تئوری تشکیلاتی را لازم دارد، یعنی درک حرکت جامعهای معین از ترکیب طبقاتی ورشدسرمایهداری گرفتهتا تاریخ وسنن وغیره… کهبهکمبود آنها اشارهشد.
اگر تشکیلات یا حزب را ابزاری بدانیم برای جوابگوئی بهچندی وچونی(کمیت وکیفیت)زندگی سیاسی واقتصادی طبقهای مشخص، این حزب میبایست آمیختگی کاملی باکار وزندگی طبقهمورد نظر داشتهباشد کهبتواند دربهدست گرفتن مقدرات سیاسی آن طبقهموثر باشد. آشکار است دراینجا طبقهمورد نظر طبقهکارگر و اقشاراجتماعیای است کهزندگیشان پیوند مستقیمی بهزندگی طبقهکارگر دارد، حال اگر درک از تشکیلات اینچنین باشد معیار و ارزشگذاری کار انقلابیون میبایست عملا خدمت بهاین طبقهباشد نهکلمات قلمبهسلمبهو بادست مارکس ولنین مار گرفتن. بههرحال درآن زمان امر تشکیلات بهجملهساده”سانترالیسم دمکراتیک” بسندهشد بخش دموکراتیک آن بنا بهشرایط جنگی پشت گوش انداختهشد یعنی تشکیلات درمرکزیت معنا میداد وآن هم بهمصلحت اندیشی و تائیید چندنفر مشخص بستگی داشت. جالب اینجاست کهاین تشکیلات بهپیرایهتئوری حزب کادرها آراستهشد. هرچندنمیشود دراینجا بهاین مطلب پرداخت اما این بحث میتواند در آیندهمورد بررسی قرار گیرد.
اگر بیاد بیاوریم کهدر بهاصطلاح مدرسهحزبی[کهآن هم حرکتی پوپولیستی وریاکارانهبود] مدیریت بورژوائی بهنام شیوهمدیریت تدریس میشد کهقانون اصلی آن حفظ شرکت یا کارخانهبههرقیمت است. در نتیجهزندگی کارگران در خدمت بهشرکت یا کارخانهمعنا پیدا میکند.
اگر مطالب فوق را با هم در نظر بگیریم نتیجهمیگیریم کهحزبی کهبوجود آمد نهاز نظر نظری ونهازنظر تشکیلاتی ربطی بهطبقهکارگر نداشت.
بقای تشکیلات بهوجود آمدهبههر قیمتی راهنمای عملشد، کهدرآن پیشمرگ نیروی دمکراتیک جنبش است و باید در خدمت کادرها باشد وهر عملی در تحت نظارت مرکزیت درخدمت حفظ تشکیلات جایز است. وتشکیلات هم در مرکزیت خلاصهمیشد، یعنی زمانی کهمرکزیت فرمانی صادر کرد دیگر کار تمام است. درکتابچه”نگاهی بهفاجعهگردان شوان” کهگفتگوئی است با رفیق حبیبگویلی(کیلانه) این امر بهخوبی دیدهمیشود. شاید بهخودی خود انسجام تشکیلاتی و برش فرمان رهبری نادرست نباشد، اما اینامر وقتی درست خواهد بود کهتوضیح ویا استدلال فرمانها چهدرزمان صدور ولااقل بعد ازآن روشن و قابل انتشار باشد.[۷]
متاسفانهاز زمانی کهحزب کادرها درست شد دیگر فرهنگ انقلابی[خدمت بهتودهها] روز بهروز رو بهکاستی گذاشت وفرهنگ بیمقدار زیردست وبالادست، پیشرو وعقبماندهودههاچرند دیگر جایگزین احساس انقلابییگانگی، برابری حقوق تشکیلاتی وخدمت بهتودههاراگرفت، قلمبهسلمبهگویان خودرا رهبر طبقهکارگر نامیدند و بهقول ضرب المثلی کهمیگوید:”نهبیل زدهنهپایه، انگور میخورهدرسایه”
متاسفانهچنین تشکیلاتی کهدر سطح نازل تئوری اجتماعی، تشکیلاتی ونظامی قرار داشت،دربرابر دو مقولهای کهدرآغاز مطرح شد یعنی “نظری” و تشکیلاتی” روسفید ازآب در نیامد. چنانکهتیتر وار اشاراتی رفت نشان دادهشد کهباآن رهبری و آن تشکیلات، در مصاف با دژخیمان تادندان مسلحی چون جمهوری اسلامی تلفاتی اینچنین سنگین بعید نبود.
