شبح رادیکالیسم ضد اسلامی متال و والنتاین در خیابان، لرزه فسیلهای ملی/اسلامی!

بعد ازتظاهراتهای ضد عاشورای هفته اخیر که جوانهای مملکت، دمار حکومت و اسلامش را با هم در خیابان درآورند، یکباره صفی را می بینیم که ردیف شده اند و ساز به ظاهر جدیدی را کوک کرده اند. عزت الله سحابی پیش کسوتشان میباشد. ایشان مردم را به خاطر درگیریهای هفته اخیر نصیحت کرد که “تند روی” نکنند، مدارا کنند. معنی این مدارا این است که وی میگوید:”مصلحت ما در این نیست که پای آقای خامنه ای را به میان کشیده و شعار علیه رهبر بدهیم.اما این فقط آقای سحابی نیست که فیلش یاد هندوستان کرده است، توده ایها، اکثریتیها، کل این خانواده بزرگ سیاسی طرفدار اسلام میانه رو در مقابل این ” شبح رادیکالیسم” کنار هم قرار گرفته اند. آقای مسعود بهنود اعلام میکند که نگران است و از این موج رادیکالیسم میترسد! آقای کشتگر میگوید: حکومت کودتا بر آن است که با تشدید خشونت و سرکوب و تزریق قهر از طریق عوامل نفوذی خود در درون جنبش سبز این جنبش را به رادیکالیزم انقلابی بکشاند تا از این طریق شرایط انزوا و سرکوب خونین آن را فراهم سازد”

اکبر گنجی در مصاحبه با رادیو فردا عین همین سخنان را بر لب می آورد، آخوندها و آقازاده های آنها در لندن و در جوار بی بی سی نیز همین ساز کوک شده را می نوازند. علت اینکه میگویند به سمت فراخوان اعتصاب برویم و مخملباف را جلو انداختند تا فراخوان اعتصاب بدهد که البته هیچ احدی به حرف وی گوش نکرد، علاقه به کارگر و معلم و دانش آموز و… نیست. اعتصاب کلمه رمز کشاندن جنبش از خیابان به محیط سربسته است. اعتصاب را برای اعتلای این “رادیکالیسم” نمیخواهند،عقب مانده های ذهنی فکر میکنند این روش مهار آن است. برای همین هم آقای کشتگر به رهبران جنبش سبز اصرار میکند که به زمین نافرمانی مدنی و اعتصاب بکشانند. شایع است که پاره ای از سایتهای اصلاح طلبان و سبزها تقاضای دو ماه تنفس کرده اند! بگذریم که آدم از بلاهت سیاسی اینها خنده اش میگیرد. بعد از شش ماه هنوز نفهمیده اند که اینها دنباله رو مردمند، نه مردم دنبال این جریان! خامنه ای و وزارت اطلاعات این مسئله به این سادگی را متوجه شدند، اما اینها هنوز خود را به خرفت بودن میزنند. به نظر من علت این خرفت بودن هم تاکتیک سیاسی است. چون اگر اقرار کنند که حتی دیگر قدرت دنباله روی از مردم را نیز ندارند، چه رسد به قدرت مهار آن، با چه برگی میخواهند از هر دو طرف، چه با خامنه ای و احمدی نژاد، چه با غرب معامله کنند؟ چون تمام خاصیت این جنبش قرار بود همین باشد!

