چرا مبارزه علنی- قانونی کارگران ممنوع؟

آقای ناصر اصغری در هفته های گذشته در دو مطلب یکی “انجمن صنفی خبازان مریوان و سروآباد” چگونه نهادی است؟ (١) و دوم ” اعتراضات کارگری باید اتحاد کارگران را بدنبال داشته باشد! در حاشیه نامه اعتراضی “کارگران ایران‌خودرو ” (٢)؛ انتقاداتی مطرح کرده که چرا کارگران در مکاتبه با مقامات کشور آنان را (محترم) خطاب کرده اند؟ چرا به بندهای قانون اساسی جمهوری اسلامی توسل کردند؟ بعلاوه مدعی هستند تنظیم کننده نامه “کارگران ایران‌خودرو ” حاوی تفرقه بین کارگران است. من دو انتقاد اول را چکیده جهتگیری و خط مشی نود در صد احزاب، سازمانها و اشخاص فعال کمونیسم بورژوایی و ضد رژیمی در برخورد به مبارزات علنی قانونی کارگران ایران میدانم. جهتگیری و خط مشی که هر جای کارگران تشکلی ایجاد کرده و برای بهبود شرایط اقتصادی خود تلاشی کرده اند، در مقابل آنان قرار گرفته است. رویکردی که تشکل های رسته ها در این مرحله را ابزاری برای رسیدگی به معضلات و امور و مسائل روزمره خود کارگران نمی خواهد، آن را برای نمایش خیابانی با هر بهانه ای، (رفتن به نماز جمعه) برای سرنگونی رژیم می خواهد. تشکل کارگران را بعنوان مهم ترین ابزار پاسخ گویی به نیازهای اقتصادی آنان مهم و عزیز نمی دانند و مثل نیروی “ملیشا” احزاب اپوزیسیون رژیم جهت “تسخیر پادگان” ها و به قدرت رساندن احزاب به آنان می نگرند. بحث من این نیست که این دو تشکل ایده آل هستند، اختلاف من با فعالین احزاب و سازمانهای کمونیسم بورژوایی این است که هیچ مبارزه و تشکل کارگری تا در قالب ضد رژیمی صرف آنها نگنجد، عزیز نمی شمارند و بد تر از این، تلاش برای ایجاد و قانونی کردن آنها را سازش با رژیم می خوانند. پرداختن به نوشته های این دوست بطور موردی تا چه حد حائزاهمیت هست یا نیست ثانوی است، مساله مهم دیدن و نقد کردن این رویکرد و جهتگیری عمومی قریب به اتفاق چپ ایران در بر خورد به مبارزه اقتصادی کارگران از این منظره و مجاری است. این نوشته نقدی بر درک بورژوائی این احزاب از مبارزه علنی و قانونی کارگران است.

تفاوت های ما چیست؟

خوانندگانی که طی ماه های گذشته نوشته های ما و سایر جریانات چپ ایرانی را دنبال کرده اند، بوضوح شاهد دو برخورد به تشکل یابی و سازماندهی کمونیستی طبقه کارگر در ایران هستند. اولی ما که معتقد هستیم اساسی ترین اولویت تشکل کارگری پافشاری بر ایجاد تشکل های کارگری، سد بستن علیه بیکاری، افزایش دست مزدها، برابری دست مزدها، مبارزه مدنی، علنی- قانونی، آزادی حق تشکل و اعتصاب، پرداخت حقوق کامل در ایام اعتصاب، آزادی پیکت در بنگاه ها، کاهش منظم ساعت کار کارهای سخت، مرخصی سالانه، مبارزه برای مرخصی زنان در دوره عادت ماهانه، ممنوعیت هر نوع کسر دستمزد به بهانه های مختلف، بیمه بیکاری، تضمین ایمنی و بهداشت محیط کار و غیره. موفقیت یاعدم موفقیت، رایکال یا غیر رایکال بودن مبارزات کارگران بر اساس متحقق کردن، فرموله کردن این مطالبات و کنارگذاشتن موانع سر راه دست یافتن کارگران به آنها را معیار کارگری- کمونیستی این مبارزات می دانیم. این عرصه ها اولویت نبرد کمونیسم کارگری امروز با بورژوازی و با کل سرمایه داری هستند. برخورد دوم امثال اصغری و کل کمونیسم بورژوایی ضد رژیمی ایران است که فکوس کافی روی نیازهای فوق الذکر را به بهانه های متعدد سیاسی و تفسیر بردار (بورژوا پسند) مانند مسائل سیاسی ایران، اوضاع سیاسی ایران، بحران حکومتی و…، “زیادی چسبیدن کارگر” به مبارزه اقتصادی و بضرر آنها، دور کردن آنان از پرداختن به مسائل حاد سیاسی جامعه ومبارزه اقتصادی را به سود رژیم میداند! معیار کارگری و غیر کارگری هر مبارزه ای را با نرخ مرگ بر خامنه ای، احمدی نژاد و رژیم با بیانات مختلف نتیجه می گیرد.

