پیشگفتار به مجموعه “یک گام به پس” مباحث مربوط به تصمیم سندیکای شرکت واحد در جهت برکناری و طرد منصور اسانلو

بهمن ماه امسال برای سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه، ماه بحران بود. روحیه اتحاد، همبستگی و رفاقت طبقاتی کارگران سندیکا، طعمه یک سنت ضد کارگری شد. اینبار اما مسله نه مبارزه رادیکال و پیشرو بر سر سازماندهی و اتحاد کارگران در مبارزات جاری و نه مقاومت در برابر سرکوب دولت سرمایه داران و بستن سندیکا، بلکه افول غم انگیز سنت پرولتری در مقابل فرهنگ بورژوایی بود. دوم بهمن ماه ناگهان اعلام یک اطلاعیه نیم بند از جانب “هیات مدیره سندیکا” چاشنی حریقی میشود که توجه دوست و دشمن را به خود جلب می کند. ملات این اعلامیه، عزل اسانلو از ریاست هیات مدیره سندیکا و درخواست از نهادهای کارگری بین المللی در طرد وی و عدم هر گونه کمک و همکاری با ایشان است. و درست در گرماگرم شانتاژ و تتمه سازمان یافته جهت حمله به حرمت اسانلو، کیهان شریعتمداری اتهامات سخیفی را در مورد “انحرافات جنسی” اسانلو مهندسی می کند. سیل اتهامات “اخلاقی” و پرونده سازی ها و “همکاری با سازمانهای امنیتی” خارجی در فشار و قدرت ارعاب دستگاههای رژیم ضرب می شود. تکمیل داستان اما بر دوش سنت نئو توده ای ها و عربده کشی های آل احمدی در اپوزیسیون و پوزیسیون به پیش می رود. چه منفعتی این مساله را میتواند توضیح بدهد که برخی در قامت کاهنان معبد کارگر به کاهدان زده اند و تجربه ترور شخصیت یک آژیتاتور عملی کارگری را “گامی به جلو برای جنبش کارگری” قلمداد کردند؟! کدام منفعت است که ایدولوژی، فرهنگ و مناسبات بورژوایی را از زیر تیغ انتقاد کمونیستی رها می سازد و در عوض مهر تایید بر اقدام “هیات مدیره سندیکا” می گذارد!؟ اگر طبقه کارگر واقعا در مقابل مناسبات بورژوایی و هر دسیسه دولت حاکمه واکسینه بود، دیگر نه نیازی به سوسیالیسم علمی و نه احتیاجی به دخالت در سیاست و روشنگری کمونیستی و کارگری بود. شکی نیست که این نگاه به کارگر و به مبارزه طبقاتی، یک نگاه بورژوایی، ضد کارگری و پولپوتی است. فراخوانی است به یک عقبگرد فاحش و غیر علمی از جانب نئو توده ایسم که هدف از آن چیزی نیست جز تکریم و بندگی کارگران در بارگاه داده های بورژوازی. این چیزی نیست جز عبای “امر به معروف و نهی از منکر” که برای کارگران خط و نشان می کشد: کارگر را چه به سیاست! کارگر را چه به آزادی! کارگر را چه به مانیفست! کارگر را چه به حق زن! کارگر را چه به آوانگاردیسم و ادبیات پیشرو!