اما سئوال مهم این است که راستی خود این “شبح” چیست؟ این “رادیکالیسمی” که اینها از آن، امروز و آنهم بعد از تظاهرات ضد عاشورا، ضد حکومت این هفته، دم میزنند و آن را نشان همدیگر میدهند چیست؟ آیا یکشبه متولد شده است؟ چون تا بحال جنبش سبز و سرانش ادعا میکردند که جنبش سبز یک جنبش مسالمت آمیز است، اصلن همه مردم سبز و سازشکارند و این جنبش آمده رای خودش را پس بگیرد و فوق فوقش حالا که هلش داده اند خامنه ای را نیز پایین بکشد. حرفی از “رادیکالیسم” در میان نبود. اصلن در میان سران جنبش سبز، ملی/اسلامی و توده ای تاکنون هیچ حرفی از یک نیروی سوم، یک فاکتور سوم در میان نبود. در تصویر اینها، حکومت را داشتیم که تازه یک جناح آن بد بود، مردم را داشتیم که دغدغه شان پس گرفتن رای بود، گریزان از رادیکالیسم همه دنبال موسوی و عاشق سازش و جنبش سبز که این اعتراض را به پیش میبرد. به هیچ عنصر دیگری قائل نبودند. بویژه در داخل کشور. برای همین این مدت کار ما خیلی هرکولی بود تا به راست و مرکز مقابل خودمان نشان بدهیم که حساب جنبش سبز، آرمانهایش، افقش، شیوه هایش از مبارزه مردم جداست. آنقدر سخت بود که بعضن دوستان خود ما قادر به تشخیص و سوا کردن یکی از آن دیگری نبوده، بعضن به دام این یا آن همسانی افتادند. الان به اعتقاد من یک واقعه جدید سیاسی اتفاق افتاده است که کار ما و آن جنبش در خیابان را راحت کرده است. الان لازم نیست به بغل دست خودمان این تفاوت را گوشزد کنیم. الان این تفاوت آنقدر بزرگ، مهیب و غیر قابل چشم پوشی شده که جنبش سبزی که به هیچ کس جز خودش قائل نبود، جلو آمده و از این “شبح” اسم میبرد. آن را قبول و اعلام کرده است. این واقعیت بسیار بسیار مهم است. این یک اپیزود جدید است. همسنگ با بقیه موضعگیریها نیست. این یک گام جلوترازواقعه پاره کردن عکس خمینی است. ما قبلن هم تاکید کردیم که پاره کردن عکس خمینی این انتظار را پیش آورد که مردم جنبش را جلوتر ببرند و معنی این جلو بردن، شناسنامه دار شدن همین ” رادیکالیسم” است. اما در نتیجه این پیشروی، آرایش صف دشمن، برخورد حاکمیت با اعتراض مردم و همچنین برخورد دول غربی، برخورد و آرایش جنبش سبز و راست محافظه کار غربی نیز تغییر خواهد کرد. اولین عقب نشینیهای ملی/اسلامیها و اولین زد و بندهای دول غربی قابل روئیت شده است. چون یک عنصر جدید به یک شیوه و طریق معینی، خودش را تحمیل و در خود خیابان صحنه چرخان بوده است. به این خاطر الان مجبور شده اند بگویند که خیابان در اختیار این شبح بود. برای همین همدیگر را میترسانند. تقاضای آرامش میکنند. این شبح را میکوبند و دست ان قصد رادیکالیسم را با خشونت یکی میگیرند تا زدن آن را مشروع جلوه بدهند. این واقعه شش ماه پیش به این شکل قابل روئیت نبود، حتی به اعتقاد من دو ماه پیش هم به این صورت مهیب قابل دیدن نبود. چون شش ماه است گلوی ما پاره شد تا ثابت کنیم که ضرورت وجودی جنبش سبز، مقابله با عروج چپ است. الان دیگر اکبر گنجی، مسعود بهنود، عزت الله سحابی، فرخ نگهدار، مخملباف، کشتگر و… نه فقط به این اقرار میکنند، بل به صرافت افتاده اند از داور وقت تنفس بگیرند، جمع بشوند و ببینند حال که اوضاع رسمن از دستشان در رفته چه بکنند. به اعتقاد من عزت الله سحابی از روی دلسوزی برای خامنه ای نیست که به مردم توصیه میکند علیه وی شعار ندهند، ایشان به جنبشش میگوید باید در مقابل “شبح رادیکالیسم” به سنگرهای قبلی عقب نشینی کنند. چون اینها ترجیح میدهند در مملکتی زندگی کنند که بوسیله علی خامنه ایها اداره بشود، اما این