[مدعی پروردن انقلابیون پاک باختهای چون عزیزان گردان شوان و تمام جانباختگان راهآزادی وسوسیالیسم، وآنهارا بهخود منتسب کردن ادعاهائی بیش نیست. بازهم تکرار میکنم کهاین عزیزان متعلق بهدوران برآمدهاز شرکت وآبدیدگی در جنبش انقلابیای بودند کهقبل از تشکیل آن حزب شکل گرفتهبودند، ظرفیت وتوان انقلابیای کهاینان آفریدند آنچنان است کهتا هم اکنون ازقبل حرمت و اعتبار آنهاهنوز گرمای مبارزهرا احساس میکنیم ومارا مجبور میکند کهتجارب آن دوران را آنچنان کهبودهاست بازگوکنیم تا یاری دهکسانی کهدر راهندباشیم، از اشتباهات بپرهیزند و نکات باارزش را شکوفاتر سازند. گرامی داشت آنهائی کهبرپایهآمیزش وخدمت بهتودههابرای برداشتن موانع اجتماعی و رفتن بسوی جامعهای بدور ازاستثمار یعنی سوسیالیسم، جان باختند در بازگوکردن تجارب است وبس این آیندگانند کهبهقضاوت خواهند پرداخت ابزار قضاوتشان تجارب ماست. ]
شاید ادامهمطلب بهظاهر بهگردان شوان مربوط نباشد وآن اشارهای بود کهبهمحلی وسراسری شد، دراین مطلب بسیار مختصر کهتلاشی بود تیتر وار برای نشان دادن شرایطی کهمنجر بهاز دست رفتن عزیزان گردان شوان شد، نباید بهاین نتیجهرسید کهنقصان همگی ازآن کومهلهبودهبلکهعوارضدیکتاتوری پهلوی و نبود تجربهفعالیت سیاسی علنی در نتیجهبی تجربگی و ضعف تئوریک بطور عام، تمام فعالان سیاسی را کههنوز راهرفتن سیاسی را نیاموختهبودند وادار بهدویدن در حد قهرمانی کرد، این تناقض در جائی مثل کردستان کهدارای سنت گرانقدر فعالیت سیاسی لائیک(درنیامیختن دین وفعالیت سیاسی” بود ازهمان آغاز قیام فعالیت سیاسی درفضائی “دمکراتیک” رو بهرشد نهاد، ومیرفت کهجایگاه طبیعی خودرا درادامهانقلاب و برقراری دمکراسی بیابد.
اشارهشد کهدرست است کهسرنگونی و جابجائی حکومت بهتهران وابستهاست وتصور سرنگونی حکومت بهتنهائی از هیچ منطقهای ازجملهکردستان ساختهنیست، وبدون سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی انتظار هیچ نوع تغییری را نمیتوان داشت، امااین تصور هم نادرست خواهد بود کهکردستان یا هر منطقهدیگری را کهدارای ویژگی خاص در برابر حکومت مرکزی است ویا مرکزآن در تهران نیست را محلی بنامیم، چرا کهخود آن مناطق خود جبههایست، مثلا کردستان جبههایست جدی در مبارزهبا حکومت اسلامی ایران، درنتیجهوظیفهکلیهنیروهای دمکراسیخواه وچپ وکمونیست، پشتیبانی از تداوم انقلاب دمکراتیک در کردستان است.
