یک حرف حساب، یک زندگی فرانسوی و یک شغل شریف.

اگر نسان نودینیان در همان اطلاعیه مطبوعاتیش به یک دهم آنچیزی که طی چند روز گذشته راجع به تجربیات سالهای گذشته اش گفته است هم اشاره میکرد ، حداقل بیرون از حزبی که به آن پیوسته ، احدی به ایشان اغور به خیر هم نمیگفت چه برسد به اینکه “جویای حقایقی ” که اتفاقا حتی با “سپری شدن زمان” هم هنوز جزو حقایق هستند شوند و “حساسیت پادگانی و ژنرالی در فضای مجازی و سایتها” (منبع این لطیفه ، شاهکار جدید بکتاش است) ایجاد کنند. جدا از اینکه ایشان در جواب به این “حساسیت”ها ی ایجاد شده، هم فیسبوکی و هم در نامه سرگشاده اش چه گفته است و هرچند در مراحل اولیه ، کمپین نفرتی را که در ستایش سکوت او و توصیه به ادامه آن به راه افتاده بود ارج گذاشت اما انصافا با شروع به گفتن از آن “تجربه های چند سال گذشته” نشان داد که دنیایش هنوز دنیای بیا دمی خوش باشیم و بیخیالی را عشق است بکتاش ، آسنگران نیست.

 اما راستی حرف حساب نسان چیست؟ این تجربه ها چه هستند که نمیشود در اطلاعیه مطبوعاتی از آنها چیزی گفت؟ چرا حالا که شروع به گفتن کرده ، همزمان تهدید میکند که جویندگان حقایق و ایجاد کنندگان حساسیتها را نخواهد بخشید و بلاخره هدف کمپینی که به بهانه دفاع از او به راه انداخته اند چیست؟.

 نسان “دوره های مختلفی در زندگی اش را سپری” کرده و بجز یک مورد ، همه آنها برایش “قابل دفاع” و ” افتخار”آمیز هستند. گناه ما این است که بدیهیاتی را که نمیبایست از نظر می انداخت و “دست بر قضا” راجع به همین دوره ای که دیگر آن را “جزو تاریخ سیاسی زندگی” اش نمیداند و در اطلاعیه مطبوعاتیش به طرز مبهم و سؤال برانگیزی به آن اشاره کرده است به ایشان یادآوری کرده ایم. من دوباره نامه خودم و نوشته های دوستان دیگری که ایشان را مخاطب قرار داده اند خواندم و حتی یک کلمه هم راجع به اینکه نسان باید نظرش را در رابطه با یک دوره ۳۰ ساله و احساسش در مورد هر کدام از سازمانهایی که در این دوره با آنها بوده است را بیان کند نیافتم ، حالا که به یمن “حساسیت”های ایجاد شده از طرف ما فرصتی طلایی پیش آمده تا به بازبینی مراحل مختلف این دوره تاریخی از زندگی سیاسیش بپردازد بد نیست سر فرصت در حاشیه مرور یکی از این مراحل دلیل اصلی عصبانیتش از ما را هم توضیح دهد. در غیر این صورت معلوم میشود که قصد داشته است چند سالی را هم در حزب جدیدش به کسب “تجربه” سپری کند و بس. .