اصغری می نویسد:  این “انجمن” وبلاگی دارد به اسم “زحمتکشان جامعه” و سوتیتری تحت عنوان “ما خواستار اجرای صحیح قانون کار هستیم”. از همان ابتدا تکلیف خود را با دیگران، با همین سوتیتر روشن می‌کند. در نوشته‌های مختلف مندرج در وبلاگ فوق، همه جا از “مسئولین محترم”، “فرماندار محترم”، “حراست محترم”، “دولت محترم و خدمتگزار”، “اداره اطلاعات محترم”، همکاری آنها، اجازه آنها، “درخواست از نماینده محترم مجلس شورای اسلامی”، “گرفتن پول از اداره کل کار محترم” و غیره حرف زده شده است. انگار این محترمها قوانین سیاره دیگری را اجرا می‌کنند و برای سیاره دیگری سرکوب کرده و نان شب فرزندان کارگران را به گرو گرفته‌اند.  …با مروری بر محتوای وبلاگ این “انجمن” تأکید بر نکاتی و به بهانه همین اخباری که از این نهاد منتشر شده‌اند، الزامی می‌شوند. ابتدا باید بگویم آنچه که در وبلاگ این نهاد آمده است، نیاز به تحقیق بیشتر در زمینه “استقلال” این تشکل را نالازم میکند. آنچه که خود گفته‌اند، به اندازه صد تا پرس و جو و تحقیق گویاست. “

من هنوز فرصت نکردم درجه پیگیری “انجمن صنفی خبازان مریوان و سروآباد در متحقق کردن نیازهای کارگران بسنجم. اما دو “خطای کبیره” ایکه اصغری در هر دو مطلب بهانه کرده تا دیدگاهای کمونیسم بورژوایی را بیان کند اصولی نمی دانم و پشت این روش که بخشی از هویت اغلب احزاب چپ است جهتگیری و متدئولوژی بشدت غیر کارگری نهفته که باید آن را برای جامعه رمزگشایی کرد. این انتقادات اصغری یعنی چرا کارگران در مکاتبه با مقامات کشور آنان را (محترم) خطاب کرده اند؟ و یا چرا به بندهای قانون اساسی جمهوری اسلامی توسل کردند؟ و چرا اصلا اینگونه با مقامات حرف میزنند و … این موضع در ظاهر و در حرف بسیار رادیکال، اما در محتوا و کاربردی ارتجاعی و آوانتوریسم است. چون نقشه قابل اجرا در وضعیت فعلی را جلوی پای تشکل های کارگران نمی گذارد.

