یادواره / بنفشه کمالی

یادواره

بی بازگشت سفرت را-
از زبان پرند ه گان مهاجر
بیشمار شنید ه ام
از درد نمی گویم
و از هجران هم نه
سخن از دست نیافتن است
چشمانم در انتظاری دست نیافتنی
آخرین مسافر ترن را بدرقه می کنند
آیا دوباره تر ا خواهم دید؟
در دورترین ؛ دورها
در بیکرانه ها ؛ هنوز نبض داغ زمین
بی تابانه در انتظار آن مسافر تنها می طپد
آیا باز خواهی گشت؟
شعرم ؛ دستانم می گردد
دستانِ شعرم را بر شانه ها یت
می نهم
شعرم بازوانم می گردد
حلقه بر گردنت
با شعرم نفس می کشم
در فضایی که نسیم
سر شار از پیام تو است
آیا شعرم را خواهی خواند؟
بنفشه کمالی ۱۸-۱-۲۰۱۳
banafshekamali@gmail.com
ttp://www.newoctober.com
behroozs21@gmail.com