رفیق علی رشیدزادە در خانوادە ای زحمتکش در روستای تیکان تپە در سال ۱۳۴۱ شمسی متولد شد. سنین کودکی رشد مصادف بود با رشد و گسترش مناسبات اجتماعی نوین در ایران و کردستان. از همان ابتدای کودکی و سنین نوجوانی او با حساس مسئولیت و احساساتی بسیار ظریف و عاطفی با مسائل پیرامونش بر خورد میکرد. حس مسئولیت پذیری و روحیە از خود گذشتگی در وی چنان قوی بود کە او را وا میداشت که با ارادەی قوی و وصف ناپذیر، به جنگ دشواریهای زندگی، از جمله، بار گران تامین مخارج تحصیلی و فشار مالی کە بر دوش خانوادە سنگینی می کرد دست و پنجه نرم کند و در این شرایط بغرنج بە یاور و همراه همیشگی پدرش که شغل رانندگی را پیشه کرده بود در کسوت شاگرد راننده یاری رساند. علی با وجود اینکە هنوز کوچک و خردسال بود نزد پدرش، کە در میان مردم منطقە بە «خالە مەمی» مشهور بود به کار پرداخت. علی نە تنها در میان افراد خانوادە و وابستگان خود بە متانت، و رفتار برابر و تلاش برای قانع کردن و نشان دادن راە و روشهای درست مشهور بود، بلکە در میان همسالان، دوستان، همسایگان و بسیاری از کسانی کە با وی آشنائی داشتند از اعتمادی همگانی برخوردار بود. این خصوصیات بسیار نیک، مناسبات گرم ولطیف با اعضای خانوادە و اطرافیانش او را در موقعیت ویژەای قرار میداد و توانستە بود جایگاهی استثنائی در میان آنها احراز کند. با رشد سنی و وارد شدن بە دوران نو جوانی، محبوبیت علی در میان دوستان و آشنایان هر روز بیشتر و بیشترمی شد. این خصوصیات انسانی کە بعدها از علی شخصیتی محبوب و دوست داشتنی ساخت که موجبات اعتماد و اتکا به او را در میان همکلاسیهاو نیز مردم منطقە فیض اللەبیگی بوکان، مهاباد، سقز را پدید آورد.
او هنگامیکه هنوزکودک شیرخواری بیش نبود؛ پدرش جهت یافتن کار مجبور به ترک روستا و مهاجرت به شهرهای خارج از کردستان شد در شرایط سخت زندگی، مادرش شیرزن روستا، زندەیاد«دایە فاطمە » بار سنگین تربیت و بزرگ کردن بچەها بردوش بود. شبهای تابستان کە آسمان روستا صاف ومهتابی دمادم بس ستارە می شکفت آسمان پولک نشان می شد زنان روستا کنار دیوار جمع می شدند در باری زندگی آرزوهایشان گپ می زدند.دایە فاطمە همیشە یاد آوری می کرد تا جای کە بتوانم نمیگذارم بچەهایم مثل خودم بیسواد باشند حاضرم سخت ترین کار انجام بدهم، ولی بچەهایم درس بخواند. رفیق علی و خواهرش عایشە خانم را بە مدرسە فرستاد دایە فاطمە با کار در خانە پدر شوهرش زندگی فرزندانش را تامین میکرد. علی در مدرسە با معلمش بسیار صمیمی شده بود. فکر میکنم و اگر خوب یادم باشد سال ۱۳۵۵ بود، که معلم روستا از طرف ساوک دستگیر شد و بە زندان افتاد. رفیق علی درک سیاسیاش در این حد نبود کە چرایی این واقعه را ارزیابی کند. دوری از معلم سخت او را خشمگین کردە بود و در پروسە زندگی به پاسخی کە سالها فکرش را به خود مشغول داشته بود دست یافت: چرا نظامهای دیکتاتوری حتا نمیتواند رابطە معلم و شاگرد را تحمل کنند .در درون علی نهال مبارزە علیە رژیم دیکتاتوری شاە کاشتە شد .با وقوع انقلاب ۱۳۵۷در ایران معلمش از زندان آزاد شد. آن روزها بسیار خوشحال بود و میدید مردم مبارز ایران چگونه رژیم شاە را بە زانو در آوردهاند و چگونه هر روز در گوشە کنار ایران، مبارزین در بند به همت تودههای مردم آزاد میشوند. رفیق علی همراە ملعمش بە سازمان چریکهای فدائیان خلق ایران پیوست و در بخش دانش آموزی سازمان چریکهای فدانیان خلق ایران (پیشگام) سازمان دادە شد.شهرستان بوکان از شرق با شهرستان شاهندژ از شمال بە شهرستان میاندوآب واز جنوب بە شهرستان سقز واز غرب بە شهرستان مهاباد همسایە است. بوکان مرکز ارتباطی نیروهای سیاسی کرد و ایرانی بود. صبح مردم بە خیابان میآمدند و میدیدند که رفیق علی نشریه کار سازمان را در دست و نزدیک بانک صادرات میایستد و نشریه میفروشد و برای سازمان کمک مالی جمع آوری میکند. این شیوە مبارزە را مدتی ادامە داد. رفیق علی از نظر سیاسی روز بە روز پختەتر میشد و در برابر خط ضد انقلابی اکثریت ایستاد تا اینکه بە بخش سازمان فدائیان اقلیت پیوست.رفیق علی رشید زادە در جریان فعالیتهایش در سازمان چریکهای فدائیان اقلیت هموارە میکوشید هر چە بیشتر با مسائل سیاسی واز جملە با مسائل مبارزە طبقاتی و علم رهایی بخش کارگران و زحمتکشان یعنی سوسیالیزم آشنا گردد. بە دنبال بروز بحران سیاسی در سازمان ، رفیق علی در سال ۱۳۶۱ خورشیدی بە صفوف پیشمرگان کومەلە پیوست.
