پاسخی به رفقا… بحث “طبقه کارگروتحزب کمونیستی”مجوز اتحاد با چپ غیر کارگری است!

پس از انتشار نقد من و رفقا حسین مرادبیگی و رحمان حسین زاده بر مباحث ارائه شده توسط کورش مدرسی در سمینار “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” سه مطلب،”جنبش کمیته های کمونیستی – گامی تعیین کننده در تحزب کمونیستی طبقه کارگر- (پاسخی به منتقدین)” از رفیق مظفر محمدی، “یک گام به پس، دو گام به پیش! (پاسخی به منتقدین بحث تحزب کمونیستی طبقه کارگر)”از فواد عبداللهی و “منتقدین بحث کورش مدرسی “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” کمی تعمق!” از محمد جعفری در جواب به اصطلاح منتقدین منتشر گردید.

قبل از هرچیز لازم است اشاره کنم رفیق کورش مدرسی یکی از شخصیتهای مهم حزب حکمتیست بحثی را بصورت علنی ارائه داده است و قاعدتا بحث وجدل حول آن هم باید علنی باشد. کسانی موافق بحثهای ایشان نبوده و او را نقد کرده اند و رفقایی هم در تایید نظرات ایشان قلم زده اند. اما تصور نمی کنم کسی یا کسانی محق باشند با توپ وتشر و طنز، یا با تهییج و فضا سازی و با کیش شخصیت بتوانند کسی را به درستی بحث هایشان قانع کنند.مورد خطاب قرار دادن رفقای حزبی به اسم منتقدین در تیتر مقاله بنظرم کار زیاد جالبی نیست.رفقا ادعا دارند که میخواهند با شیوه وسبک کار سی ساله ی چپ سنتی گسست کنند اما در اولین قدم نشان میدهند در همان سبک وشیوه مانده اند و به همان سیاق عمل میکنند.در اولین بحث ومجادله با مخالفان درون حزبی خود آنان را منتقدین مورد خطاب قرار میدهند.باید باور داشته باشیم شخصیت پردازی، تقدس گرایی و پیش داوری واز ابتدا حقانیت برای خود قائل شدن در احزاب سیاسی وبین کمونیستها میتواند اثرات بسیار مخربی بر کار و فعالیت و ادامه حیات سیاسی آنان داشته باشد.

از مواردی که توجه مرا جلب کرد انتقاد رفقا از آوردن فاکت و نقل قول از منصور حکمت و سایر رهبران کمونیست است.محمد جعفری در این رابطه منویسد:

“لطفا مرا چند باره به نوشته های منصور حکمت مراجعه ندهید، زیرا می توان ده تا درک متفاوت از آنها بدست داد. ظاهرا هر کسی منصور حکمت و متدش را با آن عینکی که خود بچشم دارد میبند “

مظفر محمدی در همین مورد مینویسد:

“در سنت چپ ایران جنگ نقل قول ها بوفور وجود دارد. هر کس و جریانی با مراجعه و اتکا به مارکس دیگری را غیر مارکسیست می نامد.اخیرا در طیف جریاناتی که خود را کمونیسم کارگری می نامند هم، آوردن نقل قول از حکمت برای غیر حکمتی نامیدن دیگری باب و مجاز شده است.”

رفیق مظفر همچنین مینویسد:

 “متاسفانه در مباحث رفقا هر بحث و بررسی و راه حل جدیدی اگر با خط کش و شابلون نگاه رو به عقب آنها نخواند، مارکسیستی نیست.”

در حقیقت دیدن این جملات برای من، از رفقایی که خود را ادامه دهنده سنت منصور حکمت و متعلق به این خط  سیاسی میدانند عجیب و غیر منتظره بود. تبلیغ عدم مراجعه به آثار و ادبیات منصور حکمت با هر توجیه و بهانه ای کار پسندیده و شایسته ای نیست.آیا این توصیه ی رفقا تنها برای “منتقدین” است یا رهنمودی برای همه ی کمونیستها و دوستداران منصور حکمت و برای مخالفان سیاسی شان است؟رفقا توجه داشته باشند که یک سری اصول و مبانی و تعریفات هستند که کلیه رهبران مارکسیسم و منجمله حکمت بدان اذعان دارند و نادیده گرفتن آن از سوی هیچ کمونیستی مجاز نیست.در ضمن باید یادآوری کنم.کنفرانس موسس حزب حکمتیست در شهریور ١٣٨٣ سیاست و مباحث پایه ای کمونیسم کارگری منصورحکمت را بعنوان سیاست حزب تصویب کرده است.این که رفیق محمد جعفری معتقدند نوشته های حکمت ده درک متفاوت بدست میدهد من موافق نیستم. برخلاف نظر ایشان من اعتقاد دارم منصور حکمت در نهایت سادگی و روشنی احکام پایه ای مارکسیسم را تشریح و تبیین کرده اند و کسی از محمدی جعفری نخواسته است که با عینک ما حکمت و متدش را ببینند. مراجعه من و سایر رفقا در این بحث خاص به مارکس و حکمت نشان دادن ناخوانایی بحثهای کورش با ادبیات پایه ای کمونیسم و منصور حکمت است و بس، رفیقی را هم به “غیر حکمتی” بودن متهم نکرده ایم. اما این سخنان برای این است که اگر من و هر کس دیگری گفت که بحثهایش بحث مارکس است یا بحث منصور حکمت یا ادامه آن است ، توکل کنان از او قبول نکنند. اگر کسی بدون ارجاع دادن به مباحث منصور حکمت حرف خود را بزند، واضح است کسی که بحث او را نقد میکند، نیازی به آوردن نقل قول و ارجاع دادن به مباحث منصور حکمت  نخواهد داشت.برخورد دوگانه نباید کرد.وقتی رفیق کورش می گوید، پایه های بحث او در سمینار کمونیسم کارگری منصور حکمت بیان شده است ایرادی ندارد، و محمد جعفری هم نمی گوید رفیق کورش او را به بحثهای منصورحکمت ارجاع ندهد و حرف خودش را بزند، اما اگر کسی گفت نخیر بحث کورش با آن خوانایی ندارد و این هم بحث خود منصور حکمت در این مورد است، ظاهرا ایراد دارد!

رفیق مظفر معتقد است که استناد و بازگشت به ادبیات کمونیستی نگاهی است رو به عقب! شاید ایشان فکر میکنند که تاریخ مصرف این ادبیات به سر رسیده است؟ اگر چنین اعتقادی دارید رک و راست بگویید. اگر با مباحث حکمت فاصله گرفته اید با صراحت اعلام کنید. اما من به رفیق مظفر میگویم دفاع از حقانیت مارکس، لنین و حکمت بخش جدایی ناپذیری از وظایف و مسئولیتهای ما است. شما و رفقای دیگر هم حق دارید از هرکسی که قبول دارید نقل قول و فاکت بیاورید. رفیق کورش در ابتدای همین بحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی ” مخاطب خود را به سمینار های مبانی کمونیسم کارگری حکمت ارجاع میدهد.یکی از دلایل مراجعه من به آثار حکمت در این مورد خاص اتفاقا عمل به توصیه خود رفیق کورش در این سمینار بود.رفقا متوجه باشید این حرفهای شما میتواند در واقع به نوعی فضا سازی برای عدم استفاده از این میراث عظیم فکری،سیاسی، ایدئولوژیک و به فراموشی سپردن آن تفسیر شود. میتواند به زیر سوال بردن آن تعبیر شود. مواظب باشید مشابه اینها را بعد از فروپاشی اردوگاه شرق به ما گقتند و ما پرچم دفاع از مارکس را در مقابل همه ی اینها برافراشتیم. من دقیقا” بر خلاف شما، از شما و از دیگر کادرهای حزب حکمتیست میخواهم  بیشتر به این آثار مراجعه کنند بویژه در مباحث تئوریکشان حتما از این منابع ارزشمند استفاده کنند.

