“دوستان مردم کیانند”! تشدید بحران رژیم اسلامى و تحرک اپوزیسیون راست

جمهورى اسلامى در عمیق ترین بحران تاریخ خود دست و پا میزند. این بحران قدیمى است٬ وجوه سیاسى٬ اقتصادى و فرهنگى دارد. بحران بقا است. بحرانى که با سه دهه تروریسم و باج خواهى و سرکوب عریان و قتل عام نه فقط محدود و کنترل نشده است بلکه در هر دوره تشدید یافته است. اساس این بحران وصله ناجور جمهورى اسلامى به روش زندگى و تمایلات و توقعات فرهنگى و سیاسى و اقتصادى جامعه اى است که صاف و ساده این وضعیت را نمى پذیرد. این رژیم نه میتواند منشا گشایش فرهنگى و سیاسى باشد٬ که همین خود در گرو گشایش و ثبات اقتصادى است٬ نه میتواند رژیم مطلوب راه انداختن سرمایه دارى ایران و بسیج طبقه بورژوازى ایران باشد٬ نه میتواند در تعادلى قابل قبول و دراز مدت با دنیاى بیرون خود قرار گیرد٬ و مهمتر٬ نمیتواند بعنوان یک حکومت اسلامى با قوانین عصر حجرى مردم کارگر و زحمتکش و اکثریت عظیمى را به تمکین به وضعیت موجود بکشاند. بحران این حکومت راه علاج ندارد. از پروژه سردار سازندگى و “ایران ژاپن میشود” تا پروژه اصلاحات دینى خاتمى و “دیالوگ تمدنها” تا جنبش سبز خمینى چى موسوى و شرکا٬ نشان داده که بحران این رژیم لااقل از درون رژیم اسلامى راه علاج ندارد. کل این پروژه ها٬ تنها توانسته براى بقاى ننگین حکومت در متن محدودیت هاى داخلى و بین المللى وقت بخرد. بحران حکومت اسلامى به این معنا “بحران آخر” آنست.

اما مشخصات بحران حکومت اسلامى ابعاد جدیدترى یافته اند. نفس نخواستن مردم و عزم سرنگونى حکومت به تشدید انشقاق در بالا و گسترش جدالهاى خونین درون حکومتى منجر شده است. اقتصاد جمهورى اسلامى علیرغم همه تمهیدات تاکنونى نه تنها جانى نگرفت بلکه ورشکستگى تمام عیار اقتصادى منجر شد. تولید بیست درصدى بخش اعظم صنایع٬ تعطیلى بسیارى از پروژه هاى جدید٬ ناتوانى در نوسازى صنعت نفت و کاهش مرتب تولید٬ تورم افسار گسیخته٬ سقوط آزاد ارزش ریال٬ تبدیل دلالى به رکن تحرک اقتصادى٬ ناامنى شدید سرمایه و فسخ قراردادها٬ بیکارى نجومى٬ فقر و فلاکت روز افزون چند ده میلیونى٬ تشدید فساد و جنایت و ناامنى عمومى٬ و وحشت از کمبود و قحطى مایحتاج پایه اى مردم تنها از نتایج تشدید بحران اقتصاد سرمایه دارى ایران است. اگرچه تحریمها در تشدید این اوضاع نقش داشته اند اما تنها فاکتورى نیست که اقتصاد ایران را به این ورطه سقوط آزاد رانده است. اینها مقدمات یک فروپاشى اقتصادى است. بحران حکومت اسلامى بناگزیر و بنا به دینامیزم بحران وارد مراحل خرد کننده خود شد. شمشیر تصفیه هاى خونین درون حکومتى که با جراحى پاره هاى تن خمینى و شرکاى قتل و جنایت ابعاد وسیع ترى یافت٬ بعد از دوره اى وقفه و جدال در تاریکخانه٬ امروز روى گردن جنایتکارترین جنایتکاران در اردوى راست حکومتى قرار گرفته است. مبناى تشدید این جدالها نه تهدید آمریکا و ناتو است و نه “سازشکارى” و “آمریکائى” شدن سران سپاه پاسداران و رئیس جمهور تیر خلاص زن آن و نه فساد این و آن بخش حکومت تماما فاسد اسلامى. مبناى این تشدید جدال درون حکومتى اساسا تهدید سرنگونى است. تهدیدى که دیگر برخلاف سالهاى گذشته امرى صرفا داخلى نیست بلکه مبنائى منطقه اى و جهانى دارد. تهدیدى که پایه هاى اسلام سیاسى و تروریسم اسلامى و ائتلاف آنرا در منطقه بشدت سست کرده است. همانهائى که روزى زیر بغل خمینى را گرفتند و در نوفل لوشاتو زیر نور قرار دادند تا بعنوان ناجى سرمایه دارى ایران در مقابل کارگر نفت و انقلاب چپگرایانه ۵٧ قرار دهند٬ همانها امروز با همان معضلات و چه بسا بسیار شدیدتر٬ براى نجات حکومتهاى سرمایه دارى که مورد هجوم اعتراض توده اى و میلیونى قرار گرفته اند٬ در فقدان یک آلترناتیو مطلوب بورژوائى دست بدامن “اسلام خوش خیم” و پرو آمریکائى شده اند. اگر جمهورى اسلامى حکومتى مانند پاکستان و هند و اسرائیل و ترکیه بود٬ این همه جنجال برسر پرونده اتمى موضوعیت پیدا نمیکرد. معضل “قدرت تسلیحاتى” حکومت اسلامى نیست٬ معضل مسلح شدن دولتى متخاصم و اسلام سیاسى متکى بر تروریسم در جدال تروریستى جهانى و معادلات استراتژیک آنست.

