نگاهی به نوشتۀ سعیدصالحی نیا

مارکسیست فقط کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ
طبقاتی را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد « لنین »   
نگاهی به نوشتۀ سعیدصالحی نیا
و اما دیکتاتوری پرولتاریا ، یعنی متشکل ساختن پیشاهنگ ستمکشان بصورت طبقه حاکمه برای سرکوب ستمگران ، نمیتواند بطور ساده فقط به بسط دمکراسی منتج گردد . همراه با بسط عظیم دمکراتیسم که برای نخستین بار دمکراتیسم برای توانگران نبوده بلکه برای تهیدستان و مردم است ، دیکتاتوری پرولتاریا محرومیت هایی از لحاظ آزادی برای ستمگران ، استثمارگران و سرمایه داران قائل میشود . آنها را ما باید سرکوب نمائیم تا بشر از قید بردگی مزدوری رهایی یابد . مقاومت آنها باید قهرا در هم شکسته شود .بدیهی است که هر جا سرکوبی و اعمال قهر وجود دارد در آنجا آزادی نیست . دمکراسی نیست .      لنین – دولت وانقلاب
سعیدصالحى نیا درمطلبی تحت عنوان :« نامه سوم به لنین: وقتی بلشویزم به سرکوب طبقه کارگر میپردازد! ماجرای سرکوب قیام کرونشتاد » بخش شماره ۳۴ از مجموعه نقد لنینیزم- نظرات خود را در مورد این واقعه و مارکسیسم ابراز کرده است . بهتر است مطلب او را دنبال کنیم

« من بعنوان یک کمونیست هدفم ساختن جامعه آزاد و برابر است و هیچ دل خوشی با سازماندهی “دیکتاتوری پرولتاریا” ندارم . هدفم در نقد جنابعالی ( منظور لنین است ) و هواداران شما اینست که روشن کنم که تئوریهای شما و پراتیک شما در دوران بدست گیری حکومتتان اگر در ایران بخواهد پیاده شود یا حمایت شود کار من و امثال من متاسفانه خراب خواهد بود . »(نقل از مطلب صالحی نیا )

هدف صالحی نیا «ساختن جامعه آزاد و برابر» است . « هیچ دل خوشی با سازماندهی”دیکتاتوری پرولتاریا” هم ندارد ». «کمونیست» هم هست . مشکل اساسی ایشان از اینجا شروع میشود. رفیق ما با این نظرات مبانی مارکسیسم را قبول ندارد و پایۀ فکری و بنیاد نگرشی صالحی نیا از اساس به مارکسیسم ، مبارزۀ طبقاتی ، دیکتاتوری پرولتاریا و لنین معیوب است . کل مسائلی هم که در این مدت در این حول و حوش طرح کرده ، از قبول نداشتن دیکتاتوری پرولتاریا ، بحث خشونت و اعدام ، برخورد به مخالف ، قیام کرونشتاد ، بحث لنین و .. همه به این مسأله بر میگردد .

خود ایشان هم صرحتا این را بیان کرده و خواهان خلاص شدن از لنینیزم و مارکسیزم است :

« کمونیستهای فعال در انقلاب کنونی ایران ، آنهم در قرن بیست و یکم، همچنان خود را مفتخر میدانند به ” م. ل” و متاسفانه هر چه زور زده اند تازه از قید استالینیزم و مائوئیزم توانسته اند خود را خلاص کنند و لنینیزم و مارکسیزم را همچنان افتخارخود میدانند و این برای من بسیار نگرانی آور است که امیدوارم شما اقلا درک کنی چرا! » (نقل از مطلب صالحی نیا )

صالحی نیا با این « نگرانی بسیارش » از مارکسیسم بودن همچون بسیاری دیگر از ضد مارکسیسم ها ، تجدید طلبان ، مرتدان و هوا داران مشتاق سوسیال دمکراسی نمیداند و یا کودکانه میخواهد با این نظرات به غایت راستش نو آوری کند . چون ساختن جامعه آزاد و برابر تنها از مسیر دیکتاتوری پرولتاریا ممکن است و این اصل اساسی در مارکسیسیم است . و کسی که خود را کمونیست میداند باید این الفبای مارکسیسم را درک کرده باشد . آثار بنیانگذاران مارکسیسم بخش زیادی را به این مسئله اختصاص داده اند و اهمیت دیکتاتوری پرولتاریا و نقش آن در مبارزۀ کمونیست‌ها تا بدان جاست که لنین میگوید :

