ریاکاری سیاسی اصلاح طلبان آداب دان! در حاشیه یک مناظره

زمانی نه چندان دور، در سالهای پیش از انقلاب حاج آقاهایی وجود داشتند بسیار اهل آداب و معاشرت. این حاج آقاها که احتمالا پسربزرگشان تازه از تحصیل در خارج برگشته بود و پایشان به محیط “روشنفکری” باز شده بود و در مهمانیهای “طبقه متوسط” تحصلیکرده آمد و شد داشتند،  اغلب همسرانشان را “ضعیفه” و “منزل” خطاب میکردند و معمولا دست بزنی هم داشتند و مثلا اگر قلیانشان دیر چاق میشد چشم کبود میکردند. اما همین حاج آقا ها در عین حال بسیار آداب دان بودند. در مهمانیها الا بلا اول از در وارد نمیشدند و بادی در گلو می انداختند که نه خیر “خانمها مقدمند”! این فقط یک نمونه از ریاکاری اخلاقی رایج در میان این قشر بود.

داستان بخش مهمی از اپوزیسیونی که تحت نام “اصلاح طلب” شغلشان شیره مالیدن سر مردم به نام “دمکراسی و مدارا و تساهل و تسامح و دگراندیشی” است مصداق سیاسی این ریاکاری اخلاقی است. یک نمونه اش را در مناظره جالبی  در تلویزیون پارس تی وی این هفته در باره مسئله آلترناتیو سیاسی در ایران مشاهده کردیم. در این مناظره اتفاقی افتاد که از این نظر بسیار جالب و بسیار آموزنده است.

مینا احدی این بحث را طرح کرد که آلترناتیو این نیست که طرفداران سرنگونی حکومت اسلامی از یک طرف و طرفداران اصلاح همین حکومت و حفظ همین حکومت را کنار هم چید و فکر کرد که مردم ایران نجات پیدا میکنند. اولا باید  در شکل دادن به این آلترناتیو نقش خود مردمی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی دائما تلاش میکنند را جدی گرفت. و ثانیا باید شرایطی فراهم کرد که مردم حرفها و نظرات وآلترناتیوهای مختلف را بشنوند و بتوانند انتخاب کنند.

از حرکات و سکنات کاظم علمداری براحتی میشد فهمید که این سرنگونی طلبی مینا احدی ابدا به مذاق ایشان که کلی روی خاتمی و موسوی حساب باز کرده بود خوش نیامده است. و بالاخره وقتی مینا احدی شرکت در کنفرانس آلترناتیوسازی واشنگتن در کنار کسانی که رسما خواهان حفظ جمهوری اسلامی هستند را زیر سئوال برد، دکتر محترم یکباره از کوره در رفت که نه خیر “ایرانیها منافع مشترک دارند” و این تمامیت خواهی است و به این ترتیب غیض و نفرت و خشم و غضب خود علیه هرگونه عدالت طلبی و آزادیخواهی و انساندوستی و سرنگونی طلبی و البته حزب کمونیست کارگری را بیرون ریخت و مینا احدی و حزبش را “افشا” کرد. اعلام کرد  که “گذشته سازمانی که ایشان به آن تعلق دارند وحشتناک است”! دلیل؟ “جلسات گروههای سیاسی را به هم میزدند”! منظور از گروههای سیاسی و منظور از به هم زدن چیست؟ اینها دیگر سئوالاتی هستند که پرفسور محترم طرفدار “ایرانیها همه منافع مشترک دارند” باید بی پاسخ بگذارد تا دستش رو نشود. اجاز بدهید با اشاره به چند نمونه دست ایشان را رو کنیم و منطق پشت خشم و نفرت ایشان و طیفش از مینا احدی و حزب کمونیست کارگری را روشن کنیم.

اولین جلسه ای که بهم خورد! اولین داغی که همچنان میسوزاند!

کنفرانس برلین یادتان هست؟ این کنفرانس مهمترین دکان سیاسی جریانی بود که قرار بود بازار را برای حفظ نظام اسلامی با تغییر درونی چهره های همان نظام داغ کند. مهمترین بساطی بود که قرار بود در آن شعبده بازانی مثل حجت السلام اشکوری و گنجی و حمیدرضا جلایی پور (از قاتلین شناخته شده مردم کردستان هنگامی که فرماندار مهاباد بود) در باره “پویایی اصلاحات در جمهوری اسلامی” ۔ یعنی حفظ این حکومت با تغییره چهره هایش ۔ چشم بندی کنند. نمیدانم کاظم عملداری آن روزها در چه حال و هوایی بود اما از اخلاص سیاسی امروزش به خاتمی و از غم و اندوه فراوانش برای اینکه موسوی نتوانسته است کار ناتمام خاتمی را به فرجام برساند، میتوان حدس زد که ایشان هم برای پیروزی آن ماموریت سیاسی، برای اینکه دار و دسته خاتمی سکه یک پول نشوند کلی دعای خیر کرده است!