 نسان به حزب کمونیست کارگری ایران پیوست ، بعد از مدتی تردید راه دومی را که در مقابلش قرار داشت انتخاب کرد و با شکستن سکوتی که در باب عظمتش کار به حماسه سرایی کشیده است در اولین اقدام خود دست به یک خودزنی سیاسی زد که در تاریخ تحزب کمونیسم کارگری بی نمونه است. نسان پر هیاهو ترین مقطع از تاریخ زندگی سیاسیش که در آن “موقعیتهای تشکیلاتی متعدد” داشته و” ده ها قرار و قطعنامه” پیشنهاد و صادر کرده است را خط بطلان کشیده و از آن خود نمیداند. این حرکت نسان اما تنها در تاریخ تحزب کمونیسم کارگری نمونه اول است وگرنه دوره تجدید نظر طلبی های اساسی تر ، حذف تاریخهای پر هیاهوتر، بازگشت به آغوشهای بزرگتر و لعن و نفرین افتخارات دیروزی مدتهاست که شروع شده و ایشان در یک سطح عمومی تر هیچ شانسی برای کسب مقام در این زمینه ندارد. با در نظر گرفتن سرنوشت سیاسی پیشکسوتان این نوع خودزنی ها ، صمیمانه ترین کاری که در حق این دوست گرامی میتوان انجام داد این است که برایش آرزوی صبر جمیل کرد. آقای آسنگران هم بهتر است به جای صرف وقت گرانبهایشان به تحقیق در مورد شیوه زندگی ما در “غار حرا” فکری به حال حلقه مفقوده “تاریخ زندگی سیاسی” عضو جدیدشان بکند.

 هر چند نامه قبلی من خطاب به نسان و در رابطه با پیوستنش به ح.ک.ک.ا بود ، اما نقد من به این پیوستنها و جدا شدنها نیست. ایشان حق دارد هر چند بار دیگری که خواست بیاید و برود و یا جایی بماند و دیگر نرود و برای من برخلاف آنهایی که یکی از اینها را فضیلت میشمارند و دیگری را زشت و نشانه تزلزل ، اصل ، آزادی انسانها در انتخاب سیاسیشان است و به این اعتبار نه در “ماندن” فضیلتی میبینم و نه رفت و برگشتها را زشت و یا نشانه تزلزل کسی میدانم. نقد من به سنتی است که با وجود بی ربطی مطلق به جامعه ، خود را محور عالم میپندارد و حاظر نیست نه به عالم که حتی به دایره محدودی که در آن دور خود میچرخد نیز پاسخگو باشد، این خود بزرگ بینی کاذب که تنها در نتیجه آن بی ربطی مطلق به جامعه میتواند چنین جایگاه عظیمی در تمام دوایر منتصب به کمونیسم کارگری داشته باشد ، باعث شده است که از کنار هر گونه عدم پاسخگویی و مسئولیت پذیری در مقابل سیاستهای اتخاذ شده و اعمال انجام گرفته چنان به سادگی بتوان گذشت که به تدریج در دستگاه فکری حاملین این سنت به یک امر پیش پا افتاده و کم اهمیت بدل گشته است. کسی که از روی سادگی و با ابراز تعجب از کمپین هتاکی آسنگران ،بکتاش و شرکا از آنها میخواهد کمی هم انصاف داشته باشند، یا شاهکار ادبی کیوان جاوید عضو رهبری حزب جدید نسان را نخوانده است و یا خوانده و هنوز متوجه نیست که این کمپین نه در دفاع از حرمت و کرامت  انسان و حق آزادی انتخاب سیاسی نسان نیست، بلکه در دفاع از سنتی است که ذکر آن رفت.

 در ادامه به چند مورد مشخص که لازم است جواب شایسته خود را بگیرند اشارات کوتاهی خواهم کرد و با توجه به شروع بازبینی “دوره های مختلف زندگی” از جانب نسان که مخاطب من در نامه قبلی بود در واقع این بحث حداقال از جانب من دیگر خاتمه یافته است.

 توضیحی کوتا در رابطه با یک “یادآوری”