در اهمیت بحث وجدل بر سر بحثهای رفیق کورش، رفیق عبداللهی نوشته اند:

… طرح این بحث و حساسیت نسبت به آن نشانه بلوغ این حزب است و باید به استقبال آن رفت. دوما، سازمانی که فاقد بحث، اختلاف نظر، چلنج و رو در رویی سیاسی باشد سازمانی سیاسی نیست، اجتماعی نیست، واقعی نیست، فرقه مصلحین است. در نتیجه حزب ما با تجاربی که پشت سر گذاشته ظرفیت بحث و کشمکش و تعدد نظرات را دارد.”

من هم با ایشان توافق دارم.برخلاف رفیق فواد که بحث وجدل در مورد بحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” رفیق کورش را نشانه بلوغ حزب ما ارزیابی میکند و معتقد است که باید به استقبال آن رفت محمد جعفری نظر دیگری دارد و غیر مستقیم مخالفت خود را با آن فرموله میکند.

محمد جعفری با مقدمه ای شاعرانه و شعارگونه و با تهییج مقاله اش را شروع کرده  و “منتقدین” را به تعمق و دید اجتماعی دعوت می کند،انگار”کمی تعمق” شامل سمینار “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” رفیق کورش نمی شود! این “حق به جانبی” در شروع بحث از کجا آمده است؟ ظاهرا جعفری نیازی نمی بیند که در نقد ما به این سمینار تعمق کند. از قبل تصمیم خودش را گرفته است.جعفری میگوید این بار و با تاخیر چند ماهه و قبل از جریانات دیگر”منتقدین” عضو کمیته مرکزی به نقد سمینار کورش پرداخته اند و به زعم او هر چند این نقدها صمیمانه و با احساس مسئولیت است اما در اثر فضای ایجاد شده جریانات دیگر هم شروع به بازخوانی داستانهای کهنه خواهند کرد!

برای محمد جعفری ظاهرا” مسئله تاخیر در انتشار نقدمان، مهمتر از بحث واستدلال ما در مورد اشکالات عمده ی بحث رفیق کورش و ناخوانایی آن با ادبیات کمونیسم کارگری است.رفیق جعفری، اگر با بحث و استدالال من موافق نیستید همین را اثبات کنید. فرض کنید من همین امروز متوجه این اشکالات شدم و نقطه نظرات و دیدگاههای خود را منتشر کردم.اشکال این مسئله در چیست؟آیا تاخیر در اعلام مخالفت میتواند دلیلی بر حقانیت طرف مقابل باشد؟اینگونه برخورد کردن بیشتر شبیه ایراد بنی اسرائیلی گرفتن است.در مورد اینکه چرا ما قبل از جریانات دیگر بحث “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” را نقد کرده ایم. بنظرم اگر احزاب چپ درایت و تعمق کافی داشته باشند هیچگاه بحث “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی”رفیق کورش را نقد نمی کنند چون بحث کورش در واقع برافراشتن پرچم اتحاد و نزدیکی به کمونیسم بورژوایی است.وی کل چپ را درکنار هم قرار داده و تمایزی بین کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوایی قایل نشده است. در رابطه با بازخوانی داستانهای کهنه مخالفان و سایر جریانات این مسئله نمی تواند توجیه مناسبی برای چشم پوشی ما از لغزش رفقایمان از سنت کمونیسم کارگری و خط منصور حکمت باشد.کاش رفیق محمد جعفری این دقت و وسواس را در دفاع از ارزشها و اصول پایه ای کمونیسم به خرج میداد و سعی در توجیه گفته های رفیق کورش نمی کرد و با شفافیت بیشتری برخورد می کردند.

رفقا معتقدند بحث کورش بیان تمایزات نظری کمونیسم کارگری با بقیه چپ نیست.بلکه بحث اصلی ایشان ریشه یابی علت گسست چپ با طبقه کارگر است.حزب حکمتیست هم بدلیل وجوه اشتراک در سبک کار و پراتیک از این قاعده مستثنی نیست.

مظفر محمدی مینویسد:” چرا که کورش از مشترکات چپ حرف می زند. و البته زمانی که به حزب حکمتیست می رسد تفاوت ها را قایل است.”

رفیق مظفر معتقد است کورش زمانی که به حزب حکمتیست می رسد تفاوتها را قایل است.اما هیچ اشاره ای به  تفاوتهای قایل شده از سوی کورش نمی کند!با دیدن نوشته رفیق مظفر بحث کورش را باردیگر مرور کردم اما جستجوی من در این باره بی نتیجه بود و چیزی پیدا نکردم. رفیق کورش در بحث مورد نظر صراحتا”  میگویند “ احزاب و سازمان های کمونیستی موجود بدون استثنا ربطی به طبقه کارگر ندارند.”

 ایشان میگویند احزاب و سازمانهای کمونیستی موجود بدون استثنا یعنی تمامی احزاب و سازمانهای کمونیستی از حزب ما گرفته تا سایر احزابی که خود را کمونیست میخوانند ربطی به طبقه کارگر ندارند. در این که حزب کمونیستی کارگری باید با کارگر و زندگی کارگر در ارتباط بوده و چه بسا کارگر درتمامی حزب حضور داشته باشد،شکی نیست.نقد ما به سمینار اخیر رفیق کورش این است که کمونیستی بودن یک جریان صرفا رابطه آن با کارگر نیست، بدوا” گرایشی است و درعین حال معیار، تطبیق عمل تشکیلاتی ( پراتیک روزانه) با سازماندهی طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی است.احزاب و جریانات زیادی با کارگر ارتباط دارند اما احزاب و جریاتات بورژوایی هستند. در ادامه مظفر صریحتر چپ مورد نظر کورش و خود را معرفی میکند.همان چپی که رفقا وعده کرده اند در پروژه ی مشترک با حزب ما جنبش کمیته های کمونیستی را  با هم راه بیاندازیم. مظفر چنین مینویسد:

چپ” مورد نظر ما طیف متعدد و رنگارنگی را در بر می گیرد. اگر چه حزب توده و اکثریت در مقوله چپ نمی گنجند.”

ما هم دقیقا” همین را نوشته ایم گفته ایم تعریف رفیق کورش از چپ شامل انواع چپ کارگری و بورژوایی میشود از حزب حکمتیست گرفته تا حزب کمونیست کارگری،حزب کمونیست ایران،راه کارگر،شاخه های متعدد فدایی و… اگر کسی اسم خود را در این لیست می نویسد ما حرفی نداریم. رفیق مظفر هم لابد از سر آگاهی و انتخاب این حرف را میزنند.

محمد جعفری مینویسد:

این یک داده مورد توافق است که گرایش کمونیسم کارگری تنها یکی از گرایشات درون طبقه کارگر هست. اینجا مساله بر سر متحد کردن صفوف پرولتاریا با گرایشات درون آن حول گرایش کمونیستی در خدمت اتحاد طبقاتی وی است”

رفیق محمد جعفری درست میگوید گرایش کمونیسم کارگری تنها یکی از گرایشات موجود در درون طبقه کارگر است.اما مسئله مهم واختلاف ما با رفیق کورش در همین نکته است.همه ی گرایشات درون طبقه کارگر الزاما در خدمت اتحاد طبقاتی کارگران نیستند بر اساس گفته های منصور حکمت هنگامی که ما از کمونیسم کارگری صحبت میکنیم داریم از یک جنبش اجتماعی متمایز و از یک دیدگاه فکری متمایز صحبت میکنیم. دیدگاهی که مختص این جنبش است و ربطی به  جنبشهای دیگری که کسان دیگری میخواهند بسازند ندارد. کمونیسمی که بین خودش از نظر اجتماعی و جنبشی با کمونیسمهای دیگری که هست فرق میگذارد.یعنی بین ما و بقیه احزاب تفاوتهای بینادی به لحاظ جنبشی وجود دارد.به این معنی که اهداف اجتماعی متفاوتی را دنبال می کنیم وبخش اجتماعی متفاوتی را سازمان می دهیم.به همین دلیل کمونیسم کارگری جنبش متفاوتی از کمونیسم واقعا” موجود است.چه در درون طبقه کارگر و چه دربین احزاب که نمود عینی جنبشهای طبقاتی هستند. بر همین اساس ما بر سر آینده جنبش کارگری با بقیه گرایشات درون طبقه کارگر دعوا میکنیم، جدل میکنیم،رقابت و مبارزه میکنیم.باید مبارزه کنیم تا کارگرها خط مشی کمونیسم کارگری را انتخاب کنند.کمونیسم کارگری نه هر نوع کمونیسمی، این طور نیست که در غیاب ما کارگرها خودبخود این خط مشی را دارند. محور و اساس سازماندهی حزب کمونیستی در درون طبقه باید متشکل کردن و انسجام بخشیدن به آن گرایش وجریان فعالی باشد که افق ،تمایلات و مطالباتی شبیه و نزدیک به حزب ما دارد.