ببینید! اصغری با قیافه ای بسیار محق حتی نوشته های این رفقای کارگر را در مورد موجودیت و کارکرد انجمن شان برسمیت نمیشناسد و آنها را به انحا مختلف میخواهد به رژیم و عاملین رژیم بچسباند. این همان ذهنیت واژگونه این نوع چپ ها در مورد طبقه کارگر و مبارزه و اعتراضش است. جهت اطلاع اصغری لازم است اشاره کنم که این انجمن همانطور که خود انجمن در معرفی خودش میگوید از همان سال ۱۳۷۵ تشکیل شد. نه تنها این انجمن بلکه انجمن های صنفی خبازان در شهرهای کامیاران، سنندج، سقز، و بانه و فکر کنم دیواندره هم تشکیل شد و در واقع در استان کردستان این انجمن ها تشکیل شد و انجمن مریوان سرو اباد هم یکی از آنها بود. ناصر اصغری مرتبا در مقام والای نصیحت و کلید دار به این کارگران میگوید که بروید و از تشکل کارگران خباز در سقز و سنندج و مهاباد یاد بگیرید و انگار در آنجا چیز دیگری وجود داشته و دیگران خبر ندارند که انجمن مریوان و سرواباد در مقابل آنها باید خجالت بکشد که وجود دارد و یا مرتبا از سوی این نوع قهرمانان ضد رژیمی خجالت داده شوند. جهت اطلاع اصغری و نه رفقای کارگری که از این تشکل های هم خبر دارند باید اضافه شود که خبازان سنندج هم نه تنها در این سالها بلکه واقعا از هما ن سال ۱۳۴۴ که تاسیس شده زیاد عوض نشده است. انجمن خبازان سقز را بعد از سالها تلاش سرسختانه و خستگی ناپذیر محمود صالحی و رفقایش بالاخره از دست آنها در آوردند و آنچه فضای غالبش را گرفت خانه کارگر و اطلاعات بود و از انجمن خبازان مهاباد هم البته که من اطلاعاتی در دست ندارم و جهت اطلاع ما و دیگران هم شده اصغری در این مورد اطلاعات بیشتری خوب است بدهند. بهرحال منظور این است که واقعا معلوم شود که شمشیر زدن این نوع طرفداران کارگران به روی انجمن خبازان مریوان و سرواباد چقدر بی مایه و پوچ است و کارگران را سراغ ادرسهای کذایی میفرستد که هر چه باشد تجربه کارگران نیست و اگر جایی بوده است خوب اگر به راه جناب اصغری و همفکرانش رفته باشند ضرر کرده اند و آنچه ایشان میگوید تشکل محل کار و زیست نیست و گروه ها و سازمان هایی است که اعضایش غم نان و کار و بهبود آنها و البته حفظ آن را هم ندارند. انجمن صنفی کارگران مریوان و سرواباد و فعالین و دست اندرکارانش با گذشت همه سختیها و شکست و پیشرویها باز هم  بطور طبیعی سراغ مبارزه ای متحد برای بهبود زندگی و کارشان شده اند و با اینکه کارگرانی که در ۱۵ سال قبل آنرا پایه گذاشتند و احتمالا بسیاری از آنها دیگر نه خباز مانده اند و نه فعال آنچنانی باز هم گروهی دیگر و کارگرانی دیگر همان سنت را دارند ادامه میدهند و راهی غیر از این که آشکار و پنهان اتحاد و اعتراض و تلاششان را حفظ کنند ندارند و این را قهرمانانی چون اصغری ها و حزب مطبوعش نمی توانند بفهمند.

اهمیت مبارزه علنی- قانونی

در سنتی که جناب اصغری و حزب کمونیست کارگری قرار دارد ایجاد تشکل کارگران در محل کار و زیست نه سنت است و نه برای امری که دارند لازم میاید. برای این ها جنبش سبز مترقی و مقدس است و همه خستگی ناپذیر در راه تاسوعا و عاشورایش هم آماده اند فدا شوند و رهبرشان هم اعلام میکند که با موسوی و کروبی نمیخواهد کشتی بگیرد ولی به کارگر و حفظ انجمنش میرسد، کشتی گیر و پهلوان شده و “رادیکالیسم” اینها گل میکند چون این نوع فعالیتها از نظر این سنت نه رادیکال است و نه میتواند به سرنگونی منجر شود.