ماجرا از این قرار است که اسانلو، ایران را به قصد خارج ترک می کند. وی که تاریخا نوک تیز پیکان سندیکا بوده و مستقل از نظر و رویکرد اش، بعنوان یک آژیتاتور عملی در تاسیس دوباره سندیکا و سازماندهی کارگران در محیط کار شناخته میشود و همچنین در این راه، پنج سال را در زندان و زیر تیغ گذرانده است، کسی که به قیمت بریدن زبان اش پیام جنبش کارگری در ایران را، حداقل در سطح حقوق “اتحادیه ای” و سندیکائی و “قراردادهای دستجمعی” به گوش نهادهای جا افتاده و تشکل ها و اتحادیه های “سازشکار” در غرب و اروپا رساند، چگونه از این اراده برخاسته و از این موقعیت کسب شده با یک فرمان فرمال اداری عزل و توبیخ میشود؟! خارج شدن اسانلو از کشور همراه با مریم ضیا صورت می گیرد. ضیا فعال دفاع از حقوق زنان، زندانی سیاسی و از فعالین سندیکا است. آن زمان که اعتصاب رانندگان در جریان بود و صدها نفر از انان توسط آژدان و مواجب سرمایه بازداشت شده بودند، ضیا شانه ها را با تمام توان بزیر بال سندیکا گرفت. قهرمان دوران اعتصاب و بازداشت اما به یکباره و در میان تعدادی از دوستان کارگر اش، به “افریت”، به مظهر فساد و تخریب اخلاقی تبدیل میشود. ناگهان مردسالاری و سنتگرایی در ارزش گزاری از شخصیت اش عیان می شود. همسر سابقش، منصور حیات غیبی که دو سال و اندی قبل، از او جدا شده بود و هیچگاه نیز حاضر به “طلاق” اش نشد، همانند جزای اسلامی، کثیف ترین تبلیغات مردسلاری را بر علیه ضیا و اسانلو دامن میزند. نقش و جایگاه انسان و آزادی حق انتخاب در فرهنگ تحمیلی حاکم بر اعضای سندیکا نمایان می گردد و متاسفانه این پروپاگاند موثر واقع می شود و هیات مدیره سندیکا “ناچار” از صدور اعلامیه برکناری اسانلو می شود. طنز تلخ ماجرا این است که سنت بدرقه رفیقانه و تشکر از یک رهبر سندیکا و یک مبارز و فعال حقوق زنان که به هر دلیلی از ایران دارند خارج میشوند، تبدیل به سنگسار غیابی آنها توسط برخی از رفقایشان در انظار عموم می شود.
تفرقه شروع می شود؛ دشمنان چفیه بدوش، در ادامه و کمک به پروسه پلمپ سندیکا، کارشان را دوباره از سر می گیرند. قپه پوشان اپورتونیست در پی ماهی گیری از آب گل آلود اند. دوستان، به هیات مدیره سندیکا هشدار می دهند و آنان را از ایجاد تفرقه در صفوف خود و دامن زدن به این نوع از فرهنگ و “رفاقت” کارگری حذر می دارند. سندیکا اما تا به امروز در مقابل این تفرقه کمر راست نکرده است. معلوم شد که سنتها، باورها، عقاید بورژوایی و تبعیض آمیز نیز در میان کارگران ریشه دار و سمج اند و باز نیز ثابت شد مبارزه بی وقفه کمونیست ها و فعالین کارگری علیه این داده ها به قدمت خود مانیفست است و از نان شب نیز واجب تر. اگر هیات مدیره سندیکای شرکت واحد می خواهد کارگر را در یک موقعیت بهتر برای مبارزه قرار دهد باید آستین ها را علیه هر گونه سنت غیر کارگری در صفوفش بالا زند؛ باید مانع نهادینه کردن فرهنگ جزایی – اسلامی جاری در میان کارگران شود. باید در سیاست خود شک کند، یاد بگیرد و آموزش کسب کند؛ و در مقابل مدافعین هویت جاودانه صنفی و شغلی کارگر، بر هویت اجتماعی – طبقاتی خود پای بفشارد. مبارزه طبقاتی مستلزم درجه ای از شهرنشینی، انسان گرایی و فرهنگ پیشرو است. جایگاه انسان و خلاقیت او مرکز ثقل چنین مبارزه ای است و به این اعتبار هیچ پدیده ابژکتیو غیر انسانی نمی تواند و نباید به حساب آید. به این معنی مقوله انسان دوستی در سوسیالیسم کارگری به مراتب عمیق تر از لیبرالیسم و دموکراسی است. برخلاف سنت بورژوایی که با هر اختلافی، کمپینهای اخلاقی و شخصی برای لجن مال کردن مخالف خود راه می اندازد، بعکس حفظ حرمت و کرامت هر فرد یک سنت کارگری – کمونیستی است. بدون رعایت این اصل اساسی نمیتوان از اتحاد و رفاقت کارگری حرفی زد. طبقه کارگر آگاه نه فقط عار دارد با رهبران و شخصیتها و فعالین خود چنین برخورد کند بلکه در مقابل هر تعرض به حریم شخصی فعالین اش محکم می ایستد. این سنت جنبش کارگری است.