شبح رادیکالیسم ضد اسلامی، آفتابه به گردن، زنانه که به متال علاقمند است تا به نوحه خوانی، به والنتاین عشق می ورزد تا عید قربان و عاشورا، گلشیفته فراهانی را بیشتر از منتظری دوست دارد، اداره مملکت را بدست نگیرد. این فلسفه زندگی ملی/اسلامیها در پنجاه شصت سال اخیر جامعه ایران است. هر وقت از عروج چپ ترسیده اند، کفش و کلاه کردند تا شاید در مقابله با چپ خودشیرینی بکنند به امید اینکه سکه چرکینی کف دستشان بگذارند، هر وقت کارشان نگرفته عقب نشسته اند به سنگرهایی که حتی آنجا هم راهشان نمیدهند. ما که میدانیم جواب خامنه ای و کیهان شریعتمداری به سحابی چیست، چون جناح راست حکومت از این فسیلها در مقابل برآورد حضور چپ و تنفر مردم “واقع بینتر” است. به آنها خواهند گفت که از روز اول آنها این افق را میدیدند. پس برای چه بود که مدام خامنه ای میگفت با آتش بازی نکنید، چون بعدن خودتان را هم خاکستر میکند!

اما الان دیگر دیر است. این هفته ابراز وجود “شبح رادیکالیسم” آنقدر قدرتمند بود که ورد زبانها شد، دیگر نمیشود آن را خط زد، پاک کرد، دیگر نمیشود روی این یکی رنگ سبز زد و مانند عکس سهراب بیچاره با فتوشاپ زور زورکی به عنوان دیگری قالب کرد. این دیگر مجسمه ندا نیست که به زور محجبه شد. نه این یکی یک جنس دیگر است. این یک جنبش ضد مذهبی و مدرن جدید، یک رادیکالیسم بلوغ یافته و جوان، مسلط به فناوری رسانه ای، اجتماعی و بسیار باهوش است. این جنبش متولد شده، از شیشه بیرون آمده است و ملی/اسلامیها آنقدر خرفت بودند که نفهمیدند حتی زبان آنها را حال که خودش نه حزب و نه رهبری علنی دارد، عاریت گرفت تا وجودش را اعلام کند. این رادیکالیسمی که ملی/اسلامیها در مقابل آن به نفس افتاده، در حال عقب نشینی مفتضحانه به همدیگر نشانش میدهند یک واقعیتی است. یک حقیقت درخشانی است. بالاخره پس از اینهمه انتظار به این صورت آمد و خودنمایی کرد. در اپیزودهای مختلف ما، گوشه چشم این جنبش را از لابلای همهمه الله و اکبر و رنگ سبز سیدی، حجاب مردانه و عزاداری منتظری دیده بودیم و عظمت آن را در ۱۸ تیر دریافته بودیم. امروز نام شایسته این جنبش یعنی ” رادیکالیسم” را از زبان مخالفانش نیز میشنویم و نوید میدهیم. این جنبش چند خصوصیت مهم دارد و برای همین در مقطع عاشورا به جنبش سبز فشار وارد آورد تا حضورش را اعلام کند. این جنبش عمیقن ضد مذهبی است. این جنبش عمیقن برابری طلب است. هر کاری کردند، نه با کهریزک، نه با عجز و لابه سبز نتوانستند به تن این جنبش لباس اسلامی بکنند. اگر الان به سایتهای سران حاکمیت و یا خود سبزها سر بزنید یک وجه مشخصه اعتراض این جنبش در محرم امسال این بود که ضدیت خود با مذهب را جلو جامعه گذاشت و جامعه با این خصوصیت همراه شد. کیهان و بیت رهبری بیخود فریاد نمیزنند که شهید عاشورای امسال حسین بود. آنهم در خیابانهای تهران و شیراز و… در مقابل نسل جوان ایران. همان آفتابه به گردنهای جوان و نوجوان مملکت که پارک لاله را در حال مرگ بر دیکتاتور گفتن تبدیل به دیسکو کردند. دخترها در خیابان حافظ حجابها را پرت کردند. هیچکدام از این “شیوه ها” روش و شیوه مرسوم و تاکنونی جنبش سبز نبوده و نخواهد بود. اینها هر چه زور زدند کسی با شعائر اسلامی آنها همراهی نکرد. به اعتقاد من هزاران هزار نفر حرف آن جوان را زده اند که در یک فرصت کوتاهی فیلمش روی یوتیوب قرار گرفت که از گفتن الله و اکبر امتناع کرده به دوستش میگوید این شعار خودشان است! بگو مرگ بر خامنه ای! ( گمان کنم منظور این جوان آقای عزت الله سحابی بوده است!)