محمد جعفری مینویسند : “بنظر من، صورت مساله رویکرد کورش درست و پرداختن به آن برای همه کمونیستها از جمله حزب ما راه گشاه است. ولی چرا بجای قدردانی از آن تلاش، رفقای ما گارد گرفتند؟”

رفیق محمد جعفری رویکرد کورش را درست ارزیابی میکند اما در ادامه خواهیم دید که خود وی رویکردی متفاوت با کورش دارد.وی میپرسد چرا ما بجای قدردانی از کورش او را مورد نقد قرار داده ایم و بیان هرگونه انتقادی از رفیق کورش را به عنوان گارد گرفتن ترجمه میکند. من از محمد جعفری می پرسم اولا این اطمینان محض به “راه گشایی” از کجا آمده است؟ ثانیا اگر برای جعفری مسلم است، چرا و به چه د لیل باید برای ما هم اینگونه باشد؟ ثالثا  چرا و به چه علتی نظرات کورش یا هر رفیق دیگری در رهبری حزب نباید مورد نقد قرار بگیرد؟ آیا این نوعی برخورد مذهبی گونه و درنظر گرفتن حق ویژه برای فرد خاصی نیست؟ آیا با این بهانه ها در آینده دست خود را برای نقد کسان دیگری در این موقعیت نمی بندیم. من در ابتدای همین مطلب نوشته ام رفیق کورش مدرسی یکی از شخصیت های مهم حزب حکمتیست است اما این اتوریته باعث نمی شود او را مصون از خطا و اشتباه بپندارم. من، شما و همه ی رفقا وظیفه داریم با صراحت و بدون تعارف نظرات و دیگاههای خود را بدون در نظر گرفتن مصلحتهای شخصی اعلام کنیم.در مورد ابرازنظر در مانیفست آمده است ” کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند.”

رفیق محمد جعفری ادامه میدهند:

“از نظر منتقدین جواب روشن است، چون انتقادات کورش به نحوۀ پراتیک چپ در زمینه گسست احزاب کمونیستی به حزب حکمتیست نمی چسبد. بزعم آنان کورش مرز بین جریانات چپ را مخدوش کرده و فرقی بین حزب حکمتیست با بقیه نگذاشته است. بنظر من درست است در خیلی زمینه ها تفاوت طبقاتی و سیاسی بین خط مشی حزب حکمتیست با سایر جریاتات چپ ایران وجود دارد. درعرصه مبارزه نظری و تئوریک و شفافیت بخشیدن به تضاد منافع و تفکیک طبقاتی، ما به دست آوردهای دست یافته ایم.” و ادامه میدهد “اما بالعکس نظرات منتقدین در عرصه تبدیل این دست آوردن ها به ابزار مبارزه روزمره پرولتاریا در محل کارو زیست فرقی با جریانات دیگر چپ نداریم.”

این تبیین رفیق محمد جعفری با تبیین رفیق کورش مدرسی یکی نیست.کورش حداقل در این سمینار مشخص هیچ تفاوتی در هیچ زمینه ای بین چپ قایل نشده اند و اصطلاحا” کل چپ را یک کاسه کرده است.محمد جعفری معتقد است در خیلی از زمینه ها حزب حکمتیست تفاوت سیاسی ،طبقاتی با سایر احزاب چپ دارد.اما با وجود اختلاف نظر با کورش به هر دلیلی قصد دارد بحثهای ایشان را توجیه کند.رفیق جعفری میگویند نتوانسته ایم دست آوردهایمان در عرصه مبارزه نظری وتئوریک وشفافیت بخشیدن به تضاد منافع و تفکیک طبقاتی را به ابزار مبارزه روزمره کارگران در محل کار و زیست تبدیل کنیم و از این نظر فرقی با بقیه چپ نداریم.این سخنان رفیق جعفری در واقع درک مکانیکی از ربطه تئوری و پراتیک است.در ادامه به این موضوع خواهم پرداخت.

رفیق محمد جعفری ادامه میدهند:

“این درست است که در تحلیل نهایی احزاب سیاسی بر اساس منافع طبقاتی انتخاب سیاسی می کنند، اما انتخاب سیاسی هر جریانات و محافل چپی در درون طبقه کارگر چنان سیاه و سفید یا یک خط مستقیم تصویر نمودن کاریکاتور کردن آن است.” “چپ ایران نه خود و نه سرمایه داری را نمی شناسد” شامل حال خیلی از این جریانات و محافل چپ کارگری می شود. اینکه در تحلیل نهایی چپهای که نتوانند سیاست و تاکتیک کارگری و کمونیستی اتخاذ نمایند، بناچار شکست می خورند می تواند درست باشد”

محمد جعفری قبول دارد که “احزاب سیاسی بر اساس منافع طبقاتی انتخاب سیاسی میکنند” اما در عین حال با آوردن تبصره ای اعلام میکند “چپ ایران نه خود و نه سرمایه داری را نمی شناسد ” را هم قبول دارد، چون این تز شامل خیلی از جریانات و محافل چپ کارگری میشود! واین در تحلیل نهایی چپ هایی که نمی توانند سیاست و تاکتیک کارگری اتخاذ کنند و شکست میخورند میتواند درست باشد. از دیدگاه محمد احتمال درستی یا نادرستی این نظریه برابر است،این جریانات و محافل چپ کارگری مورد نظر رفیق محمد جعفری اگر نتوانند سیاست و تاکتیک کارگری اتخاذ کنند بناچار شکست میخورند، چون خودشان و سرمایه داری را نمی شناسند پس از بحث ایشان نتیجه می گیریم هم انتخاب سیاسی آگاهانه احزاب بر اساس منافع طبقاتی درست است و هم از سر نشناختن کارگر و سرمایه داری!این تز ایشان برای جلوگیری از کاریکاتور شدن انتخاب سیاسی و به رنگ خاکستری است!اما رفیق محمد جعفری توجه ندارند که این تبیین ایشان جمع اضداد است و امکان پذیر نیست. از نظر رفیق محمد هر دو نظریه درست هستند.هم “انتخاب احزاب سیاسی بر اساس منافع طبقاتی” و هم  “چپ ایران نه خود و نه سرمایه داری را نمی شناسد”، تناقضی آشکار و خلط مبحث در نظریات رفیق محمد ،چرا که از طرفی نمیتواند اصول را نادیده بگیرد و از طرفی خود را ملزم به دفاع از رفیق کورش و نظرات وی میداند!رفقای گرامی مسئله بر سر انتخاب سیاسی،طبقاتی است و در اساس این چپ واحزاب آن در واقع خود بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی هستند.نه آنگونه که کورش تبیین میکند.این رویکرد برخلاف آموزه های مارکسیسم وحکمتیسم است، مسئله مطلقا ربطی به آگاهی یا ناآگاهی چپ ندارد.شرکت حزب کمونیست کارگری حمید تقوایی در جنبش سبز وروان شدنشان بدنبال میرحسین موسوی و کروبی بدلیل عدم شناخت از سرمایه داری و نشناختن مکانیسمهای مبارزه واتحاد طبقه کارگر نبود بلکه انتخاب آگاهانه و براساس منافع طبقاتی و جنبشی بود.تقلیل انتخاب سیاسی،طبقاتی به عدم شناخت مکانیسم های مبارزه طبقه کارگرو نفهمیدن سرمایه داری  دادن آوانس به کمونیسم بورژوایی و تقلیل دادن آن به نقد معرفتی است. چپ بورژوا جامعه را طبقاتی میبیند وبرهمین اساس انتخاب طبقاتی میکند.نادیده گرفتن این واقعیت مخدوش کردن مرزهای  کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوایی است.

