چگونه “جدایی نادر از سیمین” مبلغ جمهوری اسلامی میشود

این نوشته متمم نوشته دیگری تحت عنوان “درباره جایزه اسکار” است. در نوشته قبلی غرض افشای نقش سیاسی جایزه اسکاردر مجادلات جاری جمهوری اسلامی و غرب٬ صرفنظر از ماهیت فیلم٬ بود. در اینجا تزی را که در نوشته قبلی مطرح کرده بودم را دقیق کرده٬ نشان خواهم داد که چگونه این فیلم مبلغ و در خدمت جمهوری اسلامی است.

فیلم فستیوالیها٬ از جمهوری اسلامی انتزاع میکنند. به چه معنا و نتیجۀ عملی این انتزاع چیست؟ جمهوری اسلامی یا در پشت صحنه فیلم یک جایی حضور نامریی دارد و حضورش اصلا با جمهوری اسلامی واقعی خوانایی ندارد یا اساسا غایب است. دلیل انتزاع جمهوری اسلامی میتواند موجه باشد. کارگردانی که میخواهد فیلمی را بدون دغدغه درگیری با ارگانهای سانسور جمهوری اسلامی بسازد٬ ممکن است منطقش این باشد که او تلاش میکند هیچ کاری با دولت نداشته باشد و فقط فیلمی بسازد. در اینصورت٬ به دو شکل میتوان از دم و دستگاه دولتی تجرید کرد. یکی اینکه محتوای فیلم کاملا مستقل از حکومت و دستگاه دولتی یک جامعۀ مشخص ساخته شود. در اینصورت دستگاه حکومتی کلا “تخیلی” است٬ یعنی زمان و مکان و ارگانهای حکومتی جامعه رنگ هیچ کشوری را بخود نمیگیرند. در اینصورت فرق نمیکند بیننده این فیلم ایرانی باشد یا آمریکایی. دولتش نه آمریکایی است و نه ایرانی و در عین حال میتواند هر کدام از آنها باشد. شکل دوم انتزاع اینست که فیلم را در زمان و مکان و دم و دستگاه یک جامعه مشخص ساخت. در اینصورت سطح تجرید محدود میشود برای اینکه نمیتوان تمام پوست و گوشت استخوان یک سیستم واقعا موجود را کند٬ قورباغه را بعنوان فولکس قالب کرد. غیر ممکن است که هم نهادهای جمهوری اسلامی را نشان داد و هم ساختار٬ قوانین و خصلتهایی را به آن نسبت داد که درست ١٨٠ درجه عکس واقعیت باشند و همزمان ادعا کرد که این فیلم در خدمت جمهوری اسلامی نیست!

دومین مشکل فیلسماز یاد شده٬ موضوعی است که او قصد بتصویر کشیدنش را دارد. فیلمی ماجراجویانه٬ رمانتیک و عاشقانه٬ فیلمی از معضلات اجتماعی و روزمره زندگی٬ درباره زن٬ کودک٬ محروم٬ ثروتمند٬ و … آیا میتوان این موضوعات را در جمهوری اسلامی٬ از جمهوری اسلامی منتزع کرد؟ فیلسماز ما متاسفانه در بد مملکتی گیر افتاده است. جمهوری اسلامی به خلوت ترین کنج زندگی انسان دخالت میکند٬ از اتاق خواب تا طرز لباس پوشیدن و راه رفتن در خیابان با معشوق گرفته تا شکل عریان عامل محرومیت کودک و زن و انسان بودن و حفظ منافع ثروتمندان میلیاردری که اساسا در بدنه حکومت اسلامی ادغامند.

