متن سخنرانى در سمینار به‌مناسبت یادمان قتل‌های زنجیره‌ای در پاریس

             هم‌چو آب از آتش و آتش زباد

                                                              دل به‌جوش وتن به‌‌فریاد است باز  

                                                                                            خاقانی

با سلام و درود به‌ حضار محترم و سپاس از حضورتان که‌ هم‌آوا فریاد بر می‌آوریم  جنایات جمهوری اسلامی را نباید به‌فراموشی سپرد.

 مشکل است، پس از سخنان ارزنده‌ سخنوران گرامی وحضور گرانقدرانی چون شما مطلبی را بازگو کرد. اما به‌هرحال سخن از یادمان جنایاتی است که‌ برما روا داشته‌اند، وهمگان می‌دانیم این یادمان نه‌ ذکر مصیبت است نه‌ قهرمان پروری و نه‌ فریادی از برای انتقام، بلکه‌ بازنگریی است به‌ آنچه‌ اتفاق افتاده‌ و دراین راستا کوششی است درجهت توجه‌‌ به‌زوایای گونانی از چرائی این وقایع.

حکومت اسلامی درایران چگونه‌‌ پدیده‌ایست که‌ اینچنین گستاخانه‌ کشتار می‌کند؟

    شاید این سوال پس از سی وسه‌ سال و بعد از انواع تحلیل‌هاوبرسی -‌های بعضآ آکادمیک کمی عجیب به‌نظر برسد، اما به‌ زعم نگارنده‌ این موضوع هنوز جای بحث و باز بینی دارد. بنا براین اشاره‌ای مختصر به‌ پاره‌ای از پارامتر هایا بردارهای بوجودآورنده‌ این پدیده‌ را ضروری میدانم.

الف-حکومت دینی ای که برکشورایران حکومت می‌کند دنباله‌ رشته‌ نا گسسته‌ ایست از قرن شانزدهم میلادی که‌ با حکومت صفویان دراین سرزمین بوجود آمد. درطی سه‌قرن یعنی تا اواخر قرن نوزدهم که‌ اوج ضلالت و فرسودگی ساکنین این سرزمین بود، دراعماق زندگی خصوصی مردم رسوخ پیداکرده‌ بود.  مردم(رعایا) هرآنچه‌را که با ابتدائی ترین ابزار تولید بدست می‌آوردندحتی کفاف برآوردن زندگی روزمره‌شان نبود چه‌ برسدبه‌ جوابگوئی به‌ غارت و چپاول حکومتیان. این شرایط نکبت‌بار یعنی گسترده‌شدن جهل وفقر، زمینه‌ را برای متاع دین فراهم کرده‌بود و مردم بی نوا سرخورده‌ از زمینیان رو به‌سوی آسمان می‌آوردند. این سیر بازیر وبم هائی ازحکومت قاجار تا مشروطه‌ و سپس حکومت پهلوی با  پیوندهای‌ پنهان یا آشکاربا حکومت‌ها تاقیام ۵۷ بر پایه‌ شبکه‌ ای سازمان یافته سنتی‌ قرار داشت.که‌در رابطه‌ مجتهدین ومراجع تقلید با مقلدین، تامنزوی‌ترین ده‌کوره‌ ‌-هاموجودیتی مرتجع،خرافاتی ولی واقعی ‌داشت.

 ب- این شبکه‌ هرچند همواره‌ رگه‌ سیاسی شدن را در بطن خود داشت اما می‌توان گفت که‌ پس از همکاری در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آشکار و پنهان‌درمسیر سیاسی شدن گام نهاد. این پدیده‌ درسالهای۴۰ مصادف بااصلاحات ارضی، وهم‌سو با سیاست ایجاد کمر بند سبز امریکایعنی کمک به‌ گسترش جریانات اسلامی از مالزی تا مدیترانه‌ بود.

 تحکیم قدرت مسلمانان مرتجع درمالزی وپس ازآن کودتاعلیه‌ سوکارنودر اندونزی وکشتار یک میلیون کارگر سندیکائی وکمونیست آغازگر این توحش امپریالیستی ازحافظه‌ تاریخ محونخواهدشد.

روند سیاسی شدن این شبکه‌ بظاهر ناپیدا روز به‌روز گسترده‌تر می‌شد.