حقیقت اینست که چپ غیر کارگری در فضای فرهنگی جامعه ایران از دهه های چهل و پنجاه به این سو، مخالفت هیستریکی با آرمان های پیشرو از خود نشان داده است. در حالیکه بخش اعظم دهقانان خلع ید شده از روستاها مهاجرت کرده و به کارگر مزدى در شهر تبدیل شده اند، درست در چنین موقعیتى، موضوع اصلى آثار روشنفکران این چپ، حاشیه اى ترین اقشار دهقانان در دهات را تشکیل می دهند و موقعیت و فرهنگ اقشار رو به عقب جامعه که در رویاى گذشته بسر مى برند را منعکس مى کنند. سنت فرهنگى که نه تنها تصورى از کارگر، مدرنیسم، شهر و مراکز صنعتى و زن شهرى حاضر در جامعه ندارد، بلکه از انعکاس مصائب همان اقشار حاشیه اى دهات هم عاجز است. بعنوان نمونه زن را در داستانهاى دولت آبادى می بیند، متعلقه مرد، زن در حال ضجه و زارى دائمى براى مردان، صبور و بردبار در تحمل مصائب و مشکلات آنان، محمل و موضوع کشمکشهاى غیرتى و ناموسى بین مردان. وقتى که پاى شجاعت و استقلال زنان به میان مى آید هم زنان منحصر بفردى پیدا میشوند که “جسارت چهل مرد را دارند و براى انتقام گرفتن لباس مردانه مى پوشند”.
این آرمان عقبمانده پس از انقلاب ۵٧ هم به پشتوانه ارتجاع سیاسى جمهورى اسلامى، حیات خود درعرصه فرهنگى و ادبى را با پاشیدن سم تمدن ستیزى، قوم پرستى و ملی گرایی در میان مردم ادامه داده است. فضای ادبى و فرهنگى معاصر ایران وجود و بقایش را مدیون اختناق رژیم سلطنتى و استبداد مذهبى جمهورى اسلامى است که طى چند دهه اخیر بضرب سانسور، سرکوب و خفقان هر نوع روزنه اى را به روى تامین نیازهاى معنوى و فرهنگى مردم از قبیل فیلم، موزیک، تئاتر و شعر را از خارج از ایران، بسته و محصولات وطنی این صنف ارتجاعی را به مردم تحمیل کرده است. فضا و فرهنگ ملى – اسلامى غالب بر این چپ غیر کارگری، به حیات غیبی ها در سندیکا جرات داده تا علیه مریم ضیا در حقیقت به دیده “خائن” بنگرند. هیات مدیره سندیکا با اقدام اخیرش، هویت “مستقل” خود را فدای فرهنگ عقبمانده ملی – اسلامی کرد و در حال حاضر پراتیک و ماهیت اش در تناقض فاحش با هم افتاده است. تاکتیک نمی تواند با اصول مغایر باشد؛ این تناقض قابل قبول نیست.
بنابراین آیا رفقایی که ادعا میکنند “تشکل مستقل کارگران” اند نباید در اتخاذ و تثبیت سنت و فرهنگ متفاوت از نظم حاکم نیز مستقل باشند؟ اگر پاسخ مثبت است پس چرا هنوز درب انبان فرهنگ نئو توده ای – آل احمدی ، درکریدورهای سندیکا علیه ضیا باز است؟! بی تفاوتی در ایزوله کردن این سنت، سندیکا را خواهد بلعید. نبردی که امروز در ایران در جریان است نبرد آزادیخواهی و برابری طلبی نه تنها کارگران بلکه زنان و جوانان تشنه آزادی و رهایی علیه قاموس کثیف مناسبات و روابط اسلامی – لمپنی هم هست. رفقای واحد اشتباه می کنند اگر تصور کنند که سرمایه داری فقط یک سیستم اقتصادی صرف است و نه یک مناسبات اجتماعی – سیاسی. ستم اجتماعی در زمینه های جنسی، ملی، مذهبی برای بورژوازی ابزاری می سازد که به واسطه آن میان طبقه کارگر شکاف ایجاد کند. فقط چنین سیاست و ابزار تفرقه افکنانه ای است که میتواند خطر طبقه کارگر متحد که بر قدرت خود، آگاه شده باشد را برای سرمایه و سرمایه داران فرو بکاهد. مناسبات اجتماعی سرمایه داری تا الان نشان داده که بدون سیاست و ایدولوژی و جامعه موجودیت ندارد. پس باید علیه جوارح این ایدولوژی و کلیت این سیاست و مناسبات ایستاد و آن را به چالش کشید. رهبران و فعالین سندیکا یا به انتقاد همه جانبه از این داده های ارتجاعی – ضد کارگری چپ بورژوا در صفوف شان بر می خیزند یا محکوم به عقبگرد اجتماعی – طبقاتی در سطح ماکرو اند. قاعدتا چنین لغزشی برای یک تشکل کارگری در سطح سندیکای شرکت واحد اگر هم رخ داده اما نمی بایست اجازه می داد که طبیعی و ماهوی جلوه کند.

