“باز هم در رابطه با جنبش زنان” (بخش دوم)

در ادامه مقاله “باز هم در رابطه با جنبش زنان” که در ٢٩ نوامبر نوشته شد، در اینجا به برخی دیگر از نظرات نادرست و انحرافی که توسط افرادی مانند شهین نوائی در رابطه با جنبش انقلابی زنان مطرح شده، می پردازیم.

یکی از اظهارات نادرست شهین نوائی ها در رابطه با مبارزات زنان زحمتکش اروپا است. نوائی ها ادعا می کنند که “جنبش زنان در اروپا از سال ١٩۶٨ میلادی به مسائل فرهنگی و مبارزه با مردسالاری پرداخت.” فمنیست هایی مانند شهین نوائی آنقدر اینگونه ادعاهای دروغین را تکرار کرده اند که خودشان هم باورشان شده و نظرات فمنیستی ١٩۶٨ را (که درواقع بر دیدگاه هایی غیرعلمی تکیه داشته و به عنوان مثال مردها، و نه سیستم طبقاتی حاکم را، عامل فرودستی زنان می پندارند) به غلط “جنبش زنان” و اولین کسانی که با مردسالاری مبارزه کردند، می خوانند. آنها با این ادعا، نه تنها مبارزات و نقش زنان آگاه طبقه کارگر را در تاریخ جنبش زنان و پروسه رشد آن، کتمان کرده، بلکه تلاش می کنند که همه مبارزات زنان برعلیه فرهنگ و قوانین مردسالارانه را که در قرن های گذشته نیز جاری بوده، از تاریخ پاک کنند (و یا از چشم جوانان تشنه آگاهی پنهان نگه دارند!)

درحالیکه هر فرد آگاه به تاریخ مبارزات زنان به خوبی می داند که خیلی پیش از ١٩۶٨، زنان اروپا در انقلاب ها و نبردهای طبقاتی- اجتماعی متعدد، مبارزه برای کسب حقوق و آزادی و برابری با مردها را به عنوان بخشی اساسی از مبارزه همگانی برای نابودی سیستم های ستمگر موجود به پیش می بردند. به عنوان مثال یکی از مهمترین لحضات تاریخی جنبش زنان جهان، مبارزات زنان کمون پاریس بود. زنان زحمتکش پاریس با شرکت در مبارزه و ایفای نقش در کمون آموختند که با شرکت در مبارزه اجتماعی انقلابی برای تغییر ریشه ای جامعه کهنه و با ایجاد جامعه ای واقعأ آزاد و برابر می توانند به آزادی واقعی و همه خواسته های خود برسند. درواقع می توان گفت که هرچند که عمر کمون کوتاه بود، اما زنان کمون توانستند تار و پود واقعی جنبش انقلابی زنان را پایه ریزی کنند و سرمشقی برای زنان مبارز انقلابی بوجود آورند. تشکیلات انقلابی زنان کمون پاریس “اتحاد زنان برای دفاع از پاریس و کمک به مجروحین” (اتحاد زنان) نام داشت. بنیانگذاران این سازمان، زنان روشنفکر طبقه کارگر و کارگران انقلابی و آگاهی بودند که نه تنها زنان آگاه و زحمتکشان انقلابی را برای انجام وظایف کمون مانند رساندن کمک های پزشکی به سنگرها، ایجاد آشپزخانه های عمومی برای فقرا و غذارسانی به سنگرها، تشکیل مهدکودک و مدارس رایگان و بسیاری دیگر از وظایف اجتماعی سازماندهی می کردند، بلکه به مبارزه برای از بین بردن ستم جنسیتی نیز می پرداختند. “اتحاد زنان” یکی از مهمترین نقش های تاریخی خود را در زمینه لغو ستم جنسیتی در زمانی ایفا کرد که کارخانه های باقی مانده از سرمایه داران را به کارگاه های تولید فشنگ، اونیفورم ارتش کمون، کیسه های شن برای سنگرسازی و دیگر مایحتاج کمون تبدیل کرد و در این کارگاه ها برای اولین بار در تاریخ، مهمترین و اولین شرط ایجاد برابری واقعی میان زن و مرد، یعنی پرداخت حقوق مساوی به کارگران زن و مرد و ایجاد برابری اقتصادی را، در کمون به مرحله عمل درآمد. (١)

نمونه دیگری از جنبش زنان اروپا، مبارزات انقلابی زنان در اواخر قرن نوزده و آغاز قرن بیستم بود. در آن زمان، زنان کشورهای صنعتی پیشرفته که وسیعأ وارد بازار کار شده بودند، بخصوص در صنایع بافندگی و خدمات خانگی که کمترین مزد و بدترین شرایط کار را داشتند، تحت شدیدترین استثمارها و ستم مضاعف، زندگی بسیار رنج آوری را می گذراندند. آنها برای تغییر زندگی اسارت بار خود، هر چه وسیعتر وارد صحنه مبارزات اجتماعی صنفی و سیاسی (مانند مبارزه برای کسب حق رأی) شدند. مبارزات رادیکال زنان کارگر به تدریج منجر به تغییر جو جامعه و مهیا کردن شرایط برای فعالیت سیاسی-اجتماعی زنان اقشار و طبقات مختلف منجمله زنان بورژوا (که در جهت منافع طبقاتی خود و در تضاد با زنان کارگر حرکت می کردند) شد.