رفیق فواد در همین مورد، دوز تئوری کورش را زیاد کرده و مینویسد:

“از نظر من این چپ نه تنها نمی شناسد بلکه دانش شناخت آن را ندارد، کور از درک پدیده های پیچیده دنیای امروز است. جامعه ایران از منظر این چپ هنوز گله داری است نه صنعتی.”

بر اساس گفته های رفیق کورش و رفیق فواد کلیه احزاب سیاسی موسوم به چپ که به زیر پرچم جنبش سبز رفته اند بدلیل مشکل معرفتی وعدم شناخت راهشان را گم کرده اند.اما هر اندازه در ادبیات این چپ جستجو کنی هیچکدام منکر حاکمیت سرمایه و وجود مراکز صنعتی و میلیونها کارگر در ایران نیستند و تصور نمی کنند که ایران جامعه ای با مناسبات فئودالی یا “گله داری” است.برعکس احزاب متعلق به جنبش کمونیسم بورژوایی با تغییر کاربست اجتماعی کمونیسم و با استفاده از عناوین کمونیسم وسیوسیالیسم سعی در سازماندهی طبقه کارگر و جلب وجذب آنان به جنبش بورژوایی خودشان را دارند.تحرکات چپ سبز در اول ماه مه دو سال گذشته درهیمن راستا بود.

مظفر محمدی مینویسد:

“رفقای منتقد ناگهان کشف کرده اند که عبارت “کمونیسم را از بعد اجتماعی اش تکاندند” غیر مارکسیستی است و کورش فراموش کرده که، کمونیسم جنبش اجتماعی درون طبقه کارگراست و یا متوجه نیست که کاربست اجتماعی کمونیسم تغییر کرده و ابزار طبقات غیر کارگر شده (بوفور میتوان در ادبیات سیاسی و تئوریک کورش این مفاهیم و تزها را دید). این ایراد ملانقطی است. “

اتفاقا یکی از موارد طرح شده در نقد من و سایر رفقا به رفیق کورش همین است که معتقدیم ایشان برخلاف دیدگاهها و نظرات قبلی اشان در بحث “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” مشکل “چپ موجود” را نه تغییر در “کاربست اجتماعی کمونیسم”بلکه معرفتی ،اخلاقی عنوان کرده و کل چپ را در یک قالب می بیند.ایشان در این سمینار راه حل پر کردن شکاف بین “احزاب کمونیست ” (با تعریفی که از آن ارائه میدهند) و طبقه کارگر را در ائتلاف و اتحاد کمونیسم کارگری با کمونیسم بورژوایی می بینند.ایشان در این بحث حزب حکمتیست وجنبش کمونیسم کارگری را بخشی از کمونیسم و جنبش فی الحال موجود ارزیابی می کند و تعلقات جنبشی،سیاسی احزاب و پرچم وافق و سنت آنان را نادیده می گیرد. برخلاف رویکرد حکمت و مواضع قبلی خودشان تصویر درستی از جنبشهای متفاوت در میان طبقه کارگر و گرایشات انحرافی که کمونیستها باید با آن مبارزه کنند ارائه نمی دهد.کورش در ادبیات سیاسی گذشته خود چیزهای بیشتری از این که مطفر میگوید گفته است که با گفته های فعلی ایشان در این سمینار در تضاد کامل است.

رحمان حسین زاده در نقد سمینار کورش در مطلبی تحت عنوان،تفاوتها (طبقه کارگر وتحزب کمونیستی یا طبقه کارگر و سازمان ائتلافی چپ) مینویسد:

“این تعبیرها و این بیانات کورش  جواب غلطی است به مختصات چپ به ویژه  در رابطه با جدا افتادنش از جنبش طبقه کارگر.  این نوع نقد به چپ، نقدی سطحی، معرفتی و اخلاقی است.  این با آن تبیین اساسی که می گوییم “کاربست اجتماعی کمونیسم فرق کرد” تفاوت اساسی دارد . می گوید که چپ موجود ایران سرمایه داری را نمی شناسد. اینطور نیست. من کاری به چپهای مریخی و محافل دوـ سه نفره ندارم. ترندهای اصلی چپ را در نظر بگیریم، سنت حزب توده، اکثریت و راه کارگر، یا سنت کومه له و از حزب کمونیست ایران آمده، موارد بیشتر اینها اتفاقاً چپ های اجتماعی اند  و اتفاقاً سرمایه داری را خوب می شناسند و آنهایی که رفتند در کنار جناح هایی از سرمایه داری ایستادند، آگاهانه این کار را کرده و انتخاب کرده اند. حتی ما در مورد رابطه خمینی متحجر و آخوند با  سرمایه داری اینطوری توضیح ندادیم. ،  آنوقتها که کل چپ ایران گیج شده بود که خمینی حافظ منافع خرده بورژوازی “بالایی یا پایینی” است، حدود ۳۰ سال قبل منصور حکمت در کتاب دو جناح ضد انقلاب بورژوا – امپریالیستی  گفت این بورژوازی انحصاری ایران را نمایندگی می کند. خود خمینی یک کارخانه هم نداشت! نمیدانم چقدر هم مکانیسم کارکرد سرمایه را میشناخت، به نظرم خوب نمیشناخت . به همین دلیل هم امپریالیستها دستش را باز گذاشتند که انقلاب را سرکوب کند. بحث آگاهی و ناآگاهی نیست. اتفاقاً در مورد سنت حزب توده و اکثریت و .. همیشه گفته ایم که از سر تشخیص منفعت اقتصای و سیاسی، عموزاده های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جناح دولتگرای اقتصادی جمهوری اسلامی بودند.  یا اینکه کورش می گوید  چپ کارگر را نمیشناسند و حرفی برای کارگر ندارند. منظور کدام چپ است؟ درست است که چپ مریخی و حاشیه ای کارگر را نمی شناسد، اما چپ بورژواییِ اجتماعی  کارگر را می شناسند و برای کارگر حرف دارند، اما حرف ضد کارگری دارند، حرف غیر کارگری دارند.”

رفیق مظفر بدلیل عصبانیت از نقد مباحث کورش تعاریف جدیدی از طبقه و تغییر کاربست اجتماعی کمونیسم بدست میدهند که بی شباهت به روش طیف کارگرگرایی نیست.ایشان همچینین عدم بحث کورش از تغییر کاربست اجتماعی کمونیسم در سمینار “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” نه سهوی بلکه عمدی بوده است.اگر منظور کورش از “کمونیسم را از بعد اجتماعی اش تکاندند” همان عبارت “تغییر کاربست اجتماعی کمونیسم” است چرا رفیق مظفر از رفیق کورش نمی پرسند که چرا این عبارت صریح و روشن یعنی “کاربست کمونیسم عوض شد”را بکار نبرده است؟آن هم نه در یکی،دوجا بلکه چند جا آیا آن را بلد نبودند؟ مظفر نقد در این مورد را ایراد “ملا نقطی” نام نهاده اند.در این باره بغیر از اظهار تاسف از این شیوه ی برخورد به رفیق حزبی چیز دیگری نمی نویسم.