تاسیس انجمن دانشجویان مسلمان که‌ موئسسین آن، مصطفی چمران،مظفر پرتوماه  که‌ هردو دارای تیتر دکترا در فیزیک هسته‌ای بودندو در ناسا کار میکردندوابراهیم یزدی چسم پزشک ، دراوئل سالهای ۶۰ میلادی صورت گرفت و هم چنین بنیان گزاری “امل”که‌  بعدها حزب‌الله‌در لبنان نام گرفت تحت حمایت کامل آمریکا بود.

‌ج- حکومت پهلوی، پدروپسر، دریک نکته‌ اساسی بااین شبکه‌، مشترک و هم‌سرنوشت بودند: مبارزه‌ با کمونیسم!.وآزادی‌خواهی. حکومت پهلوی بنا بر غریزه‌ طبقاتیش وچه‌درانطباق با منافع سرمایه‌داران جهان، دریافته‌ بود که‌ یکی از موثرترین حربه‌ هاعلیه‌ کمونیسم ارتجاع دینی است.

ازاین رو دست ودلبازی کاملی نسبت به‌ قشرروحانی و مساجدازخودنشان می‌دادضمن اینکه‌ در آرزوی تبعیت کامل آنهاازخودهم بود.  هرچنداین دو پدیده‌ هردو بهم چنگ و دندان نشان می‌دادند، پهلوی ‌آنهاراارتجاع سیاه می‌نامید و آنهاشاه را نوکر آمریکا(البته‌ ازحق نباید گذشت که‌ هردو دراین مورد راست می‌گفتند)اما نکته‌اساسی و مشترک شان در ایرانی گریشان بود  حکومت پهلوی پرچم ناسیونالیسم میراث پدرش رابرافراشته‌بود که‌ چیزی  نبود جز تفکرنژادپرستانه‌ وارداتی‌ از آلمان فاشیست. باویژگی های باستانی و برتری نژاد آریائی و غیره. درحالی‌که‌ اسلام سیاسی ایرانی می‌خواست، ‌ مردم همین محدوده‌را که‌ شیعه‌اثناعشری(اسلام ایرانی) هستند و سرشار از حب آل‌عبا، ‌ در اختیار خود داشته‌باشند. بااین نگرش می‌بینیم که‌ شبکه ‌آخوندها بعدازطی پروسه‌ سیاسی شدن، به‌ دو دلیل عمده‌ بر پهلوی فایق آمد اول اینکه‌ چهارصد سال شبکه‌ دینی واقعی آنها بسیار قوی‌تر از۲۵۰۰ سال تاریخ واهی پهلوی بود وثانیاارتباط تنگاتنگ شبکه‌ آخوندهایعنی شبکه‌ حق امام بگیرومعرکه‌بگیرهای محرم وسفر ورمضان با توده‌ مردم قابل قیاس با ارتباط حکومت پهلوی که‌ ازطریق کل اداره‌کنندگان حکومت و نیروهای نظامی و انتظامی تعریف می‌شد، نبود.

د-  رشد اسلام سیاسی در دردهه‌ شصت وهفتاد میلادی یعنی دهه‌ چهل وپنجاه‌ شمسی

 اگر شبکه‌ خاموش ملایان عمدتا در دهات بود و در هنگامه ‌قیام، سیاسی شده‌بود، در شهرهااین روند به‌ گونه‌ای دیگر بود،  بعد ازجنگ دوم جهانی ، استقلال هند، پیروزی انقلاب چین،بویژه‌ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم هیتلری وپدید آمدن کشورهای اروپای شرقی، اعتبار و کشش خاصی نسبت به‌ کمونیسم بوجود آمده‌ بود.

در دهه‌های ۵۰ و۶۰میلادی جنبش‌های آزادیبخش،  قاره‌های آسیاو آفریقا را در نوردیده‌ بود، پیروزی کوبا به‌ مثابه‌ الگوئی درآمریکای جنوبی درخشیده‌ بود، موجی از حماسه‌های انقلابات دمکراتیک  از الجزایر تا ویتنام،به‌ شاخص این دوران تبدیل شده‌ بود. پایان‌ رشد اقتصادی(اقتصاد رفاه‌ کینز) بعداز جنگ دوم ورشداعتراضات  دانشجوئی و سندیکائی در اروپا ونسیم آزادی‌خواهی درجهان سوم خواب را ازچشمان دیکتاتورهائی مثل محمدرضاشاه‌ربوده‌ بود. وتمام این دوران تاریخی بر فضای شهری ایران تاثیر خودرا گذاشته‌ بود، ازاینرو جوانه‌های انقلابات دمکراتیک و آزادیخواهانه‌ تحت تاثیر فضای چپ جهانی درحال رشد بود،در این دوران نمی‌شد آزادیخواه بود و مدافع سوسیالیسم و کمونیسم نبود.