اپوزیسیون راست و اوضاع جدید

هر زمان که تنش و تقابل سیاسى و دیپلماتیک و ایضا خطر تقابل نظامى و جنگ بین اردوهاى تروریستى بالا میگیرد٬ تحرک شدیدى در درون نیروهاى اپوزیسیون راست آغاز میشود و با فروکش کردن آن یا دچار دیپرسیون سیاسى میشوند و یا عمده همین جماعت به طرق مختلف به دامن جناحى از جمهورى اسلامى میخزند. بار دیگر این صحنه به شکل مضحک آن دارد تکرار میشود و طیف وسیعى از نیروهاى اپوزیسیون و تازه اپوزیسیون و پرت شده از مدار حکومت اسلامى٬ اعم از جنبش ملى اسلامى و جنبش ناسیونالیسم پرو غرب٬ نیروهاى عشیره اى و قومى تا شخصیتهاى تاریک فکر ژورنالیست و مفسر٬ تحت حمایت رسانه اى وسیع در ارکسترى گوشخراش بر طبل جنگ و تحریم اقتصادى و آلترناتیو سازى میکوبند. “آلترناتیو سازى” درخود مذموم نیست و امر هر نیرو و جنبش سیاسى جدى است. اما اینها بند و بست از بالاى سر مردم٬ توطئه علیه زندگى و نفس حیات مردم٬ دفاع از شنیع ترین روشهاى سیاسى و اقتصادى و نظامى را بعنوان “آلترناتیو سازى” و با زرورق “حقوق بشر” و “دخالت بشر دوستانه” به جامعه تزریق میکنند.

تردیدى نیست که منشا این تحرک تغییرات جدى در موقعیت جمهورى اسلامى٬ اوضاع منطقه اى و جهانى است. بحران اقتصادى جهان سرمایه دارى و موج تعرض دست راستى در ابعاد جهانى به مردم کارگر و زحمتکش٬ بمیدان آوردن مجدد میلیتاریسم و تروریسم دولتى تحت عنوان “دخالت بشر دوستانه” براى قیچى کردن اعتراضات توده اى و انقلابى٬ شکل دادن به نیروهاى دست راستى و بعبارت دقیقتر تجدید آرایش در درون صفوف بورژوازى براى مقابله با پیامدهاى بحران سیاسى و اقتصادى در کشورهاى مختلف٬ تضعیف جریان اسلامى ضد آمریکا و رسیدن جدال تروریستى به مراحل تعیین کننده٬ ناتوانى بورژوازى از کنترل اعتراضات توده اى و کارگرى در خود کشورهاى غربى٬ عروج اعتراضات کارگرى و زیر سوال رفتن نفس مشروعیت نظم سرمایه دارى و شکست ترهات و تبلیغات ضد کمونیستى٬ سر باز کردن تقابلهاى جهانى بعد از جنگ سرد براى شکل دادن به حوزه هاى قدرت و نفوذ سیاسى و اقتصادى٬ همه نیروهاى درگیر در صحنه سیاست را به تحرک و تلاش براى ایفاى نقش وامیدارد. مجموعه این اوضاع پروژه و نیروهائى را حاشیه اى و پروژه ها و نیروهائى را به صحنه فرامیخواند.

