نامه سرگشاده به مظفر محمدی(نظراتی که به آن اشاره کرده اید صاحب دارند)

مظفر محمدی عزیز  با سلام

نوشته اخیرتان  تحت عنوان ” دوستان مردم کیانند” را خواندم.

مستقل از اینکه چه اندازه نکات پایانی نوشته شما درست است،  در ابتدای نوشته، آنجا که به اصطلاح به وجوه تحلیل و نگرش به قول خودتان “چپ” می پردازید، نکات قابل تاملی را بیان می کنید. شما به طور غیر مستقیم به نقد نظرات، تحلیلها و متد منصورحکمت پرداخته اید. تحت عنوان نقد “چپ” به نقد نظرات و تحلیلهایی پرداخته‌اید که هم من، هم شما و همه آنهایی که با سیاست در ایران آشنا هستند می دانند که این نظرات و دیدگاههای منصور حکمت بوده. اما شما از او هیچ اسمی نمی آورید. گرچه برای جریان شما نقد حکمت تحت عنوان ” نقد چپ ” تازگی ندارد اما از قلم شما و با این درجه زمختی مرا بر آن داشت که مستقیما از شما سوالاتی بکنم.

قبل از طرح سوالاتم مایلم بگویم که از نظر من نقد به منصور حکمت به خودی خود کار اشتباه یا بدی نیست. ممکن است کسی مستدل نشان بدهد که حکمت جایی اشتباه کرده است. به نظر من روح زنده متدولوژی حکمت هم همین است. برای من منصورحکمت یک رهبر مارکسیست بود که حتما عاری از اشتباه نبوده است. همان طور که ترتسکی، لنین، مارکس ، انگلس و… اما نکته مهم این است که وقتی کسی به جای نقد تئوری یا نظر منصورحکمت تحت همان عنوان،  با “چپ سنتی” خواندن صاحب آن نظرات به حمله به او می پردازد و خصوصا مثل جریان شما کلی ناروا هم پسوند  این به اصطلاح “چپ ” می شود، دیگر قضیه نقد نیست، بلکه بیشتر به خصومتی عمیق می ماند.

نوشته اید:

“زیگزاگ ها، گیج سری ها و تغییر سیاست و مواضع اپوزیسیون در مقاطع مختلف در سه دهه اخیر بسیار متنوع و سرسام آور است. از دیدگاه این اپوزیسیون، جمهوری اسلامی رژیم مطلوب بورژوازی ایران نیست، رژیم آخوندی است، از عهده بحران های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اش بر نمی آید، توانایی سازمان دادن سیاست، اداره جامعه و اقتصاد ایران و جذب سرمایه و ورود به بازار بین المللی را ندارد… در نتیجه سرنگونی و یا جابجایی قدرت لازم و حتمی شده است.”( خط تاکیدها از من است)

نظرتان راجع به سطور زیر چیست؟

اولین ریشه بحران جمهورى اسلامى اقتصاد است. مشکل اقتصاد ایران بدسیاستى رفسنجانى یا فلان اقدام و سیاست غلط دولت یا فلان اشتباه در رابطه با صنایع و مدیریت نیست. اقتصاد ایران اقتصاد یک کشور هفتاد میلیونى است که در جهان سرمایه دارى امروز از حوزه عمومى انباشت سرمایه در مقیاس بین المللى بیرون افتاده است. هر کشورى را در این موقعیت قرار دهید از نظر اقتصادى بدبخت میشود. اینطور نیست که گویا کسى سیاست غلطى اتخاذ کرده و اقتصاد ایران خراب شده است. فقر زیاد شده و یا ثروت باید تعدیل شود.