درایران بوی مشمئزکننده‌ عظمت‌طلبی و خود بزرگ بینی ناسیونالیسم ایرانی ودروازه‌های تمدن بزرگ که‌ پرچمدار آن حکومت پهلوی بود فضای رسمی سیاسی راپر کرده‌‌ بود. درکنار این فضا نوعی تفکر بظاهر مردمی اما پوپولیستی به‌ظاهر مقابله‌ با فرهنگ غربی که‌ تحت عنوان غربزدگی معروف شده‌بود، فضای ذهنی عدالت خواه شهری را آلوده‌‌ بود، جلال آل احمد با نثر زیبایش سنبل آن بود، درتکمیل این فضای ضد سوسیالیستی چیزی بعنوان نو اندیشی دینی به‌ میدان آمد که‌ سنبلش دکترعلی شریعتی بود.او‌ سخنوری توانادر حقنه‌کردن نظرات به‌ظاهر نو ولی درباطن همان شیعه‌ اثناعشری بود.  او هم در بیان وهم درقلم توانسته‌ بود بخش جوانان دین‌باور منتقد حکومت را بخود جلب کند. درواقع این دوطرز تفکر بازگشتی بود به‌ دوران قبل از مشروطه‌ ودوران اسلام سیاسی سید جمالالدین افغانی و راه گشائی برای حاکمیت بعدی متحجران اسلامی.

احتیاج به‌ یادآوری نیست که‌ مکررا اشاره‌ بشود اشتراک نظریه‌ پردازان سلطنتی، اندیشه‌ ورزان به‌اصطلاح ضدغرب و نواندیشان دینی! و مرتجعین حوزه‌نشین، دشمنی وعداوت با جوانه‌های کمونیسم و سوسیالیسم و دمکراسی بود که‌ علیرغم فشار سنگین حکومت پهلوی درحال جوانه‌زدن بود.

با این مقدمه‌ میرسیم به‌ سال۱۳۵۷وناتوانی محمد رضاشاه‌و اجماع قدرتهای صنعتی در فکر جایگزینی این حکومت.

  در بیست و هشت مرداد۱۳۵۷در امتداداقدامات آشوبگرانه‌ وبنابه‌ ماهیت نابخرانه‌ اسلام متحجر، سینما رکس آبادان به‌ آتش کشیده‌شد، کلیه‌ تماشاچیان فیلم گوزنها طبق آمار رسمی ۳۷۷نفر قربانی‌شدند، هرچند ۶۱۰ بلیط فروخته‌ شده‌ بوده است!‌. جنایتکارانه‌ تر یا بهتر است گفته‌شود وقیحانه‌تر ازآن این است که‌ این جنایت را انجام دادند و توانستند آن را به‌ حساب ساواک که برازنده‌ چنین اتهامی هم بود بگذارند. یعنی برای اینان ارزش زندگی انسانهاتابعی است ازمنفعت سیاسی یا مادی این قشر.

اعترافات حسین بروجردی ویا اعترافات خود کبعلی نامی که‌ به‌جرم ارتکاب جنایت اعدام شد به‌روشنی خونسردی و بی تفاوتی حکام دینی را در برابر جان انسانها به‌ نمایش می‌گذارد.