تا به مورد مشخص جمهورى اسلامى و تروریسم اسلامى برمیگردد٬ این نیرو در متن این جدال جهانى مدعى قدرت منطقه اى و پرچمدارى بورژوازى منطقه براى اعاده امتیازات سیاسى و اقتصادى خود بعد از شکست ناسیونالیسم میلیتانت عرب بود. آمریکا و ائتلاف تروریسم دولتى نیز خواهان تحمیل تعادل جدیدى به اسلام سیاسى و نه تماما از صحنه خارج کردن آن بود. براى تحمیل این تعادل جنگها صورت گرفته و مادام که به نتیجه مطلوبى نرسیده میتواند بازهم صورت بگیرد. تکرار سناریوى لیبى در سوریه٬ که احتمال آن جدى است٬ کمر این جنبش را در این تقابل میشکند. تمام تلاش جمهورى اسلامى در دفاع و حمایت از کشتار حکومت بشار اسد و تغذیه حزب الله و نیروهاى موئتلفش در منطقه٬ گردن کشى و تهدید تروریستى و تلاش براى مسلح کردن جنبش اسلامى به جریانى اتمى٬ چیزى جز ممانعت از شکست سنگین در نبرد تروریستى نیست.

تحرک اپوزیسیون دست راستى ایران در این متن منطقه اى و جهانى معنى پیدا میکند. اولا٬ دیگر امیدى به سیاست پراگماتیستى آمریکا و دولتهاى غربى براى تقویت نیروهاى طرفدار سازش در درون جمهورى اسلامى ندارند. این نیروها فى الحال اگر نه تماما اما اساسا به بیرون پرتاب شده اند. ثانیا دیگر نمیشود مردم را تحت هیچ شرایطى در مضحکه انتخابات حکومت با پرچم “انتخاب بین بد و بدتر” بسیج کرد. دلیل تحریمى شدن همه اینان صرفا این نیست که خودشان به بیرون پرتاب شدند بلکه و اساسا اینست که پرونده این پروژه بسته شده است. ثالثا٬ نه بورژوازى ایران و نه بورژوازى جهانى وعده نداده براى همیشه جمهورى اسلامى را از سر ناچارى تحمل کند. اگر درانقلاب ۵٧ تهدید چپ به حاشیه اى ترین نیروى سیاسى شانس پرتاب شدن به قدرت را توسط اینان داد٬ امروز در متن این بحران جهانى و منطقه اى و سنتهاى سیاسى ریشه دار در جامعه ایران٬ “خطر” چپ در یک تلاقى سیاسى و انقلابى بیشتر نباشد کمتر نیست. و بالاخره الگوى لیبى میگوید که میتوان تا دیروز یار غار و دوست سران فخیمه دول غربى و کارتل هاى نفتى بود و بعد از چند ماه به “خطرى براى دمکراسى” تبدیل شد و ناتو و میلیتاریسم را بعد از افتصاح و شکست حمله به عراق براى “دخالت بشر دوستانه” محترمانه و حق بجانب بمیدان آورد.