“جدایی نادر از سیمین” یک داستان عشقی نیست که بهر شکل غریبی بتوان دولت و نهادهای آنرا مخفی کرد. در این فیلم به مجموعه ای از معضلات اجتماعی پرداخته میشود که تا گوشت و استخوان به دم و دستگاه دولتی مربوطند٬ طلاق٬ بیکاری٬ جایگاه زن و کودک در خانواده و جامعه٬ نگهداری از بخش معلول و مسن جامعه. در نتیجه٬ تمام ارکان یک دولت در این فیلم درگیر میشوند. رابط جمهوری اسلامی با فیلم قانون٬ دادگاه٬ قاضی و نیروهای انتظامی٬ یعنی تمام ارکان سرکوب جامعه٬ هستند. قانون و به تبع آن دادگاه خانواده در جمهوری اسلامی بر اساس قوانین ضد زن و کودک شریعه استواراست که در آن حق نهایی طلاق و نگهداری از کودک در انحصار مرد است. خوب٬ این چه دادگاه خانوادۀ جمهوری اسلامیست که قانون شریعه در آن غایب است؟ در همان سکانس اول٬ قاضی حل و فصل توافق بر طلاق و نگهداری از کودک را به خود زوج میسپارد. عجب دادگاه متمدنی! در اروپا و آمریکا نیز چنین برخوردی را نمیبینیم. در آنجا قوانین را اعلام٬ گزینه های ممکن را هجی٬ و نهایتا حق داشتن وکیل را گوشزد میکنند. دوم٬ اینکه قاضی حکم قتل را بخاطر یک نطفه چهار ماهه و متولد نشده٬ که بدرست او را انسان کامل بحساب میاورد٬ صادر میکند. در همان اتاق دادگاه متهم را بازداشت میکنند. کجای این تعریف و ارزش انسان نماد جمهوری اسلامی ای است که زنان حامله را شکنجه و تیرباران میکند؟ سوم٬ قضات و خصوصا قاضی ماجرای قتل و دزدی آنقدر صبور (بمعنای انسانی) و عینی است که حتی کسانیکه در اروپا و آمریکا زندگی میکنند حسرت داشتن چنین قضاتی را دارند. چهارم٬ یک جا قاضی بعد از اعلام جرم به خدمتکار٬ به او میگوید از ساختمان دادگاه بیرون نرود و اجازه میدهد که او از اتاق خارج شده به هرکجا که میخواهد برود. عجب اعتمادی دارد جمهوری اسلامی به متخلفین! در سه صحنه ای که مامورین امنیتی را میبینم آنها بقدری برخورد متین و انسانی دارند که نگو و نپرس. این مجرم است که مامور را کنترل میکند! دست مامور انتظامی که دستبند بدستش کرده را میکشد او را به مسیر دلبخواهش میبرد٬ یا در صحنه ای دیگر برای قول دادن دست مامور را بالا میبرد. مامور انتظامی نیز فقط لبخند میزند و خیلی راحت کنار میاد. این تمام اوقاتی است که ما با جمهوری اسلامی در تماسیم. هیچ کجای این تصویربه جمهوری اسلامی ربطی ندارد. منظورم از انتزاع اینست. این انتزاع که در شکل اولش٬ یعنی انتزاعی کامل از دولت مشخص٬ میتواند بسیار جذاب باشد٬ در حالت دوم٬ یعنی انتزاع مشروط٬ جمهوری اسلامی را تبرعه و بزک میکند.