 سرمایه دارى باید سرمایه دارى باشد و رشد کند تا بتواند حداقل رفاهى که شرط پا برجا بودن آن است را تأمین کند. باید بتواند نیازهاى سرمایه و نیازهاى تکنولوژیک جامعه را رفع کند و بتواند به صاحبان وسائل تولید سودى را برگرداند و به بخش تولید کننده جامعه نیز معاشى را، تا این سیستم بتواند ادامه پیدا کند. سرمایه دارى ایران و سرمایه دارى هر جا اگر بخواهد اینکار را بکند باید در بازار جهانى کار کند و در مقیاس بین‌المللى جاى خود را پیدا کند. بعینه میبینیم که جمهورى اسلامى و اقتصادى که جمهورى اسلامى بالاى سر آن است بیرون از حیطه انباشت جهانى سرمایه قرار گرفته است. نه به این عنوان که انباشت نمیکند و یا حتى رشد نمیکند، رشد جزئى هم میکند، ولى به این عنوان که اینجا جائى نیست که سرمایه بیاید با یک شتاب کافى با توجه به رشد جمعیت، با توجه به توقعات مردم آنجا، با توجه به نیازهاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى جامعه، با یک شتاب کافى نیازهاى جامعه را برآورده کند. چون مقدار سرمایه‌اى که باید اینجا بریزد و اشتغالى که باید ایجاد کند و تکنولوژى‌اى که باید براى یک چنین شکوفائى اقتصادى و یا به راه افتادن اقتصاد ایران مصرف شود، به میزانى است که سرمایه دار بومى از طریق اضافه محصولى که بدست میآورد، نمیتواند تأمین کند. ارزش اضافه‌اى که باید در ایران ریخته شود، باید بخشى از یک تقسیم کار جهانى باشد. “ایران” باید منشاء و جائى براى صدور سرمایه باشد. بتوان در آنجا تولید کرد، کارى که کشورهائى که یک دوره شکوفائى اقتصادى دارند، انجام داده اند. جمهورى اسلامى شانس رشد اقتصادى ندارد. چون یک اقتصاد منزوى سرمایه دارى که با منابع خود تنها مانده باشد، بخصوص در شرایط دنیاى امروز که تکنولوژى خیلى تعیین کننده است، نمیتواند شکوفا شود. تکنولوژى مقدار زیاد پول میخواهد. رشد اقتصادى به جاى پابرجائى در جهان سرمایه دارى معطوف به غرب احتیاج دارد. جمهورى اسلامى جواب مسائل اقتصادى مملکت را نمیدهد. اینکه حالا نفت این هفته بالا رفته یا ده روز بعد پائین آمده یا غیره دردى را دوا نمیکند. حتى اگر نفت را بشکه‌اى ٣۵ دلار و از حالا تا پنج سال دیگر هم بفروشند، جامعه هفتاد میلیونى را با این درآمد نفت نمیشود اداره کرد. در نتیجه جمهورى اسلامى مشکل دارد. ریشه اصلى مشکلات جمهورى اسلامى این اقتصاد، بحران اقتصادى، و ناتوانى از پاسخگوئى به مسائل اقتصادى است. میشود فرض کرد که اگر اینها اقتصاد شکوفائى داشتند، اگر وضع مالى‌شان خیلى خوب بود، میتوانستند نیروهاى طرفدارشان را بسیج کنند، از نظر سیاسى مخالفین خود را ساکت کنند، و از نظر فرهنگى یک درجه اختناق فرهنگى را بقا دهند. ولى این اقتصاد به آنها اجازه نمیدهد که اختناق و سرکوب فرهنگى را با سوبسید اقتصادى به جامعه تحمیل کنند…..


اگر مجموعه اینها را کنار هم بگذارید، تصویرى که از این روند بدست میآید این است که رفع این بحران جمهورى اسلامى با حفظ و بقاء جمهورى اسلامى تناقض دارد. این بحران تا وقتیکه جمهورى اسلامى هست، رفع نمیشود. تا جمهورى اسلامى سرجایش هست این بحران سر جایش خواهد بود. به این معنى ما از بحران آخر صحبت کردیم. خیلى‌ها میگویند شما خیلى وقت است از بحران آخر صحبت میکنید، پس کى؟ به نظر من جامعه روى پله آخر مانده و باید این پله را بالاخره طى کند. پله دیگرى بعد از این پله نیست. پله بعدى نبود جمهورى اسلامى است وگرنه روی همین پله‌ایم. بحث بحران آخر یعنى این…. ( منصورحکمت، آیا پیروزی کمونیسم در ایران ممکن است؟ خط تاکیدها از من است)

ممکن است بگویید که این تحلیلها مربوط به چند سال پیش است. اما باید چیزی تغییر کرده باشد و شما و جریان شما این را مستدل نشان دهید. نه سرکار آمدن احمدی نژاد، نه سیاستهای اقتصادیش که مورد حمایت شما هم بوده و نه هیچ چیز دیگری سرمایه داری را در ایران متعارف نکرده است. می توانیم راجع به آن بحث کنیم. اگر شما توانستید ثابت کنید که ادعای حکمت مبنی بر اینکه ” این بحران تا وقتیکه جمهوری اسلامی هست، رفع نمی شود” اشتباه بوده، بحران رفع شده و رژیم توانسته کاپیتالیسم متعارف را در ایران مستقر کند. چشم،  ما هم مثل کارگران کشورهایی که بورژوازی متعارف در آنها مستقر است، می رویم دنبال نوع دیگری از سازماندهی و مبارزه.