مجموعه این اوضاع نیروهاى مختلفى در جنبش ملى اسلامى٬ ناسیونالیسم پرو غربى٬ قوم پرستان و خیل تاریک فکران اپوزیسیون را با پرچمها و توجیهات و ادله هاى مختلف پشت سیاست تحریم اقتصادى٬ حمله نظامى٬ هورا کشیدن براى ناتو٬ و جلسات مکرر براى تشکیل “شوراى ملى” و “کنگره ملى” و “دولت موقت” و غیره میبرد. بخشى از این نیروها طرفداران وقیح حمله نظامى و تحریم همه جانبه تجارى اند. صریحا میگویند که این کشتار وسیع مردم و پیامدهاى آن براى نسل هاى متمادى “هزینه” اى است که باید پرداخت شود. انگار از جیب پدر محترمشان میپردازند! بخش دیگرى در صورت ظاهر این وقاحت را ندارند اما در نفس پروژه شریک اند و هر زمان که اجرائى بودن آن عملى تر شود٬ بدون تردید روى این ارابه میپرند و توجیه و تئورى کافى هم براى آن سرهم میکنند.

این نیروها با هر رنگ پرچمى دشمنان مردم٬ دشمنان آزادى و برابرى٬ دشمنان کودکان معصوم٬ دشمنان پیران و بیماران٬ دشمنان کارگران و محرومانى هستند که در چنین اوضاعى “انتخابى” جز قتل عام شدن ندارند. این نیروها شبیه سربازان اسرائیلى هستند که مجرى صبراها و شتیلاها بودند. شبیه نازیها و فاشیستها هستند که آشویتس ها و قتل عامهاى فراموش نشدنى تاریخ را به نام خود ثبت کرده اند. این نیروها در شقاوت و ضدیت با انسان از جنس خامنه اى و جمهورى اسلامى و طالبان و القاعده اند. این نیروها دشمن آزادیخواهى٬ دسمن اعاده حرمت انسانى٬ دشمن رفع تبعیض٬ دشمن جنبش سوسیالیستى و کمونیستى و طبقه کارگر اند. جریانات و نیروهائى که تاریخشان یا با حمایت از حکومت جلاد و ضد آزادى اسلامى عجین است و یا تبدیل شدن به سگ شکارى ارتش آمریکا و ناتو را براى رسیدن به نان و نوائى پلاتفرم خود قرار داده اند.

کمونیسم کارگرى٬ جنبش آزادیخواهانه طبقه کارگر علیه سرمایه دارى٬ جنبش رفع تبعیض و آزادى و برابرى و رفاه٬ هیچ سنخیتى با این دشمنان مردم ندارد. جامعه ایران باید در این دوران حساس دوستان و دشمنان مردم را با تمام قد و قواره و تاریخ شان بشناسد. این دوره اى است که کمونیسم کارگرى و اردوى آزادیخواهى و برابرى طلبى و انقلابیون باید اولا براى رفع این خطر و منتفى کردن آن تلاش کنند. ثانیا آمادگى کامل براى مقابله با تروریستهاى متفرقه دولتى و اسلامى و موئتلفین اپوزیسیونى شان را ایجاد کنند و راسا آماده شوند. در صورت وقوع چنین سناریوئى مسئله قدرت سیاسى روى میز همه قرار میگیرد. عده اى میخواهند روى دوش تلى از اجساد و قربانیان بیشمار و عنصر استیصال جامعه به سمت قدرت دورخیر کنند. کمونیسم کارگرى و جنبش آزادى و برابرى نیز باید براى همان اهداف دیرینه آزادیخواهانه و سوسیالیستى اما در شرایطى جدید با تمام قدرت و با پاسخ دادن به الزامات چنین دوره ویژه اى براى قدرت سیاسى دورخیز کند. اهداف ما نه با بقاى جمهورى اسلامى و سیاست “دفاع از وطن در مقابل خارجى”٬ نه با دفاع از وضع موجود و موعظه صلح بین تروریستها٬ و نه با تهاجم تروریستى آمریکا و ناتو متحقق نمیشود. اهداف ما در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى و به شکست کشاندن دورنماى میلیتاریستى و تروریستى است.

براى منتفى کردن این خطر بزرگ باید امروز مبارزه علیه جمهورى اسلامى را گسترش داد و با تشدید مبارزه انقلابى به کل این سناریو و تلاشهاى مدافعان مرتجع و ضد جامعه آن مهر بطلان کوبید. اما در صورت وقوع چنین وضعیتى نباید صحنه را واگذار کرد بلکه باید براى ختم انقلابى آن بمیدان آمد. *