رفیق فواد عبداللهی هم با تکرار بحث کورش مینویسد:

مارکسیسم را از جامعه و طبقه تهی و به بستر جنبش های بی ربط به طبقه کارگر تبدیل کرده اند.”

“به شهادت تاریخ بعد از لنین، ١٠٧ سال است که کمونیسم را از بعد اجتماعی تکاندند تا در خدمت منافع و سیاست طبقات دیگر مصارده اش کنند. “

مشکل پایه ای مباحث رفیق کورش در سمینار “طبقه کارگر و تحزب کمونیستی” ناتوانی از درک دیالکتیکی رابطه تئوری و پراتیک است، که در همه مباحث ایشان و رفقای مدافع وی مشخص است. کمونیسم کارگری در این مورد یعنی در مورد رابطه بین عمل و تئوری، به مبارزه طبقاتی و به انتخابهای طبقاتی قائل است. موضوع اساسا بر سر سازماندهی اعتقادات نیست.ما معتقدیم احزاب سیاسی انتخاب سیاسی،طبقاتی می کنند و این مسئله مطلقا ربطی به آگاهی یا ناآگاهی چپ ندارد.مشخص است که بحث درک و عدم درک یعنی مشکل را معرفتی دیدن اصولا مطرح نیست.

رفیق حسین مراد بیگی در نقد سمینار”طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” مینویسد:

“کورش در مورد بی ربطی چپ بورژوا به زندگی کارگر و به امر طبقه کارگر به جای اینکه از انتخاب طبقاتی و پراتیک اجتماعی که این چپ در دستور کار خود قرار داده است شروع کند، جواب آن را در تئوری و در عدم درک کمونیسم بعنوان یک جنبش اجتماعی درون طبقه کارگر میدهد. میگوید، علت آن این است که: “کمونیسم را از بعد اجتماعی آن یعنی جنبش درون طبقه کارگر تکانده اند.” گویا اشکال معرفتی است و نمیدانند که کمونیسم بدوا یک جنبش اجتماعی درون طبقه کارگر است.

اولا، این با تز اساسی کمونیسم کارگری حکمت که مشکل را “تغییر در کاربست اجتماعی کمونیسم میدانست” در تناقض است. ادبیات سیاسی چند سال قبل “چپ موجود” را نگاه کنید، دارند از وجود کمونیسم بعنوان یک جنبش اجتماعی موجود درون طبقه کارگر قبل از مارکسیسم صحبت میکنند، اما در عمل و پراتیک اجتماعی انتخاب طبقاتی غیرکارگری کرده و بعنوان کمونیسم بورژوا عمل میکنند. ثانیا، میتوان در این مورد سوال ساده ای را مطرح کرد، جنبش های اجتماعی مدعی کمونیسم، برای مثال، کمونیسم روسی و چینی، نه تنها فاکتور جامعه نزدشان غایب نبود، نه تنها “کمونیسم، جنبش اجتماعی موجود درون طبقه کارگر را از بعد اجتماعی آن نتکاندند”، بلکه با علم به این، بخش اعظم نیروی کمونیستی کارگری آن یعنی این بعد اجتماعی را نیز با خود بردند و همین جنبش اجتماعی را در جهت اهداف بورژوائی خود سازمان دادند. رفیق کورش بورژوا بودن این نوع کمونیسمها را برای کارگر کمونیست با این استدلال خود که “کمونیسم را از بعد اجتماعی آن تکاندند”، چگونه توضیح میدهند؟جواب این نیست که “کمونیسم را از بعد اجتماعی آن یعنی درون طبقه کارگر تکاندند”، کمونیسم کارگری در بعد اجتماعی آن سرجای خودش ماند، اما بسیار ضعیف و بی تاثیر. این جنبش مدعی سوسیالیسم و کمونیسم است که در آن مکان اجتماعی طبقاتی نمی ماند، لذا بورژوازی با پرچم مارکسیسم به موضع اصلاح طلبی و موعظه خوانی برای جامعه بورژوائی عقب می نشیند. این کاربست کمونیسم، کاربست مارکسیسم است که عوض میشود و با جنبشهای اجتماعی دیگر منطبق میشود.”

مظفر محمدی مینویسد:

“هر اندازه ثبات تحلیل و سیاست های مشعشع و علیه سبز بودن و غیره نمی تواند این حقایق تلخ را که تحت عنوان مشاهدات مشترک بیان شده است را توجیه کند. نمی توانیم سرمان را بالا بگیریم و  افتخار کنیم.”

از کسی که ثبات تحلیل و سیاست های خود را “مشعشع” میداند و متاسفانه از ایستادن در مقابل جنبش سبز سر خود را بالا نمی گیرد و به آنچه که درگذشته کرده است افتخار نمیکند، انتظاری نمیتوان داشت. متاسفیم، اما برای این آدمها نسخه نجاتی نداریم. 

رفیق کورش و رفقای مدافع بحث ایشان معتقدند احزاب چپ هیچ ربطی به طبقه کارگر ندارند رفیق مظفر محمدی با همین نگرش می نویسد:

کارگران کمونیست ولو با هر تعلق خاطر خطی و سازمانی با جریانات چپ بیرون از خود، در سنت و روش و شیوه های کار و حتی اخلاقیات و رفتار سیاسی با هم زمین تا آسمان تفاوت دارند.” 

نکته ی دیگری که باید به آن اشاره داشته باشیم رابطه احزاب چپ و طبقه کارگراست.تصویری که رفیق کورش و رفقای مدافع “بحث طبقه کارگر و تحزب کمونیستی “از احزاب سیاسی و به تبع آن از احزاب چپ میدهند  یاد آور رابینسون کروزئه در جزیره متروک است.در این تبیین احزاب چپ کوچکترین ربطی به جامعه و جنبشهای اجتماعی ندارند در حالی که این برخلاف تبیین مارکس و حکمت است. اصولا” احزاب سیاسی بر اساس نیاز جنبشهای اجتماعی و پاسخ گویی به این نیازها تشکیل شده اند و بخشی انتگره از جنبشهای موجود در بطن جامعه هستند. جایگاه وخصلت احزاب سیاسی را نمیتوان براساس اهداف ذهنی و گفته های تشکیل دهندگان آن تعیین کرد.احزاب سیاسی دارای پرچم،افق سیاسی مشخص و جایگاه وتعلقات جنبشی ،اجتماعی مشخصی هستند.مجموعه این فاکتورها جایگاه اجتماعی و جنبشی آنها را مشخص میکند.

مظفر مینویسد:

رفقایی که کارگران کمونیست را سازمان چپ های بیرون از طبقه می نامد و حاضر به ائتلاف با آنها نیست، اینجا می گویند چرا شما از چپ شروع می کنید. چپ که رفته است وبورژوا شده است. انگار این چپ از نظر کارگر  کمونیست هم بورژوا شده است و او را روزمره در کنار کارفرمایش می بیند! این آن ساده نگری و سطحی نگری است که این دیدگاه نسبت به چپ دارد.”

و ادامه میدهند:

“رفقای منتقد، کمیته های کمونیستی جنبشی را  ائتلاف سازمانهای چپ می نامند. چپی که بورژوا شده و غیر کمونیست و غیرکارگری است وهر روز هم راست تر می شود. می گویند چطور می شود این چپ آن هم در مبحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” صورت مساله و موضوع کار ما باشد. این آوانس به چپ است. این چپ قابل شیفت کردن و تغییر نیست…

بگذریم که رفقا خود بدوا معتقد بودند که این چپ بورژوا شده و رفته وبه کارگر کاری ندارد وبنا بر این موضوع کار ما نیست. حالا اینجا همین چپ برگشته  و می خواهد با ما کمیته های کمونیستی ائتلافی درست کند! این تناقض به جای خود.”یا مینوبسد: پیشتر گفتم، مشکل این دیدگاه این است که طبقه کارگر و بخصوص کارگران کمونیست را در میان سازمانهای چپ تقسیم می کند. بدوا فرضش این است که کارگر کمونیست توده ای است یا راه کارگری یا کومه له ویا طرفداران حزب کمونیست کارگری ایران و حزب اتحاد و غیره اند.”