این رفیق مبارز و رزمندە پس از سپری کردن موفقیت آمیز دورە آموزش سیاسی و نظامی در آموزشگاە پیشمرگایتی کومەلە در یکی از واحدهای نظامی گردان ۳۱ بوکان سازماندهی گردید و هر روز کە میگذشت بیش از گذشتە در جریان مبارزە سیاسی و نظامی آبدیدە و صاحب تجربە میشد. رفیق بە دلیل تواناییهایش در زمینەهای سیاسی و نظامی مسئولیتهای مختلفی را تقبل کرد؛ از آن جملە میتوان بە معاونت فرماندهی یکی از واحدهای گردان ۳۱ بوکان اشارە کرد. رژیم جمهوری اسلامی کە بر شهر بوکان مسلط شد مثل لاک پشت دست و پاهایش را از لاک بیرون آورد و بە منطقەای کە تحت کنترل پیشمرگان کردستان بود حملەور شد. تحلیل کومەلە از رژیم این بود کە رژیم لرزان است و بر این اساس استراتژی جنگی خود را تعریف کردە بود. مابین روستاهای خانقا و حسین آباد و در دل کوە برای اسکان کمیتە مرکزی، تاسیستی ایجاد کرده بود و برای حفاظت از این منظقە از جنگ جبهەای علیە رژیم پیروی میکرد.نیروهای رژیم از شهر بیرون آمده و روی یکی ازتپەهای مشرف بر روستاهای اختتر و چاورچین،قرەکند،سیدآباد، داربسر،مستقر شدە بودند . رهبری کومەلە خطر را حس کردە بود حمە سور فرماند نظامی کل کومەلە (مهندس راەوساختمان)را بە میدان جنگ فرستاده بود کە از استقرار نیروهای رژیم جلو گیری کند. ایشان هم با طرح تصرف پایگاە اختتر بە میدان آمده بود و میگفت باید رژیم را وادار کنیم بە داخل شهر بر گردد. زمان برای شناسای پایگاە لازم بود و فرماندگان رزمی گردان ۳۱ بوکان شبها در سرمای سرد زمستان در حالیکه برف زمین را پوشانده بود اطراف پایگاە را کنترل می کردندتا در صورت لزوم پایگاە را تصرف کنند. روز اول سال نو مژدە بە مردم منطقە میدهند، که پایگاە اختتر بدست پر توان پیشمرگان کومەلە تصرف شدە ولی غروب همان شب رژیم نیروهایش را در پایگاە تقویت کردە بود.فرماندگان گردان ۳۱خبرنداشتند برمبنای شناسایهای انجام شدە ، تقسیم کارهای اولیە انجام میگیرد و بە طرف پایگاە ،گروهی پیشروی حرکت میکنند. رمز تماس بیسیمی با فرماندە حمەسور تێکوشە بود.(تیکوشە در زبان کردی معنی ترت کردن آب گوشت است). فرماندە حمە سور در یکی از روستای نزدیک پایگاە مستقر بود بابیسم نظارت میکرد. هوا داشت روشن میشد و فرماندەهان جبهە بە این نتیجە رسید بودند که پایگاە تسلیم نمیشود و بهتر است عقب نشینی کنیم. ولی حمە سور اصرار میکند که عملیات ادامه پیدا کنند. فرماند واحد پیشروی محمد بایزدی گوشی را از به بسیم چی میگیرد و با صدای بلند میگوید :کاک حمە ترت آب ندارد و خیلی خشک است. صبح روز بعد که هوا روشن میشود نیروهای کمکی از شهرهای شاهندژ،میاندواب، بوکان بە یاری مزدوران میآیند. در این شرایط پیشمرگان عقب نشینی میکنند. مسیر عقب نشینی دشت بین روستاهای اختتر و داربسر بود. در طول درگیری پیشمرگان هیچ تلفاتی نداده بودند . در زمان عملیات نیروهای رژیم متحمل تلفات شدە بودند و مقداری اسلحە و مهمات از دشمن بە غنیمت گرفت شدەبود. در حال عقب نشینی ورق بە نفع نیروهای رژیم بر گشت. رفقا محمد ایلخانی زادە فرماندی نظامی گروه، رفیق علی جهانی پیشمرگ،رفیق علی خدایار پیشمرگ، رفیق علی رحمانی پیشمرگ،رفیق انور پارسا پیشمرگ، رفیق جعفر رضازادە پیشمرگ جان باختند و رفیق علی رشیدزادە با روشن شدن هوا نمیتواند از روستای اختتر خارج شود. خانوادەای شریف و زحمتکش در شرایط سخت و دشوار خطر رابە جان میخرند و در کاهدان خانەاشان او را مخفی میکنند. تشکیلات بوکان رفیق علی را در جرگهی جانباختگان بە حساب آورد و بعداز سە روز کە منطقە آرامتر شد و مزدوران از خانەگردی دست کشیده بودند؛ صاحب خانە در تاریکی شب علی را تا منطقە آزاد شدە کە در اختیار پیشمرگان بود همراهی میکند. بازگشت علی شور وشوق وصف ناپذیری را میان رفقای گردان بە وجود آورد.رفقای گردان بە همدیگر و رفیق علی تبرک میگفتند.