« کسی که فقط مبارزه طبقاتی را قبول داشته باشد هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چهارچوب تفکر بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزه طبقات ، به معنای آن است که از سروته آن زده شود و مورد تحریف قرار گیرد که برای بورژرازی پذیرفتنی باشد . مارکسیست فقط کسی است که قبول نظریه مبارزه طبقاتی را تا قبول نظریه دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد . » (لنین، دولت و انقلاب)

و مارکس نوشته است :
« این سوسیالیسم ، اعلان انقلاب مداوم است . دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا است ، بمثابه پله ای ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی بطور کلی ، محو کلیه روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولیدی و دگرگونی همه افکاری که از این روابط اجتماعی برمیخیزند . » (مارکس ، مبارزه طبقاتی در فرانسه _ ١٨۵٢-١٨۴٨)
گریز از مبارزۀ طبقاتی و تحریف اصول آن و نفی دیکتاتوری پرولتاریا در طول دهه های گذشته کار احزاب لییبرالی و راستی بوده که خواسته اند با ارائه تزها و تئوری‌های فرصت طلبانه شان راهی به جایی ببرند و به این وسیله مبارزه طبقاتی را درجهت منافع سرمایه داری سازمان بدهند . صالحی نیا باید بداند که سرمایه داری و ایدئولوگ هایش به قدمت مارکسیسم مشغول تکرار این نظرات و بالاتر و بیشتر از آن هم بوده‌اند و این‌ها نظری جدیدی نیست و ایشان ساده است که ساده لوحانه با « دوست نداشتن‌ » ها و « نمیخواهم » هایش و با « کمونیست, من »در آوری هایش میخواهد افکار و نظرات راست روانه و مماشات جویانۀ خود را به نام کمونیسم و به اسم مارکسیسم قالب کند . و هر چه بیشتر بحثی را که شروع کرده اند کش دهند بیشتر به ضررشان تمام خواهد شد . چنانچه تا به حال ضررکرده اند.

صالحی نیا حتماً میخواهد به خیال خود نو آوری کند که اینطور مرتب به کج راهه میزند . راه نوآوری اینطور نیست که پایه های مارکسیسم را بزنی و با اینکار عملاً اعلام کنی که دیگرکمونیست نیستی و راه دیگر میروی . نمونۀ نوآوری در مارکسیسم یعنی بحث و نوشتۀ منصور حکمت به نام : ملت ، ناسیونالیسم و برنامه کمونیسم کارگرى .

ایشان مینویسند :

« حکومت جنابعالی( منظور لنین است )بعد از بدست گرفتن قدرت یک تئوری ساخت که اسمش بود دیکتاتوری پرولتاریا که در عمل عبارت بود از اعمال سرکوب سیستماتیزه، اعدام، تبعید و بستن زبان مخالف بنام “مبارزه با دشمن طبقاتی” توضیح دادم که جنابعالی حتی مخالفین کمونیست خودت و آنها که تا همین دیروز و حتی امروز انقلاب کنارت بودند از مرحمت دشمن خلق و نوکر امپریالیزم مصون نساختی .»

و در عبارت دیگرشان : „ از اعمال سرکوب سیستماتیزه ، اعدام ، تبعید و بستن زبان مخالف بنام “مبارزه با دشمن طبقاتی” (نقل از مطلب صالحی نیا )

اولاً دیکتاتوری پرولتاریا تئوری ساخته شدۀ لنین نیست . هرکس کوچکترین آشنایی با مارکسیسم داشته باشد میداند که مقولۀ دیکتاتوری پرولتاریا را ابتدا مارکس و انگلس تئوریزه کرده و جزء مبانی مارکسیسم است . صالحی نیا میخواهد به این شکل و بی خود سعی میکند لنین را از مارکسیسم جدا کند .
ایشان از فرط احساسات به ظاهر انسان دوستانه و سانتی مانتالی و شیفتگی به راست روی هایش آنچنان از خود بیخود شده که عرصۀ مبارزۀ طبقاتی با بگو مگو های روزهای آرامش و آشتی عوضی گرفته و بعد از این همه دیدن ها و شنیدن ها و موجودیت خشن و انکار ناپذیر تضاد های طبقاتی و بروز تضاد ها در عرصۀ قدرت و در درگیری های طبقاتی و اجتناب‌ ناپذیری سرکوب و بی توجه به این اصل اساسی و انکار ناپذیر که مادام که دولت و طبقه وجود دارد ، سرکوب هم هست ، و با اباطیل خواندن آن ،این واقعیات دنیای طبقاتی را نادیده میگیرد و مینویسد :