متاسفانهعدم درک کثیرالملهبودن ایران، باورمندی بهیکملتی بودن آن ویا کمبها دادن بهوجود مسئلهملی دراینکشور، سایهبر مبارزات دمکراتیک، چپ وآزادیخواهفعال در آن دوران انداختهبود. بهنمونه سازمان چریکهای فدائی خلق، راهکارگر، پیکار، اتحادیهکمونیستها و…کهدرکردستان فعالیت چشمگیری داشتند نتوانستند ازاین نگرش نادرست بدور بمانند و علیرغم داشتن کادرهای باارزش کرد، نتوانستنددرکردستان بهمبارزهادامهدهند. بخشی از فعالین رزمندگان بهکومهلهپیوستند.
جالب ایناستکهآنها باسراسری قلمداد کردن خود وخودرا برتر دانستن کهمانع ازدرک وجودو خصوصیت مسئلهملی در کردستان بود، نتوانستند با زندگی سیاسی مردم درآمیزند اما گلایهداشتند کهگویا این مردم کرد هستند کهجذب آنها نمیشوند!.
نمونهای دیگر در مورد اتحادیهکمونیستها روی داد، آنها بهتصور یکسان بودن شرایط در همهجای ایران بهتصور اینکهفعالیت پیشمرگهای در جای دیگر بههمین سادگی قابل تکرار است، در مازندران با تجمع دهها وشاید بیش ازصد مبارز مسلح رزمنده، حتی مدت کوتاهی نتوانستنددوام بیاورند.
نگرش های نادرست دیگری هم وجود داشت کهمبارزات پیشمرگان را معادل جنگ چریکی (شبیهآمریکای لاتین و یا زاپاتیستها) فرض میکردند، غافل ازاینکهتکنیک دفاعی پیشمرگهبودن سنتی دیرینهعشایری بودهاست کهبرای دفاع ازقلمرو های محدودبصورت سنتی دفاعی با فرهنگ مردم درآمیختهبودهاست کهبا پا گرفتن جنبش ملی در کردستان و بویژهدر زمان جنگ دوم دربخشی ازکردستان ایران وعراق سپس بعد از سالهای ۶۰ میلادی درکردستان عراق تبدیل بهتکنیکی دفاعی شد کهدرکردستان مقبولیت عام پیداکردهاست. شاید انتظار میرفت کهمسئولین بالای نظامی کومهلهبجای تکرار سخنان قلمبهسلمبهقدمی در توضیح یائئوریزهکردن این پدیدهانجام دهند. پر واضح است نمیشود انتظار کسانی درحد ژنرال جیاپ در تئوریزهکردن جنگ ویتنام یا چهگورا در بیان جنگ چریکی “آوانگارد” راد اشت اما حد اقل میشود انتظار داشت کهچرائی بسیاری ازعملیات نظامی را آنچنان کهبودهاست را بیان کنند[مثلا استقرار گردان شوان در بیاره ویااعزام گردان ۲۲ارومیه].
در خاتمهضروری است کهاشارهای بهمسئلهملی موجود درکردستان و راهکارهای مبارزهباستم ملی بشود. لازم نیست علم غیب داشتهباشیم، بلکهبرایالعین دیدهمیشود کهفشارهاینظامی حکومت اسلامی بر منطقهکردستان بیشتر وبیشتر میشود،اما با از هم گسیختگیای کهازهمهطرف دامن این حکومت راگرفتهاست، فروپاشی ویا دگر گونیهائی غیر ممکن نیست، در نتیجهتلاش برای برقراری حکومتی دمکراتیک، کهراه را برای مبارزات طبقهکارگر و زحمتکشان هموار سازد امری ضروری است، اما این پدیدهبدون برابری اجتماعی و سیاسی زن ومرد، وحل مسئلهملی امکان پذیر نیست، بدون حل نابرابری اجتماعی زن ومرد و ازبین رفتن ستم ملی صحبت کردن از دمکراسی بیشتر بهشوخی شبیهخواهد بود.
