نامه ای کوتاه به مادر شهلا جاهد

سلام مادر! این آخرین هفته ای بود و شاید آخرین دیدار شما با شهلا ! ما هم دلمان خون است. در واقع جگرمان سوخت. اما اسم شهلا جاودانه شد. اسمش، تصویرش، شهامتش ،از همه مهمتر شهامت شهلا از یک سو و از سوی دیگه مرد عیاش و مزدور جمهوری اسلامی”ناصر محمد خانی ” که نه معنای عشق را میفهمد و نه در وجودتش احساس انسانی بود .او زندگی شهلا، جوانی شهلا را به تباهی کشید. مرد عیاشی که دو زن را به کام مرگ فرو برد و پسرش را هم قاتل ساخت . اما پشت همه اینها یک حکومت کثیف و جانی وجود دارد که هر روزه بایداز خون وضو بگیرد .حکومتی که بدون اعدام و قتل عمد انگار سیستم حکومتش نمیچرخد . حکومتی که زن را انسان درجه دو و بعنوان ناقص العقل به قوانین ارتجاعیش سپرده است . من در اینجا به سهم خود در غم شما شریکم و اشکم را در دیاری دور به تنهایی ریختم تا همراه عواطف مادرانۀ شما باشد. آره مادر ! ما گرفتار سیستمی هستیم که همچون مار افعی یکی به کام خود میبرد و ما را به غم و ماتم مینشاند . دیروز بود . همین دیروز دلارا، فرزاد ، ندا و سهراب. اگر یادت باشد حمامهای خون دوران سالهای ۶۰ تا ۶۷ .اما واقعیت این است که خدای و یا شاهی و یا حکومتی به داد ما نمیرسد نه خدایی هست و نه دینی و نه حقوق بشری .فقط این مایم که باید به جنگ این اژدهاها و جانی ها برویم تا دیگر مادر شهلا ها ،مادر فرزادها و مادران دلارا و ندا و هزاران مادر دیگر دغدار نشوند و دلشان از غم عزیزانشان افسرده نگردد. مادر عزیز سلام مرا که از احساس همدری شروع میشود پذیرا باش و این را بدان که شهلا و دیگر .شهلا ها پیش آهنگان راستین زندگی اند
فردا طلوعیست خونین
پیش قراولان صف ما
شهلا ، دل آرا و ندا ها بودند
بگذار فردا
آفتاب نماد لبخند, شهلا باشد
و دل آرا ، آن را نگاری تازه کند
و آهنگ متنش
با انگشتان دست ندا
به رقص در آید
دوست شما : شمی صلواتی