مجموعه‌ شرایطی سبب شد که‌در نیمه‌ دوم قرن بیستم در بهمن ۱۳۵۷ مطابق با فوریه‌۱۹۷۹ هیولای جهل‌واستبداد ومرگ باپیشینه‌ ای که‌ بدان اشاره‌ شد بر کشور ایران مستولی گردد. اندکی نگذشت که‌ با حمله‌ به‌ کرامت زنان ‌چهره‌‌ کریه‌ اسلام سیاسی بیشتر خودرا نشان داد ودر روز هشتم مارس فرمان شکستن قلمها صادرشد ، وبعد ازآن در نوروز ۵۸  هجوم به‌ بخشی ازکشور یعنی کردستان که‌ حاکمیت‌دین را نپذیرفته‌ بود،اتفاق افتاد. متاسفانه‌ دراین برهه‌ معلوم شد،‌ کسانی‌که‌ زمانی خودراسوسیالیست و حتی سکولار و لائیک قلمداد می‌کردند اکنون چگونه‌ به‌سادگی دربرابر قدرت سرخم می‌کنند و می‌خواهند به‌ دیگران هم بباورانند که‌انشالله‌ گربه‌است. وگویا حکومت شاگردان شیخ فضل‌الله‌ و مقلدین علامه‌ مجلسی سعادت می‌آفرینند. هیچکدام از این اتفاقات، درواقع جنایات تصادفی و گذرا نبودند. این حرکات آغازی بر ادامه‌ جنایتهای سهمگینی بود که‌ سالهای بعد مرتکب شدند. در بیست و هشتم مرداد ۱۳۵۸حمله‌ به‌ کردستان و قتل عامهای قلاتان وقارنه‌ و اعدامهای بی‌حساب خلخالی که‌ هرکدامشان به‌ تنهائی جنایت عظیمی است علیه‌ بشریت روی‌داد، جنگ صدام و خمینی ، که‌ به‌ جنگ ایران و عراق معروف شد،هدیه‌ای بود که‌ خداوند رحمن والرحیم به‌ حاکمان دینی داد.در سایه‌ این نعمت‌الهی نسلی را کاملا قصابی کردند.

 این حکومت هرآن‌کس‌را که دلش برای دوستی انسانها می‌تپید و دستی بر آتش مبارزه‌ در راه انسانها داشت، به‌‌بند کشید وسپس سلاخی کرد. این دوره، ‌ قتل‌عام زندانیان دهه‌ شصت نام گرفت. پس از جنگ شیوه‌ دیگری رو نمود، اندکی فضای بعداز جنگ گشوده‌ شد کسانی که‌ هنوز درآن سامان مانده‌ بودند و توان نفس کشیدن را داشتندبا قلم وقدم حرکاتی انجام دادند کتابی نوشته‌ شد، نشریه‌ای منتشر شدو گاها تجمعی صنفی کارگری خودی نمود. اینبار هم عفریت هراس افکن اسلامی درقالب قتل‌های زنجیره‌ای خودرا به‌ نمایش گذاشت، از توطئه‌ واژگون کردن اتوبوس نویسندگان و هنرمندان تا کشتن بیش از هفتاد تن از روشنفکرانی چون پوینده‌ ومختاری وحتی کسانی متوهم که‌ باور کرده‌ بودند می‌شود درفضای حکومت اسلامی چیزی نوشت،و روشنگری کرد! ادامه‌ پیداکرد. یادتان می‌آید فیروزدوانی که‌ توده‌ای بود و به‌خود باورانده‌ بود که‌ می‌شود افشاگری کرد ،باانتشار اولین مطلب افشاگرانه‌اش (کتابچه‌ حقیقت) سر به‌ نیست شد، شاید این اولین بار است که‌در جمع نامش برده‌ می‌شود. ویا غفار حسینی که‌ درفرانسه‌ بود واکثر رفقا ودوستان می‌شناختندش، او به‌ خیال اینکه‌ او کاری به‌کار حکومت ندارد به‌ ایران بازگشت، اما نمی‌خواست باور کند که‌ به‌جرم اینکه‌ زمانی خودرا آزادی‌خواه دانسته‌است پیشاپیش محکوم به‌ مرگ است. در تداوم خصلت تبهکارانه‌ این حکومت چه‌ در تداوم کشتار و سرکوبش در کردستان که‌ هنوزهم ادامه‌ دارد وچه‌ در سرکوب سالهای ۸۸ و نمایش کریه‌ترین چهره‌ حکومتی که‌ در ایران دیده‌ شده،‌ می‌بایست شکی باقی نمی‌ماند و توهمی بر جای نمی‌بود که‌ زندگی انسانی در تحت حاکمیت عبودیت خواه دینی امکان‌پذیر نیست. ولی وااسفا که‌ باز می‌بینیم ، کسانی را که‌ نه‌ جوان نورسیده‌هستند که‌ بگوئیم بی تجربه‌است و نمی‌داند ، بلکه‌ سالمندان یا مجربیینی که‌ با دیدن این همه‌، باز در رسای این یا آن شریک در حکومت مدح می‌گویند. از خودم می‌پرسم ایا اینان را نمیشود شریک جرم دانست؟ جوابم مثبت است در حقوق جزائی کشورهای دارای قوانین بورژوائی هم وجود دارد کمک نکردن به‌ کسی که‌ جانش در خطر است جرم محسوب می‌شود. یعنی هشدار ندادن به‌ مردم ایران دربرابر این حکومت هراس افکن آدمکش جرم است. آن هم جرم جنائی به‌ همان اندازه‌ که‌ نهی ازمنکر و امر به‌معروف جرم جنائی است . ما گویا کشتار و قتل  وجنگ فیزیکی  که‌ این همه‌ در باره‌اش گفتیم را می‌بینیم امااز جنایت هولناکتر تجاوز به‌ روان و مغزشوئی میلونهاانسان محبوس در مرزهای ایران سخن نمی‌گوئیم. فضای آموزشی دانش آموزان و دانشجویان آکنده‌ از اراجیف ویاوه‌های ‌هذیان آلود انواع مطهری ومتشرعین ریزو درشت است. از نظر من این حربه‌ به‌ مراتب کشنده‌ تر و نابود کننده‌ تراز کشتار فیزیکی است.