این دیگر جزو دانسته های تاریخ دو دهه گذشته است که حزب کمونیست کارگری در مقابل آن شیادی سیاسی اصلاح طلبان جمهوری اسلامی، کنفرانس آلترناتیو سرنگونی طلبان  را راه انداخت  و در نتیجه کنفرانس برلین که قرار بود از حکومت ضد انسانی جمهوری اسلامی چهره ای انسانی بسازد به محل محاکمه جمهوری اسلامی تبدیل شد. بدین ترتیب میتوان موقعیت کاظم عملداری را درک کرد که شاید با دیدن مینا احدی، با یک فلاش بک ساده، یکباره آن لحظه تاریخی آن کنفرانس تاریخی در ذهن این استاد محترم زنده شد و آنچنان منقلب شد.

آن لحظه تاریخی این چنین بود. کنفرانس برلین با دنیایی از امید برای آبروخری برای پرزیدنت خاتمی و جلادانی که دیگر قرار گذاشته بودند اصلاح طلب شوند شروع میشود. زن جوانی به سن نزدیک میشود، میکرفن را در  دست میگیرد و چشم در چشم سفرای اصلاح حکومت اسلامی میدوزد و اعلام میکند:

“من مینا احدی، سازمانده میتنیک آلترناتیو در بیرون کنفرانس هستم. من به عنوان یک زن که همسرم را جمهوری اسلامی اعدام کرد، به عنوان یک زن که تعداد زیادی از همسنگران و دوستانم را بعد از شکنجه و بعد از تجاوز به جوخه اعدام سپردند، به عنوان یک کمونیست که همسنگرانم را کشتند و به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران اعلام میکنم که جمهوری اسلامی رفتنی است”. 

و این چنین است که این بساط با اعتراض قدرتمند انسانهای شریف حاضردر کنفرانس آلترناتیو به هم میخورد و کل بساط چشم بندی جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی به هم میریزد. تصور کنید آنهایی که روی این کنفرانس به مثابه مبنای شروع یک دوره فعالیت برای رنگ آمیزی جمهوری اسلامی حساب باز کرده بودند با این اتفاق دچار چه حالی میشوند! از حال و روز کاظم علمداری در همین مناظره در مقابل مینا احدی میتوان فهمید که در وقت خودش این اتفاق چگونه زیر پای این طیف را داغ کرده است که هنوز هم گرمای سوزانش درمیان بازماندگان  دوم خرداد شکست خورده احساس میشود.

با این حساب آیا معلوم نیست که معنای سیاسی “گذشته وحشتناک” سازمانی که مینا  احدی به آن تعلق دارد چیست؟ آیا معلوم نیست که آن گذشته اصلا برای چه کسانی وحشتناک است؟ برای مردمی که نه حکومت اسلامی را میخواهند و نه زائده های اصلاح طلبش را یا برای امثال کاظم علمداری که هنوز هم که هنوز است کلی کاغذ سیاه میکند که خاتمی و موسوی و کروبی و آخوندهای ریز و درشتی که هنوز خون از چنگالهایشان میچکد از یکطرف و میلیونها انسانی که در سال ۸۸ به خیابانها ریختند و علنا علیه حکومت اسلامی شعار دادند را از طرف دیگر دارای “منافع مشترک” جا بزند؟ برای زنان و مردانی که با تلاشهای صمیمانه و مبارزات و کمپینهای قدرتمند مینا احدی در سطح جهان، از سنگسار و اعدام نجات یافته اند یا برای قضات و حکام شرع آدمخواری که مینا احدی آتش در جان کثیفشان انداخته است؟ برای کودکان خیابانی و گرسنه که شکمشان به پشتشان چسبیده و زنان و مردان کارگری که به دلیل فقر خودکشی میکنند و یا برای دزدان میلیاردی و آیت الله ها و سرمایه داران میلیاردر که کرور کرور پول جابجا میکنند؟

امروز خاتمی ۔ البته به یمن پیشروی جنبش سرنگونی طلبی ۔ حتی در میان دارو دسته خودش هم به عنوان یک شخصیت “بی عرضه و بی خاصیت” به تاریخ پیوسته است. با این وجود، کاظم علمداری ظاهرا آنقدر روی پروژه اصلاح جمهوری اسلامی حساب باز کرده بوده است که هنوز هم از دنیای حقیر نوستالژیکش نسبت به دوران “طلایی” خاتمی بیرون نیامده است. مقاله مینویسد تا ثابت کند که خاتمی اگر شروط سه گانه اش برای شرکت در انتخابات (منظور همان مضحکه سیاسی ای که دیکتاتورهای اسلامی راه میاندازند) را تاکتیک قلمداد میکرد و نه استراتژی، شکست نمیخورد! میدانید یکی از آن شروط سه گانه چه بود؟ “پایبندی همگان به قانون اساسی جمهوری اسلامی”!

