(فرانکفورت پنجم ژانویه۲۰۱۳)
حضار ارجمند، رفقا و دوستان؛
سلام گرم دل عاشقی پیر، خسته، اما نفس پس ننشسته، نثار شما عزیزان باد که برای بزرگداشت پدیدهای تاریخی گردآمدهاید. هم اکنون خالقان و دستاندرکاران آن، از گوشههای گونهگون دربارهآن گفتند و خواهند گفت.
زمان اندک است و گفتنی در باره کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی فراوان.
سخن کوتاه میکنم و بهیکی دونکته هرچند پراکنده اشاره میکنم.
پنجاه سال پیش، حکومت پهلوی با ازسرگذراندن بحران سالهای ۳۷ تا۴۰سرکوبهای سیاسی را آغازکرده بود،جوانههای سوسیالیسم و دمکراسیخواهی هنوز اززیر آوار سرکوبهای بعد از کودتای ۱۳۳۲سر برنیاوردهبود. جبهه ملی دوم توان ادامه فعالیت علنی نداشت،بهدین جهت ادامه فعالیتشرا در خارج از ایران امکانپذیر می دید. درداخل حتی ناتوان از برگزاری ۱۶ آذر۱۳۴۱ بود اما سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران که بنا به فرمان استبداد ازرسمیت افتادهبود، تصمیم به برگزاری یادمان این روز نمادین ضد استعماری و ضد امپریالیستی گرفتهبود. پلیس حریم دانشگاه را شکست و عدهای دستگیر شدند. من هم نهدر آن روز بلکه حدود یکماه دیرتر دراین رابطه ، اولین بازداشت و زندان حکومت پهلوی را تجربه کردم. پس از این بازداشت بارها راهی زندان شدم کهآخرین بار در فروردین ۱۳۵۳ بود و در آبان ماه ۵۷به یمن نیروی بپا خاسته مردم بابازشدن در زندانها من هم آزاد شدم، دراین دور آخر زندان یعنی دهه ۵۰ شمسی بطور مشخص نقش کنفدراسیون درتظاهرات عظیم و موثر درافشای جنایات حکومت پهلوی و اطلاع رسانی به هیئت های حقوق بشر یا صلیب سرخ وغیره بهروشنی دیده میشد.
در همین دوران با رفقای گرانقدری چون زندهیاد بیژن چهرازی و همچنین هادی جفرودی و رفقا ی دیگری آشنا شدم که نشان وبیانی ازفعالیت کنفدراسیون بودند. هرگزفراموش نمیکنم که در اوایل سال ۵۷ که امکاناتی برای آمدن کتاب به داخل زندان فراهم شد ، به همراه بیژن چهرازی و هادی جفرودی و مرتضی محیط کتاب ارزش ومحاسبات اقتصادی شارل بتلهایم وکتابهای دیگر را به انگلیسی و آلمانی(فرانسه زبان نداشتیم) خوانده میشد ومقایسه میکردیم وفرصتی بود برای بحث و تحلیل .
بعد اززندان دوباره با زندهیاد بیژن چهرازی در صفوف کۆمهله قرار گرفتیم او و همرزمانش زندهیادان رضا عصمتی و رستم بهمنی، ازجمله کمونیستهائی بودند که در توهم احزاب سراسری و محلی نیفتادند و انقلاب را درکردستان که با عدم پذیرش جمهوری اسلامی تداوم داشت دیدند و به پیوند مبارزات درهر گوشه ای که ممکن بود پرداختند وچه خوش درخشیدند در پیوند مبارزات کارگری گیلان و مبارزات دمکراتیک انقلابی در کردستان. ( این نکته سراسری و محلی بحثی است جدی و قابل طرح.) کم نبودند نظراتی که ضمن همدردی و کمک به جنبش دمکراتیک در کردستان، بصورت حاشیهای ویا در بهترین حالت بهعنوان پشت جبهه به آن مینگریستند. درحالیکه تداوم طبیعی انقلابیکه به سقوط شاه انجامیدهبود در کردستان ادامه داشت، یعنی سنت مبارزه سیاسی جدا از تسلط دین. وتلاش برای برقراری دموکراسی.
