درابتذال اشگ خدا ….!

خانم فریبا هشترودی اخیرا درپاریس به خدمت صدای آمریکا رسید و ویدئویی منتشرکردند که خوب بود ولی ناقص . له کردن درزمین سیاست را تقبیح میکند ، ازهگل میگوید ، ازوعده های عاشقانه به پدرش ، ازنوشتن و شجاعت درنوشتن ، از “آقای خمینی” میگوید ، ازجغرافیای ایران میگوید ، وازواشنگتن ، و باستان شناسی و حواشی دیگری ! این البته که طبیعی ست ولی قانونمند نیست ! اینکه برای باستانشناسی از قهوه خانه های پاریس و تریبون صدای امریکا شروع کنی . در باستانشناسی میشود ازبیت ولایت هم  شروع کرد و با صدای امریکا ادامه داد!اساسا شما دنبال شناختن کدام باستان هستی ؛ و کجا را حفاری میکنی ؟ ای کاش منصفانه ازخودت شروع میکردی !
 
باوردرهیچ شرایطی با زوروضرب فرو نمیرود . با دَگنَکی نیست که سرکوچه بفروشند ، می توانم چشمم را ببندم تا نبینم، گوشم را ببندم تا نشنوم، دهانم را ببندم تا نگویم، پایم را ببندم تا نروم، اما نمی توانم شعورم را افساربزنم!
 
http://www.youtube.com/watch?v=8dr0TG586q8&feature=share
 
خانم هشترودی ؛ بدون اینکه به قصد له کردن وارد شده باشم . فقط دوست دارم به نکاتی اشاره کنم که شما یا فراموش کردی و یا فکرکردی موضوع مهمی نیست و یا هردلیل دیگری ….! طبعا همه افراد بشردارای تفاوت درنوع نگرش به سیاست و هستی  و حتی انتخاب رفتارهای روزانه غریزی هستند ، طبعا من شخصا انتظارندارم که عامه مردم بیایند و برای روشنفکران کلاس درس روشنگری بگذارند ! من ازهیچکس انتظاربیهوده ندارم حتی ازشما ! ولی برای “نوشتن بدون لایه و زرورق” لازم است که آدم ابتدا دربرابرخودش لخت شود ! ( البته با اجازه آدمای مودب و غیرلمپن!)
 
این حق شماست که بروی و بیایی و امریکا و ایران وپاریس و اینا وهرجا نظربزنی. ولی ازآنجائیکه درذهن من تمامی این رفت و آمدها جدای ازرویکردی سیاسی و باورهای ذهنی شما نیست پس لازم دیدم ضمن احترام به شخصیت حقیقی وحقوقی شما به نکات زشتی که شما درپروسه سیاسی و فکری ات به آن اشاره نکردی ، اشاره ایی مختصرداشته باشم  !
 
ازنظرمن ، ما زمینهای جدا ازهم نداریم . زمانی شما از شخص خمینی مسیرت را جداکردی . سالها درزمینه های مختلف تلاش کردی ،  فعالیت سیاسی تا حقوقی و تا سفرمخفیانه به ایران برای کارتحقیقی ! مدتی بعد ظاهرا خسته شدی و یا ناامید ! برگشتی به تفکرخمینی لبیک گفتی ! یعنی رفتی به ایران تا میراث پدرت را نجات دهی و از این حرفها ……! حالا هم دوباره برگشتی پاریس و با صدای امریکا چایی و بیسکویت میخوری ! آرزوی برگشت به ایران محلی ازاعراب ندارد . هروقت دوست داشتی برمیگردی و دوباره خسته که شدی میآئی و بعد این نوستالژی لامصب کاردستت میدهد و میروی به همانجا که هیچ اشاره ایی درصدای امریکا به آن نکردی !
 
من اصولا عادت ندارم نقاط مثبت زندگی آدمها را با رنگ  بپوشانم .  و عادت ندارم تا نقطه چینهای منفی راهم تطهیرکنم .  ولی فکرمیکنم که مثلا اگرهگل را بخواهم ساده بشناسم ازکجا شروع میکنم . اول میروم کهریزک و فکرمیکنم که اگرهگل ساده ما، درکهریزک سوارش میشدند حالا درچه نقطه ایی بود ؟ بعد دخترهگل را در۹ سالگی شوهر میدادم و مثل عایشه به جای عروسک چیزی دیگری میدادن دستش.. و بعد ندا و سهراب و خیلی های دیگر را کف خیابان دراز میکردم و بعد اقتصاد را بهش میریدم چون مال خراست و بعد زندانها را پرمیکردم و یه عالمه نویسنده و مخالف را درداخل و خارج سر میبردیم و بعد فحشاء و اعتیاد را گسترش میدادم تا آثارپدرت را حفظ کنم ! خانم هشترودی ؛ به نظر شما مقولات و مفاهیم انتزاعی مندرج در دیالکتیک هگل چرا از هم جدا نیستند؟! ‌پایه‌هایی که هگل ترتیب می‌دهد همگی ارتباطی معرفتی با هم دارند و از هم جدا نیستند. حال آنکه مقولات صرفاً بر اساس تعیین خود فیلسوف در کنار هم قرار گرفته‌اند . از خصوصیات مقولات هگل این است که او از جنس به نوع می‌رسد و سپس هر نوعی را جنسی تازه می‌انگارد و از آن به انواع پست‌تر پی می‌برد .
 
خانم هشترودی من به تغییر معتقدم این تغییر میتواند بارمثبت داشته باشد یعنی رو به جلو و میتواند به هزار و یک دلیل یک دگردیسی بدبو باشد باشد یعنی مثل شما که بوی تعفن خدا و خون گرفته ایی ! شما درلیزخوردن نابغه ای. من این مقولات را جدا از هم نمیدانم به خصوص که میان مشتی ماموت فرهنگی و باستانی درپاریس از ایران میگویی و نه از وضعییت فلاکت بارمردم ایران درزیرچکمه های اسلام عزیز !
 
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام نیایش راهب ها ، مزاحم تمرکز آن ها می شد . بنا براین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان نیایش می رسد یک نفرگربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیداکرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام نیایش او را به درخت ببندند تا اصول نیایش را درست به جای آورده باشند.

و سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه به درخت هنگام نیایش….
 
خانم هشترودی ، روزی که ازنیروی سیاسی مجاهدین جدا شدی ازروح عصیانگرت تعجب نکردم ! روزی که بوسه سیاسی یا عقیدتی یا عاطفی زدی به دست ولایت فقیه حاکم ،متاسف شدم از کوتولگی فکرت . ولی دیگه نه متعجبم و نه متاسف . فقط جلوی “بغض و خنده همزمان” خودم را گرفتم . آخه درشرایطی که اشگ خدا و هگل ، با هم عجین میشن….. هردوتاش جواب داره !( بیچاره هگل)
 
 
 
اسماعیل هوشیار
۱۹ آذر۱۳۹۰
۱۰دسامبر۲۰۱۱