نوشته اید:

 “ریشه اصلی نادرست بودن این انتظارات و استدلال ها بدوا در این بوده است که این اپوزیسیون از چپ وراست، جمهوری اسلامی را رژیم مطلوب بورژوازی ایران و نظامی که می تواند اقتصاد و سیاست را سازمان دهد، ندانسته و در نتیجه جمهوری اسلامی را تحت عنوان رژیم آخوندی یک طرف و کل جامعه را طرف مقابل آن قرار دادند. غافل از اینکه جمهوری اسلامی هم در آغاز به دلیل سرکوب طبقه کارگر و انقلابیون ۵٧ و هم متعاقبا بازسازی و سازماندهی کلیه نهادهای اقتصادی و سیاسی و نظامی و پلیسی بزرگترین خدمت را به بورژوازی ایران کرد. هیچ جریانی جز جمهوری اسلامی نمی توانست انقلاب ۵٧ و خواستهایش را چنین سبعانه و با بیرحمی و بدون توهم، شکست داده  و نظام سرمایه دارانه در ایران را از خطر مبارزه طبقاتی کارگران و کمونیست ها نجات دهد.

با شکست انقلاب و اهداف سیاسی و اقتصادیش، جمهوری اسلامی در سه دهه اخیر با سازمان دادن کار ارزان… سپردن سرنوشت کار و مزد کارگران به پیمانکاران و دلال ها … توانست سودآوری کلان سرمایه ها در ایران را برای بورژوازی تامین و تضمین کند.

سیاستهای اپوزیسیون بورژوایی چپ و راست از قبیل اینکه، جمهوری اسلامی رژیم آخوندی است، بحران دارد، رژیم متعارف و مطلوب بورژوازی ایران نیست، شرایط و زمینه های جذب سرمایه خارجی ندارد، بحران اقتصادی دارد، اختلاف درونی دارد، با نارضایتی کارگران و مردم مواجه است و…، در نتیجه سرنگون می شود، سر سوزنی با مبارزه طبقاتی و جنبشهای سیاسی اجتماعی رادیکال و آزادیخواهانه و برابری طلبانه علیه جمهوری اسلامی که باید سازمان یابند خوانایی ندارد.” ( خط تاکیدها از من است)

نظرتان راجع به سطور پایین چیست؟

۱- علیرغم همه اینها، معرکه گیرى اسلامى تنها توانست وقفه اى در روند انقلاب ۵٧ ایجاد کند. رویدادهاى دوره بلافاصله پس از قیام بهمن نشان داد که دینامیسم انقلاب هنوز برجاست.( منصور حکمت،تاریخ شکست نخوردگان فوریه ۲۰۰۱)

۲- اولا، بقاء هر حکومت بورژوایى، و از جمله رژیم اسلامى، در وهله اول در گرو تضمین یک دوره رشد و توسعه اقتصاد کاپیتالیستى در ایران است، صرفنظر از دشوارى عظیم سازماندهى و تضمین چنین افق اقتصادى اى براى هر بخشى از بورژوازى ایران، رژیم اسلامى بنا به مشخصات ماهوى اش بطور ویژه اى از تحقق این امر عاجز است. رژیم اسلامى بنا به ماهیت سیاسى و هویت اسلامى خود تاکنون نتوانسته و نمیتواند به یک حکومت متعارف سرمایه دارى در ایران تبدیل شود مناسبات حقوقى و ساختارهاى اقتصادى و سیاسى مناسب براى حرکت سرمایه و کارکرد و گسترش مکانیسم بازار را ایجاد و تضمین کند، و شرایط ادغام فعالانه بازار داخلى ایران در اقتصاد و بازار جهانى سرمایه دارى را فراهم کند. جمهورى اسلامى نه فقط توان رفع بحران اقتصاد سرمایه دارى ایران را ندارد، بلکه خود موجب تشدید این بحران است. بن بست اقتصادى سرمایه دارى ایران مبناى اصلى بحران چاره ناپذیر حکومت اسلامى است.

ثانیا، حکومت اسلامى و نظام سیاسى در ایران، بعنوان یک نظام و رژیم سیاسى استبدادى، مرتجع و ضد انسانى مورد تعرض توده وسیع مردم است. این حکومت که بزور سرنیزه و کشتار تا اینجا دوام آورده است، اکنون رودرروى نسل جدیدى از مردم است که در یک مقیاس دهها میلیونى آزادى و حقوق مدنى خود را مطالبه میکنند. حکومت سرنیزه و سیاست سرکوب و ارعاب پاسخگوى این موج اعتراضى جدید نیست و سرنگونى رژیم اسلامى در دستور جامعه قرار گرفته است.

ثالثا، تسلط حکومت مذهبى و مقررات و موازین ارتجاعى اسلام در ایران دیگر قابل دوام نیست. اسلامیت حکومت مستقیما در برابر سکولاریسم عمیق مردم و جامعه و فرهنگ عامه قرار گرفته است. جامعه ایران یک حاکمیت مذهبى و اسلامى را بیش از این تحمل نمیکند و علیه آن بپاخاسته است.