مبارزه علیه این سنت غیر کارگری امر جنبش کارگری و بدرجه اولی امر جنبش کمونیستی است؛ نه شغل لیبرال ها و چپ نماهای تخیلی است و نه کار ناسیونالیست ها و شاه پرستان و یا جریانات ملى مذهبى، که کارگران را به سازش با ارتجاع اسلامی و قومی فرا می خوانند. اینها رهایی و برابری انسانها را به مذهب شان، به قومیت شان به جنسیت شان و به منافع طبقاتی شان می فروشند. یکى اسلام اش را مقدم بر حقوق انسان میگذارد و آن یکى قومیت اش را به انسان ها می فروشد و مردسالاری خال مادرزادی همه آنهاست. اینها می کوشند در چارچوب پرداختن به معضل بی حقوقی و نابرابری انسان ها و به طور اخص زنان، از آن براى مذهب و اسلام و قوم و سلطنت و توسعه ملی خود، پشتوانه ای بسازند. در نتیجه رهبر و فعال کارگری، اگر بخواهد قدم از دایره محدود و تحمیلی شبکههای کارگری بیرون بگذارد باید همه وجوه مبارزه و زندگی طبقه کارگر را به پوشاند. بدون در افتادن با دادههای سیاسی بورژوائی، بدون مبارزه با مرد سالاری در تفکر و عمل کارگران، بدون نشان دادن نقش مذهب در پراکندگی در طبقه کارگر، بدون مبارزه با دادههای ناسیونالیستی از هر نوع، بدون مبارزه با محدود نگری ها و محافظه کاری های موجود در طبقه و فعالین آن، بدون مبارزه با پوپولیسمی که بطور سیستماتیک از جانب چپ غیر کارگری به درون طبقه پمپ میشود، بدون مبارزه برای اینکه طبقه کارگر بیاموزد که باید به هر پدیده، سیاست و تحول اجتماعی محک طبقاتی بزند، بدون شناساندن تفاوت منفعت طبقه کارگر با همه طبقات دیگر، نمیتوان خود آگاهی طبقاتی را در طبقه کارگر گسترش داد و نمیتوان به جنگ پراکندگی موجود در صفوف طبقه کارگر رفت.

مجموعه حاضر انتخابی از نوشته های ماه بهمن بدنبال اعلامیه “هیات مدیره سندیکای واحد” و مجادلات و بحثهای حول ان است. نحوه برخورد کارگران بهم و به رهبران و به تشکیلات شان مهمترین مساله و تجربه در این موضوع است. سنت های کارگری و مبارزه مشترک کارگران، با اعمال فرصت طلبان و خرده بورژوا های چپ مذبذب که از هر طرف چه در سیاست و چه در رفتار تلاش کردند خود را به این واقعه تحمیل و از آن بهره برداری کنند بیگانه است. تصور کنید چنانچه جنبش کارگری، سوسیالیست ها و هر تشکل کارگری در برابر این چنین تراژدی سکوت میکرد، تصور کنید پیشتازان لمپنی مانند حیات غیبی قاضی می شد و نئو توده ای ها آنرا باز هم دستمایه ای برای محکوم کردن مخالفانشان؛ آنوقت آینده سندیکا و درس های این موضوع برای طبقه کارگر چیزی جز تحمیل یک شکست نمی بود. مجموعه حاضر میتواند اثباتی بر این مدعا باشد و این را وجدان بیدار کارگران، رهبران کارگری، کمونیستها و تشکیلات شان در داخل و خارج کشور متعهد شد. پیشاپیش به همه آنها درود می فرستیم. این مجموعه محصول این کشمکش است و مهر این تجربه مهم را بر خود دارد.
