یاد عزیز رفیق سعید طه‌ پیشمرگ و پیش عضو کوملە گرامی باد

نوامبر ٢٠١٠آلمان
بسیارند روشنفکران سوسیالیست که‌ درطول جنبش مسلحانە کردستان پیشاهنگ مبارزات – نظامی تودەهای مردم زحمتکش بوده‌اند، رزمندەگانی کە در عرصە کار نظامی بە مثابە فرماندەهانی کاردان و جسور و در میان تودەهای مردم همچون سوسیالیستی آگاە، برای آشنا کردنشان بە منافع طبقاتی شان تلاش خستگی ناپـذیر نمودندەاند.
رفیق سعید طە در زمرە این رزمندگان پیشرو بود. زحمتکشان ناحیە بوکان هیچگاە سیمای این سوسیالیست پیشرو و محبوب را از یاد نخواهند برد. در جمع ها و محافلشان حضور می یافت و راهنمائی شان می کرد کە چگونە علیە نا برابریها مبارزە نمایند. رفیق سال ١٣٣٨ در روستای” تیکان‌تپە” فیض اللە بیگی از توابع بخش مرکزی شهرستان بوکان (استان آذربایجان غربی ایران)در خانوادە ای مذهبی چشم بە جهان گشود. در جریان قیام تودەهای مردم ستمدیدە ایران علیە رژیم شاە در سال ١٣۵٧ یکی از چهرەهای فعال و شناختە شدە مبارزات مردم منطقە فیض اللە بیگی بوکان بود. پدر بزرگش امام جمعە روستای تیکان‌تپە،و در منطقە کسی با نفوذ و مرید خانقای نیمه‌ رسمی داشت، آمد و رفت  بە خانە “باوا خلیفە” زیاد بود. چهار چوب خانوادگی رفیق سعید  در دوران کودکی از هم پاشید .پدرش از مادرش جدا شد .مادرش زن خانەدار بی شغل و بی سر پنا با ٣ تا بچە روزگار سیاهی در انتظارش بود. ولی دراین شرایط سخت پدر بزرگ سعید” باوا خلیفه‌” به یاریشان آمد. مسئولیت سرپرستی آنها را داوطلبانه‌ برعهدە گرفت و آنها را از این مشکل رهایی داد. اما وضع سعید کماکان دشوار بود و درواقع بهتر نشد وبا تبعیض در خانە پدر بزرگ هم مواجە گردید. رفیق سعید ازاین تبعیض رنج می برد. از مهر پدری بی بهره‌ بود. کلبه‌ای محقرازطرف پدر بزرگ بە آنها داد شد بود .مراسمهای مذهبی که‌ در خانقای بر گزار میشد و ازعدالت اسلام صحبت بمیان می آمد، بە باد تمسخر می گرفت. سر چشمە نابرابریها خود حکومت اسلامی است. هیچ وقت در دام خرافات مذهبی نیافتاد. در میان مریدان پدربزرگش تبلیغ جدایی دین ازدولت می کردمی گفت دین وسیلەای دردست سرمایه‌داران برای سرکوب کارگران و زحمتکشان است. برایشان توضیح میداد مگر بچەای کە بدنیا می آید گناهی مرتکب شدە کە از همان روز اول زندگی با غضب خدا روبرو میشود. و باید تا آخر عمر تاوانش را بدهد .اینها همه دروغ است کە میگویند خداوند ثروت را میان انسانها تقسیم میکند. اگر اینجور است پس چرا باید کارگران وزحمتکشان کار بکنند و ثروت بە وجود بیاورند ولی سرمایه‌دارن این ثروت را بە جیب بزنند رفیق سعید، میان رفقایش در مدرسه‌ خوش برخورد وهمیشە لبخندی برلبهایش جاری بود. سعی میکرد کە بە هم کلاسیهای خود کمک کند. در روستا تا کلاس چهارم بە مدرسە رفت. پدر بزرگش در شهر بوکان خانەای خرید. رفیق سعید شانس آورد همراە مادرش بە خانە تازە در شهر نقل مکان کرد. با عمو و خالە بە تحصیل ادامە داد و دوران راهنمائی را در این شهر بە پایان رساند. دچار مشکلات مالی شد کە دیگر نمی‌توانست ادامە تحصیل بدهد. در خانە حاجی عبداللە رحمان بگ بودە کە ایشان می‌خواسته‌ فرزندان خود را برای ادامە تحصیل بە شهر سنندج بفرستد. سعید