( قطعنامه درباره اوضاع سیاسی ایران، مصوب کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران، خط تاکیدها از من است)

۳-  ما در بحث اوضاع سیاسى گفتیم رفتن جمهورى اسلامى محتوم است. براى اینکه از نظر اقتصادى نمیتواند اقتصاد ایران را راه اندازى کند، کاپیتالیسم را، تازه با حکومت طرفدار و عضو ناتو ترکیه نمیشود راه اندازى کرد، چه برسد به یک آخوندى که ماگزیمم رابطه اش با بازار جهانى “دیالوگ تمدنها!” است، آنهم قاچاقى و به طرق تصادفى، در راهرو فلان هتل یا فلان چلو کبابى در نیویورک! این عملى نیست. در نتیجه امکان راه اندازى اقتصادى را ندارد ( منصورحکمت، سخنرانی در کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران، خط تاکیدها از من است)

و بالاخره اینکه شما نوشته اید :

تنها یک نگاه ساده می تواند به ما بگوید که اپوزیسیون جمهوری اسلامی از چپ و راست هیچکدام در تمام این سه دهه تهدیدی برای جمهوری اسلامی نبوده اند”

مایلم بپرسم این نتیجه گیری جدید شماست یا اینکه قبل از سال ۲۰۰۴ هم همینطور فکر می کردید؟ آیا آن موقع فکر نمی کردید حزب کمونیست کارگری تهدید جدی ای برای رژیم است؟ یا شاید همان دوران حزب حکمتیست و با اوج گیری جنبش دانشجویی.

شک ندارم که آن موقع ارزیابیتان اینگونه نبود و این به خودی خود اشکالی ندارد، انسان مجاز است ارزیابی، تحلیل و نظر اشتباه هم داشته باشد، اما برای فعال سیاسی جدی اینگونه تغییر ارزیابیها نیازمند توضیح و بیان بیشتری است. خصوصا در این مورد. شاید برایتان سوال باشد که چرا من اصرار دارم که امثال شما بگویند که چرا تحلیلتان عوض شده، چه چیزی و چرا تغییر کرده است. چون فکر می کنم اگر منصفانه، علمی و مارکسیستی بخواهید بگویید چه چیزی تغییر کرده ناجارید به مساله تحزب کمونیستی کارگری بپردازید و  شما ، همگی آنهایی که در سال ۲۰۰۴ در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران بودید، موظفید به این جنبش توضیح دهید که چه نقش مخربی در ویران کردن آن حزب داشتید.

به عنوان موخره می خواهم تاکید کنم که اگر آدم سیاسی می خواهد جدی گرفته شود باید آنچه را که درست می داند و به نظرش حقیقت است صراحتا و بودن هیچ ابایی بیان دارد.  شما مدتهاست به این تزها رسیده اید که برخلاف آنچه منصورحکمت می گفت، رژیم در ایران متعارف شده، نه بحران آخری در کار بود نه جامعه روی پله آخر ایستاده بود.

اصرار آن موقع منصورحکمت و الان من و امثال من بر اینکه رژیم در ایران نمی تواند متعارف شود، جامعه کماکان روی همان پله آخر ایستاده است. جمهوری اسلامی با آمال و آرزوهای همه اقشار مردم در تضاد است.  آشکارا به این خاطر است که صرفنظر از اینکه اینها واقعییات  هستند، طبقه کارگر و کمونیستها را متوجه نقش مهم شان و وظایف خطیرشان میکند. جنبش کمونیستی کارگری متوجه اهمیت نقش تعرضی که باید داشته باشد و مهم تر از همه تلاش برای کسب هژمونی در جنبش سرنگونی، که بر خلاف نظر شما شکست نخورده ، می کند. اینکه این جنبش چقدر می تواند هژمونی اش را در تحولات آینده کسب کند، مساله دیگری است که فی الحال و با توجه به مساله عدم وجود حزب کمونیستی کارگری متاسفانه چندان ممکن به نظر نمی رسد. اما همه این کمبود عظیم هم ذره ای از این واقعییات نمی کاهد. پس به عنوان مارکسیست هنوز هم باید بر صحت اینها اصرار ورزید.

اصرار شما اما به متعارف شدن رژیم در ایران و عدم تناقض کلیت رژیم با آمال و خواسته های همه اقشار مردم ، را  نمی دانم جز خانه نشینی و پاسیفیسم چه چیز را در دستور جنبش کمونیستی کارگری می گذارد.

دستتان را به گرمی می فشارم و امیدوارم سلامت و شادکام باشید.

حامدخاکی