سالها ازآن زمانها میگذرد. اگر این گردهمآئی باشکوه بخواهد پیا می برای نسل جدید ارائه دهد چهخواهد گفت؟
در آن زمان شوینیزم عظمت طلب ایرانی درخدمت و انحصار پهلوی بود. این پدیده یکی از بردارهای بازدارنده پیشبرد نظرات دمکراتیک و سوسیالیستی بود، خوشبختانه در میان مبارزین چپ و دمکرات آن زمان قرب و ارج زیادی نداشت.
اسلام متحجر هنوز سیاسی نشده بود و هیولای خفتهاش آشکار نبود. اسلام سیاسی شهری که آمیزهای از پوپولیزم نوع آل احمدی و شریعتی بود، درتقابل با اندیشههای سوسیالیستی، لفاظی وبازار گرمی میکرد اما در وضعیتی نبود با اندیشه سوسیالیستی همآوردی کند. چراکهتمام اینها در برابر افکار چپ وسوسیالیست موجود در جهان آن زمان رونقی نداشتند. وجود حکومت دیکتاتوری پهلوی نیزسایه بر آن جریانات انداخته بود.
اما اکنون ناسیوانالیزم عظمت طلب، همراه با تحجر دینی دوحربه ذهنی دردست دولت حاکم است و متاسفانه پدیده دیگری که بهعنوان نواندیشی دینی ویا غیر خشونت طلب به میدان آمدهاست ،ظاهرا در تقابل باحکومت اما حامل یک بردار ارتجاعی بیشتر از حکومت است. این مثلث، بشدت ناسیونالیست است، شرمگینانه مذهبی است و در پنهان سلطنت خواه که درواقع اصل مبارزه با سوسیالیزم را فراموش نکردهاست. با این دید اگر توصیهای درکارباشد. درشرایطی که سوسیالیستها وکمونیستها در جهان درحالتی تدافعی هستند، مبارزه سهمگین تراست، چراکه دفاع از موجودیت و ماهیت متکامل سوسیالیستی و افشای هرچه بی پرواتر زدودن خطر سیاست دینی، ناسیونالیزم عظمتطلب ایرانی ویاوههای پوپولیستی ضد سوسیالیستی از کارزار بیوقفه وبیامان کارگران و زحمتکشان، کاری است کارستان. کم بهادادن به هر کدام ازاین بردارها، سدی درمقابل پیشرفت وتکامل جامعه درست خواهد کرد.
دراین روزها رویدادی اتفاقی نظرمرا جلب کرد، روز شانزدهم آذڕ دبستانی درپیرانشهر آتش گرفت و سی و دو کودک دختر ۱۰،۱۲ ساله طعمه آتش شدند . هراس انگیزتر نحوه برخورد مسئولین و بیتفاوتی مطلق آنها بود، که مرا به یاد آتش زدن سینما رکس آبادان در بیست و هشتم مرداد سال۵۷ انداخت که ۴۰۰نفر درآن آتش سوزی سوختند. وبهیاد بیست وهشت مرداد ۳۲و ائتلاف روحانیت باکودتا چیان ۳۲و همچنین بیست وهشت مرداد ۵۸وحمله حکومت اسلامی بهکردستان ! افتادم. آیا رمزی در بیست وهشتم مرداد یا ۱۶آذر وجود دارد؟ نه! لحظه به لحظه این حکومت سرشاراست از جنایت و نامردمی. در آستانه سال نو میلادی ۵زندانی سیاسی کرد اهل سنندج در زندان قزل حصارتهران به چوبه دار سپردهشدند. نه ۱۶آدر بود ونه بیست وهشت مرداد.هرلحظه ازوجود این حکومت جهل ومرگ واستثمارمملو از نامردمی است. تارکنی ازارکان این حکومت برپا باشد جنایت علیه بشریت درایران بردوام خواهد بود. پر رهروباد راه انسانهای آزادهای که گل زندگیشان بدست دژخیمان اسلامی پرپرشد.
یوسف اردلان پنجم ژانویه ۲۰۱۳فرانکفورت