اینها هیچگاه در فکر نهادی قابل اجرا و با دوام در زمین سفت جامعه که علنی و قانونی برای کارگران پا بگیرد نیستند. میخواهند مبارزه مدنی آنان را تابعی از مشی همیشه اپوزیسیون مخفی غیر قانونی و پارتیزانی خود نمایند. و گر نه یک لحظه خود را در موقعیت انجمن صنفی خبازان مریوان و سروآباد قرار دهیم و بخواهیم عملا و علنا کاری کینم و بهبودی در زندگی خود وهم طبقه ای هایمان ایجاد نمائیم و نه شب هنگام در هوای تاریک و با سبک پارتیزانی شعاری بدهیم، جای شعاری روی دیوار بنویسیم و روز بعد که خورشید طلوع کرد اثری از آن نماند. در موقعیت کارگرانی که باید روز بعد سر کار بروند، حقوق ماه هانه دریافت کنند، در محل کار و زیست مبارزه کنند و بمانند و با رژیم وارد مبارزه و مذاکره برای احقاق حقوق خویش شوند. در آن حالت می فهمید مبارزه علنی، قانونی و مکاتبه با حکومتی که جامعه را در کنترل دارد سازش با بورژوازی (رژیم) نیست، کفر نیست و بخشی از نبرد کارگران معاصر با بورژوازی معاصراست و بدون وارد شدن باین میادین مهارت لازم جهت استفاده از داده های موجود یک جامعه غیر ممکن است.

آیا کارگران می تواند مبارزه علنی – مخفی  و قانونی بکنند یا نه؟ اگر پاسخ کمونیسم بورژوایی ضد رژیمی آری است، پس در مبارزه علنی با چه زبانی باید مخاطبین در امور مربوط به کار خود را خطاب کنند؟ با زبان اداری آن کشور، یا با زبان احزاب سیاسی غیر قانونی خارج کشوری؟ اگر مبارزه قانونی مجاز باشد، چرا نباید از معدود ماده قانونی که بهانه و پوشش قانونی در اختیار کارگر می گذارد تا زورآزمائی خود را شروع کند و تا هر چه زور دارد در آن کانال به جامعه تزریق کند استفاده نماید؟  شما (حککا و جنبش سبز) شرکت “مردم در نماز جمعه با امامت رفسنجانی” را بهانه مردم برای سرنگونی می خواندید، ولی میخواهید کارگر را لخت و عریان جلو بفرستی و از تنها ماده ای که یک بهانه برای زورآزوایی به او می دهد منع کنید! این “چپ” بحدی پرت است متوجه نیست در یک کشور زبان اداری برای مکاتبه چیست.  دلبخواهی و مکانیکی آن را کنار می گذارد و اجازه نمی دهد کارگر هم مثل سایر مردم آن کشوراز آن استفاده نمایند. مگر در دیپلماسی و مکاتبه برای افزایش دست مزدها با مقامات دولتی و کارفرماها باید مثلا بجای کلمه (محترم) نوشت: آقای اقبال محمدی مرتجع و مزدور! شما که دستت با خون کارگران آغشته است، تو همیشه علیه ما توطئه می کنید و خواست ما کارگران را با گلوله پاسخ می دهید، ما به تو کوچکترین اعتمادی نداریم. هر چه می گوئید دروغ محض است! شما شریک جرم رژیم و کل طبقه سرمایه دار هستید، غلط می کنید حقوق مرا افزایش نمی دهید! حال که کوچکترین اعتمادی به تو نداریم، ما افزایش دست مزدها و آزادی تشکل میخواهیم!