زنان روشنفکر طبقه کارگر، زنان مارکسیستی مانند کلارا زتکین و الکساندرا کولنتای، مبارزه برای کسب آزادی های سیاسی-اجتماعی زنان (مانند حق رأی) را برای ارتقای وضعیت اقتصادی-اجتماعی زنان فرودست جامعه ضروری می دانستند و از جنبش حق رأی زنان حمایت می کردند. اما زنان بورژوا (به اصطلاح فمنیست های آن زمان) مانند همه فمنیست ها، نه تنها خواهان پایان دادن به درد و رنج و ظلم و ستمی که به زنان کارگر می شد، نبودند، بلکه از مبارزات انقلابی زنان کارگر هراس داشتند و به اشکال مختلف تلاش می کردند که سدهایی در مقابل مبارزات آنها ایجاد کنند. 

کلارا زتکین و دیگر زنان آگاه آن زمان فعالانه به افشای ماهیت فعالیت های زنان بورژوا پرداخته و اجازه نمی دادند که گروه های زنان بورژوا از نیروی عظیم زنان محروم جامعه برای رسیدن به اهداف طبقاتی خود استفاده کنند. کلارا به درستی می گفت که “هدف زنان بورژوا فقط برداشتن موانع قانونی برای شرکت همه جانبه خود در ابعاد مختلف سیستم سرمایه داری و رقابت با مردهای بورژوا، و تقویت موقعیت خود در مقابل آنها است. آنها اگر بدانند که حق رأی منجر به تقویت موقعیت زنان کارگر می شود، با آن مخالفت می کنند. اما ما خواهان حقوق برابر با مردها هستیم تا بتوانیم همراه با آنها، زنجیرهای اسارت را پاره کرده و این جامعه طبقاتی را نابود کنیم.”

در ارتباط با شرکت وسیع زنان در خیزش سال ١٣٨٨ نیز نوائی به اظهار نظراتی انحرافی و نادرست پرداخته و می گوید “متأسفانه در خیزش ٢٠٠٩ میلادی در ایران ما می بینیم که زنان دوش به دوش مردان در این خیزش شرکت داشتند، ولی به بیان خواسته های خودشان نمی پردازند.

نوائی که “کمپین یک میلیون امضا” را “بخشی از جنبش زنان” می داند و برایش عجیب است که چرا آنها در خیزش توده ها شرکت نکردند (!!) سوال می کند که “چرا بخشی از جنبش زنان در بحران سیاسی اخیر بدون چشم انداز و برنامه خاصی با حکومتیان سابق که امروز اپوزیسیون شده اند همراه شد؟

خانم نوائی، آیا شما نمی دانی که “کمپین” بخشی از جنبش واقعی زنان نیست و اتفاقأ کمپین برخلاف تصور شما، چشم انداز و برنامه خاصی دارد، که آن هم حفظ سیستم جنایتکار کنونی است. و بر اساس این هدف است که آنها نه تنها در جنبش توده ها شرکت نکرده و از موسوی عامل کشتار ١٣۶٧ پیروی می کنند، بلکه دشمن توده های انقلابی و زنان مبارز شرکت کننده در خیزش ٨٨ نیز هستند.

برخلاف طرز فکر سطحی خانم نوائی در مورد “جنبش زنان” و “طرح خواست های زنان” در جنبش های اجتماعی، شرکت توده ها در یک جنبش اجتماعی به این مفهوم نیست که به عنوان مثال خواسته های زنان با خواسته های اجتماعی در تناقض است و زنان یا باید مسائل عمومی جامعه را مطرح کنند و یا فقط خواست های مخصوص خودشان را.

در یک جنبش عمومی دمکراتیک و انقلابی، همه اقشار فرودست جامعه در مبارزه ای مشترک برعلیه دشمنی مشترک شرکت کرده و هر کدام هم مسائل صنفی خود را مطرح می کنند و هم مسائل عمومی جامعه را. و این تنها زمانی به بهترین وجه امکان پذیر است که اقشار و طبقات تحت ستم دارای تشکل های دموکراتیک و انقلابی باشند.

فقدان تشکل، اصلی ترین نقطه ضعف جنبش ٨٨ بود. اگر تشکل های واقعی زنان وجود داشتند، مسلمأ زنان می توانستند مسائل و خواسته های خود را به وضوح و شدت بیشتری مطرح کنند. با وجود نداشتن تشکل، زنان مبارز ٨٨ تا آنجا که امکان و موقعیتش را داشتند، حتی خواسته هایشان را روی مقوایی نوشته و در تظاهرات به دست می گرفتند.