 آسنگران در دفاع از نادر بکتاش باز هم به سیاق همیشگی و به شیوه مذهبی ها دست به دامان منصور حکمت شده است و مینویسد،”اما اینجا لازم میدانم نکاتی را به همه دوستانی که از یادداشت نادر بکتاش ناراحت شده اند یادآوری کنم. اولا اگر میخواهید نقش نادر بکتاش را و جایگاهش را بدانید نه الان که با قلم تیزش هر روز در حال خدمت کردن به جنبشش است. در دوران منصور حکمت و از زبان او بروید بشنوید.”(خط تاکیدها از من است). یکی از کارهای خوب آقای آسنگران این است که هر از گاهی با به نمایش گذاشتن سطح نازل درکش از کمونیسم کارگری و عینکی که از پشت آن به شخصیت منصور حکمت مینگرد ، گزارش دقیقی از موقعیت تازه اش ارائه میدهد. شیرین کاری فعلی هم از آن کارهای خوب ایشان است که این بار به بهانه نوازش نادر بکتاش ارائه داده اند و جالب اینکه اتفاقا در قسمتی از بخش نخست آن “فقط سه نوشته ” ای که امضای من را هم پای خود دارند و به زعم ایشان بر علیه کمونیستها نوشته شده اند از روی ناچاری و با شناختی که از امثال آقای آسنگران داریم به نکته ای اشاره کرده ایم که “دست بر قضا” به این “بروید بشنوید” ها مربوط است.

 ” مقدم بر هر چیز تاکید بر یک نکته مهم را ضروری میبینیم و آن اینکه از نظر ما منصور حکمت نه یک رهبر روحانی و یا قدیس و کاهنی باستانی که پیروانش نیازمند باشند با ذکر مداوم نام ، و روایت و نقل قول بیجا و بجا از اثار و گفتار او اصالتشان را به عالمیان ثابت کنند ، بلکه یک رهبر صالح جنبش کمونیستی است ……….( اساس بحران در حزب حکمتیست بخش اول). گناه ما چیست که آقای آسنگران نقد این فرهنگ عقب مانده را به دل گرفته اند و آن را “بر علیه کمونیستها” میدانند!. آیا دل آزردگی ایشان از آن نوشته ها چیزی غیر از این را میرساند که حامل آن فرهنگ عقب مانده هستند؟.

 و بلاخره اینکه ، چون احتمالا به دلیل کثرت مشغلاتی که دارند فراموش کرده اند قید بفرمایند ، این پروژه قدیس سازی شامل حال صلاح مازوجی و حبیب الله کیلانه که منصور حکمت به خاطر آنها حاظر بود حتی راهش را کج کند هم میشود یا نه ، لذا بد نیست در اولین فرصت ممکن جهت تنویر افکار عمومی و همچنین تکمیل پروژه خود نیز ، در این مورد هم یک یادآوری بکنند.

 زندگی فرانسوی مسیو بکتاش

 بعنوان کسی که هیچ مقدساتی ندارم و به این اعتبار هم برای هیچ قدیسی حق ویژه … قایل نیستم ، با اجازه آقای آسنگران اشاره ای به فلسفه این فرانسوی شدنها خواهم کرد.

 عمر این زندگی راحت و دلچسب فرانسوی ، بی خیالی فرانسوی، کافه و رستوران و ادا و اطوارهای فرانسوی به قدمت تاریخ معاصر ایران است و آقای بکتاش یکی از معدود بازماندگان آخرین نسلی است که کماکان در مقابل هر آن چیزی که پسوند فرانسه داشته باشد کلاهشان را بر میدارند و سر تعظیم فرود میاورند.. زندگی دلچسب و راحت فرانسوی، چندین دهه قبله آمال روشنفکر خورده بورژوای دلزده از مام میهنی بود که نق زدن ، فضل فروشی، تکبر جبلی، بی مسئولیتی و خودشیفتگی دیوانه وار را هنر میپنداشت و آن نوع زندگی را امکانی برای بروز عشوه گریهای روشنفکرانه اش . زندگی مورد نظر مسیوی فرانسوی زده ما زندگی طبقه کارگر و مزد بگیر آن جامعه نیست ، زندگی آدمی که تحت فشار شرایط نکبتی ای که حاکمیت یک مشت بانکدار بر او تحمیل کرده است، جان به لبش رسیده و به خیابان میاید نیست . ایشان مبلغ زندگی یک قشر خاصی از جامعه شده اند که بیخیال عالم و آدم ، گوشه دنج بار یا کافه ای مینشینند شراب یا قهوه اشان را سر میکشند و به عظمت خودشان آفرین میگویند و اگر خدایی نکرده کسی اینها را از عالم خلسه بیرون بیاورد و اتفاقاتی که آنطرف پنجره رخ میدهد را نشانشان دهد به دریج قبایشان بر میخورد و فریاد آی ، ژنرال ! ، اینجا که پادگان نیست ، به ما ربطی ندارد ، به احدی بدهکار نیستیم شان به آسمان خواهد رسید. جادویی که مسیو بکتاش به انتظار تأثیر آن این جمله را نوشته اند در واقع نه در “زندگی راحت و دلچسب” ، که آن را هر گوشه دیگر دنیا هم میتوان یافت ، بلکه در “فرانسوی” آن نهفته است. غافل از اینکه امروز چند ده سال از زمانی که ایشان در عالم خیال هنوز آنجا زندگی میکنند گذشته است.