وادامه میدهند:

“بحث کمیته های کمونیستی بدوا بازگشت به هیچ چپی نیست. بحث گرایشات مختلف درون طبقه کارگر است با سنت و مکانیسم مبارزه درون طبقه و با روش و راهکارهایی که  با روش ها و سنت های چپ بیرون از طبقه اگر نقاط اشتراکی هم داشته باشد، اما اساسا متفاوت است. ولو تعدادی از این کارگران تعلق خاطری به این چپ داشته و یا حتی سازمان آنها باشند. وقتی بحث گرایشات درون طبقه کارگر است الزاما همه اش به چپ بر نمی گردد.”

اشتباه رفیق مظفر همینجاست که فکر میکند هر گرایشی در درون طبقه کارگر گرایشی مترقی و قابل پشتیبانی است این با نظر منصور حکمت در تضاد کامل است حکمت معتقد است گرایشاتی در میان طبقه کارگر هست که بخشی از آن جزو  گرایشات خرده بورژوایی و بورژوایی است وکمونیستها باید  بر سر آینده جنبش کارگری با این نوع گرایشات مبارزه کنند.

به گفته حکمت مستقل از حضور یا عدم حضور کل احزاب سیاسی چپ در هر مقطعی و مستقل از درجه نفوذ ما و سایر احزاب چپ وجود خطوط فکری و سیاسی مختلف در درون طبقه کارگر امری دائمی و تعطیل ناپذیر است.وجود گرایشات سیاسی و خطوط فکری مختلف محصول کار حزبی در میان کارگران نیست بلکه نقطه عزیمت آن است.باید وجود گرایشات سیاسی مختلف در درون طبقه کارگر را  به رسمیت شناخت.نمیشود از روی آن رد شد یا آن را نادیده گرفت.اساس سازماندهی حزب ما در میان طبقه باید متشکل کردن گرایش و جریانی باشد که افق و تمایلاتی شبیه به ما دارد.به گفته حکمت و رهبران کمونیسم گرایشات مختلفی در درون جنبش کارگری وجود دارد که بخشی از آن گرایشات خرده بورژوایی و بورژوایی است وکمونیستها باید  بر سر آینده جنبش کارگری با بقیه گرایشات درون طبقه کارگر مبارزه کنند. چه برسد به دیگر گرایشات چپ خارج از طبقه.

رفیق مظفر عزیز، بر اساس گفته های حکمت که اعتقاد ما نیز هست حزب سیاسی که کارگران را مخاطب قرار میدهد حزبی که میخواهد آنان را در جهتی که میخواهد سازمان دهد باید بداند با مجموعه ای از افراد منفرد و با لوح های پاک و با ذهن های دست نخورده مواجه نیست.بر عکس،شروع فعالیت حزبی باید با به میدان فراخواندن و متحد کردن گرایش نزدیک به حزب در درون کارگران باشد. فعالیت سازماندهی هر حزبی در درون طبقه کارگر اساسا به اعتبار وجود گرایشات فکری و عملی متمایل به سیاست ها و نظرات آن حزب امکان پذیر میشود.نکته ی مهمی که شما و همفکرانتان به آن هیچ توجهی ندارید. این گفته ی منصور حکمت است و کاملا” برخلاف تبیین و گفته های رفیق کورش و شما است.

 باید گفت طبقه کارگر یک توده بی خط و گنگ نیست این تصور بورژوازی است که به احزاب خرده بورژوا – سوسیالیست از طبقه کارگر منتقل شده است.محور و اساس سازماندهی حزب کمونیستی در درون طبقه باید متشکل کردن و انسجام بخشیدن به آن گرایش وجریان فعالی باشد که افق ،تمایلات و مطالباتی شبیه و نزدیک به حزب ما دارد. ما یکی از حرکتهای سیاسی – حزبی  در متن جنبش کارگری و طبقه کارگر هستیم و باید تلاش کنیم بجای اینکه طبقه کارگر به دنبال سایر جنبشهای اجتماعی برود. دنبال این خط مشی سیاسی و دنبال این حزب سیاسی معین بیاید.

طرح “جنبش کمیته های کمونیستی” در عمل مرز بین کمونیسم بورژوایی و کمونیسم کارگری را به اعتبار همین بحثهای حکمت مخدوش میکند.  دراین نگرش شکاف بین احزاب چپ و طبقه کارگر ناشی از مشکل معرفتی این احزاب است، به همین دلیل درکی مکانیکی از رابطه تئوری و پراتیک دارد و نتیجه میگیرد کمیته های کمونیستی میتواند پروژه مشترک احزاب چپ موجود و گرایشات مختلف و جنبشهای های متفاوت کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوایی باشد.این طرح همچنان که طراح آن اذعان دارد، تشکیل کمیته های کمونیستی در محدوده جنبش کمونیسم کارگری و حزب پرچمدار این جنبش یعنی حزب حکمتیست نیست بلکه کمیته های کمونیستی چند حزبی یا چند جنبشی است. نقطه عزیمت تشکیل این کمیته ها در میان کمونیسم طبقه کارگر فی الحال در گیر در مبارزه جاری طبقه کارگر نیست، سازمانیابی گرایش کمونیستی طبقه کارگر نیست بلکه کمیته های کمونیستی احزاب مختلف،گرایشهای مختلف وجنبشهای متفاوت تحت نام کمونیسم است!

مظفر مینویسد :

“کمیته های حزبیم را میسازم و کسی را راه نمیدهم” راه حل نیست.  از ۱۰۰ کارگر کمونیست اگر یکیشان آن کمونیست یک جنبشی و حزبی مورد نظر رفیق ما باشد، ۹۹ نفرشان از گرایشات دیگر قدیم و جدیدند که در میان خود طبقه وجود دارند. و الزاما و بدوا و سر ضرب با ما نمی آیند. ما را انتخاب نمی  کنند.یا میگوید : “از نظر این رفقا، گرایش کمونیستی بی آلایش یک جنبشی ویک حزبی بدون الودگی به ارا و افکار غیرکارگری  آنجا هست و فقط منتظر است ما برویم و متحزبش کنیم. این توهم است. “و همچینین میگوید :“شاید تک تک و اینجا و آنجا کارگر کمونیستی که بهر دلیل توجهش به ما جلب شده (عطش ما را دیده) را بتوان به کمونیسم یک جنبشی وپیوستن به حزب قانع کرد

“کمیته های کمونیستی یک خطی ویک جنیشی و یک حزبی منزه وبری از هر گرایش و تعدد نظر و راست وچپ زدن از این دیدگاه یک توهم است. یک آرزو است . این توهم است، نه جنبش کمیته های کمونیستی کارگران با گرایشات گوناگون که یک مکانیسم طبیعی و سوخت و ساز واقعی صحنه جامعه است. “

 

مظفر محمدی از سر همین احکام به راه حل کمیته های کمونیستی چند حزبی یا چند جنبشی میرسد نام بامسمایی که من و رفقای دیگری به کمیته های کمونیستی ظاهرا” غیر حزبی داده ایم وایشان هم تبیین ما را با این توضیحات تایید میکند. طرح جدید کمیته های کمونیستی رفیق کورش به اعتقاد من نه تنها  ادامه ی  کمیته های کمونیستی مصوب حزب حکمتیست نیست بلکه در تقابل با آن و برخلاف سنت منصورحکمت و سیاست سازماندهی تا کنونی ما در میان طبقه کارگراست، کمیته های کمونیستی با احزاب کمونیسم بورژوایی نمیتوانند رابطه خطی و سازمانی داشته باشند در غیراین صورت تشکیل این کمیته ها به معنای ائتلاف با چپ بورژوایی،مخدوش کردن خطوط سیاسی و تشکیل کمیته های چند حزبی و چند جنبشی است و این از نظر من پایان دادن به سنت کمونیستی تحزب و اعلام انحلال حزبیت سیاسی کمونیستی است. درمورد گرایشات مختلف کارگری که بخشی از آن نیز گرایشات خرده بورژوایی و بورژوایی است وکمونیستها باید با آن مبارزه کنند در هیمن مطلب توضیح داده ام.

