پایان یک بحث , رضا رخشان بهانه بود!

“ولى این حرفها که به گوش دمکرات فرو نمیرود، او نماینده خرده‌بورژوازى است، یعنى نماینده یک طبقه میانجى، که همه تضادهاى دو طبقه رویارو باید در آن تعدیل شود، و به همین دلیل تصور میکند که وجود شریفش مافوق هرگونه تخاصم طبقاتى است. دمکراتها قبول دارند که با طبقه‌اى ممتاز در برابر خود روبرو هستند، ولى میگویند خودشان به علاوه بقیه ملت، همه جزوى از مردماند. و آنچه پیشنهاد میکنند بیانگر حقوق مردم است؛ نفع آنها همانا نفع مردم است. بنابراین پیش از ورود به مبارزه نیازى به بررسى منافع و موقعیت‌هاى متفاوت طبقاتى ندارند. نیازى هم ندارند که در مورد مناسب بودن وسایل مبارزه وسواس زیاده از حد نشان دهند. کافى است سربجنبانند تا مردم با همه منابع تمام نشدنىِ خود برخیزند و به جان ستمگران بیفتند. و اگر در عمل معلوم شد که نفع مورد نظرشان صَنّار نمیارزیده، و نیرویشان در واقع عین بى‌نیرویى و ناتوانى بوده، تقصیرش به گردن سفسطه‌بازان جنایتکارى است که مردم یکپارچه را به گروههاى متخاصم با یکدیگر تقسیم میکنند، یا به گردن ارتش است که حماقت و نابینایى‌اش مانع از درک این موضوع شده که هدفهاى پاک دمکراسى همانا هدفهاى خود او است، یا به علت آن است که در جریان اجراى برنامه اشتباه کوچکى پیش آمده است، و بالاخره براى آن است که دست تصادف، که قابل پیش‌بینى هم نبوده، باعث شده که این دفعه بازى را ببازند. خلاصه اینکه، دمکرات آنچنان موجودى است که از شرم‌آورترین شکستها مثل زمانى که وارد مبارزه میشد پاک و منزّه بیرون میآید، با اعتقادى تازه به اینکه باید پیروز شد و آن هم نه از این رو که وى و حزبش میبایست از دیدگاه سابق خود دست بکشند، بلکه برعکس، از این جهت که شرایط باید براى پیروزى آماده گردد. “

مارکس- هیجدهم برومر لوئی بناپارت.

 

حملات هیستریک کمونیسم بورژوایی ایران به رهبران کارگری با پرچم نقد به رضا رخشان در دو ماه گذشته تا این لحظه پاسخ های خود را از ما گرفته است. این جنگ به بهانه پیام رضا رخشان به اتحادیه ها شروع شد اما در صف دشمنان قلم به دست رضا رخشان بنی بشری مسئله اش حمایت اتحادیه ها از طبقه کارگر ایران نبود، چون امر اینها این طبقه نیست. افراط در حمایت از طبقه کارگر نمیتواند به یک درنده خویی سیاسی نسبت به رهبران این طبقه و کشف یک گرایش دست راستی یعنی فاشیستی در درون این طبقه منتهی شود. مشکل این چپ با کارگر حق طلب است که وسیله بازیهای سیاسی اش نمیشود. مشکل اصلی اینها قد افراشته رهبرانی است که برای فراخوان های این چپ تره خرد نمیکنند. در ذهن این چپ طبقه کارگر نیرویی است که نیاز به قیم و ولی فقیه سوسیالیستی و مجمع تشخیص مصلحت انقلابی دارد. در ذهن اینها ابدا قرار نبود کارگر خود به زبان آید و وکلای محترم خودگمارده را مرخص کند. به همین دلیل ساده دیروز اسالو اطلاعاتی و آمریکایی بود و امروز رضا رخشان احمدی نژادی و فاشیست شده است.

نزد این چپ کارگر هیچ چیزی جز یک وسیله نیست؛ مهره نمایشات سیاسی اینها، دکوراسیون آکسیون های دل خوشکنک اینها، سرباز سر به زیر و حرف گوش کن “سوسیالیست” اینها و بالاخره وسیله انقلاب و به قدرت رساندن اینهاست. حالا علیرغم تمام عشق این چپ به بازیهای سیاسی و علاقه وافرش به تبعیت بی چون و چرای کارگر از مسیر او، کسانی پیدا شده اند میگویند مبارک خودتان باد آقا جان، شما بفرمائید، ما نیستیم. همین! گفتن همین حرف و به همین سادگی کافی است تا طرف دست راستی و فاشیست و عامل دولت و مزدور زمین و زمان معرفی شود.