از اینکە نمی تواند ادامە تحصیل بدهد بسیار ناراحت میشود. حاجی عبداللە رحمان بگ متوجە ناراحتی ایشان میشود و میگوید ناراحت نباش ترا هم مثل بچەهای خودم برای ادامە تحصیل بە سنندج میفرستم. برخورد حاجی، رفیق سعید را خوشحال میکند و برای ادامە تحصیل راهی سنندج میشود. و در سنندج تا کلاس یازدە درس میخواند ولی نمی تواند دیپلم بگیرید. مجبور میشود برای امرارمعاش خانوادە بە کارگری روی آورد. رفیق سعید هنگام تعطیلات مدرسە، بە روستا بر میگشت. کسی با نظم بود، ١٣۵٧ خدمت سربازی را در تهران شروع کرد و دوران سربازی رفیق همزمان بود با اعتراضات مردم ایران علیە رژیم دیکتاتوری پهلوی، دولت آنوقت سربازان را بە خیابانها گسیل میکرد تا مبارزات مردم را سرکوب کنند ،ولی رفیق سعید هیچوقت حاضر نبود حتی با لباس سربازی در خیابانهای تهران ظاهر شود. می گفت چند بار، بە دلیل آنکە از دستور فرماندە سر پیچی کرده‌از طرف فرمانده‌  تنبیح شده‌ است. و حاضر نبودە تا در سرکوب مردم شرکت کند و بە خیابانهای تهران بیاید. بعداز قیام مردم ایران بە کردستان برگشت. سال ١٣۵٨ بە صفوف پیشمرگان کوملە در شهر بوکان پیوست.
بە دلیل توانایی، کاردانی و شایستگی اش در عرصە فعالیتهای سیاسی ونظامی سال ۶١ فرماندهی دستەای از پیشمرگان کوملە بە وی سپردەشد. خیلی زود در میان رفقایش محبوب گردید بەاو اعتماد فراوان داشتند. هنگام عملیات تعرضی، رفقای کنار دستش احساس آرامش میکردند. عرصە فعالیت کوملە روز بە روز زیادتر میشد.
پیشمرگان کوملە میدان را بە جمهوری اسلامی تنگ کرده‌ بودند و درمنطقە مکریان کە حزب دمکرات نفوذ بیشتر داشت و حضور کوملە برایش قابل قبول نبود، و بە بهانه‌ ی پوچ و بی‌اساس ادعای حاکمیت میکرد هروقت فرصتی گیر می‌آورد پیشمرگ کوملە را دستگیر میکرد .ویا درمورد فعالیت هواداران کوملە سنگ اندازی میکرد. کوملە برای مقابله‌ با زورگویهای حزب دمکرات و جمهوری اسلامی از نواحی بوکان سقز ومهاباد پیشمرگانی نمونە را جمع کرد و گردانی نیرومند و پر توان بە اسم “هیزپیشرو” در روستای وەتە‌میش مستقر کرد. رفیق سعید جزو پیشمرگان نمونە ی ناحیه‌ بوکان بود کە در این هیز سازمان داد شد. هر وقت ما پیشمرگان تیکان تپە دور هم جمع می شدیم از کودکی خود یاد میکرد ومیگفت: خودتان میدانید من در دوران کودکی مشکلات زیادی داشته‌ام وحال آرزو میکنم کە همە بچەهای این دنیا، در رفاه‌ زندگی کنند. قلبی مالامال از عطوفت و مهربانی داشت وقتیکە نارنجک در دست دو نوجوان تیکان‌تپەای منفجر شد و آنها را بە قتل رساند خیلی ناراحت شد. گفت نگاە کنید مزدوران جمهوری اسلامی تا خودشان در توان دارند منطقە را بمباران میکنند، خرابی و ویرانی بە وجود می آورند ،باز هم دلشان ساکت نمی نشیند و منطقە را برای مردم ناامن میکنند. موادمنفجره‌ را جا میگذارند تا کودکان نوجوانان مردم را بە قتل برسانند. برای آنکە در آینده‌ بچەهای ما در آسایش زندگی کنند باید این جنایتکاران را ازکردستان بیرون کنیم. دراکثریت عملیاتهای ناحیە بوکان شرکت داشت. من و رفیق سیعد طە مرخصی گرفته‌ برای دیدار خانوادە بە روستای تیکان‌تپە برگشتە بودیم ، پیشمرگان کوملە پایگاە تیکان‌تپە را تخلیە کرده بودند.