رفیق مظفر محمدی مینویسد :

“این دیدگاه از سر آرزوهایش سراغ کارگر می رود، سراغ تحزب کمونیستی طبقه کارگر می رود، نه از سر واقعیات موجود، کشمکشهای واقعی، جدال های سیاسی واجتماعی در متن مبارزه طبقه کارگر. این ساده نگری و محدودنگری محض است.”

اتفاقا مسئله کاملا بر عکس است. این دیدگاه رفیق مظفر محمدی و رفیق کورش است که بدون توجه به سنت منصور حکمت و بر خلاف اصول ومبانی کمونیسم کارگری و از سر مصلحت، راه ائتلاف با گرایشات گوناگون کمونیسم بورژوایی در درون طبقه کارگر و خارج از آن را انتخاب کرده است.از دیدگاه ما که منطبق بر دیدگاه منصور حکمت است راه حل سازمانیابی کمونیستی در میان طبقه کارگر، ائتلاف با چپ موجود نیست بلکه باید از سازماندهی گرایش کمونیستی،رهبران کارگری ومحافل سوسیالیستی درون طبقه کارگر شروع کرد این باید اساس سیاست سازماندهی ما در میان کارگران باشد.طبق گفته های حکمت سبک کار کمونیستى براى ما صرفا نسخه اى براى تنظیم آرایش وانطباق با شرایط جدید امنیتى و نام دیگرى براى مدیریت سازمانى نیست، بلک بیان یک جهت گیرى بنیادى طبقاتى است ابزاری برای قرار دادن کمونیسم در دسترس طبقه کارگر و تبدیل کردن این کمونیسم به بستر و مبناى وحدت طبقاتى کارگران است.حزب کمونیست، ابزار یک طبقه معین براى یک انقلاب معین است. خصوصیات و نحوه عمل این تشکیلات اختیارى، دلبخواهی و تصادفى نیست. تشکیلات کمونیستى نمی تواند بر طبق ادراکات سازمانى و سنت هاى کار تشکیلاتى طبقات دیگر، که در اهداف سیاسى و در وجود عینى اجتماعى خویش با طبقه کارگران مزدى تفاوت هاى اساسى دارند، کار کند. رهبران کمونیست تصمیمات خود را نه با معدلگیرى و با تلفیق نظرات گوناگون موجود در حزب و جنبش طبقاتى، بلکه برمبناى پیشروترین نظرات موجود اتخاذ می کنند. این جنبشی که رفیق کورش و مظفر میخواهند راه بیاندازند محصول معدل گیری و تلفیق جنبشهای متفاوت طبقاتی است.

مظفر محمدی مینویسد:

“راه کارگر هم ممکن است تغییر کند اما نه با افشاگری ما شاید با فشار از پایین و از طرف کارگر کمونیست درون طبقه کارگر.”

مظفر در بخشی از نوشته اش برای توجیه بحثهای کورش به هر دری میزند و ازاین شاخه به آن شاخه می پرد.می نویسد بحث کمیته های کمونیستی بدوا بازگشت به هیچ چپی نیست. بحث گرایشات مختلف درون طبقه کارگراست،در جای دیگری مینویسد این دیدگاه (دیدگاه مخالف با کمیته های چند جنبشی) از سر آرزوهایش سراغ کارگر می رود و در جایی دیگر مینویسد کمیته های کمونیستی یک خطی ویک جنبشی و یک حزبی یک آرزو ویک توهم است. اما درعین حال معتقد است “جنبش کمیته های کمونیستی” یا کمیته های چند جنبشی و ائتلافی با فشار از پایین و از طرف کارگر کمونیست درون طبقه (که با هر گرایشی ولو ارتجاعی به علت کارگری بودن شایسته پشتیبانی است) راه کارگر را هم تغییر میدهد! درمورد گرایشات گوناگون طبقه کارگر از منظر حکمت و تضاد این دیدگاه با کمونیسم کارگری نوشتم اما در مورد راه کارگر،راه کارگر در ۳۰ سال گذشته نشان داده است به عنوان یک حزب سیاسی دارای انسجام بوده و آگاهانه و با پختگی سیاسی انتخاب میکند.درگذشته نیز در جنگ حزب دمکرات با کومه له بسیار آگاهانه در کنار حزب دمکرات قرار گرفت.راه کارگر انتخاب سیاسی،طبقاتی کرده و بدون تردید سرمایه داری وکارگر را میشناسد و با مکانیسمهای اتحاد ومبارزه طبقه کارگر آشنایی کامل دارد.راه کارگر متوهم نیست بلکه این رفیق مظفر هستند که دچار توهم شده اند.رفیق مظفر عزیز این دیدگاه و تبیین شما است که ” ساده نگری و محدودنگری محض است.”و ربطی به جنبش کمونیسم کارگری ندارد.

 

رفیق مظفر محمدی مینویسند :

 

“رفقا می گویند ما نباید با چپ ائتلاف کنیم باید طرد و ایزوله اش کنیم. اولا گفتم که بحث بر سر ائتلاف با چپ نیست. ثانیا سالها است بیرون از سوخت و ساز طبقه، داریم این کار را می کنیم اما چپ غیرکارگری ایزوله نمی شود و به حیات خود ادامه میدهد و سمومش را هم به درون کارگران می فرستد. تجارب تا کنونی هم نشان داده است که طرد و ایزوله کردن چپ  و به معنای گرایشات غیر کارگری و آرا وافکار بورژوایی و خرافی درون کارگران، در درون خانواده چپ ( آنهم چپی که همه به لحاظ بستراجتماعی و جدایی از کارگر خویشاوندند)، غیرممکن و محال است. بطور واقعی این چپ (کل چپ) علیرغم هرالفاظی که علیه همدیگر بکار می گیرند، نقطه اشتراکشان بیشتر است تا نقطه افتراق.”

رفیق مظفر میگوید چپ غیر کارگری ایزوله نمی شود وایزوله کردن آن کاری غیر ممکن و محال است و البته قبل از این گفته ها هم تاکید کرده اند که بحث شان بر سر ائتلاف با چپ نیست!و از طرفی همچنان که دیدیم گفته اند تشکیل کمیته های کمونیستی یک خطی ویک جنیشی و یک حزبی  آرزو و توهم است.دیدیم که ایشان تشکیل کمیته های چند حزبی و چند جنبشی را مجاز تشخیص داده اند و در اینجا صراحتا مجوز ائتلاف با چپ را هم صادر کرده اند.ایشان بدلیل اینکه ایزوله شدن چپ غیرکارگری محال و غیر ممکن است و حال که حریف آن نمی شوند ناچار تن به ادغام و حل شدن در درون راه کارگر و غیره را میدهند! البته در قالب “کمیته های کمونیستی”.  من در این باره در مطلب “تحزب کمونیستی یا اتحاد با چپ غیر کارگری” چنین نوشتم، بجای ائتلاف با چپ موجود، هدف ما کمونیستهای کارگری اساسا” میبایستی طرد و ایزوله کردن کمونیسم بورژوایی و سنت این چپ باشد. زیرا ما طبق آنچه از مارکس،لنین و حکمت یاد گرفته ایم مطلقا  مجاز نیستیم که هر جنبش و جریانى  که خود را کمونیسم میخواند کمونیست بنامیم و بخشى از جنبش طبقه کارگر وکمونیسم کارگری حساب کنیم.قبل از هرچیز لازم است مکان اجتماعى احزاب چپ موجود را مشخص کرده و ببینیم جنبش آنها، جنبش چه طبقاتى است و چه اهدافى را دنبال میکنند.