مانع بزرگ نظری برای حل مسئلهملی فشار شوینیسم خود بزرگ بین وعظمتطلب ایرانیاست کهراهرا بر ارائههر گونهنظریهآزادیخواهانهو پیشنهاد راهکار دمکراتیک ممکن میبندد.
تاکید بر این نکتهضروری است کهبا تفکر ناسیونالیستی نمیتوان بهمصاف شوینیزم رفت، افتادن در این دام بهغیر تشدید ناهماهنگی درمیان مبارزینی کهمیبایست دربرابر حکومت اسلامی متشکل شوند ثمر دیگری ندارد.
وقتی گفتهمیشود کهمسئلهملی اخیر است وقدیم نیست، بهاین معناست کهاین مقولهاجتماعی از آن دوران بهرسمیت شناختهشدن حقوق انسانها بهمعنای واقعی آن است، یعنی هرکس میتواند وباید آزاد وبهدور ازتحقیر زندگی کند، یعنیتحت فشار کم وکسری اقتصادی برای دستیابی بهحداقل زندگی شایستهیک انسان قرار نگیرد، چه، تحقیر سیاسی و روانی خود پیامد این زمینهاقتصادی است. اگر مسئلهملی را اینچنین بنگریم، حل مسئلهملی فقط فرم نیست،وفراتر از هر فرم جغرافیائی یا سیاسی را میطلبد. یعنی علاوهبر ازبین رفتن اجبارهای زبان ومحدویت فرهنگ وغیرهخواست زندگیبرای فرد آزاد خواهد بود زیرا فرهنگ ، زبان، سرزمین و غیرهوقتی بکار میآید کهانسان بتواند آزادو بدون فشار اقتصادی و سیاسی ازآنها بهرهمند گردد. اگر نمیتوانیم سیستم سرمایهداری را بلافاصلهسرنگونکنیم، با اتحاد و قدرتمند کردن نیروهای دمکرات وچپرادیکال میتوانیم برای دورانی دمکراتیک قانونهای دمکراتیک شایستهبشر را بهاین سیستم تحمیل کنیم. این کار هم بغیر از اتحاد مبارزاتی طبقات ستمکش و بدست خود آنان امکان پذیر نیست. بقول معروف کس نخارد پشت تو جز ناخن انگشت تو. دراینجاست کهحق تعیین سرنوشت بدست خود مردم معنا پیدا میکند.
آرزومندم کهاین تجمع آغازی باشد برای تجمعات، سمینارها و کنفرانسهائی که همگان لب بهسخن بگشایند و ناگفتههارا برزبان بیاورند. با این کار حداقل نشان دادهخواهد شد کهدیگر دوران خود را نمایندهمردم و طبقهکارگر و زحمتکش دانستن
بهسررسیدهاست، هرکس یا سازمان وحزبی بهنام خود چهمیکند بهخود او مربوط است. آشکار است کهمشارکت در چنین گرد همآئیهائی هیچ گونه وحدت نظری را نمیطلبد جز باور داشتن بهآزادی انسان، ورهائی او ازدست استثمار و گستاخی حکومتهای سرمایهداری است که در مورد ایرانبا یاد آوری دوران سیاهسلطنت و نفی حکومت اسلامی درتمامیت آن میتوان در فکر چارهای بود. بهامیداینکههراز چندی با گردهمائی هائی بهاین خواست واقعیت ببخشیم.
بازهم یاد زندهیادان عزیز گردان شوان را گرامی میدارم و با افتخار شعاری را کهدر پایان سخنانم در کنگره چهارکومهله(آخرین کنگرهکومهله) بیان کردم سخنانم را بهپایان میبرم. زندهباد سوسیالیسم، زندهباد کومهله
[۱] پیامها و سخنان توصیفی و انشاگونهسازمانهای منشعب ازکومهلهصحت این گفتهرا تائیید میکند.