در روستای ترکاشە مستقر شده‌ بودند. حدود ساعت ٢بعدازظهر بود پیشمرگان کوملە پل جانباختە حسن سلطانی بە روستای تیکان‌تپە بر گشتند مسئولیت سیاسی این پل بعهده‌ ی رفیق جانباختە سعید گوهری بود. ما را درجریان برنامە عملیات کە قرار بود انجام بگیرد گذاشت وگفت شماها باید مواظب خودتان باشید تا یک دو ساعت دیگر تو جادە سد بوکان، عملیات شروع می شود. رفیق سعید طە اسرار زیاد کرد کە ما را هم درعملیات شرکت دهید، ولی رفیق سیعد گوهری بە دلیل آنکە ما در حال مرخصی بودیم قبول نکرد. اما رفیق سعید طە دست بردار نبود، بر گشت روبە من گفت ما هم امادە میباشیم درهنگامیکه‌ لازم بە کمک رفقا میرویم. رفقای پل ازما جدا شدند، بە طرف میدان عملیات حرکت کردند ما دونفری بە روستا برگشتیم مردم با خوشحالی سوال میکردند پیشمرگان طرح عملیاتی دارند. مادران نگران بچهایشان بودند همە باهم آرزوی سلامتی برای پیشمرگان را میکردند وقتیکە درگیری شروع شد ما خودمان را بە میدان درگیری نزدیک کردیم .از اولین لحظە درگیری یک دستگاە ماشین زیل ارتشی بە غنیمت گرفتە شد. فرماندە واحد با خوشحالی سوار بر ماشین بە روستا تیکان‌تپە بر گشت و یادش رفته‌ بود کە فرماندە است. در آن شرایط کە پیشمرگان بدون فرماندە ماندە بودند رفیق سعید طە وارد کارزار شد و بدون تاخیر فرماندهی این بخش از جبهە را بدست گرفت نگذاشت عملیات متوقف بماند دو دستگاە ماشین دیگربه غنیمت و چند اسیر گرفته‌ شد. چیزی کە اینجا قابل ذکر است و باید فراموش نشود اخلاق انقلابی و بزرگ منشی رفیق سعید بود کە من شاهد آن بودم. یک درجە دار ارتشی زخمی شدە بود ودر میدان جنگ افتادە بود و تا آخرین فشنگ بە طرف پیشمرگان تیراندازی کرده بود. رفیق سعید  بطرف درجه‌دار پیشروی کرد رفت بالای سرش گفت: این یک نفر زخمی است ،فورا او را سوار ماشینی که بە غنیمت گرفتە شد بود بکنید و به پشت جبهه ببرید بلکە ازمرگ نجات یابد. میشد ضربات بیشتری بە نیروهای دشمن وارد کرد چون در حال فرار بودند ولی تنها چیزی کە برای رفیق سعید طە در آن شرایط مهم بود نجات جان اسیر زخمی بود نە چیز دیگر. و تا زخمی را از میدان خارج کردیم هوا تاریک شد ماشین را به یکی از پیشمرگان سپرد و گفت: این اسیر زخمی را می برید پشت جبهە بلکە دکتر عمر کاری برایش بکند به‌ سایر رفقای پیشمرگ دستور داد، اسیران و اسلحە بە غنیمت گرفتە شدە را جمع کنیم. رفقای پیشمرگ و اسیران بە مسیر عقب نشینی کە ازقبل تعیین شده‌ بود هدایت کرد. سرانجام این رزمندە انقلابی و پیش عضو کوملە روز١٧ شهریورسال ١٣۶١ در جریان نبرد چندین روزە پیشمرگان کوملە با حامیان جهل و سرمایە، در بلندهای وستامصطفی ترجان همراە رفیق محمود شادمانی در راە آرمانهای والای سوسیالیستی جان باختند.
 
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!