حماسه های خاموش درسرابی تاریخی .۲۲

 حماسه های خاموش درسرابی تاریخی .۲۲
اسلام دموکراتیک = دموکراسی اسلامی
 
قسمت بیست و دوم
    و اما فدا و صداقت؛ که تابلویی برجسته و ارزشهایی محوری در فرهنگ و اندیشه مجاهدین شده بودند، تعاریف نوینی یافته بودند. گفته بودم که در فرهنگ مجاهدین، صداقت به معنای راستگویی یا وحدت قلب و زبان نیست. صداقت از نظر رهبر عقیدتی به معنای وحدت اندیشه و قلب است. یعنی هر فرد در هر مقامی مجاز است هر دروغی را بگوید، به این شرط که در برابر رهبر عقیدتی زانو زده باشد. اما واژه فدا که به عنوان تنها امتیاز و حقی بود که نیروها در برابر رهبر داشتند یعنی نیرویا نفرات در واقع همیشه باید خودشان را بدهکار می دانستند، از این بابت که رهبر عقیدتی اجازه داده انها خودشان را فدا کنند. تراشیدن چنین تعریفی از فدا و صداقت در فرهنگ و دستگاه مجاهدین بی دلیل نبود؛ به مانند جاده ای یک طرفه بود: همه نیروها باید صداقت داشته باشند و در برابر رهبر عقیدتی زانو بزنند تا رهبر به آنان اجازه فدا شدن بدهد. اما کی و کجا ، رهبر صداقتش را نشان خواهد داد؟ چون دردنیای فکری مجاهد خلق، اصل پایه ای این است که رهبر عقیدتی به این دنیا و پایین پاسخگو نیست، پس نمی توان پرسشی از رهبر و اندیشه و خط وخطوطش کرد؛ رهبر عقیدتی الزامی به پاسخگویی ندارد. اما باید پذیرفت که چنین حقانیتی و چنین ظرفیت ماورای انسانی که رهبر برای خودش ادعا می کند، از بیرون سازمان قابل تشخیص نیست و صد البته در درون سازمان هم قابل باور نیست!
    برای رهبر عقیدتی واژه های فدا و صداقت، در شهادت برادر و خواهر و همسر خلاصه نمی شود. زیرا اگر این گونه بود جامعه ایران نیم میلیون رهبر عقیدتی می داشت! کاش دست کم می توانستند واقع بین باشند که اگر می بودند با شهامت و شجاعت، در یک روزی ویا در یک نشستی قاطعانه اعلام می کردند که چنین خط و اندیشه ایی، هرچند مثبت و تکاملی و آسمانی است !!، اما در شرایط کنونی جواب ندارد. شاید نسلهای آینده در جایگاهی مناسب و زمانی مناسبتر ، به گونه ای برای پیش بردن آن اقدام کنند که دیگر نیازی به سرکوب و زندان و بستن فضای جامعه نباشد.
    آیا امکان تجدید نظر اصولی را نداشتند و یا شهامت آن را؟ فراموش نباید کرد که یک ایدئولوژی زمانی در فاز عمل درست کار می کند که بر اساس نیازها و ضرورتهای تاریخی بشر شکل گرفته و یا مطرح شود. به جز این تبدیل به فاجعه خواهدشد. البته رهبرعقیدتی در شان خود نمی دید که تنها مبارزه سیاسی کند.
    کاش با نیروهای خودشان و با خلق قهرمان ایران ذره ای صداقت داشتند و می توانستد ثابت کنند که فداو صداقت در سرلوحه مکتب مجاهدین واژه هایی سرگردان نیستند که فقط ورد زبان شوند یا برای دیگران تجویز گردند و عاقبت هم به سرنوشت یک تابلوی تبلیغاتی پوسیده دچار شوند.
–    در سال ۱۳۶۳ با یک کودتای ایدئولوژیک تشکیلاتی، فردیت مطلقی به نام رهبر عقیدتی آفریده شد!
–    در سال ۱۳۶۷ و سرفصل آتش بس، رهبر عقیدتی، دیگر مطلق شده بود و شرایط جدید منطقه ایی و جهانی را آگاهانه نادیده گرفت و به تکیه گاهی چون صدام دل خوش کرد.
–    در سال ۱۳۷۰ بحثهای انقلاب ایدئولوژیک و طلاق را عمومی و اجباری کردند.
–    از سال ۱۳۷۲ دربهای خروج از مجاهدین را بستند.
–    از سال ۱۳۷۳ زندان و شکنجه و قتل ناراضیان مشروعیت پیدا کرد و عمومی شد،
–     در سال ۱۳۸۰ با نشستهای طعمه به خفقان مطلق رسیدند.