خاتمی رفت و موسوی آمد. و دقیقا همان صفی که پشت خاتمی، وزیر ارشاد اسلامی موسوی صف کشیده بودند اینبار پشت موسوی، نخست وزیر محبوب امام و نخست وزیر دوران نسل کشی دهه ۶۰ به صف شدند. این صفی است که حقارت سیاسی اش حد و مرز نمیشناسد. این صفی است که حاضر است ضریح چرکین هر امامزاده ای را البته به نام دمکراسی و مدارا و تحمل و عدم خشونت آب و جارو کند. میدانیم که برای مردم معترض، موسوی یک بازیچه سیاسی برای عبور از کل رژیم بود. میدانیم که مردم سرنگونی میخواستند و موسوی “جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر”؛ میدانیم که مردم میخواستند به سمت آینده روشن و انسانی حرکت کنند اما موسوی میخواست به “دوران طلایی امام” باز گردد؛ و همین زیر پای امثال کاظم عملد اری را خالی میکرد که کلی در باره همصدا بودن موسوی و کروبی با مردم تبلیغ میکرد؛ کلی قسم و آیه می آورد که “خواست دراز مدت مردم اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی” است؛ کلی خون دل میخورد  تا برای “پیشنهاد اصولی آقای موسوی برای ایجاد جبهه ای از طیف گسترده اصلاح طلبان” رای جمع کند. جبهه ای که به قول ایشان میتوانست به عنوان “بدیل سازمان یافته قدرت مردمی در برابر قدرت حکومتی” نقش ایفا کند و به زعم علمداری گروههای سیاسی متفاوت میبایست “خود را آماده پیوستن به این جبهه کنند تا باشیوه ای دمکراتیک سهم ونقش خود را بعهده بگیرند.” (پس مسئله مدارا و تحمل اندیشه ها نیست. مسئله معامله سیاسی با جنایتکاران برای “سهم و نقش خود” است).

خوب دقت کنید. جبهه ای که قرار بود در راسش، نخست وزیر دوره قتل عام زندانیان سیاسی قرار گیرد و اوضاع را به “دوران طلایی امام” برگرداند آلترناتیو مطلوب کسی است که در مناظره “آلترناتیوها” یکباره با مینا احدی روبرو میشود که سالها پیش در کنفرانس برلین با صدای بلند اعلام کرده بود: “جمهوری اسلامی رفتنی است”. راز از کوره در رفتن ایشان هم دقیقا در همینجاست. در این حقیقت است که دو پیشینه و دو تاریخ متفاوت در مقابل هم قرار میگیرند: مدافع مقامات دوران قتل عام دهه ۶۰ در مقابل مدافع سرنگونی حکومت اسلامی با همه جناحها و باندهایش. واقعا که  درجه بالایی از تعلق به صف ارتجاع سیاسی، دوز بالایی از شناعت سیاسی میخواهد که این وسط سازماندهندگان نسل کشی دهه شصت را مدافعین آزادی و دگراندیشی و تساهل و غیره  دانست و مبارزه کمونیستهایی مثل مینا احدی و حزبش با این تبه کاران سیاسی را “وحشتناک”! کاری که آقای کاظم عملداری و طیف مورد تعلقش همیشه مشغولش بوده اند.

و در آخر، یک لحظه رفتار سیاسی کاظم علمداری و همکیشانش را با رفتار اجتماعی حاج آقاهای آداب دان مقایسه کنید. این طیفی است که بنا به تجربه همین بیست سال گذشته نشان داده است که حاضر است در هر لجنزار سیاسی پرسه بزند؛ حاضر است دستش را در دست هر مرتجع و هر جنایتکاری بگذارد؛ دیروز برای خاتمی و امروز برای موسوی غش کند؛ اما هر گز یادش نرود که این همآوازی با مرتجعین سیاسی را در زرورق مدارا و تساهل و تحمل اندیشه و .. بپیچد و ادای همان حاج آقاهایی را در بیاورد که در آغاز معرفی شدند. آیا دنیایی از تزویر در این رفتار سیاسی نمی بینید؟ آیا این جلوه سیاسی همان ریاکاری اخلاقی نیست؟

۲۷ آوریل ۲۰۱۲، ۸ اردیبهشت ۱۳۹۱