 شغل شریف آقای آسنگران

 محمد آسنگران در “حاشیه” اش خارج از نوازش بکتاش و پروژه قدیس سازی ، یک بار دیگر نشان داد که عزمش را جزم کرده تا تنها برای به انحراف کشاندن مسیر یک بحث جدی و نشان دادن ظرفیت بالایی که در بیحرمتی به مخالف سیاسی خود دارد دست به قلم ببرد. اسامی چهار نفری که در ظاهر حاشیه اش را خطاب به آنها مرقوم فرموده، از انشای زننده اش بر دارید متوجه خواهید شد که این کپی انشاهای چند هفته ، چند ماه و چند سال گذشته ایشان است که بر علیه دیگر مخالفین سیاسیش که “دست بر قضا” قسمت اعظمشان کمونیستها هستند نوشته است و مشخصا این یکی بیشتر مصرف درونی دارد و داخل پرانتز آوردن توضیحی راجع به فردین آرام و تاکید بر “مستعار” بودن این نام (آقای آسنگران از شما که فارسی را به این خوبی میفهمید و با این روشنی مینویسید انتظار نمیرفت که کاربرد علامت نقل قول ” ” را نفهمید. به عباس رضایی و سلام و زیجی گفته ای که خودتان هم از مستعار استفاده کرده اید و……. واقعا نمیفهمی یا خود را به اون راه میزنی؟!  راه حل نفهمیدن این است که بروی یاد بگیری تا بفهمی. دومی را هم به فارسی روشنی که برای شما هم قابل فهم باشد بلاهت مینامند آقای آسنگران.) هم بخاطر همین مصرف درونیست که ضرورت پیدا میکند. این- “نام مستعاریست که در زندگیش امضای او را ما زیر سه نوشته و فقط سه نوشته دیده ایم که دست بر قضا هر سه آنها علیه کمونیستها نوشته شده است” قرار است ذهن خواننده ای که این نام “مستعار” را نمیشناسد از جدی بودن بحثی که مطرح شده است منحرف کند، چیزی نیست بچه ها ، جدی نگیرید، پشت این نام مستعار یک ضد کمونیست خوابیده. و البته چنانکه دیدیم موفق نشد. و حالا از وقتی که قافیه تنگ آمده ، اصرار دارد که این “مستعار”ی که او گفته بار منفی ندارد!. جالب است، خب آقای محترم لطف کنید با هر نوع فارسی ای که دلتان خواست برای ما توضیح دهید که در عرف واژگانی ، “مستعار” نامیدن یک نام و “بر علیه کمونیستها” خواندن فقط سه نوشته ای که امضای این نام را پای خود دارند آن هم در میانه یک بحث، چه معنایی میدهد؟. حال بار منفیتان خوب است آقای آسنگران؟.

 من خبر اینکه خود را “متخصص فعالیتهای چپ” (چه اسم پرطمطراقی) مینامید از دوستان شنیده بودم ، اما حقیقتا از اینکه مفتش هم شده اید خبر نداشتم وگرنه قبل از نوشتن آن نامه مدارک شناسائیم را به دفتر حضرت عالی ارسال میکردم. شغل شریف و “بهتر”تان را تبریک میگویم آقای آسنگران!.

فردین آرام

۱۹ می ۲۰۱۲