        رهبر عقیدتی موفق شده بود بر تمام جسم و روح و روان نفرات تسلط کامل و الهی پیدا کند. رهبر عقیدتی متوجه بود که برای حفظ نیروها هیچ راهی جز بیشتر کردن سرکوبهای تشکیلاتی وجود ندارد. آنها مشکل حفظ نیروها در بلا تکلیفی مطلق را حل کردند و حالا سخن از رفتن شهامت بسیار می خواست! یکی از نیروهای جدید که در آستانه ی پیوستن به مجاهدین بوده رسماٌ لباس نظامی نپوشیده است که به هر دلیل پشیمان می شود. اما به او گفته می شود که اگر بخواهد برگردد باید او را تحویل دولت عراق بدهند و چون ورود غیر قانونی به خاک عراق داشته ، ۸ سال در زندان ابوغریب زندانی خواهد شد و از او خواسته بودند که بیشتر به تصمیمش بیاندیشد!
     برای جذب نیروهم زبان بازی ها و جذاب¬نمایی¬های فراوان میکردند. سیستم نیرویی در ترکیه و دیگر کشورهای همجوار ایران ظاهراٌ  دست هواداران مجاهدین اداره میشد اما خط مشی آن را سازمان با تلفن میداد و اعتبار مورد نیازشان را هم خواهران مجاهد خلق به صورت بانکی میفرستادند. برای جذب نیروها در آغاز کار هم از عباراتی بهره میبردند مانند:ظلم رژیم و مبارزه مسلحانه با آن!
 از جهاد اکبر، از انقلاب ایدئولوژیک، تشریح استراتژی، شرایط عراق، از سپهبد حبوش، از عواطف و علائق، تجارت نفت و پتروشیمی و …هیچ حرفی نمی زدند!
    من خودم پای صحبت چند تن از آنان نشسته بودم. می گفتند مجاهدین به آنها گفته اند در عراق کارخانه دارند و ماهی ۶۰۰ دلار هم دستمزد میدهند.
 میگفتند که ۶ ماه در عراق آموزش میبینیم و سپس به اروپا فرستاده میشویم تا هوادار شویم.
 میگفتند که در قرارگاه، شبهای جمعه مشروب آزاد است.
 میگفتند که اگر کسی نخواهد آنجا بماند، سازمان پس از ۲ سال او را به آلمان میفرستد.
 میگفتند که در آنجا آزاد هستیم تا در همه¬ جای عراق گردش کنیم؛
 مخارج خانواده اعضا در درون ایران را ماه به ماه پرداخت خواهند کرد!
 و بسیاری وعده های پوچ مانند اینها. هیچ مهم نبود که به چه دروغی دست می¬آویختند و چگونه نیروها را به درون باتلاق قرارگاه می¬کشاندند. مسولان سازمان تنها تاکید داشتند که پای نیروها به هر صورت ممکن به قرارگاه برسد؛ باقی کار را خودشان میدانند!
 فضای سالهای ۵۷ تا ۶۷ برای جذب و نگه داشتن نیروها چگونه بود؛ و فضای سالهای ۶۷ تا ۸۲ چگونه شد!؟
 آیا سازمان در گذر زمان چیز دیگری شده بود؟ آیا در بیرون تغییراتی رخ داده بود تغییراتی که برای رهبر عقیدتی به مانند همان جام زهر بود؟
    در تابستان سال ۸۰ تقریباٌ همه نیروهای بدنه به این باور رسیدند که سرنگون کردن رژیم ایران با تئوری مرده جنگ آزادیبخش به دست مجاهدین ، فریبی شعار گونه بوده است و رهبر عقیدتی نیاز به زمان داشت تا ثابت کند که استخراج آزادی و دموکراسی و سوسیالیسم از ماتحت اسلام سراب است!
 برای جلوگیری از ریزش نیروها و ساکت کردن همگان، با علم کردن بحثهای طعمه خفقان مطلق ایجاد کردند تا دیگر فکر یا پرسشی درباره سرنگونی رژیم و یا رفتن به سر کسی نزند. در تابستان ۸۰ دیگر صحبت از سرنگونی رژیم نبود به قول رهبر عقیدتی، هدف مرزبندی با بورژوازی بود ! تهدید اصلی بورژوازی است! و همه مجاهدین باید با شنیدن نام بورژوازی حالشان بد میشد!
    روزی که مریم رجوی از قلب بورژوازی و پاریس لبخند میزد. اعضا، همه در فکر که چه بود و چه شد و چرا …..؟

ادامه دارد
اسماعیل هوشیار
www.tipf.info