[۲] پیامها کاملا سنتی،و یادمانها سرشار ازاحساساتی ظریف بود. سخنان نویسندهاین سطور هیچکدام ازآنها نبود
[۳] http://www.aazarakhsh.org/doc/magale/Pasokh%20be%20naghd%20Jamal%20Zamani.1137593953.pdf
[۴] بیژن، متولد۱۳۱۸ ازفعالین سابق جوانان حزب توده ،در۱۳سالگی اولین تجربه زبدان را پشت سر گذاشت، دراتریش اقتصاد خواند وازمبارزین برجسته خارچ ازکشور بود درسال۱۳۴۳عضو هیئت اجرائی سازمان انقلابی(انشعا ب از حزب توده)، ۱۳۴۶ مخفیانه به ایران آمد، درسال۱۳۵۰ دستگیر و به۱۰سال حبس محکوم شد پس از آزادی اززندان۱۳۵۷بر خلاف سازمان رنجبران به درستی راه انقلاب را ادامه داد او وهمراهانش درسازمان دادن مبارزات کارگری گیلان نقش بهسزائی داشتند، آنها به کۆمهله پیوستند، با دستگیری کمیته تهران کومهله ۱۳۶۱دستگیر شد و۱۳۶۲بهدست جلادان اسلامی کشته شد.
[۵] اشارهبهنوشتهحسین مراد بیگی (تاریخ زنده) است کهصراحتا میگوید کهآنها(کمیته مرکزی کومهله) جایگاهخود را نمی دانستند
[۶] روستای کوچکی در منطقهسردشت کهکنگرهموسس را درآنجا برگزار شد
_۶ [ در جلسهای(حبیبالله گویلی در گفتگویش به آن اشاره میکند) با شرکت دونفر ازکمیتهمرکزی(ابراهیم علیزاده،کورش مدرسی) ودونفر از کمیتهناحیهسنندج(صلاح مازوجی ، فرخ کاوه)دونفر ازکمیتهناحیهمریوان(عبداللهدارابی، مجید حسینی) راجع بهاستقرار گردان شوان در بیارهصورت گرفتهبودهاست، کمیتههای ناحیهسنندج و مریوان اصراربر نادرستی استقرارگردان شوان در” بیاره” داشتهاند واستدلالشان اخبار موثقی بودهاست کهبوسیلهکمیتههای مخفی ویا مردم منطقهبدستشان میرسیدهاست، کورش مدرسی اصرار میورزد کهاطلاعاتی کهبهآنها(کمیته مرکزی) رسیدهاست خلاف این امر است و ارتش ایران مجبور بهعقب نشینی است ودر این حالت ما باید آرایش تعرضی داشتە باشیم وبهسرعت پس از عقب نشینی ایران منطقهرا تحت پوشش درآوریم وابراهیم علیزادهبدون اظهار نظر صحبتهای کورش را تائئید میکند واسقرار گردان شوان در” بیاره” تبدیل به قرار تشکیلاتی میشود. با اطمینان کامل نگارندهبهصحت مطلب کهاز یکی از شرکت کنندگان در جلسهشنیدهاست این سوال بی جواب میماند کهمنبع خبری کمیتهمرکزی از کجا بودهاست؟ و ثانیا کومهلهایکهازهمان آغاز جنگ جنایتکارانهعراق وایران بهدرستی ماهیت آنرا تشخیص دادهبود واز آلودهشدن درآن پرهیزداشت چگونهو طی کدام مصوبهاز عقب نشینی ارتش ایران کهالزاما براثر هجوم عراقیان صورت خواهد گرفت میخواهد استفادهنظامی کند؟ آنهم با نظر کورش مدرسی کهبنا بهآشنائی هائی کهدوستان ورفقایش قبل از آمدن بهکردستان و کمیتهمرکزی شدنش دارند، هیچ گونهکارائی نظامی وحتی تشکیلاتی نداشتهاست. وسوالات دیگری کهمیتواند مطرح باشد.]