همینجا این نکته را متذکر می شویم که پیوستن منصور اسانلو به یکی از سازمان های جنبش سبز سر سوزنی حقانیت به نویسندگان اطلاعیه هیات مدیره سندیکای شرکت واحد علیه او و به طبع آن دفاع ارتجاعی و مرد سالارانه ای که از این اطلاعیه شد، نمی دهد. صد البته باید به اسانلو و انتخابش پرداخت. پیوستن او به جنبش سبز به این جهت تحمیل یک عقب نشینی به طبقه کارگر در ایران است. اما این صورت مسله مجموعه پیش رو نیست. برکناری اسانلو در شکل و شمایلی که صورت گرفته است نه ربطی به دفاع از سنت شورایی در مقابل سنت سندیکالیستی دارد، نه ربطی به اعمال قدرت دموکراسی از پایین، و نه ربطی به رشد رادیکالیسم در جنبش کارگری.
در نتیجه، موضوع، نقد شیوه تاکتیک و استراتژی غیر کارگری سندیکا در این ماجرا است. نقشه هایی که از هر طرف چه از سوی جناح های بورزوایی در حکومت و چه خارج از آن در اپوزیسیون در جریان بود بحث ثانوی است. مساله این است اگر سندیکا پشتش به توان اعضا و کارگران عضوش بود و مانند هر تشکل توده ای – علنی مسایل اش نیز علنی بود و در طول حیاتش با صراحت جامعه را از آن مطلع می کرد، امروز به این انحطاط آغشته نمی شد و به اطلاعیه برکناری اسانلو به این شیوه روی نمیاورد.
کل نوشته ها و نقطه نظرات نویسندگان متعدد در دفاع از اطلاعیه سندیکای شرکت واحد که در قسمت دوم این مجموعه گردآوری شده اند، آغشته به یک عقب گرد ارتجاعی، سیاسی و اجتماعی است که بنام سندیکای شرکت واحد در تاریخ جنبش کارگری ایران ثبت شد. اطلاعیه مذکور و مدافعین آن رفاقت کارگری، برابری عمیق زن و مرد، سنت فعالیت سندیکالیستی، سنت فعالیت‌ شورایی و آوانگارد جنبش کارگری علیه جنبش های بورژوایی را تضعیف کردند. مرد سالاری عربده کش، پرچمدار سنت اسلامی در یکی از سنگرهای مهم جنبش کارگری، یعنی سندیکای شرکت واحد شد. اینبار، زن ستیزی نه از زبان محجوب و خانه کارگر بلکه از زبان مخالفین دیروزشان در سندیکای شرکت واحد عملا اجرا شد. هزاران فعال زن کارگر با خواندن ادعانامه های اسلامی علیه یکی از زنان عضو این اتحادیه بحق لرزه بر اندامشان میافتد. این نه دستاورد تلاش های دستگاه های رسمی رژیم اسلامی، بلکه دستاورد عقب نشینی است که نویسندگان و مدافعین اطلاعیه برکناری اسانلو به زنان کارگر و کل طبقه ما تحمیل کردند.
بنابراین، آنچه که این عقب نشینی را از هر دو سر به جنبش کارگری تحمیل کرد، ضعف گرایش کمونیستی در طبقه کارگر است. منظور از گرایش کمونیستی آن سنت ها، اشکال و سیاست هایی است که فعالیت کارگران کمونیست را شامل میشوند، منظور آن فعالیت متشکلی است که فعالیت مبارزاتی طبقه کارگر را علیه چنین عقب نشینی هایی واکسنه میکند، منظور بطور مشخص فعالیت کارگران کمونیست است، آنجا که فعالیت کمونیستی داده قوی مبارزات روزمره طبقه کارگر باشد، اسانلو ها و سندیکایی چون سندیکای شرکت واحد به شعارها و سیاست های آن خواهند پیوست.

خلاصه سؤال اینست که چگونه میتوان تلاش های بورژوازی در تحمیق و ایجاد تفرقه در صفوف طبقه کارگر را خنثی کرد. تلاشهایی که امروز یکی از نتایجش همین پیوستن سندیکای شرکت واحد و اسانلو به سیاستهای بورژوایی است.

حسن ختام پیشگفتار ما با این جمله پر مغز مارکس است که می گوید: “سلاح انتقاد به طور یقین نمی تواند جایگزین انتقاد به وسیله اسلحه شود . قهر مادی را باید با قهر مادی سرنگون کرد . ولی تئوری به مجرد این که توده گیر شود به قهر مادی مبدل می گردد . تئوری می تواند توده گیر شود به محض این که توده ها محمل تظاهر آن گردد ، و توده ها زمانی محمل تظاهر تئوری میشوند که تئوری رادیکال باشد. رادیکال بودن یعنی دست به ریشه مسائل بردن و برای انسان ریشه خود انسان است .”