اگر دم و دستگاه دولتی در این فیلم بطور کامل منتزع نشود که نشده است٬ آنگاه فیلمسازی که میخواهد “کاری به کار سیاست و دولت نداشته باشد” ناچار است جمهوری اسلامی را از معرکه معضلات حذف کند٬ آنرا تبرعه کند. همانطور که در بالا توضیح دادم این تبرعه صورت گرفته است. فیلمی که در پرداخت به یک معضل اجتماعی٬ دم و دستگاه دولتی را تبرعه کند ناچار باید مردم را مقصر جلوه دهد. بالاخره منشا این مشکلات یا سیستم موجود٬ دم و دستگاه حاکم است یا مردم. این مردم چه کسانی هستند؟ تمام کسانی که مستقیم و غیر مستقیم در این فیلم درگیرند. سیمینی که حاضراست بخاطر خروج از ایران خانواده اش را متلاشی کند و به یک پیرمرد مریض هم هیچ سمپاتی ندارد. چرا از ایران میخواهد خارج شود؟ تنها توضیحی که میشونیم از زبان نادر است: سیمین زنی است که در مقابل مشکلات زندگی یا تسلیم میشود یا از آنها فرار میکند! نادری که بخاطر فرار از اتهام به قتل دروغ میگوید و احساسات کودکش را بگروگان میگیرد. خدمتکاری که هم دروغ میگوید و هم معمای دزدی تا به آخر روی سرش پرواز میکند و بشدت مذهبی است. او “مقصر” است چون هنگامیکه بر حسب وظیفه شغلی در ساعت کارش٬ پیرمرد را از خیابان به خانه آورد٬ تصادف میکند. او نه تنها ادعایی برای خسارت کاری ندارد٬ از اینکه صاحب کار را بصورت فردی و در متن درگیری فیزیکی مقصر شناخته است احساس گناه میکند. همسر او٬ کارگری است که تهدید میکند٬ قلدری میکند٬ معلم را مرعوب میکند. حاضر است برای گرفتن پول قسم دروغ بخورد. طلبکاران خبیثی که کارگر را مرتب حبس میکنند (قانون جمهوری اسلامی زیر سوال نمیرود که چرا باید یک نفر بخاطر بدهی زندانی شود. این یک “اصل” پذیرفته شده است. طلبکارانند که مقصرند. طلبکاران همراه با “ما فقرا” و “شما پولدارها” بصورت تجریدی مطرح میشوند. دولتی نیستند. ربطی به جمهوری اسلامی ندارند.) و بالاخره٬ در تقابل با تعریف انسان از طرف قاضی٬ مادر زنی داریم که طفل بدنیا نیامده را آدم حساب نمیکند.

جالب است فیلمی که خدمتکار را بخاطر ترک محل کار در دادگاه مقصر معرفی میکند٬ تصادف ماشین در هنگام کار را مشکل خود کارگر قلمداد میکند. این “طبیعی” است که تصادف با ماشین در هنگام انجام وظیفه جزیی از شغل محسوب میشود!

بنابراین دولت٬ آنهم دولت جمهوری اسلامی٬ قاضی عادلیست که به مشکلاتی که منشاش دولت نیست رسیدگی میکند. (دلیل طلاق٬ ترس سیمین از مواجه با مشکلات زندگی است. میخواهد از ایران فرار کند تا با مشکلات زندگی در ایران دست و پنجه نرم نکند. بیکاری کارگر کفاش از سر طمع صاحب کفاشی است و زندان رفتنش بخاطر پولدوستی طلبکارهاست). یک دست نامریی هم هست که جامعه را به فقیر و دارا تقسیم کرده است. “انصاف” این جامعه بر حسب فقیر(که قانع و مذهبی است) و غنی (که طمع کار و پول پرست است) تعیین نمیشود. بلکه افراد هستند که حق انتخاب دارند. نادر چندان هم ادعای مذهبی بودن نداره٬ مرفه است منتهی انسانی است با وجدان. طلبکاران و صاحب کفاشی متمولند اما بی وجدان٬ طمع کار٬ پول پرست و بی اخلاق.

خلاصه کنم٬ نهاد دولت عادل٬ مردم مقصر و یک مشت خبیت هم هستند که با اتکا به یک قانون ابدی و ازلی جامعه را به فقرا و اغنیا تقسیم کرده اند. و این داستان زندگی بشر از ابتدا تا به امروز است (از طریق یک داستانی که کودک میخواند متوجه میشویم این وضع از زمان عباسیه وجود داشته است٬ اشراف داشتیم و عامه).

نتیجه
برخلاف برخی تحلیلها که در آن تصمیم به خروج از ایران سیمین عمده و قطبی شده است٬ یا جوانب دیگر و بنظر من حاشیه ای را بر له و علیه فیلم طرح میکنند٬ من کلا نظرم اینست که این فیلم برای کسانیکه جمهوری اسلامی را میشناسند٬ یک فیلم تفننی است٬ همانطور که یک فیلم تخیلی تفننی است. چون میدانند این فیلم اصلا ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. اما وقتی این فیلم فستیوالی شد و به خارج صادر شد٬ تبدیل به ابزار تبلیغاتی برای جمهوری نکبت اسلامی میشود. این شکل ارایه تصویراز زندگی در ایران٬ چه آگاهانه صورت گرفته باشد چه غیرآگاهانه٬ برای بیینده غیر ایرانی یک کلاشی سیاسی صرف در خدمت جمهوری اسلامی است. بزک کردن جمهوری اسلامی است.