« با تکرار اباطیلی مثل « سرکوب بر علیه دشمن طبقاتی خوبست . » (نقل از مطلب صالحی نیا )

مقولۀ تحمیل در مبارزۀ طبقاتی

در مبارزۀ طبقاتی گاهی تشکل و حزب سیاسی با موانع و رخداد هایی درگیر و رو به رو میشود که حزب مجبور است برخلاف تمایلات سیاسی و عقیدتی خود به آن‌ها جواب دهد . مسئلۀ قیام کرونشتاد از آن نوع رخداد هاست .

ابتدا دو نمونه دیگر از این و قایع سیاسی را که تحمیلی بر مبارزۀ کمونیست‌ها بوده است ، میآورم :

در بحبوبۀ جنگ داخلی در شوروی بعد از انقلاب اکتبر دولت آلمان با تصرف قسمتی از خاک شوروی خواهان غرامت جنگی هم شد . سربازان شوروی هم خسته و ناتوان در حال عقب نشینی بودند . در حزب بلشویک موضع در قبال این جریان متناقض و دور از همدیگر بود . بوخارین و طرفدارانش شعار جنگ انقلابی با آلمان را مطرح کردند .

تروتسکی شعار نه جنگ و نه صلح را . لنین شعار صلح را درست میدانست . دلیلش هم ناتوانی و ضعف شوروی و عدم آمادگی سربازان در این جنگ در مقابل دشمن بود . لنین در مقابل آن‌ها که بر ادامه جنگ اصرار داشتند بر ضرورت صلح در آن شرایط تاکید کرد و گفته بود که اگر حزب این کار را نکند سربازان با پا های خود در عقب نشینی و فرارشان در‌ واقع قرار داد صلح را امضأ خواهند کرد . این قرار داد به صلح برست معروف است .

انقلاب اکتبر چون اولین انقلاب پیروزمند طبقات ستم کش و رنج دیده جامعۀ بشری در انظار جهانیان و دیگر طبقات محروم ممالک دیگر و به دیدۀ کمونیست‌ها و آزادیخواهان جهان نقطۀ امید و سنگر محکم انقلاب در برابر سرمایه داری جهانی و دشمنان بشری جلوه میکرد . مردم استثمار شدۀ دنیا در انتظار قدرتمند تر شدن شوروی و انتقال این انقلاب به دیگر کشور ها بودند . –

درچنین شرایطی شکست نظامی و اشغال قسمتی از خاک, سرزمین انقلاب و دادن خسارت مالی به دشمن از موضع ضعف و تقاضای صلح از دشمن پپروز ، سیاستی به شدت تحمیلی بود . لنین با سرسختی و طی مبارزۀ نظری طولانی توانست این سیاست تحمیلی و غیر دلخواه را به حزب و حکومت شوروی بقبولاند .

در جنبش کردستان ایران بعد از قیام ۵۷ ضرورت پیشبرد مبارزه و احتیاج به کمک های پزشکی ، تسلیحاتی و تدارکاتی و در ادامۀ اشغال تدریجی مناطق کردستان به وسیلۀ حکومت و عقب نشینی کومه له به خاک عراق ، روابط دیپلماسی با دولت عراق را به کومه له آن زمان تحمیل کرد .

اگر چه امکانات دولت عراق و خاک آن کشور برای کومه له لازم و ضروری بود ، اما این روابط از نظر سیاسی و پرنسیپی برای کومه لۀ آن زمان زیان هایی در برداشت . تحمیل فوق در آن شرایط غیر قابل اجتناب بود و کومه له با در پیش گرفتن این سیاست به درست به یک امر تحمیلی بر خلاف تمایلات سیاسیش جواب داد .

سرکوب قیام کرونشتات برای لنین و بلشویکها هم یک تحمیل بود . اولین نقاد این عمل سیاسی خود لنین بود که اقدام حزب بلشویک و دولت شوروی را در قبال قیام کرونشتات سرکوبگرانه نامید . (۱)

بهروز شادیمقدم  ۲۰۱۰ . ۱۲ .۲
http://www.newoctober.com/
behroozs21@googlemail.com

(۱) کارزار دروغ پردازان [در مورد کرونشتات] از لنین
حقیقت طبقاتی [در مورد کرونشتات] از لنین