روز ١٣/٢/١٣۶٢ خورشیدی نیروهای رژیم بەروستاهای تازەقلە و خراسانە بوکان،حملە کردند ودرگیری سخت تن بە تنی که در بلندیهای مشرف بر روستا خراسانە صورت گرفت. علی بار دیگرشایستگی از خود نشان میدهد و با کمال تاسف ۶نفر دیگر از پیشمرگان با نامهای علی میرزائی،ایرج بهشتی زادە،ابراهیم عبدالقادری،یوسف الیاسوند، علی امین پور،سعید گوهری مسئول سیاسی گردان ۳۱بوکان جان باختند. هنوز خستگی این درگیریها و غم ازدست دادن رفقا در چهرە پیشمرگان خود نمای میکرد که در روز ٢٠/٣/١٣۶٢مزدوران رژیم حملە دیگری را از طرف مهاباد بە روستای کانی رەش و از طرف بوکان بە روستاهای کانی تومار، خانقا،آشی کولان،آجیکند، شرفکند، تدارک دید. گردان ۳۱ بوکان که در روستای صدردرآباد در حال استراحت بود بە محاصر نیروهای رژیم در آمد و شش نفر از رفقا، صدیق شیرخور پیشمرگ، احمد فرخی پیشمرگ، سعید ملاپور عضو کمیتە ناحیە بوکان پیشمرگ، رسول منصوری مسئول مالی ناحیە بوکان پیشمرگ، در جبهە آشی گولان، کمال ولیانی مسئول نظامی گردان ۳۱بوکان درجبهە روستا صدردارآبادجانباختن، رفیق صمد احمدپور در جریان درگیری زخمی و اسیر گردیدند کە بعدها بە چهار سال زندان یکسال تبعید بە شهر کازرون محکوم شد. رفیق علی در شرایط سخت همیشە یار و یاور رفقای گردان بود. رژیم جمهوری اسلامی در روستای تیکان تپە منطقە فیض اللە بیگی پایگاە دایر کرده بود و چند نفر اهالی روستا را بە مزدوری خود گماشته و در اذیت آزر مردم منطقە شریک کرده بود. تشکیلات کومەلە چند بار بە این مزدوران هوشدار داده بود کە از اذیت آزار مردم دست بر دارند . این هشدارها از طریق نوشتن نامه و نیز یکی دو بار مسئولین تشکیلات روستای از طریق واسطه با این افراد تماس گرفته بودند واز آنان درخواست کرده بودند که از مزدوری دست بردارند؛ اما آنها وقتی میدیدند که رژیم در حال استقرار است ،گوش شنوایی به این پیامها و هشدارها نمیدادند و از اذیت آزار مردم دست بر نداشتند. این بار تشکیلات تصمیم گرفت این دو مزدوران را دستگیر کند. یک واحد از پیشمرگان گردان ٣١بوکان را ورد عمل کرد نیروهای رژیم از سایە خودشان هم می ترسیدند. بە تیکان تپە لینگراد میگفتند. چون میدانستند تیکان تپە هیچوقت دوست دشمن نبود کسانی مثل سلیمان تیکان تپە، پاول جنگی، حسن سلطانی، سعید طە، اسماعیل مولودی، احمد عزیزی، اسماعیل محمدی، کاک محمود رادمنش، در خود پرورد، بزرگ کرد، و بە ایران شناساند.بار دیگر سالروز جانباختن این عزیز فرارسید. ۲۷ سال از آن شب شوم میگذرد. رفیق علی رشیدزادە در ٢۵/٢/١٣۶٣ خورشیدی در حال نفوذ بە روستایی کە در آن متولد شده بود با گلولە جاشها قلب گرم و پرشور علی از طپش باز ایستاد. یادش گرامی باد.