 ثمره جنگ‌هشت ساله‌ اهدائی خداوند، امتزاج سه‌ عنصر از پارامتر هائی بود که‌ در آغاز به‌آن اشاره‌ کردم. فرهنگ به‌ اصطلاح ضد غرب زدگی ،نواندیشی دینی و افتخارات تاریخی.

 از این هر سه‌ بینش ضد عقل،علم و شعور انسانی آلیاژی فراهم شده‌است که‌ بشدت ناسیونالیست،شرمگینانه‌ دین‌باور ودرپنهان سلطنت‌خواه است که‌ درقالب روشنفکران مبلغ نواندیش دینی امثال گنجی و سازگارا و … بازیگر میدان شده‌ اند و هم چنانکه‌ اشاره‌ کردم دریک خصلت مشترکند، دشمنی با هرآنچه‌ به‌ بینش آزادی‌خواهی، سوسیالیستی یا کمونیستی ربط پیدا می‌کند ، صحبت بر مخالف بودن یا نقاد بودن نیست آنها با تکامل دشمنی دارند. وخطر اصلی در همینجاست که‌ این آلیاژ بازهم تداوم این جرثومه‌ نکبت و جهل وکشتار اسلامی کنونی خواهد بود.

 حتما در سایتها گوشه‌ای از مصاحبه‌خبرنگار گاردین با  جلاد رسمی عربستان سعودی”محمد سعیدالبشی” را دیده‌ اید،  که‌ روزانه‌ تا هفت نفررا گردن می‌زند.در جواب خبرنگار  باکمال خونسردی می‌گوید :’ برایم مهم نیست ۲یا ۴ یا۱۰ نفر را گردن بزنم، تا زمانی که‌ اراده‌ الهی را جاری می‌کنم مهم نیست چند نفر را گردن می‌زنم  ودرادامه‌ می‌گوید در هنگام کار آرامش دارد چون درحال انجام عمل الهی است” واضافه‌ می‌کند” محکومین به‌ اعدام کاملا آرام هستند آنها مرگ را پذیرفته‌اند و من به‌آرامی ازآنها می خواهم که‌ اشهدشان را بخوانند”  عمل الهی عرب و عجم نمی‌شناسد انسانهاراباید مسخ کرد که‌ با آرامش کامل مرتکب قتل های زنجیره‌ای دیگرشوند، وتداوم کشتار تظاهرکنندگان و قتلعام درکردستان واعدام در خوزستان و بلوچستان را با کمال خونسردی انجام دهند. وهمه‌ اینها با کمال آرامش و بدون خشونت صورت گیرد تا خدای ناکرده‌ آرامش روضه‌خوانان ضد خشونت بر نیاشوبد. وبر منبر موعظه‌شان از قربانیان بخواهند تنها وظیفه‌ شما تن دادن به‌ خشونت جلاد است و به‌آرامی اشهدشان را بگویید.   سپاس از اینکه‌ صبورانه‌ به‌ صحبتهایم گوش فرا‌دادید.

                                                                          یوسف اردلان

                                                          پاریس پانزدهم دسامبر ۲۰۱۲