 آیا نامه نگاری با همچنین سبکی مکاتبه را بی خاصیت نمی کند؟ نامه نگاری برای عقده خالی کرد مردم از رژیم است یا برای انجام کاری؟ کدام یک اصغری و حزبش را راضی میکند؟  آن لحن مد نظر اصغری با مقامات ایران، لحن نامه نگاری کارگران برای قانونی کردن فلان حق خود نیست که باید روز بعد سر کار بروند، این فرمول بی خاصیت کردن مکاتبه است. نامه نگاری با مقامات کشور را باید در آن قلمرو سنجید. اگر در توازن قوای موجود کارگر می تواند اینگونه با کارفرما برخورد کند، مگر مرض دارد کنترل تولید را بدست نگیرد و به نامه نگاری و مبارزه قانونی و اقتصادی بپردازد؟ اگر فضای جامعه، پراکندگی کارگران و رشد نفوذ، آرا و عقاید بورژوازی در میان کارگران بشکلی است که هنوز اجازه نمی دهد و کارگر کمونیست را مجبور میکند تا با ترکیبی از مبارزه  قانونی، علنی، مذاکره و امکان گرائی با تشکل های موجود برخی از خواسته های خود را پیش ببرد، آنگاه باید آن عرصه را در قلمرو دیپلماسی دید و قضاوت کرد. یا باید به عرصه مبارزه طومارنویسی و مکاتبه وارد نشد، یا اگر وارد شد برای برد در آن عرصه لازم است قوانین مبارزه مکاتبه، مذاکره و دیپلوماسی را رعایت کند. آدم های پرت! جنگ را در زمین جنگ  و مذاکره و مکاتبه را روی میز انجام می دهند.

اگر مبارزه علنی– قانونی مجاز نیست، پس معنی مبارزه برای رفرم چیست و کدام مکانیسمی را برای سد علیه بیکاری، افزایش دست مزدها، برابری دست مزدها، آزادی حق تشکل و اعتصاب، بیمه بیکاری، تضمین ایمنی و بهداشت محیط کار که همه این عرصه ها موضوع نبرد کارگر با بورژوازی هستند بدست گرفت؟ مخفیانه که نمی توان دست مزدها را افزایش داد. باید رسمی و قانونی باشد. وقتی می گویند کارگر باید خواسته های خود را مطالبه کند، فرض است حکومتی آنجا وجود دارد؛ قوانین و موانعی وجود دارند که باید با فرض وجود آن موانع با ترکیبی از قدرت اتحاد و تشکل خود، با مبارزه سیاسی و دیپلماسی و بهرگیری از هرامکانی که قدمی آنها را به تحقق آن مطالبات نزدیک می کند استفاده نماید. کارگران مبارزه با بی عدالتی را در هوا انجام نمی دهند. بخصوص مطالبات سیاسی باید با شرایط واقعی عمومی یک کشور و با قدرت عینی بالانس و خوانائی داشته باشد. بدون وسیله و اهرم نمی توان همیشه قوانین را دور زد و از آن عبور کرد. اگر حکومت این اجازه را به کارگرمی دهد با هر طرزی که دوست دارند رفتار کنند، پس حکومت دمکراتیک است. اصغری در هیچ چیزی با ما توافق نداشته باشد در این متفق القول است که حکومت ایران دمکراتیک نیست، بلکه خشن و ارتجاعی است. در نتیجه باید از راه های زیادی برای دور زدن وعبور از قوانین ضد کارگری استفاده کرد. مبارزه علنی- قانونی یکی از آنهاست. و اگر نه حاصل سیاست شما به این منجر می شود که چون دیکتاتوری است پس مبارزه علنی– قانونی هم مجاز نیست و مبارزه علنی قانونی را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنند. تا روزی رژیم سرنگون شود صبر کرد و آنگاه پس از سرنگونی تشکل های خود را ایجاد نماید!

