شباهنگ راد
هر زمان که رژیم جمهوری اسلامی بر سرعتِ ماشین سرکوب عریان خود میافزاید و جامعه را هر چه بیشتر در غم و ماتم فرو میبرد، عدهای در برابر خشونتهای سران حکومت، به مدافعین ایدهی مقابلهی عملی با دشمن میتازند و آنانرا به ناحق مورد دشنام خود قرار میدهند و به سکتاریسم متهم مینمایند!! البته چنین اتفاقات و اتهاماتی چه در درون و چه در بیرون جنبشهای انقلابی و کمونیستی از سابقهی دیرینهای برخوردار میباشد و ایدهی جدیدی نیست.
در بستر چنین چارچوبه و تفکری چند روز قبل با نوشتهی کوتاهی از "م. افتخار" در سایت منو پالتاک برخورد نمودهام تحت عنوان «وقتیکه کلمات بیارزش میشوند. خوابهای طلائی سوپر انقلابیهای ارتجاعی».
بدون شک نوشتهی "م. افتخار" را نمیتوان به عنوان نقدِ تئوری قهر انقلابی به حساب آورد؛ چرا که صرفاً اعلان موضعایست که از استدلال تئوریک نسبت به یگانه راه رهائی تودهها از زیر قید و بندهای نظام امپریالیستی حاکم بر جامعهیمان بدور میباشد. به هر حال از آنجا که "م. افتخار" غیر مسئولانه تیری را در تاریکی شلیک نموده است و دشمنی خود را با راه قهر انقلابی بنمایش گذاشته است، جای دارد تا به اندازهی اعلان موضعی ایشان بر این نکته متمرکز گردیدیم که براستی آیا این مدافعین تئوری قهر انقلابیاند که "سکتاریست"اند و از زمره گروههای "خشونت"طلب تلقی میگردند که "م. افتخار" با افتخار آنانرا مورد لعن و دشنام خود قرار میدهد و یا علل در جای دیگری نهفته میباشد؟ آیا بنابه باور "م. افتخار" رژیم جمهوری اسلامی به این دلیل چوبههای دار را این روزها در هر کوی برزنی برافراشته است و دست به خشونت عریان میزند که در مقابل عدهای بر این باوراند که زور را با زور و گلوله را با گلوله باید پاسخ داد؟
برای درک عمیقتر این مسئله کمی به عقب گردیم و همچنین به واقعیات امروزی رجوع نمائیم. نزدیک به ۴۰ استکه از مبارزهی مسلحانه در سیاهکل میگذرد و نزدیک به ۳۰ سال استکه جنبش انقلابی و کمونیستی ایران از این روش مبارزاتی بدور میباشد و عملاً بیش از ۲۵ سال استکه مدافعین روشهای مبارزهی "مسالمتآمیز"، "نرم"، "آرام" و "مدنی" در ایران دست بالا را دارند و مبلغ آن، در مقابل زور عریان رژیم جمهوری اسلامیمیباشند؛ نیروهائی که هر روز و از هر تریبونی سود میجویند تا هم "مردم" را از کار بست خشونت علیهی ارگانهای سرکوب باز دارند و همچنین مصرانه در تلاشاند تا سران حکومت را به "راه راست" هدایت نمایند و ملتمسانه از اربابان آنان میخواهند تا رژیم را وادار سازد، دست از جنایات خود بردارد!!!
از پیشداوریها بدور شویم و پراتیک را معیار قضاوت خود قرار دهیم. بیتردید کشف حقیقت در این دنیای نابرابر برای انسانهای عدالتخواه بسیار آسان میباشد. نیازی به تعمق آنچنانی و حل معادلات پیچیده نیست. کارکردها و اعمال ظالمان در مقابل چشمان بینای هزاران انسانی قرار دارد که در این مدت زندگی و حیاتشان توسط زورمداران به قهقرا کشانده شده است. به هر سرزمینی که خود مایلاید رجوع نمائید و به زندگی بد مردم، به فقدان حداقلِ آزادیهای سیاسی – اجتماعی، به وضعیت ناهنجار زنان، دانشجویان و همهی محرومان نگاهی بیاندازید، بخوبی میتوان روند و چشماندازهای آنرا تحت حاکمیت سرکوبگران مجسم نمود. دقیقاً باید، برای کشف حقیقت، "سکتی" اندیشیدن را به کنار نهاد و نه به ذهن، بل عین را ملاک خود قرار داد. آن وقت میتوان بر ماهیت درونی هر پدیدهای پی بُرد و مبلغ راههای صحیحای گردید که منجر به نجات انسانها از زیر یوغ نظامهای خشونتطلبی همچون جمهوری اسلامی میباشد. امّا مازاد بر همهی آنها سئوال اساسی این استکه آیا وجود این همه خشونت، شکنجه و اعدام، بدلیل وجودِ ایده و تفکرات نیروهای مدافعی "خشونت" استکه سران حکومت در ایران، سر هزاران نفر را به باد دادهاند و یا اینکه کار بست خشونت و توسل به زور در ماهیت رژیم ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی نهفته میباشد و با راهی به غیر از آن آشنا نیست؟
برای درک مسئله به راه دور نرویم و گذشته را برای اثبات و یا رد ایدههای خود، کمک نگیریم تا بتوانیم آسانتر به حقیقت و به راه صحیح دست دریابیم و پرچمدار منشی باشیم که تضمین کنندهی نجات انسانهاست.
مدتیست که رژیم جمهوری اسلامی دور تازهای از سرکوب خشن و عریان خود را آغاز نموده است. روزی را سراغ ندارید که مردم ایران از ضرب و شتم جلادان بدور باشند و طناب دار را بر گردن جوانان و فرزنداناش و با چشمان حسرت زده از بلندگوهای تبلیغاتی نظام مشاهده ننمایند. به بهانههای متفاوت سران حکومت انسانها را به مرگ محکوم مینمایند و بر آن مفتخراند. مبارزه با "ارذال و اوباش"، "ضد انقلاب"، "مجرم"، "مخل امنیت" و غیره از زمره اتهاماتیست که زمامداران کنونی در برابر میلیونها انسان مخالف خود بکار میبندد. هر مخالفی را به زیر تازیانه میکشانند، هر اعتراضی را با خشونت پاسخ میدهند، هر ندای آزادی را به پای طناب دار میکشانند تا واژهی آزادی را از پهنهی ایران محو سازند. آیا به غیر از این استکه بناحق مردم را به سلابه میکشند؟ آیا به غیر از این است که جمهوری اسلامی با هر نوع اعتراض و روشی که منافعی او را به چالش میکشاند مخالف است و با یگانه روش خود، از در پاسخ بر میآید؟ سرکوبِ کارگران و زحمتکشان، زنان، دانشجویان، کار دیروز و امروز جمهوری اسلامی نیست و مطئمناً فردا و فرداها جان تعداد دیگری را به بهانههای متفاوت و برای "عبرت" همنوعشان خواهد گرفت. کارش این است و وظیفهای دیگر ندارد؛ چرا که به حیاتاش ربط دارد.
با این اوصاف و در بستر چنین اعمال فجیع و جنایتکارانهی چندین دهه، چه پاس