رفیق مظفر مینویسد:

“اما هر وقت ایجاب کند و ضروری باشد سیاستی تغییر کند، این کار می شود. ادبیات، مباحث و اسناد کمونیسم کارگری آیه های آسمانی نیستند که لایتغیرند و برای همیشه راه چاره اند.”

رفیق مظفر و هر رفیق دیگری از نظر من مجاز و محق است هر گونه تئوری و نظریه ای را با نام خود صادر کند یا از هر نظریه و سیاستی که دوست دارد دفاع کند اما هیچ کسی مجاز نیست نظریه و سیاست خود یا کس دیگری را که در تضاد کامل با ادبیات، مباحث و اسناد کمونیسم کارگری و منصور حکمت هستند ادامه سنت منصور حکمت قلمداد کند و از نام وی مایه بگذارد.

رفیق مظفر ادامه میدهند:

“سیاست سازماندهی را سالها است داریم. کسی جلو اجرای آن را نگرفته است. اما همین سیاست را اگر همینجوری ایستا ببینی و خلاقیت و ابتکار و طرحها و راه حل های جدید نداشته باشی، دگماتیسم است. راحت طلبی و انتظار است. برای جواب به مسایل جدید و طرح سوالات جدید نمیتوان مدام به گذشته چشم دوخت و جواب را در اسناد گذشته جستجو کرد.”

یا مینویسد:” نمی توان و نباید از مباحث کمونیسم کارگری بت ساخت و پرستید و اسیر و بنده مخلوقات خود شد.

کسی مخالف “راه حل جدید” آوردن و “ابتکار” و”خلاقیت” رفیق مظفر نیست، اما برای ما مباحث کمونیسم کارگری مباحثی که مصرف چند روزه ای دارد یا داشتند نیست، چرا که کمونیسم کارگری، مخلوق من و شما نیست، قبل از مارکس هم جود داشته است، گرایشی است درون طبقه کارگر که خود را مارکسیست میداند، و خود را با آن از دیگر گرایشات درون طبقه کارگر منفک می کند. مباحث کمونیسم کارگری دارد این گرایش را از زیر دست و بال جنبشهای طبقات غیر کارگر مدعی کمونیسم در می آورد. محض اطلاع رفیق مظفر همه آنهایی که از مارکسیسم دست کشیدند، گفتند دگم است، غیر قابل رد است، بت پرستی است. فکر می کنید، در رد آن استدلال کردند؟  رفیق مظفر توجه نمی کنند که این خلاقیت و ابتکار و راه حل مورد نظر ایشان در تقابل با همان اصول وسنتی هستند که حزب ما بر پایه ی آن شکل گرفته است.  “جنبش کمیته های کمونیستی” بر خلاف اصول و اعتقادات و جایگاه اجتماعی و جنبشی حزب ما است. حکمت میگوید در تفکر ما تاکتیک نمیتواند با اصول مغایر باشد. شما نمیتوانید مردم را به چیزی دعوت کنید که خودتان نهایتا با آن مخالف هستید. در سیستم ما این تناقض قبول نیست. ما کلک زدن به تاریخ نداریم.جنبش کمیته های کمونیستی اتخاذ تاکتیکی مغایر با اصول پایه ای کمونیسم کارگری و سنت منصورحکمت و برخلاف خط وجهتی است که ما در این حزب دنبال کرده ایم و علت مخالف ما با آن دقیقا” از همین زوایه است.

در خاتمه لازم است در مورد تفاوت کمیته های کمونیستی یک جنبشی و یک حزبی با کمیته های چند جنبشی و چند حزبی توضیح کوتاهی داشته باشم.

در سند کمیته های کمونیستی مصوب حزب آمده است کمیته ها محل گرد آوردن رهبران اجتماعی – توده ای و رهبران و سازماندهندگان حزبی است و حزب سیاسی کمونیستی و انقلاب کمونیستی بدون این دو نوع کادرهای حزبی که دو پایه ی حزب هستند محکوم به فنا است.رهبران اجتماعی و رهبران سازمانی هیچ کدام از دیگری مهم تر نیستند وایجاد کمیته های  کمونیستی برای ادغام و تامین این دو نقش شکل می گیرد .به عبارت دیگر کمیته ها دارای دو بعد هستند اولا” بعد اجتماعی که با حضور رهبران اجتماعی – توده ای تامین میشود.دوما”  بعد سازمانی و حزبیت سیاسی که با حضور سازمان دهندگان حزبی یا به قول کورش  رهبران به اصطلاح ساکت سازمانی تامین میشود.

در سند کمیته های کمونیستی،خاصیت حزب این است که با کنار هم قرار دادن رهبران اجتماعی ،توده ای و سازمان دهندگان حزبی که قابلیتهای متفاوتی دارند و با انتگره کردن آنها در کمیته های کمونیستی فعل و انفعالی را در جامعه شکل دهد که هر دو عرصه ی حزبیت سیاسی و بعد اجتماعی را پوشش دهد.

در سند کمیته های کمونیستی که خود رفیق کورش آن را نوشته اند آمده است :

” اما کم توجهی یا کنار گذاشتن بعد سازمانی و حزبیّت سیاسی هم سر از دنباله روی دیگری در می آورد. اگر فقط از سر بعد اجتماعی حرکت کنید به انحلال حزب، به سندیکالیسم و یا به آنارکو سندیکالیسم میرسید. در این حالت تحزب سیاسی را در جنبش های دیگر حل میکنید.”

اگر در کمیته های کمونیستی سازماندهندگان حزبی را حذف کنید و حزب را تنها روی پایه اجتماعی بنا کنید و کمیته ها  تنها محل تجمع و فعالیت رهبران توده ای باشد  تبدیل به یک جریان بدون حزب می شوید.کنار گذاشتن بعد سازمانی و حزبیت سیاسی در کمیته های کمونیستی متکی شدن به شبکه های جنبشی،مبارزاتی است و کورش نام آن را تحزب بدون حزب میگذارد.طرح جدید رفیق کورش “جنبش کمیته های کمونیستی” حرکت از بعد اجتماعی صرف و حذف بعد سازمانی و حزبیت سیاسی در تشکیل کمیته های کمونیستی از نوع جدید و نقطه مقابل شروع سیاست سازماندهی کمونیستی ما در میان کارگران است و همچنین با گفته های خود ایشان در تضاد است.

 

۲۰۱۱-۰۶-۱۶

۲۶ خرداد ۱۳۹۰

****************

خطوط تاکید در متن از من است.

 

۱-       جنبش کمیته های کمونیستی – گامی تعیین کننده در تحزب کمونیستی طبقه کارگر (“پاسخی به منتقدین”)- مظفرمحمدی

 

http://www.oktoberr.org/maqalat/2011/06/post_1026.html

۲-       یک گام به پس، دو گام به پیش! (پاسخی به منتقدین بحث “تحزب کمونیستی طبقه کارگر”) – فواد عبداللهی

 

http://www.azadi-b.com/J/2011/06/post_599.html

۳-       منتقدین بحث کورش مدرسی “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” کمی تعمق! محمد جعفری

 

http://www.iran-tribune.com/2009-02-16-23-03-32/2009-03-15-18-26-32/13310-2011-06-13-01-56-14

 

۴-       تحزب کمونیستی یا اتحاد با چپ غیر کارگری (نقد سمینار “طبقه کارگر وتحزب کمونیستی” رفیق کورش مدرسی) – رضا دانش

 

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=26253#more-26253