مشخص است باید همیشه سعی کرد از ادبیات ارتجاعی، تبعیض آمیز و نابرابر سرمایه داری و مذهبی پرهیز کرد و در عوض در هر توازن قوای از ادبیات مدرن، انسانی و امروزی استفاده کرد.  تاجای که امکان دارد در مذاکره  و مکاتبه هم ادبیات و فرهنگ کارگری را رواج داد ونمایندگی کرد. در صورت محدودیت و بی امکاناتی، باید متوجه شد که کمبود کار کجاست و برای آن امکان سازی کرد. چون دیپلماسی همیشه برد محدودی دارد و نمی تواند از نیروی مادی هر جریانی پیشی بگیرد. باید نیروی واقعی را کسب نمود. عرصه رواج دادن فرهنگ کارگری- کمونیستی هم یک عرصه مبارزه است باید در کنار مبارزه اقتصادی جلو برد.

جوهر مبارزه کارگر درضدیت با استثمار نه صرفا ضد رژیمی آن است 

طبقه ای که از قبل تولید ارزش اضافه طبقه کارگر سود برده و زندگی می کند محدود به جمهوری اسلامی نیست، لذا مبارزه کارگر با استثمارگران نباید محدود به رژیم باشد، باید کل این موقعیت را نشانه رود. تنها حرکت کردن از مبنایی تضاد کار و سرمایه و بر ملا کردن تضاد منافع این دو است می توان منتقد اصولی و پیگیر هر حکومت ملی و مذهبی بود. در غیر این صورت برای مثال صاحب کار ضد رژیم ناسیونالیست کرد، دلسوز، همرزم و متحد کارگر کرد بنظر آید. در مقابل الگوی (ضد رژیمی همه چیز) و مضمون و محتوا هیچ و این بی مسئولیتی این حضرات یادآور شد: مبارزه کارگر دینامیسم خود را دارد و باید بر این اساس موفقیت و عدم موفقیت آن را سنجید. بهبود روزانه موقعیت مادی و معنوای کارگر سنگ بنای این جنبش و هر مبارزه اصیل کارگری است.ارزیابی از انجمن صنفی خبازان مریوان و سروآباد تنها این نیست چقدر شعار ضد رژیم سر داده اند؛ در مسائلی مانند، چقدر در مطالبات خود پیگیرند، چقدر جهت آورند تمام کارگران به پشت خواسته های اقتصادی و سیاسی مصر هستند، چقدر برای اتحاد محلی و سراسری وایجاد تشکل تلاش می کنند، چقدر روی خواسته های خود فرموله هستند و از راه حل فردی برحذر و جمعی و به بمثابه طبقه با کارفرما و دولت مبارزه می کنند نیز هست.  چرا چشم کمونیسم بورژوائی از اینها محورها کور، گوششان کر و زبانشان لال است؟  در سیستم کمونیسم بورژوایی حککا، تفاوتی بین مبارزه کارگر با نیروهای نظامی در حمله به پادگانها و عملیات نظامی و تسخیر… و سرنگونی با هر شکلی فرقی وجود ندارد. در حالیکه طبیعت و ماهیت مبارزه کارگر قبل از هر چیز باید ضد استثمار نه صرفا ضد رژیمی باشد.

ایشان ادامه می دهد: این “انجمن” یکی از آن نهادهایی است که با اتکا به قوانین جمهوری اسلامی ایجاد شده و سوخت و ساز خود را هم به اوامر اداره کار و امور اجتماعی رژیم اسلامی پیوند زده است. نه تنها از گل نازکتر به جمهوری کارگرکش اسلامی نمی‌گوید، بلکه در فرهنگ این “انجمن” همه اجیرشدگان و گماشته گان این رژیم “محترم” هستند! …از این بگذریم که حتی کروبی و موسوی و فائزه رفسنجانی و صدها هم آخور و هم کاسه دور و نزدیک خامنه‌ای نتوانسته‌اند با توسل به قانون اساسی جمهوری اسلامی از گزند اذیت و آزار لمپن‌های اسلامی و قضاتی چون سعید مرتضوی، خلخالی و صلواتی در امان بمانند، چه برسد به کارگران خباز مریوان و سروآباد…واقعا این “انجمن” بنا به آنچه که درباره خودش گفته است چه گلی به سر کارگران میزند و چه فرق ماهوی با شوراهای اسلامی کار دارد؟” خط تاکید از من است.