 

  تعرض اینها به کارگر مطلقا ربطی به تفاوت های جنبش مجمع عمومی و شورا و سندیکا و اتحادیه ندارد. جدل رفیقانه فعالین و رهبران کارگری در مورد چگونگی سازماندهی تشکل های توده ای کارگری به دنیای این چپ بیربط است. رهبر کارگری در جایی تشخیص میدهد ایجاد سندیکا ممکن تر و عملی تر است، در جای دیگری مجمع عمومی موثرتر و کارسازتر و بی دردسر تر است. این چپ اما نه سازمانده جنبش مجمع عمومی است و نه سندیکایی. گاو اینها تا آنجا که به کارگر مربوط است هیچ زمانی شیرده نیست. کسی که ادعای صورت مسئله را می پذیرد که این صحنه درگیری هواداران مجمع عمومی و سندیکاست، تلویحا قبول میکند که اینها سنت مجمع عمومی در جنبش کارگری را نمایندگی میکنند و بخشی از جنبش طبقاتی کارگراند، در حالیکه اینها هیچ رگه ای را در سنت اعتراض کارگری- نه سوسیالیستی، نه رفرمیستی، نه راست و نه چپ- نمایندگی نمی کنند. لذا ادعای دعوا بر سر سنت مجمع عمومی و سندیکا جعلی، ساختگی و بی پایه است. شورای مد نظر اینها مجمع عمومی فرامیخواند و تصمیم میگیرد برود پشت رفسنجانی نماز جمعه را “کارگری” کند. در غیر اینصورت شورا سیاست گریز، زرد، سازشکار، غیر انقلابی و به احتمال قریب به یقین احمدی نژادی است و باید منحل شود.

 

خشم دیروز اینها در مقابل امثال اسالو و امروز رخشان هیچ و مطلقا هیچ چیزی جز ماهیت سیاسی و تعلق جنبشی اینها را نشان نمیدهد. درجه برافروختگی اینها در مقابل رهبر کارگری شباهت غریبی دارد با درجه تعجب مدیر کارخانه در مقابل کارگری که قرار نبوده در مقابل او دهن به اعتراض بگشاید.

 

تمام این چپ با هر عنوان بهداشتی و غیربهداشتی که برای خود گذاشته اند، یک جبهه متحد را در دوره گذشته نمایندگی کردند و دسته جمعی طبقه کارگر را به سربازی برای انقلاب شان هل دادند، اما نشد. خالد حاجی محمدی هزار بار حق دارد وقتی مینویسد اینها سربازان لشکر شکست خورده ای اند که به دنبال عقب نشینی از جبهه، از فرط عصبانیت زمین و زمان را به گلوله بسته اند. قرار بود کارگر برود گاری اینها را بکشد ولی نرفت. حالا سر راه فرار هر کسی از خائنین به انقلاب شان را به رگبار می بندند. از میان میلیون ها کارگری که جیغ و داد کمک کمک اینها را ناشنیده گرفت، یکی و فقط یکی برگشته به اینها گفته آقا جان اگر طبقه ما سال ۵۷ برای بخشی از طبقه شما بارکشی کرد و قدرت را از آن یکی گرفت و تحویل این یکی داد، حالا این حماقت تکرار شدنی نیست، بروید پی کارتان. همین!

 

خیل شکست خوردگان حالا نشسته اند کنار هم مشغول تحلیل علل خیانت طبقه کارگر به انقلاب ۸۸ شان اند. کشف کرده اند که شکست آن انقلاب رضا رخشان مانندها را به حرف آورده و نشان از یک گرایش جدید در درون طبقه کارگر در اثر رکود سبز است. تحلیل اینها از نظر من بسیار واقعیست. اگر در اوج قدرت سبز امثال من نوشتیم که کنار رفتن سبز فضا را برای کارگر حق طلب باز میکند سراغ کارش برود و حقش را بخواهد و جنبشش را سازمان دهد، امروز در غیبت ارتجاع سبز تعداد بیشمارانی در مراکز مهم صنعتی ایران مشغول کارهایی اند که در دوران سبز امکانش سخت بود.  آن دوره هر کس لاستیک آتش نمیزد و سنگی پرت نمیکرد و عکسی از احمدی نژاد “میمونی” در اینترنت منتشر نمیکرد تحویل گرفته نمی شد، چه رسد به اینکه خبر اعتراض غیر سبزش منتشر شود. آن روز اگر کارگر به فکر اقدام مهمی می بود همه زیر بغلش میرفتند و مسیر نماز جمعه و فداکاری برای سبز نشانش میدادند. به کارگر می گفتند روز انقلاب و قیام که قرار نیست کارگر سراغ حق و حقوق حقیر صنفی و مطالبات روزانه برود، قرار نیست به جای جنگ خیابانی خود را در صحن کارخانه درگیر اعتصاب و تحصن و مجمع عمومی کند. آن روز فضا همه جا انقلاب سبزی و حسین حسین میرحسینی و درگیری خیابانی بود.

  با افت آن جنبش بله کارگر حق طلب نفس راحتی کشید که حالا نوبت اوست. تحرکات مهمی که در بخش های عمده مراکز صنعتی رخ داد  و اخبارش وسیعا پخش شد، روز سبز اصلا شنیده نمی شد. با رکود سبز نوبت کارگر بود تا بگوید حالا نوبت جنبش من است و من حقم را میخواهم. و این اتفاق افتاد. تعرض امروز این چپ به رضا رخشان به بهانه پیام او، بهانه ای برای به تعرض به رهبران طبقه ای است که به فراخوان این چپ نه گفتند. همین.

مقالات رفقای متعدد در نشریه سازمانده کمونیست مجموعه ای پاسخ روشن به حملات ضد کارگری چپ بورژوایی در ماههای گذشته است. بحث در مورد حمله ای که به بهانه رضا رخشان شروع شد، از نظر ما خاتمه یافته است. افشاگری و نقد سنن ضد کارگری این چپ در سیاست ایران اما یکی از اولویت های مهم نشریه سازمانده کمونیست بشمار می آید.