نوائی به جای مطرح کردن این واقعیات، زنان مبارز ایران را به دلیل عدم توانایی در طرح برجسته مسائل خاص خود (و درواقع به دلیل نداشتن تشکل دموکراتیک واقعی) متهم به ناآگاهی می کند و جانفشانی های دختران جوان در نبردهای خیابانی با مزدوران رژیم را دست کم گرفته و بی ارزش جلوه می دهد.

 

در طول زمانی که از خیزش توده ای ١٣٨٨ می گذرد، زنان پر شهامتی که در صف مقدم نبردهای خونین توده ها با جنایتکاران رژیم، مبارزه می کردند، از همه طرف (هم از جانب عمال رژیم و اصلاح طلبان و انواع به اصطلاح “روشنفکران” خرده بورژوا و “چپ” های تقلبی و فمنیست ها- این نخبگان بورژوازی که هر جا لازم باشد در لباس “دوست” به جنبش زنان ضربه می زنند-) مورد تحقیر قرار گرفته و شرکت آنها در خیزش توده ای ٨٨ به اشکال مختلف بی ارزش قلمداد شده و به حساب “ناآگاهی زنان به مسائل جنسیتی اشان” گذاشته شده است. اما این نظر غلط که گویا زنان مبارز در جنبش ٨٨ از بیان خواسته هایشان گذشته بودند، با واقعیت انطباق ندارد. (٢) آنها نه توهمی نسبت به خواسته هایشان داشتند و نه ترس و ابایی از بیان آنها. مسئله این است که آنچه آن زنان مبارز به عنوان شعار و خواسته های عام جنبش مطرح کردند (و در صدر آنها خواست سرنگونی جمهوری اسلامی قرار داشت) از جانب خانم نوائی ها به عنوان “خواست های زنانه” به رسمیت شناخته نشده است. باید از خانم نوائی پرسید که آیا دختران جوانی که شعار می دادند “مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی” و فریاد زنان به مزدوران رژیم حمله می کردند، زنانی که مردهای پشت سر خود را به مقاومت و ادامه نبرد فرا می خواندند، زنان جوانی که خونشان هنوز بر آسفالت خیابانهای شهرهای ایران خشک نشده، زنانی که تا پای مرگ مقاومت کردند و به نبردهای شجاعانه ادامه دادند، زنانی که از شکنجه و تجاوز و مرگ نهراسیدند، مگر همه این شجاعت و مبارزه و مقاومت بی نظیر جز با پشتوانه ای از آگاهی محض بر آنچه که می خواهند و آنچه که نمی خواهند، امکان پذیر است؟ آیا این زنان می توانستند بدون پشتوانه آگاهی بر خواسته هایشان، بدون شناخت دشمن واقعی و استثمار گرانشان، بدون شناخت کافی از راه درست مبارزه، به چنین کارهایی دست بزنند؟ زنان مبارز ایران هر جا امکان یافته اند، خواست های برحق خود را مطرح و برای آن مبارزه کرده اند و همانطور که گفته شد در این جنبش نیز آنها چنین کردند.

با در نظر گرفتن این امر، به این واقعیت باید توجه داشت که زنان طبقات فرودست جامعه، از زنان خانواده های کارگری گرفته تا خرده بورژوازی فقیر شهری (معلم و پرستار و …) بر اساس تجارب واقعی برگرفته از زندگی پرمشقت خود تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، به آن درجه از آگاهی اجتماعی دست یافته اند که به درستی می دانند که جز با شرکت فعال در مبارزه مشترک فرودستان برای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی، هیچ راه دیگری برای رهایی از چنگال ظالمان وجود ندارد و جز از طریق انقلابی پیروزمند برای سرنگونی جمهوری اسلامی، هیچکدام از اقشار و طبقات فرودست جامعه قادر به کسب آزادی و برابری واقعی نیستند و مسلم است که زنان هم نمی توانند به خواست های خاص خود برسند.

 

زیرنویس ها:

 

 (١) “اتحاد زنان” در فراخوان ١١ اپریل ١٨٧١ که در آن با تکیه بر مواضع سوسیالیستی و انترناسیونالیستی خود، زنان را به شرکت در انقلاب فرا می خواند، اهداف و برنامه “اتحاد زنان” را نیز “انقلاب اجتماعی برای از بین بردن سیستم اجتماعی و حقوقی موجود، برای از بین بردن همه اشکال مختلف ظلم و ستم و برای برقراری حکومت کارگری به جای حکومت سرمایه، برای رهایی طبقه کارگر به دست طبقه کارگر” خواند.

کمون پاریس به دولتی کارگری انقلابی گفته می شود که از ١٨  ماه مارچ تا ٢٨ ماه مه ١٨٧١ در پاریس حاکم بود.   

 

(٢) برای آشنا شدن بیشتر با چگونگی شرکت زنان در جنبش ٨٨، می توان به عنوان مثال به مصاحبه نشریه “پیام فدایی” با یکی از جوانانی که در آن تظاهرات شرکت داشته، رجوع کرد.