خوب این یعنی چه؟ یعنی باید کارگران مبارزه نکنند تا روزی رژیم سرنگون شود؟ البته مشخص نیست اگر کارگران مبارزه نکنند جامعه چگونه پیشرفت خواهد کرد و به نقطه ای می رسد که روزی حکومت سرمایه داری را کنارنهاد.  یعنی باید کارگران مبارزه علنی- قانونی کنار بگذارند و بزنند به کوه و چریک شوند؟ امثال حککا هر گاه بحث مبارزه علیه رژیم است از کارگران می خواهند با تشکل خود بمیدان آمده و علیه فلان و بهمان سیاست به ایستند. وقتی کارگر دست بکار مبارزه علنی قانونی و ایجاد تشکل می شود بلندگوهایشان رو به او کرده و با صدای ناهنجار داد می زنند: نکنید! نکنید! چون حتی “رفسنجانی و صدها هم آخور و هم کاسه دور و نزدیک خامنه‌ای نتوانسته‌اند با توسل به قانون اساسی جمهوری اسلامی از گزند اذیت و آزار لمپن‌های اسلامی و قضاتی چون سعید مرتضوی، خلخالی و صلواتی در امان بمانند، چه برسد به کارگران خباز مریوان و سروآباد.” وقتی کارگر دست به ایجاد تشکل می زند با این هشدارهای حکیمانه “های نشد!”، “وقت خود را تلف نکنید، تلاش برای ایجاد تشکل نمی شه”! غیر اینکه بزنید به کوه و چریک شوید چه پیامی دارد؟ این سیاست پاسیفیسم و بی عملی برای کارگران است؟ خیر. ایشان برای کارگر برنامه دارند. شب و روز توصیه میکنند “منتظر چی هستید؟ تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری، مبارزه علنی- قانونی تعطیل، بیاید به خیابان! مگر نه اینکه سرنگونی بخشی از مطالبات کارگران است و باید کارگرهمه جامعه را مد نظر داشته باشد”؟

به خیابان آمدن در شرایط و روز خود لازم است. اما این اقدام با صد مولفه بستگی دارد. برای آن باید به همه جنبه های قدرت واقعی کارگران توجه داشت، به توازن قوا جامعه توجه داشت و فکر از چه مسیری با رژیم شاخ به شاخ شد و کی باید جنگ و کی مذاکره کرد را کرد. طرح شعار سرنگونی در هر مبارزه محلی، اقتصادی و علنی کارگران؛ می تواند مضرر باشد، باعث محافظه کاری آن و شاخ به شاخ کردن آنان با پلیس و بردن آنها به جنگی شود که برای آن آماده نیستند و پیش شرط های این نبرد از قبل آماده نشده است. در شراطی  که اتحاد لازم وجود ندارد، صرف نظر از میزان نیرو، درجه آمادگی جامعه، شعار سرنگونی در آن مبارزه لازم و امکانپزیر است یا نه، شرایط فلان نوع مبارزه چیست، با فلان کمیت نیرو در یک محله چه کاری می توان کرد؛ بدون سبک سنگین کردن این معادله ها، طرح شعار سرنگونی پیش گذاشتن، فقط میلیتانسی در حرف و بردن کارگران به جنگی است که شرایط آن را ندارند و جنگ با شمشیر چوبی با دشمن مسلح با سلاح گرم است.  کارگران ممکن نیست هیچگاه در همچین جنگی پیروز از آن بیرون بیایند. در نتیجه ما نبرد کمونیسم بورژوایی ضد رژیمی و ضد کارگر را به خود آنها موکول کرده و ما جنگ انقلابی و کارگری- کمونیسی خود با سرمایه داری را با اهرمهای کلاسیک از جمله مبارز اقتصادی خود در پیش می گیریم.  ——————————————————

(١) این لینک مطلب اول آقای اصغری است http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=29579

(٢) لینک مطلب دوم  http://www.azadi-b.com/J/2011/12/post_68.html