دومین جنبه کاریسماتیک این جنبش که آن را از همه جنبشها و حتی احزاب سیاسی متمایز میکند این است که عمیقن رادیکال میباشد.سازش به خرجش نمیرود. سبزها به همین دو جنبه میگویند “رادیکالیسم” یعنی ضدیت این جنبش با مذهب اسلام، ضدیت با اصل ولایت فقیه و اصل کل نظام!

این جنبش درتظاهرات ضد عاشورای امسال زیر بار امثال محسن سازگارا که بین ” بر و بچه های سپاه” گل پخش میکرد نرفت. ریختند مقر بسیج را خلع سلاح کردند. هر کسی فیلمهای این تظاهراتها را دیده باشد فورن فهمیده است که این جنبش یک گام مهم و بلندی در اعمال قهر و تعرض به جای دفاع  به جلو برداشته است. این جنبش زیر بار سازش با موسوی و جناح دیگر نظام هم نرفت، برای همین به او “رادیکال” میگویند. برای همین سران جنبش سبز از آن به عنوان سوم شخص مفرد صحنه سیاست حرف میزنند. این جنبش اگر چه در اوضاع امروز متولد و به این صورت به جلو صحنه آمد اما ابدن جدید نیست. به اعتقاد من این چپ جدید و رادیکال ایران، این نسل متال و والنتاین محصول بیداری سی سال اخیر طبقه کارگر ایران است. چپ جوان هر کشوری بویژه در دوره فن آوری رسانه ای جدید، خصوصیات سیاسی و فرهنگی خود را دارد. چپ جوان اروپا که در شکاف میان شکست سوسیال دمکراسی و اروکمونیسم به میدان آمده پرچم ضد گلوبالیسم را برافراشته به شدت به ناسیونالیسم آغشته است، چون چپ اروپا بنیاد نظری و فکری پالایش داده شده ای ندارد. چپ جوان ایران که به اعتقاد من کل جنبش جوانهای خاورمیانه را تحت تاثیر قرار خواهد داد علی الحساب در تصویر اجتماعی خود این نقش را دارد که مدرن است، ضد مذهبی است، زنانه و پیشروست. همه آزادی را میخواهد، چیز کم به خرجش نمیرود. تا شکستش نداده اند که این یک واقعه اگر امکان اتفاق افتادن آن اصلن وجود داشته باشد چیزی در سطح آدمکشی میلیونی سوهارتو در اندونزی است و از دست حاکمیت امروز ایران مطلقن ساخته نیست، میرود که ایران را با خود به قرن بیست و یک بیاورد. به اعتقاد من این جنبش منشاء تغییرات سیاسی عظیمی در احزاب و مکاتب فکری و سیاسی خواهد بود. بگذار ملی/اسلامیها به خود بلرزند. این جنبش با وجود راه سخت و دشواری که در پیش دارد، جامعه را تغییر خواهد داد. باید به این جنبش کمک کرد. باید حال که رهبری و رسانه ندارد و لابد نمیتواند داشته باشد تصویر این “شبح رادیکال” را که از دهان ملی/اسلامیها بیرون جهیده تحویل گرفت، تثبیت و به تصویر مسلط بدل کرد. باید برای پیشروی این جنبش در کنارش و با دشمنانش جنگید.